برای «حاج آخوند» و یاد پایای مهرش
در اثنای مطالعه یادنامه گوهری «حاج آخوند» مشق عاشقی میکنم و با خاطرات طربانگیز حاج شیخ محمودرضا امانی، آسیّد علیآقا مهاجرانی، آقاسیّد شاهنامهخوان و... دفتر ایّام را ورق میزنم... تاکنون «مهاجران» دیار دلربای موصوف در کتاب را ندیدهام... میگویند: مهاجران، گُهرستانی بهغایت زیبا در استان مرکزی است که حسّ و حالی متفاوت در آب و خاکش نهفته دارد... مثل دشت جنّتنشانِ آهوان، همچون طبیعت چشمنواز رشم که کأنّه عروس شمال، دامان کشان تا دروازه ی کویری آن، به ماهعسل آمده است... من، با همه وجود، این نقلقول را پذیرفتم، زیرا؛ زمینی که بر آن «حاجآخوند» قدم نهاده، در آن کشت و زرع کرده، و بر خاکش نماز گذارده، باید قطعهای از بهشتخدا باشد.