در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برنامهسازی علمی حرفه اوست، اما ذوق خوبی دارد در وصل کردن زندگی روزمره من و شما با علمیترین موضوعات علمی روز. از یک لیوان خاکشیر شروع میکند و آخر برنامه میبینید که دارید درباره ردپای دایناسورها در حیاط خلوت خانهتان فکر میکنید.
اما او فقط یک برنامهساز تلویزیونی نیست. نجوم آماتوری و عکاسی از آسمانشب را نیز باید به فهرست بلندبالای علائق دوران فراغتش اضافه کنید. از 12 سالگی به نجوم علاقهمند شده و تا به خودش بجنبد دست در دست برادر دوقلویش جلوی در ورودی تلویزیون این پا و آن پا میکرده تا راهش دهند داخل. تا مدتها برای اینکه جدی گرفته شود انواع تغییر قیافهها و صدا را امتحان کرده تا این که کیفیت و نگاه تازهاش به برنامهسازی علمی از سنش جلو زد و شد جدیترین کارگردان و تهیهکننده علمی کشور.
او آسمان را معجزه خداوند میداند و ایمان دارد که در پس این همه زیبایی، نکات غافلگیرکننده فراوانی وجود دارد تا با کشف هر کدامشان ایمان تو را افزایش دهد و باورت را عمیقتر سازد.
عشق او به مقوله علم و تلاشش برای آموختن آنچه میدانست باعث شد تا دهمین جایزه انجمن ترویج علم را از آن خود سازد، اما این همه ماجرا نیست. سیاوش صفاریانپور ذاتا ماجراجوست. ماجراجویی و توانایی فیلمسازی او در کنار آرامش و دانش نجومی بابک امینتفرشی که قرار گرفت، مستندی زیبا، علمی و متفاوت را به وجود آورد که تابستان امسال شبکه 4 سیما را سرشار کرده بود از سایه روشنهای کسوف یگانه خورشید منظومه ما. آنها برای ساخت این مستند زیبایشان به قلب جنگلهای آمازون، سرمای قطب جنوب، گرمای قاره سیاه و آرامش شرق آسیا سفر کردند تا برای من و شما اثر عجیبترین پدیده نجومی را بر ملتها و فرهنگهای مختلف به تصویر بکشند و به ارمغان آورند.
به بهانه اتمام نمایش این مجموعه مستند پای گفتوگوی سیاوش صفاریانپور، کارگردان علمی و عضو شورای مرکزی پروژههای جهانی صلح ستارگان نشستیم.
آیا «جویندگان کسوف» اولین فیلم مستند شما بود؟
خیر. البته شاید بتوان گفت جویندگان کسوف اولین فیلم مستند جوی من بود، اما من پیش از این نیز برنامههای تلویزیونی متعددی را تهیه کرده بودم که مجبور بودم در دل آن برنامهها، فیلمهای کوتاه مستندی درباره زندگی افراد مختلف یا پدیدههایی که اتفاق میافتد، بسازم. اما این که به صورت ویژه، برنامهریزی معینی برای یک مجموعه مستند تلویزیونی با قالبهای حرفهای که در سطح دنیا وجود دارد داشته باشیم، این اولین برنامهای بود که ساخته شد.
ایده اصلی مستند جویندگان کسوف چگونه شکل گرفت؟
در حقیقت ایده اولیهای وجود نداشت. پس از خورشیدگرفتگی 17 ثانیهای که در سال 1374 در بیرجند اتفاق افتاد دلباختگی به خورشیدگرفتگیها برای من ایجاد شد و همزمان به واسطه همین اتفاق دوستان دیگری هم به این موضوع علاقهمند شدند. خورشیدگرفتگی 20 مرداد سال 1378 نقطه عطفی در بحث نجوم در ایران بود. مسیر این خورشیدگرفتگی به طور اتفاقی از ایران میگذشت و بر حسب اتفاق، ایران بهترین نقطه برای رصد آن بود. به همین علت افراد زیادی از گوشه و کنار دنیا به ایران سفر کردند و ایرانیها نیز متوجه این پدیده شدند.
این خورشیدگرفتگی که از غرب شروع شد و به شرق میرسید یک پهنه وسیعی را در برمیگرفت و به همین علت برای همه مهم شده بود. رسانهها، روزنامهها و رادیو و تلویزیون به آن میپرداختند و به این ترتیب کمکم به یک پدیده اجتماعی بسیار مهم مبدل شد و در نهایت ذوقی را در دل مردم به وجود آورد که علاقهمندی مضاعفی را به رشته نجوم ایجاد میکرد. به نظر من این خورشیدگرفتگی نقطه عطفی بود برای علاقهمندی به نجوم و این که مردم بدانند این دانش چیست و در ایران چه کارهایی در این زمینه انجام شده است. در واقع برای ما هم نقطه عطفی بود، چون توجه همه به این خورشیدگرفتگی جلب شده بود ما از این فرصت استفاده کردیم و یک پوششدهی گسترده در تلویزیون اتفاق افتاد. ما هم در عین حال به این فکر افتادیم که این موضوع، موضوعی است که میتوان آن را دنبال کرد. معاشرت و ارتباط با دیگر جویندگان کسوف که به ایران آمده بودند این فکر را ایجاد کرد که میتوان برای خورشیدگرفتگیهای دیگر مثل آنها که به کشورهای دیگر سفر میکنند ما هم برای رسیدن به نوار کسوف سفر کنیم. خورشیدگرفتگی بعدی در آفریقا اتفاق میافتاد. کشور زامبیا مقصد بعدی بود که پیشروی ما قرار داشت. به واسطه ارتباطی که با یکسری از جویندگان کسوف برقرار کرده بودیم این ذهنیت ایجاد شد که میتوانیم برای دیدن یک خورشیدگرفتگی دیگر به آفریقا سفر کنیم. متاسفانه من در آن خورشیدگرفتگی با گروه همراه نشدم. تشکیل این گروه 2 نفره که من و بابک امینتفرشی از اعضای آن بودیم ابتدا یک ایده بود. بابک امینتفرشی راهی این سفر شد تا شرایط ساخت فیلم را بررسی کند و تصمیمگیری کنیم که آیا میتوان از این پدیده فیلم مستندی ساخت. در نهایت به این نظر مشترک رسیدیم که فیلم مستندی تحت عنوان «سایه در قاره سیاه» بسازیم و در واقع به این ترتیب ایده اولیه ساخت این فیلم مستند از خورشیدگرفتگیها شکل گرفت و در نهایت هدف سفر بعدی، رصد خورشیدگرفتگی بود که در قطب جنوب اتفاق میافتاد. شرایطی پیش آمد تا امکان سفر به قطب جنوب که بیشتر شبیه به یک رویا بود فراهم شود. سرمایهگذاری به نام حمید جدیری خداشناس ـ یک گروه پژوهشی کوچک را ساماندهی میکرد ـ سفری را به قطب جنوب ساماندهی کرده بود و ما نیز به عنوان گروه مستندساز به این پروژه ملحق شدیم. بابک امینتفرشی همراه آقای خداشناس به قطب جنوب سفر کردند. ما به این فکر کردیم که یک مستند دوگانه تحت عنوان سایه در قاره سیاه و سایه در قاره سفید بسازیم. این تضاد سیاه و سفیدی نکته جالبی بود که ایده ساخت یک مستند 2 قسمتی از سفر به آفریقا و قطب جنوب را پیش روی ما قرار داد. در نهایت سفر به قطب جنوب به شکل حرفهایتر به لحاظ تلویزیونی اتفاق افتاد. باید پیشبینی لازم برای همه پدیدهها را میکردیم و بر این اساس لازم بود سناریوی مشخصی را تهیه کنیم. همه چیز از قبل تهیه شده بود. یک دوره آموزشی برای آقای خداشناس و بابک امینتفرشی برگزار شد تا با چگونگی تصویربرداری و ساختارهای سینمایی آشنا شوند. به این ترتیب سفر به قطب جنوب با موفقیت انجام شد که سفر بسیار مهمی بود، چرا که اگر در سرمای قطب جنوب کوچکترین اتفاقی برای وسایل و تجهیزات میافتاد دیگر امکان انجام هیچ کاری وجود نداشت، به همین علت از هر ابزاری 2 مدل با قابلیت ضبط و فیلمبرداری در محدوده سرمای قطب جنوب تدارک دیده شده بود. حتی این که چطور بتوان از این وسایل نگهداری کرد یا بتوان در شرایط اضطراری وسیلهای را جایگزین کرد همه پیشبینی شده بود. به این دلیل از اینجا به بعد سفر جویندگان کسوف و مستندسازی در قالب حرفهایتری نسبت به سفر اول به آفریقا اتفاق افتاد. سفر بعدیای که باید انجام میشد و خورشیدگرفتگی بعدی در منطقه جنگلهای آمازون بود. یک بار دیگر یک وسوسه دیگر برای سفر به جایی دیگر. ظاهرا این ماجرای خورشیدگرفتگیها نمیخواست دست از سرمان بردارد و هر بار مسیر سایه ماه روی زمین یک هیجان مضاعفی را ایجاد میکرد. ما از آغاز قرار گذاشته بودیم اول راهی آفریقا و بعد راهی قطب جنوب شویم. سفر بعدی سفر به سرزمین قبایل سرخپوستها بود. این وسوسه خورشیدگرفتگیها در موقعیتهای مختلف باعث شد بدون هیچ پشتوانه مالی یا فکری برای سفر دیگری برنامهریزی کنیم بدون اینکه هدف مشخصی برای ساخت این مستند داشته باشیم در نهایت در سفر بعدی راهی آمریکای مرکزی و جنگلهای آمازون شدیم. سفر به میان قبایل سرخپوستها و تجربه بینظیری از سفر به قاره سرخ. قرار گذاشتیم بعد از این مستند را در قالب 3 اپیزود سایه در قاره سیاه، سفید و سرخ به پایان برسانیم.
اما نمیشد از خورشیدگرفتگی بعدی گذشت، چون این دفعه خورشیدگرفتگی از محدوده قونیه، ترکیه و سرزمینهای اعجابانگیز کاپا دوکیه عبور میکرد. در حقیقت از زمان خورشیدگرفتگی آمریکای مرکزی و در راه بازگشت این سوال مشترک مطرح شد که خورشیدگرفتگی بعدی کجاست؟ پس از آن سکوت معنیداری بین من و بابک امینتفرشی حاکم شد. در حقیقت در اندیشه رفتن یا نرفتن بودیم. به این نتیجه رسیدیم که میتوانیم ادامه دهیم. از اینجا به بعد این موضوع میتواند پرونده 10 ساله برای خورشیدگرفتگیها باشد. 3 تا از مهمترین خورشیدگرفتگیها مستندسازی شده بود. حال اگر این چرخه را از سال 78 تا 88 ادامه میدادیم اثر متفاوتی از خورشیدگرفتگیها در سطح دنیا مستندسازی میشد. شکلگیری هسته اصلی مستند جویندگان کسوف درباره آنچه تا آخر اتفاق میافتد، پس از سفر به آمریکای مرکزی بود که تصمیم گرفتیم این موضوع را به یک پرونده 10ساله مبدل سازیم. از آنجا به بعد کارمان سختتر شده بود، چون تا قبل از آن هیچ پیشبینی نداشتیم و هر طور که پیش میرفتیم فکر میکردیم که به موفقیت رسیدهایم، اما از اینجا به بعد قول و قراری گذاشتیم که کسوفهای مهم بعدی را هم رصد کنیم و به این ترتیب یک پرونده 10 ساله از مهمترین کسوفهایی که در دنیا اتفاق میافتاد. گشوده شد. از یک کسوف کلی در یک نقطه ویژه مثل قطب جنوب تا خورشیدگرفتگی هیبرید حلقوی کلی در آمریکای مرکزی و در نهایت طولانیترین خورشیدگرفتگی قرن بیست و یکم که در پهنه اقیانوس آرام اتفاق میافتاد. این مجموعه مستند جویندگان کسوف بعد از ترکیه و داستان جستجوی شمس که برای ما و مولانا از اهمیت بسیاری برخوردار است، سوژه و دستمایه سفر بعدی جلسه ترکیه بود. به قونیه نگاهی میکرد و به سرزمین کاپا دوکیه که مخروطهای افراشته غارخانههایی بود که هنوز انسانها در آنجا زندگی میکردند. در واقع میتوان گفت در جویندگان کسوف، این خورشیدگرفتگیها بهانهای است برای آشنایی با اقلیم و ویژگیهای فرهنگی و شرایط محیطی مسیر خورشیدگرفتگی و مردمی که در سرزمینهای مختلف ناظر خورشیدگرفتگیها هستند. خورشیدگرفتگی سال بعد در سیبری اتفاق میافتاد. یکبار دیگر، هیجان دیگر برای یک محیط جذاب دیگر. حالا شما باید اینبار خودتان را آماده میکردید تا به شمالگان سفر کنید جایی که مردم در آنجا 6 ماه روز را سپری میکردند و تاریکی آسمان برای مردمی که خودشان را به آسمان روز عادت داده بودند پدیدهای ویژه و خاص بود. ما در پی این بودیم که خودمان را به اسکیموهای شمالگان برسانیم و با آنها خورشیدگرفتگی را رصد کنیم. گرچه به خاطر مشکلاتی که برایمان پیش آمد نتوانستیم و البته به پرونده خورشیدگرفتگیهای ما و پرونده زندگی جویندگان کسوف یک مورد استثنایی هم اضافه شد که دیدن خورشیدگرفتگیها در زیر آسمان ابری در حال بارش بود که تجربه متفاوتی را ایجاد میکرد. ما خورشیدگرفتگیهای زیادی را رصد کرده بودیم، اما یکی از پدیدههایی که همیشه جویندگان کسوف را در سراسر جهان تحت تاثیر خود قرار میدهد این است که ممکن است آسمان ابری باشد و حتی ممکن است باران هم ببارد و آنها دست از پا درازتر از سفر بازگردند با این که این اتفاق، اتفاق غمانگیزی بود، اما ما برای فیلمی که میخواستیم تهیه کنیم به این سوژه نیاز داشتیم. در سفر سیبری با این مشکل مواجه شدیم اگرچه ما در سفر سیبری به 2 گروه تقسیم شدیم. گروهی به جنوب و گروهی به شمال رفتند. بنابراین گروهی که به جنوب سفر کرده بودند موفق شدند کسوف را رصد کنند. از یکسو گروه دیگر با شکست از این سفر بازگشتند. اگر در کسوف بعدی میخواستیم احتمال ابری شدن و دیگر پدیدهها را در نظر بگیریم برایمان خیلی گران تمام میشد چون طولانیترین کسوف قرن بیست و یکم بود و برای تکمیل پرونده خورشیدگرفتگیها به آن نیاز داشتیم. به همین علت به امکانات، ابزار و پیشبینیهای لازم مجهز شده بودیم. اینبار هم به 2 گروه تقسیم شدیم. گروهی عازم چین شدند که به قلمرو افسانهها و باورهای دیرینه بود. چینیها بر این باورند که اژدهایی خورشید را میبلعد و این موجب خورشیدگرفتگی میشود. این باور باستانی مردم چین انگیزهای شد تا چین را در مسیر مستندمان قرار دهیم ضمن این که محل اصلی رویت در حداکثر زمان خورشیدگرفتگی در وسط اقیانوس آرام بود. به همین دلیل گروه دوم سوار بر یک کشتی اقیانوسپیما در میانه مسیر موفق به رصد خورشیدگرفتگی شد.
چرا کسوف؟ چرا به سراغ دیگر پدیدههای نجومی مثل خسوف یا هر چیز دیگری نرفتید؟ کسوف چه ویژگی مهمی داشت که گروه جویندگان را مجذوب خود ساخت؟
به چند دلیل. اگرچه در واقع نوار باریک خورشیدگرفتگیها مسیر طولانی را طی میکند، ولی عرض آن به قدری کم است که تقریبا میتوان گفت برای هر خورشیدگرفتگی حدود یک درصد از مساحت زمین را در بر میگیرد. بنابراین مردمی که ناظر یک خورشیدگرفتگی هستند برخلاف دیگر رویدادها مثل ماهگرفتگی که نیمی از مردم موفق به دیدن آن میشوند یک اتفاق نادر است. برای انسان در مسیر زندگی در شهر یا دیار خود شاید در طول زندگی فقط یکبار شانس این را داشته باشد که یک خورشیدگرفتگی را ببیند. حالا در واقع ما به دنبال پدیدهای میرویم که هم به لحاظ علمی خیلی مهم است و هم به لحاظ اجتماعی چراکه سالهای سال است که این رویداد باورهای زیادی را به همراه خود آورده است. از باورهای شبهعلم تا تفکراتی که موجب شده است بر دانستههایش افزوده شود. حتی پدیده یا نظریهای مثل نسبیت اینشتین هم به واسطه خورشیدگرفتگیها اثبات شد و به همین علت خورشیدگرفتگی اتفاق مهمی است و بیشتر یک اتفاق اجتماعی است که همه پدیدهها نسبت به آن عکسالعمل نشان میدهند. خورشید برای همه موجودات زنده یک عضو حیاتبخش است. بنابراین از مورچه تا پرنده و حتی انسانهایی که با علم به این که چه پدیدهای در حال اتفاق افتادن است از مشاهده آن حیرتزده میشوند، تحت تاثیر آن قرار خواهند گرفت. هر بار که شما یک خورشیدگرفتگی را میبینید اگر این شانس را داشته باشید که به خودتان بیایید و به اطرافتان نگاه کنید مجموعهای از افراد را میبینید که با دهان باز ایستاده و این پدیده را حیرتزده نگاه میکنند.
در مدت زمان این پروژه چقدر سفر رفتید و در مجموع چقدر فیلم و عکس گرفتید؟
ساعتها فیلم و ساعتها عکس گرفتیم و شاید به همین دلیل بود که تدوین این فیلم مستند 2 سال به طول انجامید. به دلیل این که ما از اول نسبت به آنچه میخواستیم انجام دهیم پیشبینی دقیقی نداشتیم بنابراین همه آنچه که پیوستگی یک فیلم مستند 10 ساله را میخواست ایجاد کند باید روی میز مونتاژ اتفاق میافتاد. مرحله بعد نگارش متن بود. لازم بود برای استنادات علمی متن فیلم پژوهش و تحقیقی انجام شود که بابک امینتفرشی مسوولیت انجام آن را بر عهده داشت. خیلی کار آسانی نبود به همین علت به زمان مضاعفی نیاز داشتیم تا بتوانیم درباره چگونگی ساخت این فیلم مستند تصمیمگیری کنیم که دستکم 2 سال به طول انجامید تا در نهایت فیلم آماده شد. بنابراین این پرونده یک محدوده 10 ساله برای ضبط و تولید و 2 سال برای مونتاژ به طول انجامید.
بیشک ساخت این فیلم هزینه زیادی را در بر داشته است. آیا از هزینه شخصی خودتان برای تهیه این مستند استفاده کردید یا از جایی کمک گرفتید؟
تقریبا تا آخرین خورشیدگرفتگی که میخواستیم به اقیانوس آرام سفر کنیم با سرمایه شخصی خودمان این کار را انجام میدادیم. سرمایه شخصی 3 جوان که همه در مقطع آغاز زندگی و به عبارتی آغاز دوره جدی زندگی بودند به همین علت پول زیادی نداشتیم. تهیهکنندگی این کار را برادرم فواد صفاریانپور انجام میداد و کارگردانی آن نیز بر عهده من بود. برنامهریزی علمی سفرها هم به عهده بابک امینتفرشی گذاشته شده بود. به این ترتیب این حلقه 3 نفره سعی میکرد سرمایه و بودجه لازم برای کار را تامین کند به عبارت دیگر دست همه ما توی جیب خودمان بود و با صرفهجویی کامل نسبت به هزینهها تصمیمگیری میکردیم. اولویت اصلی تهیه فیلم بود و این که کجا میخوابیم یا چه میخوریم از فهرست اولویتهای ما خارج شده بود. به همین علت همواره در حال ایجاد تعادل بین هزینهها و بودجه اختصاصیافته برای انجام مراحل کار بودیم.
برای مثال برای رفتن به ارتفاعات جنگلهای آمازون و رسیدن به آبشار آنجل به علت این که این سفر در فصل خشک آمازون انجام میشد امکان مسافرت زمینی وجود نداشت و ما مجبور بودیم با هواپیما سفر کنیم.
برای اینکه هواپیمایی اجاره و فیلمبرداری کنیم مجبور شدیم چند وعده غذای خودمان را حذف کرده و در یک کمپ بیابانی اقامت کنیم تا بتوانیم به هدفمان نزدیکتر شویم، به همین علت یکی از اولویتهای اصلی ما کاهش هزینهها تا حد امکان بود، اما باز هم سفر کردن به چنین مکانهایی هزینه زیادی در بر داشت بنابراین مجبور بودیم از دوستان مبالغی را قرض بگیریم و بعد از ساخت این مستند مجموعهای بدهی برای ما باقی ماند. در واقع نمیتوان این فیلم مستند را به عنوان یک کار یا شغل به حساب آورد، چرا که بیش از اینکه از ساخت این مستند درآمدی را کسب کنیم این تلاشها راهی برای رسیدن به هدفی بود که هزینه آن را با عشق و علاقهای که به این کار داشتیم تامین کردیم و در نهایت شاید به این نتیجه برسیم که درآمدی که بابت ساخت این مستند از تلویزیون دریافت کردیم مبلغی مکفی برای حداقل سفرهایمان بوده که البته فکر میکنیم نباشد.
لطفا کل فرآیند کسوف را از لحظاتی قبل از شروع آن تا لحظاتی پس از پایان برای ما شرح دهید و توضیح بفرمایید که شما در واقع چه چیزی را رصد یا اندازهگیری میکردید؟
در واقع ما 2 یا 3 گروه جوینده کسوف داریم که برای دیدن خورشیدگرفتگیها سفر میکنند؛ یک دسته افرادی هستند که بیشتر توریست نجومی هستند مانند گروهی که به بهانه یک رویداد یا فستیوال که در کشوری برگزار میشود به آنجا سفر میکنند. گروه دیگر افرادی هستند که در این باره پژوهش و تحقیق میکنند، مانند دانشمندان و اختر فیزیکدانان که روی تاج خورشید معامله میکنند، چون لحظه خورشیدگرفتگی کلی بهترین زمان ممکن برای مطالعه روی تاج خورشید است و به این ترتیب در واقع دانشمندان این فرصت را مغتنم میشمارند تا مطالعات دقیقتری درباره شکل تاج، میزان فعالیتهای خورشیدی و اثراتشان روی محیط پیرامون خود داشته باشند. گروه سوم مستندسازان و عکاسانی هستند که برای رصد این خورشیدگرفتگی سفر میکنند. در حقیقت ما در پی یک اتفاق علمی نبودیم و به عبارتی پژوهش علمی نمیکردیم، گرچه اطلاعات و دادههای به دست آمده از این پرونده 10 ساله برای پژوهشگران قابل استفاده است، اما کار اصلی یا حرفه اصلی ما پژوهش در زمینه خورشیدگرفتگی نبود و شاید بتوان گفت کار اصلی ما پژوهش درباره باورهای اجتماعی مردم نسبت به این پدیده و مستندسازی زندگی افرادی بود که به نوعی میتوان آنها را در یکی از گروههای جویندگان کسوف قرار داد. ما در این فیلم مستند با دانشمندان، اخترشناسان، عکاسها و مستندسازهایی آشنا میشویم که به شیوه علمی مستندسازی کرده و به عبارتی دادههایی را برای دانشمندان جمعآوری میکنند. حتی در قسمت آخر با فردی آشنا میشویم که لحظه خورشیدگرفتگی را برای خواستگاری از نامزدش پیشبینی کرده بود. بنابراین گوناگونی و تنوع چشمگیری را میتوانیم در جمع جویندگان کسوف بیابیم و ما هم در پی مستندسازی این رویدادها بودیم. حتما به یاد دارید که در کارتون لولک و بولک کره زمین را میچرخاندند و سپس انگشت خود را روی نقطهای روی کره میگذاشتند و به آنجا سفر میکردند، اگرچه ممکن است این ایده یک تصور فانتزی از سفر کردن باشد، اما در حقیقت جویندگان کسوف نیز مقصد بعدی سفرشان را خودشان تعیین نمیکنند و این مسیر سایه ماه است که مشخص میکند آنها باید به کجا سفر کنند و برای ما هم همینطور بود.
براستی رصد این فرآیند تکراری چه نتیجه و دستاورد جدیدی را همراه دارد که شما 10 سال به دنبال کسوف، سیاره زمین را زیرپا گذاشتید؟
اگرچه به نظر میرسد که از نظر ظاهری در خورشیدگرفتگی، ماه در گره مداری خود به دور زمین از مقابل خورشید عبور میکند و این موضوع پدیدهای تکراری است، اما در حقیقت خورشیدگرفتگی یک پدیده تکراری نیست. خورشید یک ستاره پویاست و هر بار شکل تاج خورشید به واسطه میزان فعالیتهای خورشیدی تفاوت پیدا میکند به همین دلیل است که هیچ خورشیدگرفتگی جدیدی با خورشیدگرفتگی قبلی یکسان و برابر نخواهد بود، چون هربار میزان فعالیتهای خورشیدی کم یا زیاد شود به همین نسبت هنگامی که خورشید در اوج فعالیتها یا کمینه فعالیتها باشد، مشکل پراکندگی تاج به دلیل وضعیت میدان مغناطیسی میتواند متفاوت باشد و اینها مجموعهای از زمینههای مطالعاتی است که در اختیار رصدگران قرار میگیرد و به همین علت نمیتوان گفت هر بار که خورشیدگرفتگی اتفاق میافتد شاهد یک رویداد تکراری هستیم. در این سفرها همه اتفاقات جدید است و شما به هر جایی که سفر میکنید با وضعیت جدیدی روبهرو میشوید فارغ از این که در خورشیدگرفتگی چه اتفاقی میافتد مهم این است که در پیرامون شما چه اتفاقاتی میافتد. برای مثال در آفریقا در بیشه شیرها در زمان کسوف ناگهان مورچهها و پشهها به جویندگان کسوف حمله میکنند و به تصور این که شب فرا رسیده است موجودات شبرو بیرون میآیند. در کاپاردوکیه پرندهها به لانههایشان بازمیگردند و باد و نسیم خنکی همه جا را فرا میگیرد. در اقیانوس آرام دلفینها که تا پیش از خورشیدگرفتگی در حال شنا کردن بودند یا پرندههایی که در اطراف کشتیهای اقیانوسپیما در حرکت بودند همه آرام میشوند و به یک خواب یا حیرت کوتاهمدت فرو میروند، به همین علت میتوان گفت لحظه خورشیدگرفتگی با اتفاقات جدیدی همراه است. در چین مردمی که سالهای سال در اندیشه آنها این تصور نقش بسته بود که در هنگام کسوف اژدهایی خورشید را میبلعد براساس باورهایشان جلوه دیگری از خورشیدگرفتگی را تجربه میکنند و متفاوت از آنچه که یک منجم میبیند این پدیده را نظاره میکنند به همین علت شما هر بار با مجموعهای از اتفاقات، افراد و موجودات جدیدی آشنا میشوید که شکل متفاوتی از کسوف را به تصویر میکشند.
حتما در طول این سفرهای 10 ساله با جویندگان کسوف دیگری از سراسر دنیا آشنا شدهاید؛ رصدگران، پژوهشگران و دانشمندانی از شرق و غرب. از رصد در کنار آنها چه آموختهاید؟
نکتهای که در آخرین سفرمان به اهمیت آن پی بردیماین است که شما در اقیانوس هستید و هیچ چیز جز آب در پیرامون شما وجود ندارد. داخل کشتی مجموعهای از افراد هستند که با هدف رصد خورشیدگرفتگی خودشان را به این نقطه رساندهاند. وقتی ناگهان در حین کسوف حواستان را جمع میکنید و اطرافتان را نظاره میکنید افرادی با ملیتها و باورهای مختلف و دیدگاههای مختلف ایدئولوژیکی را میبینید که با یک احساس مشترک چشم به این پدیده دوختهاند. بنابراین دیگر فرقی نمیکند که به چه زبانی صحبت میکنید و یا به چه فرهنگی وابستگی دارید. اینجا همه یکدست و به عنوان یک عنصر انسانی نظارهگر یک پدیده واحد هستند. در چنین موقعیتی است که ما با این تجربه متفاوت آشنا شدیم. ما در سفر آخرمان به این فکر میکردیم که این آخرین رصد است و به راستی چه اندوختهای از این پرونده 10 ساله داشتیم. میتوان گفت که سفر گروه جویندگان کسوف ما به نوعی یک ادیسه یا دگرگونی بود و ما کمکم به این نتیجه رسیدیم که خورشیدگرفتگی فارغ از این که یک پدیده علمی است میتواند پدیدهای برای پیوند تفکرات باشد. در زمان وقوع کسوف همه به عنوان یک عنصر انسانی احساس شعف و شادمانی یکسانی دارند. برداشت شخصی من این است که خورشیدگرفتگی جدا از این که یک پدیده علمی است میتواند یک پدیده اجتماعی با هدف اشتراک فکری و ایجاد دوستی بین افراد باشد، کما این که تقریبا میتوان گفت مجموعه زیادی از جویندگان کسوف پیوسته با هم در ارتباط هستند. شاید دستمایه اصلیای که از علم میتوانیم داشته باشیم این است که تفکر ما را نسبت به زندگی اطرافیمان متفاوتی سازد. مرزها کمکم رنگ میبازد و شما دوستیهای بیشتری را احساس میکنید.
اصولا چطور میشود که همهتان برای رصد هر کسوف در یک مکان قرار میگذاشتید؟
گاهی اوقات شما خبر ندارید که فردی که در رصد قبلی از کانادا آمده بود در این سفر جدید نیز همراه شما خواهد بود و این خاطرات و اشتراک نظر در مورد خورشیدگرفتگی میتواند عامل مهمی برای ایجاد دوستیهای جدید باشد. همه جویندگان کسوف از قبل مطالعاتی را برای تعیین محل مناسب برای رصد کسوف انجام میدهند. نوار خورشید گرفتگی نوار طولانیای است که بخش زیادی از آن در داخل آب و بخش محدودی از آن در خشکیها قرار میگیرد. اما این که برای رصد کسوف به کجا باید سفر کرد تصمیمی است که یک جوینده کسوف با در نظر گرفتن پارامترهای مختلف میگیرد. همه جویندگان کسوف الزاما یکجا جمع نمیشوند. قاعدتا نقاطی بهترین نقطه برای رصد کسوف هستند که اغلب افراد در آنجا جمع میشوند، اما در خورشیدگرفتگی ترکیه بهترین نقطه برای رصد، آنتالیا بود، اما به دلیل ویژگی فرهنگی کاپادوکیه ما آنجا را برای رصد انتخاب کردیم. یکی از پارامترهای اصلی برای گروه ما و برای فیلمسازی این بود که جدای از این که پی ببریم کجا کسوف اتفاق میافتد بدانیم وضعیت اجتماعی و سوژه فیلمسازی در کجا برای ما بیشتر است.
در کل پرونده جویندگان کسوف چه تاثیر علمی بر کارهای آینده و پژوهشهای بعدی شما گذاشته است؟
وقتی ما به این فکر میکردیم که این فیلم را چطور به پایان برسانیم به همه چیز فکر کرده بودیم جز این که بدانیم بهتر است این مستند را چگونه به پایان برسانیم. وقتی در عرشه کشتی در حال گشت و گذار بودیم به این فکر کردم که در نهایت چه باید کرد و ناخواسته متوجه شدم که توی این مسیر سفر که باید به چین برمیگشتیم کشتی ما برای چند ساعتی در یکی از بندرهای ژاپن متوقف میشود. ما این امکان را هم داشتیم که مسیر سفرمان را تغییر دهیم و همین کار را هم کردیم. در کتابخانه کشتی وقتی در حال دیدن نقشه ژاپن بودیم ناگهان نقطهای را یافتم که توجه مرا به خود جلب کرد و در عین حال با فلسفهای که در لحظه خورشیدگرفتگی کلی احساس کرده بودم مطابقت داشت. این که خورشیدگرفتگی میتواند عاملی برای پیوند انسانها باشد. هیروشیما منطقه خوبی روی نقشه ژاپن بود، چون یکی از تصاویر هولناک جنگ را به خود دیده بود. با این دیدگاه که خورشیدگرفتگی میتواند عاملی برای ایجاد صلح باشد تصمیم گرفتیم بهترین نقطه برای پایان این فیلم مستند را با امید به صلح در جایی انتخاب کنیم که تصویر جنگ را به بدترین شکل ممکن تجربه کرده است، بنابراین فیلم جویندگان کسوف در محل انفجار اولین بمب هستهای به پایان میرسد. این صفحه پایان فیلم شاید روایتکننده رویدادها و اتفاقاتی باشد که در طول این سفر بر ما گذشته است؛ یعنی این تغییر و دگردیسی 10 ساله در نقطه پایان فیلم به تصویر کشیده میشود.
آیا تلاش کردهاید یا اصولا استقبال شده است تا آنچه را در این پروژه آموختهاید با رصدگران، اخترشناسان و جویندگان علم ایرانی به اشتراک گذارید؟ آیا سخنرانی یا دورههای آموزشی را در این زمینه برگزار کردهاید؟
در حقیقت خیر. شاید در واقع دانشمندان ایرانی قدری نسبت به دسترسی به اطلاعات سختگیر هستند و حریم مستحکمی را پیرامون خود ایجاد کنند، چراکه دامنه کار خود را از دامنه کار دیگر منجمان آماتور متفاوت میدانند.
یکی از وظایف منجمان آماتور در سطح دنیا این است که دادههایی را جمعآوری کرده و در اختیار دانشمندان قرار میدهند، اما در ایران این ارتباط وجود ندارد و در حقیقت جامعه نجوم حرفهای ایران بیشتر درگیر تدریسهای دانشگاهی هستند و شاهد زمینه پژوهشی جدی در این زمینه نبودهایم. دکتر علی عجبشیرزاده ازجمله محققان و دانشمندان ایرانی است که در زمینه خورشید تحقیق و مطالعه و برای رصد خورشیدگرفتگیها با دیدگاه اختصاصی علمی به نقاط مختلف دنیا سفر میکند و ایشان تنها فردی است که در این زمینه در ایران فعالیت میکند و شاید بتوان امیدوار بود که با یک گل بهار شود.
نام جویندگان کسوف، آدم را به یاد عنوان کلاسیک فیلم جویندگان طلا میاندازد. آیا سیاوش صفاریانپور طلای خود را در این 10 سال به چنگ آورده است؟
دقیقا همین طور است. این اسم فلسفه کار ما را تغییر داد. در بازگشت از سفر آمریکای مرکزی به این نتیجه رسیدیم که این اسم، اسم متفاوتی است. ما میدانیم که در لحظه خورشیدگرفتگی کلی یک حلقهای به نام حلقه الماس شکل میگیرد که آخرین پرتوی خورشید از لابهلای خلل و فرج کوههای ماه به کره زمین میرسد و این منظره فوقالعاده زیبایی است. خیلیها بر این باورند که بهترین لحظه خورشیدگرفتگی کلی لحظهای است که حلقه الماس اول یا دوم شکل میگیرد.
اینجا بود که من به این نتیجه رسیدم که مجموعه این تجربیات شبیه جعبه جواهراتی است که اندوخته میشود و ما شبیه سیاحانی نیستیم که برای عاج فیل یا تصاحب قلمروی دیگران سفر میکنند، بلکه ما به دنبال عنصری بودیم که مانند یک گنج یا جعبه جواهر بود، مانند سفرات ایندیانا جونز یا مثل داستان سفرهای تنتن. اینجا بود که ما داستان جویندگان طلا را شبیه داستان خودمان دیدیم. طلا یا کیمیای ما همین خورشیدگرفتگی است که در آسمان اتفاق میافتد و به این ترتیب اسم جویندگان کسوف شکل گرفت.
10 سال سفر به گوشه و کنار دنیا و آشنایی با ملتها و فرهنگهای مختلف و نظاره خورشیدی که تیره و تار میشود و دوباره نورافشانی را از سر میگیرد چه تاثیری در سیاوش صفاریانپور بر جای گذاشته است و او الان دنیا را چگونه میبیند؟
پس از این پرونده 10 ساله خیلی دوستانهتر به همه چیز فکر میکنم. معتقدم اگر نگاه بشر که این روزها به علت زندگی در شهرهای بزرگ که تکنولوژیهای مختلف آن را احاطه کردهاند از پدیدههای طبیعی دورافتاده است، اگر دوباره به طبیعت نزدیکتر شود هم برای طبیعت صلحجویانه خواهد بود و هم برای تفکرات انسانها. شما وقتی بدانید چه اتفاق بزرگ و عظیمی در حال رخ دادن است. خورشید 400 برابر بزرگتر از ماه است. ماه 400 برابر دورتر از خورشید است و این در واقع یک شرایط استثنایی را به وجود میآورد که ماه بتواند قرص کامل خورشید را از دیدگاه ناظر روی زمین بپوشاند. این شما را به چیزی جز شکوه خلقت رهنمون نمیسازد. در این صورت جنگها و دعواها بیمعنی خواهد بود، چراکه نظم موجود در خلقت کائنات دربر دارنده پیام مهمی است با این مضمون که دانستههای بشر اینقدر زیاد شده است که دریابد چه پدیدههایی در محیط پیرامونش میبیند و این ویژگی تفاوت ایجاد میکند بین انسان قرن 21 با انسانی که در غار زندگی میکرد و حیرتزده به رویدادهای اطرافش مینگریست. توقع شما از خودتان قدری بیشتر خواهد شد، چراکه باید روش عملکردتان را نسبت به زندگی قدری اصلاح و از این طریق صلح را در سطح دنیا برقرار کنید.
شما اشاره کردید عمده فعالیتهایتان بر ساخت برنامههای تلویزیونی علمی استوار است. کمی درباره برنامهها و چگونگی انتخاب نام برای آنها توضیح دهید.
برخلاف دیگر برنامهسازان که براساس یک طرح کلی از پیش برنامهریزی شده، اسم برنامه را انتخاب میکنند، من به یک روش غیرمرسوم ابتدا به موضوع فکر کرده و سپس اسم آن را انتخاب میکنم. من معتقدم این اسم است که مسیر برنامه را مشخص کرده و روی رکورد و مهمانان دعوت شده تاثیر میگذارد.
به همین علت اسم برنامه برای من از اهمیت زیادی برخوردار است. برنامههایی نظیر کندو، آسمان شب، تیکتاک و فرجه ازجمله برنامههایی هستند که به همین روش برای آنها اسم انتخاب کردیم و با انتخاب اسم برای آنها فلسفهای که این برنامه دنبال میکند را نیز به مخاطب اعلام میکنیم. مثلا در مجموعه تیکتاک یک جمله ورودی همیشگی داشتیم که تیکتاک وقتی معنا پیدا میکند که چرخدندهها با همدیگر حرکت کنند. این یک باوری است که ریشه در آموختههای اجتماعی ما دارد. اگر چرخدندههای این ساعت هر کدام کار خودشان را انجام دهند دیگر شما صدای تیکتاک را نمیشنوید. تیکتاک مثل این است که بگوییم خروپف کردن انسانها هم نشانهای از زنده بودن آنهاست، بنابراین تیکتاک در مجموعه برنامهای که نگاه اجتماعی داشت معنی خودش را پیدا میکرد و جویندگان کسوف هم میتواند بیانگر کارهایی باشد که ما انجام دادهایم. کندو هم یک برنامه علمی است که به نظم در طبیعت میپردازد و در عین حال در پی شیرینی دانش است، یعنی شیرینی دانش را به مخاطب عرضه میکند، بنابراین نباید انتظار داشت که کندو به بحثهای علمی پیچیده بپردازد. الان درباره برنامه بعدی که قصد دارم بسازم تصمیمگیری خاصی انجام ندادهام و شاید مانند جویندگان کسوف، اتفاق یا رویدادی بهانهای برای ساخت یک برنامه جدید باشد.
اگر برنامههای علمی شما را کودکانتان بنامیم، کودک عزیز کرده سیاوش صفاریانپور کدام یک بوده است و چرا؟
این سوال یک جواب همیشگی دارد و آن هم این است که من همه بچههایم را به یک اندازه دوست دارم، اما واقعیت این است که آسمان شب را از همه برنامههایی که داشتهام بیشتر دوست دارم، چراکه آسمان شب برنامه متفاوتی است. اول این که آسمان شب دلمشغولی اصلی من بوده است و به همین علت تجربه برنامه 10 ساله آسمان شب را که به برنامهای تبدیل میشود که همه شاخصهای حرفهای را در بر میگیرد و محبوبیت زیادی در جامعه ایجاد میکند و نسلی به وجود میآورد که علاقهمند به نجوم هستند و براساس آنچه در این برنامه میآموزند رشته دانشگاهی نجوم را انتخاب میکنند و پس از 10 سال به عنوان کارشناس در برنامه حضور پیدا میکنند میتوان بهترین محصول یک برنامه تلویزیونی دانست. اگرچه ما هیچ وقت در پی آن نبودیم که به مخاطب آموزش علمی بدهیم بلکه سعی کردیم به عنوان یک مروج علم شیوه تفکر علمی را آموزش دهیم.
این روزها شاهد برنامهای علمی از شما هستیم به نام کندو چرا کندو؟ در این کندوی دانش درباره چه موضوعاتی بحث و گفتوگو میکنید.
موضوعاتی متنوع که به واکاوی اتفاقاتی مرتبط با زندگی روزمره ما انسانها میپردازد و بسیار جذاب است. مثل ویژگیهای عجیب و غریب موجوداتی که علم برای آنها توجیهی ندارد یا موجوداتی مانند غول دریاچه، دایناسورها یا فسیلها. بعلاوه در این برنامه موضوعاتی مانند وضعیت آب تهران، بود یا نبود نیترات در آب آشامیدنی را نیز به نوعی به بحث میگذاریم یا داستان نچسبترینهای دنیا که طیف وسیعی از تفلونها تا افرادی که از نظر رفتاری به نوعی نچسب تلقی میشوند را در بر میگیرد. ما اگر انتظار داشته باشیم که علم سبب بهبود زندگی ما شود باید این انتظار را هم داشته باشیم که بتواند رفتار ما را نیز دگرگون سازد و این بستههای علمی هستند که راه رسیدن به این هدف را هموار میسازند. در برنامه کندو مخاطب اصلی طیف سنی نوجوان است که تعطیلات تابستانی را سپری میکند و به این ترتیب پس از مدت کوتاهی کندو به یکی از 3 برنامه پرمخاطب که از شبکه 4 سیما در حال پخش است، مبدل میشود؛ بنابراین انتظار میرود این برنامه که شکل متفاوتی از یک برنامه علمی است بتواند جذاب هم باشد.
در برنامه کندو هیچ چیز ممنوع نیست جز پوشیدن کت و شلوار، یعنی مهمانان نباید با کت و شلوار در این برنامه حاضر شوند. قرار است از دل این برنامه شیرینی دانش را بچشیم. از دوران مدرسه تا فارغالتحصیلی دانشگاه این طور میآموزیم که علم بسیار پیچیده است و اصلا شیرین نیست. ما معتقدیم در حقیقت علم شیرین و شیوه عرضه و فراوری آن نادرست بوده است که موجب شده خاطره چندان شیرینی از علم نداشته باشیم.
موضوعات علمی برنامه و کارشناسان خود را چگونه انتخاب میکنید؟
در شروع برنامه کندو ما 40 موضوع را انتخاب کرده بودیم و شورای سردبیری در این زمینه تحقیقاتی را انجام داده بود، اما در حال حاضر برخی از این سوژهها را حذف کردهایم چرا که به سوژههای بهتری برخوردیم که هم با شرایط اجتماعی و علمی روز مطابقت دارد و هم مطابق با خواسته بینندگان و مخاطبان برنامه است. مساله جدیدی که در این برنامه تجربه میکنیم واژهها و عنوانهایی است که شاید پیش از این خیلی در سطح جامعه رسمیت نداشته است؛ مثل واژه ژورنالیست علمی. واژه یا حقیقتی که در شیوه روزنامهنگاری و رسانه ایران طی چند سال اخیر به وجود آمده است و همه سعی میکنند آن را نادیده بگیرند. همه انتظار دارند کسی که در یک برنامه تلویزیونی حضور پیدا میکند کارشناس آن برنامه باشد در صورتی که در سطح دنیا افرادی وجود دارند که رابطه بین مردم و دانشمندان هستند و با وفاداری به مفاهیم علمی به زبان ساده و جذاب صحبت میکنند بنابراین گروهی از جوانان علمی که در فهرست ژورنالیستهای علمی هستند به برنامه کندو دعوت میشوند و شورای سردبیری این برنامه را شکل میدهد. گهگاه کارشناسانی هم به برنامه دعوت میشوند، اما عموما این کارشناسان، شاخصههای جذابیت بیان را دارند بنابراین ترکیبی از ژورنالیستهای علمی و کارشناسان علمی به کندو دعوت میشوند.
چرا در برنامه کندو با نوشیدنیهای گیاهی از مهمانان پذیرایی میکردید آیا هدف خاصی از این کار داشتید؟
همه آنچه در یک برنامه تلویزیونی وجود دارد به نوعی با هم در پیوند هستند. اگر شما قصد ایجاد یک باور علمی را دارید باید این باور را داشته باشید که یک انسان سالم و با سواد باید تغذیه صحیحی داشته باشد. اگرچه هیچکدام از ما خارج از برنامه نمیتوانیم این آبمیوهها را بخوریم و به آن خیلی توجه نداریم، اما در حقیقت از هر لحظه و ثانیه برنامه استفاده میکنیم تا عادتی خوب را ایجاد کنیم و این آبمیوه در بردارنده یک پیام سلامتی به مخاطب برنامه است. شکل اصلی این اتفاق از «تیکتاک» آغاز شد. در این برنامه در کافیشاپ، منوی جدیدی که عرقیات و دمنوشهای گیاهی پیشنهاد شد. در برنامه کندو هیچ مهمانی خودش را معرفی نمیکند و یک راست و از یک میانبر به بحث اصلی برنامه شیرجه میزنیم و همیشه شروع این برنامهها متفاوت است.
به نظر میرسد میتوان با اطمینان شما را یک ژورنالیست علمی و یک مروج علم دانست. من اطلاع دارم که شما یک بار هم برنده جایزه ترویج علم شدهاید. در کل این حرفه را در ایران و جهان چگونه ارزیابی میکنید؟
بله من این شانس را داشتم که در دهمین دوره جایزه ترویج علم، جزو فهرست برگزیدگان انجمن ترویج علم قرار بگیرم اما وقتی شما میبینید که جامعه علمی هنوز باور درستی از یک مروج علم ندارد و همچنان سعی میکند کمکاری خودش را با نادیده گرفتن دیگران جبران کند، همچنان نسبت به کاری که انجام میدهید خیلی مطمئن نیستید. از سوی دیگر مخاطبانی نظارهگر کار شما هستند. در سطح کشور این حرفه، یعنی ژورنالیست علمی و مروج علمی، وضعیت چندان خوبی ندارد. گرچه شما همه انرژیای را که صرف این کار کردهاید از بازخوردی که از مخاطبانتان میبینید میگیرید، اما جامعه، برای این ماجرا جامعه قابل قبولی نیست. وقتی میبینید که هنوز تفاوت بین علم و هنر شناخته نشده و جایزه ترویج علم امسال با عنوان یک عمر تلاش برای ترویج علم به کسی داده میشود که در دنیای هنر برجسته است متوجه میشوید که جامعه هنوز درک درستی از یک مروج علم و ژورنالیست علمی ندارد. وقتی در فهرست برگزیدگان جایزه انجمن ترویج علم امسال هیچ نامی از ژورنالیستهای علمی رسانهها یافت نمیشود نگران میشوید که آیا باور درستی نسبت به واژههایی که در جامعه علمی وجود دارد هست یا خیر؟ وقتی در کشور ما مفهوم علم و عالم درهمآمیخته میشود و شما نمیتوانید آنها را از هم جدا کنید و جامعه علمی و جامعه عالمان نمیتوانند این دو مفهوم را از هم جدا کنند به نظرتان میرسد که هرگونه طراحی و نقشهای که با این هدف تعقیب شد با مشکل مواجه خواهد شد چرا که زبان معیار علمی ما زبان درستی نیست و این در واقع نقطه تاریک این اتفاق است که شاید به مرور زمان به کمک افراد جدیدی که وارد این دو عرصه میشوند رفع شود، اما به نظر من تا اطلاع ثانوی چیزهایی که به عنوان نقشه راه برای توسعه علمی کشورمان در نظر میگیریم با بدفهمیها علمی و جلوگیری از اطلاعرسانی درست دچار مشکل میشود.
وقتی شما این امکان را ندارید که وضعیت آناتومی فرد بیمار را بازگو کنید، چطور میتوانید او را درمان کنید و این در واقع یک گره جدی است که در جامعه ما برای طرح موضوعات علمی وجود دارد. شما افقی به نام افق 1404 دارید که آن را به یک آرمان مهم تبدیل کردهاید، اما وقتی نمیتوانید بررسی کنید که آیا وضعیت علمی ایران میتواند افق 1404 را تامین کند یا خیر که احتمالا شاید نتواند تامین کند، قاعدتا سال 1404 سالی برای ناامیدی ما خواهد بود. اگر امروز جلوی این تفکر را نگیریم که صحبت درباره وضعیت علم در ایران نشاندهنده تاریکی این وضعیت است قطعا به هدف مطلوبی نمیرسیم. شما برای درمان یک بیماری باید بدانید که بیماری چیست، آن را بشناسید و وظیفه رسانهها این است که این وضعیت را بررسی کنند. به همین علت میتوانیم بگوییم که کار یک ژورنالیست علمی این است که درباره وضعیت علم در کشورشان صحبت و آن را با دیگر کشورها مقایسه کند. ما نمیتوانیم دور جهان علم یک دیوار اختصاصی بکشیم و بگوییم آنچه ما میگوییم درست است و باید نگاهی هم به دنیا بیندازیم و در نهایت کار خودمان را انجام دهیم. در عین حال باید حواسمان به خودمان باشد. با نگاهی که در حال حاضر درباره محیط زیست، علم، تکنولوژی و پیشرفت داریم علم کمکم به یک پدیده سیاسی تبدیل میشود. پدیدهای که قدرتی را در برمیگیرد، اگر این قدرت شاکلهای باشد که دیوار قشنگی داشته و داخلش تهی باشد نمیتواند ما را به مقصد درستی برساند. امروز دغدغه اصلی من به عنوان یک ژورنالیست علمی این است که باید نقشهخوانی ما درست باشد در غیر این صورت شاید سال 1404 نتوانیم عنوان قطب علمی منطقه را از آن خود سازیم و این مهمترین گرهای است که در حال حاضر در جامعه علمی ما وجود دارد.
تعریف شما از یک ژورنالیست علمی چیست؟ یا بهتر بگوییم که ژورنالیست علمی چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
اول از همه باید رشته آکادمیک علمی در کشور ایجاد شود و همه افرادی که در حال حاضر در این حوزه فعالیت میکنند این خلاء را بخوبی احساس میکنند. همه افرادی که در این مسیر حرکت میکنند در واقع پیش قراولان این اتفاق در ایران هستند و با روش آزمون و خطا وارد این عرصه شدهاند مانند زمانی که در ایران رشته رادیو و تلویزیون وجود نداشت و تلویزیون در ایران شکل گرفته بود. عدهای از تحصیلکردهها به عنوان برنامهسازان تلویزیونی گروهی را تشکیل دادند که در حقیقت شکل فنی قصه را شکل دادند. آن زمان مدرسه رادیو و تلویزیون در ایران راهاندازی نشده بود و در آغاز شکلگیری این مسیر بودیم. ژورنالیستهای علمی هم وضعیت مشابهی دارند. عدهای در حوزههای مختلف و متنوع علوم وارد رسانهها شدهاند تا زبان علمی را به شیوهای ساده و قابل فهم برای مردم بازگو کنند، اما لازم است فضای آکادمیکی برای این افراد ایجاد شود. ژورنالیسم علمی در ایران فرآیند آزمون و خطایی بوده است که اتفاقا خطاهای کمی داشته و خیلی موفق بوده است و ما شاهد از خودگذشتگیهای افرادی هستیم که قدم به این عرصه گذاشتهاند.
یادی از اساتید یا افرادی که به نوعی زندگی شما را تغییر دادهاند؟
شاید اصلیترین افراد خانوادهام هستند و اصلیترین فرد در زندگی من برادر دوقلویم، فواد صفاریانپور بوده است که در کنار هم برنامهسازی علمی را تجربه کردیم و در واقع من بدون او نمیتوانستم کاری انجام دهم. البته افراد دیگری نیز در این مسیر همراه ما بودهاند که ما از آنها تجارب ارزشمندی آموختهایم. اسماعیل میرفخرایی یکی از این افراد است که در واقع آغازگر مسیر ژورنالیسم علمی در ایران به حساب میآید. او از جمله افرادی است که برنامهسازی علمی را تجربه میکند و به واسطه بیان جذابش موجب محبوبیت برنامههای علمی میشود. از افراد دیگر میتوان از اساتید روزنامهنگاری نام برد، آقای فریدون صدیقی یکی از این افراد بودند که از وی شیوه مصاحبه علمی خوب را آموختم.
در پایان یک خاطره، یک توصیه و یک آرزو از سیاوش صفاریانپور؟
ترجیح میدهم به جای خاطره و توصیه یک آرزو کنم چون ظاهرا تنها با آرزو میتوان به زندگی ادامه داد. آرزو میکنم کسانی که در مسیر تصمیمگیری برای کشور ما هستند براساس تصمیمات خودشان یک اتفاق را رقم بزنند. آرزوی بالاتر من آرزوی صلح برای بشر است. من همیشه فکر میکنم که اگر علم انسان اینقدر پیشرفت کرده که بتواند به کره ماه سفر کند یا راهی مدار زمین شود، چطور ممکن است انسانهایی که در سومالی زندگی میکنند گرسنه بمانند؟ این در واقع سوالی فعلی من از علم است. وقتی میبینیم هنوز جنگ وجود دارد و همه انسانها میدانند که در جهان بزرگی زندگی می کنند که 14 میلیارد سال از عمر آن میگذرد چرا انسان هنوز جنگ سیاسی و اقتصادی را تجربه میکند؟ به همین علت پروژه جدیدی را به نام «صلح ستارگان» آغاز کردهایم که اسم آن شبیه به «جنگ ستارگان» است و این در واقع دیدگاه دیگری در این باره است که با هدف مطرح ساختن رابطه صلح و نجوم شکل گرفته که این پروژه توسط یک گروه ایرانی ساماندهی شده و در حال حاضر به یک پروژه جهانی تبدیل شده است.
فرانک فراهانیجم / گروه دانش
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد
در گفتوگوی اختصاصی «جام جم» با رئیس کانون سردفتران و دفتریاران قوه قضاییه عنوان شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه