در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رمان خانه درباره خانواده کشیش رابرت بائوتون است. روایت داستان این رمان همزمان با روایت داستان رمانِ «جلعاد» انجام میگیرد و خطوط داستانی این دو کتاب هرازگاهی همدیگر را پوشش میدهند. چه زمانی متوجه شدید که رمان دوم [خانه] را در ذهنتان دارید؟
من مشغول نوشتن یک کتاب غیر داستانی بودم که حقیقتش سال هاست دارم روی آن کار میکنم. در این حین بود که متوجه شدم شخصیتهای رمان جلعاد با سماجت حواس مرا پرت میکنند؛ به نظر میرسید این شخصیتها دارند بر داشتن یک زندگی مستقل از خودشان، پافشاری میکنند.
قبل از اینکه رمان خانه منتشر شود، چه مدت روی آن کار کردید؟ در نویسندگی چه روندی دارید؟ آیا کار روی این کتاب با کتابهای قبلی تان، بخصوص جلعاد، برایتان تفاوتی داشته است؟
من رمان خانه را طی دو سال نوشتم. اگر حافظهام یاری کند، باید بگویم که این رمان در فصل بهار تمام شد و پاییز سال بعد منتشر شد. هر وقت که ایدهای به ذهنم برسد شروع به نوشتن میکنم؛ من در نویسندگی روند خاصی ندارم. هر کتابی که مینویسم حس متفاوتی در من ایجاد میکند، چون نوشتن هر کتابی مستلزم فرو رفتن در شخصیتها و شرایط متفاوت است.
هم رمان خانه و هم جلعاد ماجرایشان در آیووا (ایالتی در آمریکا) میگذرد؛ یعنی، جایی که سالها در آن زندگی کردهاید. زمان و مکان چه کارکردی در نویسندگی شما دارد؟
من سعی میکنم یک مکان و منظره را آن گونه که شخصیتهای ساکن در آن، درک و تجربه کردهاند، توصیف کنم.
سختترین جنبه نوشتن این رمان چه بود؟
موردی برای ابراز نارضایتی سراغ ندارم. تمام دیالوگهای این کتاب شگفت زده ام میکرد. از این یک مورد که بگذریم چیزی که کار را برایم دشوار میکرد مقاومت یک مفهوم ذهنی برای پیدا کردن مسیر تبدیل شدنش به کلمه و جمله بود که البته نویسنده همیشه انتظار برخوردن با این سختی را دارد.
یکی از شباهتهای جالب بین رمان خانه و کتابهایی که نامزد نهایی جایزه کتاب ملی شدند، این است که همه آنها روی گذشتهها متمرکز شدهاند. گذشته چه چیزی در خود دارد که تا این حد برای خوانندگان و نویسندگان جذاب است؟
گذشته این امکان را فراهم میکند که در مورد چیزهای مهم دست به قضاوت بزنید. در هر زمانی از حال حاضر، سر و صدای ناشی از حواس پرتی و سوء تعبیر و دادخواهیهای خاص وجود دارد. ما به معنی واقعی کلمه ایدههای فروخته شدهای در گذشته بودهایم میدانید تاریخ آن چیزی است که ما در مورد خودمان میدانیم و همیشه هم دارای اهمیت است.
برای بعضی از نویسندگان موتور محرکه داستانهایشان، «شخصیت» است. برای سایر نویسندگان، «زبان». باز برای سایر نویسندگان، «مضمون» موتور محرکهشان است. آیا شما با هیچیک از این موتورهای محرکه ارتباط برقرار میکنید؟
من میگویم که «صدا» برایم اهمیت اصلی را دارد. صدا هر سه عامل شخصیت، زبان و مضمون را در خود دارد، چون انسانها چه آگاهانه و چه ناآگاهانه، دارند تلاش میکنند که زندگیشان را تفسیر کنند. صداهای مختلف هر روز در گوش من نجوا میکنند.
آثار کدام یک از نویسندگان را دوباره خوانی میکنید؟ آیا متوجه تأثیر آنها بر نویسندگی خود هستید؟
فاکنر، استیونز و نویسندگان آمریکایی قرن نوزدهم و البته کتاب انجیل. خوشحال میشوم که فکر کنم اینها بر آثار من تأثیر دارند.
ما آمریکاییها در دوران پر مشکلی به سر میبریم. اقتصاد آمریکا در حال فروپاشی است. در دنیا جنگهای مختلفی در حال انجام است. محیط زیست از هر نظر در رنج و عذاب است. با توجه به تمام این مشکلات و فشارها، چرا داستان دارای اهمیت است؟
هر چیزی که باعث شود ما برای زندگی انسانها و طبیعت جاندار ارزش قائل باشیم، دارای اهمیت است. داستان میتواند مثل هر وسیله دیگری این کار را انجام بدهد.
منبع: بنیاد کتاب ملی برت آنتونی جانستون
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم
ابراهیم الموسوی، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با «جامجم»: