در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
شما فعالیت در تلویزیون را با محمد رحمانیان آغاز کردید. با مجموعههای تلویزیونی «توی گوش سالمم زمزمه کن» و «مسافرخانه سعادت» بیش از قبل دیده شدید و تواناییتان برای بازی در قالب شخصیتها و تیپهای نامتعارف نیز به چشم آمد. فکر نمیکنید مهارت و تجربه شما در تئاتر باعث شد که در تلهتئاترهای رحمانیان حضور چشمگیری داشته باشید؟
البته به نظر من کارهای محمد رحمانیان تلهتئاتر محسوب نمیشوند، چون مولفههای تئاتر تلویزیونی را ندارند.
با شما موافق نیستم. کارهای رحمانیان با اینکه در قاب شیشهای تلویزیون دیده میشوند، ولی در ذات خود تئاتر هستند. مولفههایی مثل لوکیشن ثابت، دکور کارتونی، قابهای ثابت و استفاده زیاد از نماهای متوسط و تراولینگ در این مجموعهها وجود دارد. انگار صحنه تئاتر را در مقابل دوربین تلویزیون چیده باشند. البته هنر رحمانیان این است که نماها را طوری خرد میکند که حس تحرک ایجاد میشود، اما در نهایت تصویر مقابل چشمان بیننده ثابت و بدون تغییر است. مگر عناصر سازنده تلهتئاتر همینها نیستند؟
درست میگویید، این مولفهها از لحاظ تکنیکی عناصر سازنده تلهتئاتر هستند ولی حالوهوای تئاتر در قاب تلویزیون قابل بازسازی نیست. چندی پیش طرحی به تلویزیون دادم به نام «از داستان کوتاه تا نمایش» که تأیید شد و الان مشغول نوشتن آن هستم. کد تولید هم گرفته و منتظرم مراحل بوروکراسی آن طی شود تا به مرحله تولید برسد. در این طرح قرار است داستانهایی از نویسندگان بزرگ را بهصورت نمایشنامه بازنویسی کنیم تا برای شبکه 4 به اجرای تلویزیونی دربیاید. بیشتر تلهتئاترهایی که پخش میشوند یک مشکل بزرگ دارند و آن مشکل این است که نمایشها برای اجرا در مدیوم تلویزیون تنظیم نشدهاند. در نتیجه همه مولفههای مرسوم را دارند ولی تماشاگر نمیتواند با آنها ارتباط برقرار کند.
تنظیم تلویزیونی از نظر شما دقیقا به چه معناست؟
وقتی میخواهیم یک نمایشنامه را برای اجرای رادیویی آماده کنیم، باید نمایشنامه را با توجه به امکانها و قابلیتهای رسانهای رادیو تنظیم کنیم. یعنی میزانسنها و عناصر سازنده درام را شنیداری کنیم تا شنونده بتواند از مسیر ماجراها سر در بیاورد. همین اتفاق در تلویزیون نیز میافتد. یعنی عناصر اجرای صحنهای باید به عناصر تلویزیونی ترجمه شود و معادلهای درست برای هر جزء نمایش انتخاب شود. سپس بسیار مهم است که این اجزاء با هارمونی درستی اجرا شوند. مسلماً ریتم و معناشناسی تئاتر زنده با تلهتئاتر تفاوت دارد و این تفاوت از قابلیتها و تعاریف متفاوت دو رسانه سرچشمه میگیرد. اگر این تفاوتها در نظر گرفته نشود کار از دست میرود. ضمنا برای اجرای تلهتئاترهای خارجی خود به خود محدودیتهایی وجود دارد که تئاتر را به ملغمهای عجیب و غریب از لباسهای خندهدار، کلاههای پردار و گویش مندرآوردی تبدیل میکند. یعنی همهچیز به قدری با مخاطب بیگانه است که ممکن نیست بتواند با نمایش ارتباط برقرار کند. در چنین فضایی آدم حیران میماند که این لباسها را در کدام دوره تاریخی میپوشیدند یا چهکسی با چنین لحن و زبان مضحک و ثقیلی با دیگران حرف میزده!
از بازی در سریالهای تلویزیونی بگویید. اولین سریالتان کدام بود؟
دوست خوبم ستاره اسکندری برای بازی در «مرگ تدریجی یک رویا» مرا به فریدون جیرانی معرفی کرد و در تلهفیلم «پنجرهای رو به حیاط» هم بازی کردم که بهخاطرش از جشنواره فیلمهای تلویزیونی نامزد جایزه بهترین بازیگر زن شدم. با حمید نعمتالله هم در تلهفیلم «فریدون مهربان است» همکاری داشتم که تجربه بینظیری بود.
به عقیده من یکی از بهترین بازیهایی بود که در تیپ شمالی از تلویزیون دیدهایم. خودتان اهل شمال هستید که لهجه گیلکی را تا این اندازه باورپذیر و دقیق اجرا کردهاید؟
نه، ولی برای بازی در این نقش از رفتار مادربزرگم که شمالی است الگوبرداری کردم. سعی کردم جزییات ظریف لهجه شمالی را در بازیام نشان دهم، بخصوص رفتارهای کوچکی مثل غرغرهای زیر لب و تغییراتی که در تُن صدا ایجاد میشود. حمید نعمتالله کارگردان فوقالعادهای است و فیلمنامه دقیق هادی مقدمدوست هم کمک زیادی کرد تا بتوانم نقش را بدرستی بازی کنم.
این تلهفیلم لحن کمیک دارد ولی یک فراز عاطفی تأثیرگذار هم دارد که واقعاً خوب از کار درآمده است. آنجایی که شما با بغض سعی میکنید غرورتان را حفظ کنید و میگویید من خانهدار هستم، نه رختشور...
موقع بازی این سکانس واقعا گریهام گرفته بود. به نظرم بعد انسانی این شخصیت در این لحظه بسیار پررنگ است و وقتی درباره ماهیت شغلش (که خانهداری هتل است) توضیح میدهد، در واقع دارد از حیثیت انسانیاش دفاع میکند.
در این تلهفیلم قسمتهایی بود که بداهه بازی کنید؟
اغلب صحنهها در چارچوب مشخصی که در فیلمنامه تعیین شده بود پیش میرفت، اما جزییاتی وجود داشت که به عهده بازیگر گذاشته شده بود.
در مجموع خودتان را بازیگری غریزی میدانید یا بیشتر به تکنیک و اصول آکادمیک وابسته هستید؟
قطعاً قسمت عمده بازی من غریزی است. ممکن است بهصورت بداهه و با توجه به حس صحنه و شرایط کار چیزهایی را به نقش اضافه کنم. اما در اساس چندان به تکنیک وابسته نیستم. تکنیک فقط از زمانی به بازی اضافه میشود که بازیگر شخصیت و مختصات نقش را پیدا کرده باشد و آن را با همه عناصر ریز و ظریفی که دارد در ضمیر خودش ثبت کند. یعنی اول باید نقش را درونی کرد و سپس برای اجرای آن شناسههایی انتخاب کرد که بتوانند خصوصیات نقش را به مخاطب منتقل کنند.
در سریال آشپزباشی با بازیگران بزرگی مثل پرویز پرستویی همبازی هستید. از نقشتان در این سریال بگویید.
شخصیتی که من بازی میکنم تا قسمت آخر حضور دارد و فکر میکنم یکی از شخصیتهای تأثیرگذار داستان باشد. برای بازی در این نقش الگوی سادهای را در نظر گرفتم و سعی کردم تا جایی که میتوانم به اهداف کارگردان نزدیک شوم. محمدرضا هنرمند برای چیدن بازیگرانش برنامه خاصی دارد که هر یک از شخصیتهای فیلمنامه را مانند تکهای از یک پازل بزرگ در نظر میگیرد.
تلویزیون با توجه به مخاطبان گستردهاش چه نقشی در دیده شدن بازیگر دارد؟
نمیتوان منکر قدرت تلویزیون در مطرح کردن بازیگر شد. ممکن است یک بازیگر 10 سال روی صحنه تئاتر در بالاترین سطح حضور داشته باشد، ولی با یک سریال تلویزیونی که ظرف 10 شب پخش میشود بیشتر از آن 10 سال دیده شود. تلویزیون پرمخاطبترین رسانه موجود است و تلاش من این بوده که نقشهای تلویزیونیام را حسابشده انتخاب کنم. وقتی در «مرگ تدریجی یک رویا» بازی میکردم، گاهی بعد از سکانس کوتاهی که بازی میکردم همه دست میزدند و به هیجان میآمدند، در صورتی که بازیگران تئاتر دهها برابر این زحمت را میکشند و به چشم نمیآید. برای خودم هم عجیب بود که همه از یک بازی ساده چنین به وجد میآیند، در حالی که فکر نمیکردم کار ویژهای کرده باشم. در مجموع برایم تفاوت چندانی ندارد که در سینما بازی میکنم یا تلویزیون یا تئاتر؛ مهم این است که کارم را به بهترین شیوه انجام دهم و خودم از نتیجه راضی باشم. برای رسیدن به یک استاندارد قابل قبول از بازیگری تمام انرژی و تمرکزم را میگذارم تا بتوانم طلسم موجود بین بازیگر و تماشاگر را بشکنم و با او ارتباطی عمیق و بیواسطه برقرار کنم.
بینندگان تلویزیون آشا محرابی را زمانی که دختر نوجوانی بود در یک قسمت از سریال «آیینه» دیدند، اما پس از آن خبری از او نبود تا حدود 15 سال بعد که بهعنوان بازیگری شناخته شده در تئاتر، تلویزیون و سینما مطرح شد. دلیل این وقفه طولانی چه بود؟
در آن زمان 13 سال داشتم و سراسر وجودم عشق به بازیگری بود. بعد از «آیینه» پیشنهادهایی برای بازی در تلویزیون و سینما داشتم، اما به دلایلی مجبور شدم از دنیای بازیگری دور بمانم و مشغول تحصیل شوم. این جریان حدود 10 سال به طول انجامید و زمانی دوباره به دنیای بازیگری برگشتم که از دانشگاه فارغالتحصیل شده بودم.
در آیینه همبازی اسماعیل محرابی (پدرتان) بودید. آیا مسیر شما برای ورود به دنیای بازیگری با حمایت او هموار شد؟ چون در این صورت این پرسش ایجاد میشود که چرا بعد از آیینه فعالیتی نداشتید؟
نه، بههیچوجه. در واقع نقش پدرم بیشتر بازدارندگی بوده تا حمایت. در همان دوران با آقای اسماعیل محرابی قرار گذاشته بودیم که من درسم را بخوانم و او شرایط ورودم به بازیگری را فراهم کند. در واقع نوعی قرارداد معنوی بود که من کاملاً روی آن حساب کرده بودم.
مثل خیلی از پدرهای بازیگر که فرزندانشان را برای بازیگری معرفی میکنند...
دقیقاً. اشکالی هم ندارد، چون اگر کسی واقعاً مستعد باشد میتواند از این میانبر استفاده کند و اگر مستعد نباشد با پارتیبازی به جایی نمیرسد. به هر حال من تمام برنامههای زندگیام را در آن زمان براساس قراری که با اسماعیل محرابی داشتم تنظیم کردم، ولی زمانی که نوجوان بودم او از ما جدا شد و ترجیح داد زندگی تازهای را تجربه کند. به این ترتیب قرار ما به هم خورد و دیگر خبری از او نداشتم تا وقتی که در تئاتری بازی میکردم و او برای تماشا آمده بود. وقتی مرا دید خیلی تعجب کرد و گفت نمیدانستم که بازیگر شدهای. شاید اگر همان زمان با آن علاقه و انرژی سراغ بازیگری میرفتم بسیار زودتر از این میتوانستم به مقصودم برسم.
گفتید نقش پدرتان بیشتر بازدارندگی بوده. از چه جهت؟
ببینید، زمانی که او رفت تمام برنامههایی که برای آینده داشتم به هم خورد. اصلاً دلیل اینکه در رشتهای غیرهنری کنکور دادم همین قرار بود که در نهایت منتفی شد. همه موقعیتهایی که من در بازیگری به دست آوردم با تلاش شخصی خودم بود. الان که به گذشته فکر میکنم میبینم چه دوران دشوار و پردردسری را گذراندم. حس کودکی را داشتم که بیدار میشود و میبیند عروسکش مرده است. ضربه سختی بود. مدتها طول کشید تا بتوانم بر اوضاع پیرامونم مسلط شوم، ولی در مجموع همین دشواریها و تلاشی که برای ایستادن روی پای خودم کردم باعث شد قویتر شوم و دید بهتری نسبت به حرفهام پیدا کنم. مجبور شدم مسیری را که به زندگیام تحمیل شده بود تا انتها بروم و بعد دوباره برگردم سر نقطه اول و همهچیز را از نو شروع کنم.
طبیعی است که وقتی کسی با تلاش خودش و بدون حمایت دیگران به هدفش میرسد احساس بهتری دارد.
همینطور است و بجز احمد آقالو که بهترین دوست و مشاورم بود، کسی از من حمایتی نکرد. او تنها کسی بود که قواعد رفتار حرفهای را به من آموخت و در همه کارهایی که میکردم از مشورت دلسوزانه او بهرهمند بودم.
الان هم که «گروه تئاتر آقالو» را تشکیل دادهاید تا به نوعی یاد و خاطره او را محترم بدارید.
بله. این گروه با چند عضو ثابت شکل گرفته و قرار است نمایشهایی را با دوستان روی صحنه ببریم.
شما در تلویزیون بسیار پرکار هستید و با کارگردانان مطرحی همکاری داشتهاید. در تئاتر نیز با توجه به جایزهای که بهعنوان بهترین بازیگر زن از جشن خانه تئاتر گرفتهاید، جزو بهترینهای بازیگری محسوب میشوید. چرا در سینما کمکار هستید؟
برای خودم هم جای سوال است. باور کنید دلیلش را نمیدانم. شاید مناسبات سینما را نمیشناسم یا آنقدر خوششانس نبودهام که در زاویه دید فیلمسازان سرشناس سینما قرار بگیرم.
یعنی دلیل این کمکاری بیمیلی خودتان نیست؟
نه، به هیچ وجه. اتفاقاً خیلی علاقهمندم در سینما فعالیت کنم ولی هنوز جز چند مورد پیشنهادهای وسوسهکنندهای نداشتهام.
من «بیخوابی» را دیدهام و بدون تعارف میگویم که بازی شما در این فیلم بسیار چشمگیر و تأثیرگذار است. یک بازی سینمایی پرجزییات که با سبک بازیگریتان در تلویزیون تفاوت دارد. چطور ممکن است بازیگری که به این خوبی بازی میکند ، پیشنهادهای سینمایی کمی داشته باشد؟
البته شما لطف دارید، ولی ظاهرا این شرایط برای خیلی از بازیگران تئاتر وجود دارد که در سینما بسختی میتوانند مورد توجه قرار بگیرند. بیشتر بازیگران تئاتر توانایی و قابلیت درخشش در سینما را دارند ولی در خیلی از موارد اصلاً دیده نمیشوند. البته تعدادی از آنها هم اساساً علاقهای به کار در تلویزیون و سینما ندارند.
این حرف درباره شما پذیرفتنی نیست، چون سابقه کار در تلویزیون و سینما را دارید. اگر فقط بازیگر تئاتر بودید تعجب نمیکردم که چرا در سینما کمکار هستید، ولی وقتی در بهترین سریالهای تلویزیونی بازی میکنید یعنی در نقطه دید قرار دارید. شاید اگر فیلم «پاداش» اکران میشد اوضاع کمی فرق میکرد. برای این فیلم چگونه انتخاب شدید؟
فیلمنامه پاداش را محمد رحمانیان نوشته بود که قبلاً در تئاتر «عشقه» و چند مجموعه تلویزیونی با هم همکاری داشتیم. ظاهراً شخصیت همسر حسن معجونی در پاداش را از ابتدا بر اساس تیپی که من در «مسافرخانه سعادت» بازی کرده بودم نوشته بود. ابتدا قرار بود فقط همین نقش را بازی کنم، ولی بعد تصمیم گرفتند از بازی من در 3 نقش استفاده کنند. البته با گریم سنگینی که تقریباً قابل شناسایی نیست. در واقع در پاداش 3 تیپ مختلف را بازی کردهام که هیچکدام شبیه دیگری نیستند و با لحن خاصی صحبت میکنند که شبیه هیچ لهجهای نیست.
نقش اصلی فیلم سینمایی بیخوابی را هم به عهده داشتید که ظاهرا اولین تجربه نقش اولتان در سینما بود.
بله. به نظرم «بیخوابی» با اینکه در جشنواره فجر اکران مهجور و بیسروصدایی داشت ولی فیلم خوبی از کار درآمده و از کیفیت قابل قبولی برخوردار است. برای خودم هم تجربه جالبی بود، چون شخصیت چندلایه و پیچیدهای را بازی میکردم که در پیشبرد داستان نقش مهمی دارد. متاسفانه با توجه به شرایطی که در بخش اکران و نمایش عمومی فیلمهای سینمایی وجود دارد چندان امیدوار نیستم که این فیلم دیده شود و احتمالا یا اکران نمیشود یا نمایش بیسروصدایی خواهد داشت.
پس باید نتیجه گرفت که در سینما زیاد هم خوششانس نیستید. چون نقشهای خوبی که بازی کردهاید شانس زیادی برای نمایش عمومی ندارند.
همینطور است. اساسا برای یک بازیگر خیلی مهم است که مناسبات حاکم بر سینما را بشناسد و بتواند حسابشده قدم بردارد. انگار فقط بازی خوب و قابلیتهای بازیگری برای موفقیت در سینمای ایران کافی نیست. باورهای غلطی وجود دارد که کار را برای بازیگر سخت میکند. مثلاً وقتی در نقشی بازی میکنی که چند سال از خودت بزرگتر است دیگر پیشنهادهای نقشهای جوان و نزدیک به سن خودت تعطیل میشود. یعنی بازیگر بسرعت در یک قالب مشخص کلیشه میشود و همه از او انتظار دارند همان کاراکتر را دوباره اجرا کند. در حالی که در سینمای دنیا اینکه بازیگر بتواند در نقشهای مختلف و در قالب شخصیتهایی که شبیه خودش نیستند بازیهای متفاوتی ارائه دهد یک امتیاز تلقی میشود.
کار در سینما سختتر است یا تلویزیون؟ تئاتر را با این دو مقایسه نمیکنم چون قواعد متفاوتی دارد، اما بین سینما و تلویزیون کدام یک انرژی و تمرکز بیشتری میطلبد؟
واقعاً تفاوت مهمی وجود ندارد. مهم این است که بازیگر کارش را بدرستی انجام دهد و بتواند نقش را بخوبی بازی کند. پروژههای تلویزیونی پیوستگی بیشتری دارند و ممکن است از بازیگر انرژی بیشتری بگیرند، اما در تلویزیون هم همان حساسیتهای کار در سینما وجود دارد. گاهی فیلمسازانی که در تلویزیون فعالیت میکنند، برای جنبههای تکنیکی و هنری اثرشان به اندازه چند فیلم سینمایی وسواس به خرج میدهند. برای من بهعنوان بازیگر فرق چندانی نمیکند که در کدام مدیوم مشغول به کار باشم. شاید علایقم با بازیگری در سینما بیشتر ارضا شوند، ولی در نهایت کیفیت بازی برایم مهمتر از چارچوبهایی مثل مدیوم و ژانر است.
در چه رشتهای تحصیل کردهاید؟
فوق لیسانس روابط بینالملل و لیسانس زبان انگلیسی دارم.
شما که از ابتدا عاشق بازیگری بودید چرا در رشتهای مرتبط با سینما یا تئاتر تحصیل نکردید؟
واقعاً دلم میخواست این اتفاق برایم میافتاد، ولی متأسفانه شرایط بهگونهای پیش رفت که مجبور شدم در رشتهای غیر از بازیگری درس بخوانم. شاید همین دوری از فضای هنر و بازیگری باعث شد وقتی وارد این حرفه شدم کسی را نشناسم و حمایتی نداشته باشم.
اگر در رشته سینما تحصیل میکردم احتمالاً آشناییهایی اتفاق میافتاد که مسیر ورودم به دنیای بازیگری را هموار میکرد. اما اینطور نشد و من بیشتر مسیر را به تنهایی و البته بسختی طی کردم تا توانستم موقعیتم را بهعنوان یک بازیگر تثبیت کنم.
بازیگری را از کجا شروع کردید؟
از کلاسهای کارگردانی و بازیگری استاد سمندریان. دوره بسیار پرباری بود و آنچه میشد در 4 سال دانشگاه بیاموزم به صورت فشرده و در یک سال از استاد سمندریان آموختم. بعد هم برای بازی در نمایش «دایره گچی قفقازی» انتخاب شدم.
که در آن نمایش هم در 2 نقش بازی میکردید...
بله، تجربه فوقالعادهای بود. برای بازی در این نقش مثل بقیه دانشجوهای استاد تست دادم و انتخاب شدم. سپس در نمایش «رویای شب نیمه تابستان» به کارگردانی دکتر احمد کریمیحکاک بازی کردم و بعد در نمایشهای دیگری که هر کدام تجربهای و خاطرهای ارزشمند بودند.
کلا در تئاتر بیشتر از مدیومهای دیگر جا افتادهاید. دلیل این دلبستگی به دنیای نمایش چیست؟
فکر میکنم تئاتر فضایی دارد که میتواند ضعفها و تواناییهای بازیگر را صادقانه به او نشان دهد. بازیگر در سینما بزرگتر از آنچه هست نشان داده میشود و در تلویزیون کوچکتر؛ ولی در تئاتر میتوان هر بازیگری را در اندازههای واقعیاش دید. من بیش از 12 سال در تئاتر فعالیت کردهام و بهترین اتفاقها برایم در این فضا افتاد. بخش مهمی از چیزهایی که یاد گرفتهام را مدیون تئاتر هستم و معتقدم فضای تئاتر به رشد استعدادهای بازیگر کمک میکند.
در تئاتر کارگردانی هم میکنید و میدانم که نمایشنامهنویس قابلی هستید. از بازیگری اشباع شدهاید؟
به هیچ وجه. محال است که روزی از بازیگری دلزده شوم. من عاشق کارم هستم و هنوز خیلی از نقشها هست که دوست دارم بازی کنم. کارگردانی و نوشتن برایم در ادامه بازیگری معنی پیدا میکند. در رادیو بیشتر نمایشهای رادیویی را کارگردانی میکنم ولی در تئاتر علاقه اصلیام بازیگری است. چندی پیش با پریسا مقتدی نمایش «خاله ایران» را بهطور مشترک کارگردانی کردم و سال گذشته نیز اولین کارگردانی مستقلم را با نمایش «من حرفی ندارم دنبالشو نگیر» تجربه کردم که خوشبختانه اجرای موفقی داشت.
کارگردانی نسبت به بازیگری مسوولیت و دشواری بیشتری دارد. بهعنوان کسی که تجربه بازیگری و کارگردانی در تئاتر را دارید، فکر میکنید سختترین قسمت کار در تئاتر چیست؟
شاید مهمترین مشکل این باشد که با تغییر مدیریت در هر بخش، سیاستها نیز عوض میشود. چیزهایی که تا پیش از این ممنوع بودند آزاد میشوند و برای چیزهایی که آزاد بودند ممنوعیت در نظر میگیرند. وقتی محدوده خطوط قرمز مشخص نیست و هیچ ثباتی در قانونها وجود ندارد، آدم نمیداند باید چه کند که دچار مشکل نشود. به نظرم این حق طبیعی هر گروه تئاتری است که دستکم برنامهها و سیاستهای فرهنگی و نظارتی یکی دو سال آینده را بداند تا فعالیتهایش را بر اساس آن تنظیم کند. نه اینکه با تغییر مدیریت همهچیز به نقطه صفر برگردد و بلاتکلیفی ایجاد شود. این توقع زیادی نیست که مدیران تئاتر که با این اعتماد به نفس درباره همهچیز قانون و دستورالعمل وضع میکنند حداقل سالی چند بار تئاتر ببینند و با فضای دنیای نمایش آشنا باشند. وقتی یک مدیر درباره تئاتر صاحب نظر نیست چگونه میتواند قانونگذار باشد و مسیر حرکت تئاتر را مطابق صلاحدید خودش ترسیم کند؟
به هر حال این شرایط در مدیریت فرهنگی ما در سطح کلان وجود دارد و مخصوص تئاتر نیست. اما قبول دارم که تئاتر به نسبت سینما ممکن است آسیبپذیرتر باشد، چون روی موج خبرسازی قرار ندارد و مثل سینما نیست که وقتی بلایی سرش میآید بسرعت به تیتر رسانهها تبدیل میشود.
از همه مهمتر این است که وقتی ارزشها و ضدارزشها به همین راحتی و با تغییر یک مدیر عوض میشود همه باورها به هم میریزد و بلاتکلیفی به وجود میآید. متأسفانه هرکسی که از راه میرسد میخواهد در بنیان تئاتر تحول ایجاد کند و البته هیچ تعریف دقیقی هم از تحول ارائه نمیدهد که بدانیم معیار سنجش چیست. برای آینده تئاتر نگرانم و مطمئن باشید اگر تئاتر تضعیف شود تلویزیون و سینما بهطور مستقیم آسیب میبینند.
الان که به پشت سر نگاه میکنید از مسیری که پیمودهاید راضی هستید؟
تا حدودی. شاید خیلی از کسانی که از بیرون نگاه میکنند تصورشان این باشد که وقتی یک بازیگر موقعیتی تثبیتشده دارد و در مدیومهای مختلف پرکار است در حرفهاش موفق بوده است. ولی در مقایسه با توقعی که از خودم دارم واقعاً خودم را بازیگر موفقی نمیدانم. ایدهآلم تفاوت زیادی با موقعیت اکنونم دارد. شاید در آینده بتوانم به تصویری که در ذهن داشتم نزدیکتر شوم، اما در حال حاضر باید بگویم که هنوز به جایگاه دلخواهم نرسیدهام.
شما عضو سندیکای گویندگان هم هستید. در حال حاضر در دوبله فعالیت دارید؟
خیلی کمتر از گذشته. فضای دوبله فضای دوستانه و مثبتی است و اگر شرایط مناسب فراهم شود باز هم در دوبله فعالیت خواهم کرد. ولی فشردگی پروژههای تلویزیونی و اجراهای تئاتر زمانی برای دوبله نمیگذارد.
الان مشغول چه کاری هستید؟
با محمدحسین لطیفی برای بازی در سریال «قلب یخی» قرارداد دارم و یکی از نقشهای اصلی این مجموعه را بازی میکنم. قرار است این سریال برای عرضه در شبکه ویدئویی آماده شود و گروه بازیگران بسیار خوب و توانمندی در آن حضور دارند. همچنین مشغول بازی در نمایش «شبی که راشل از خانه رفت» به کارگردانی پریسا مقتدی هستم که از بیستم اردیبهشت در تالار مولوی روی صحنه رفته است. این نمایش داستان تکاندهندهای دارد و برای خودم خیلی جذاب بود که در چنین نقشی بازی کنم. تصور کنید که زنی در کنار همسرش احساس خوشبختی میکند و فضایی عاشقانه در زندگیشان وجود دارد. ناگهان وقتی در اوج آرامش با هم حرف میزنند، مرد میگوید که کسی را برای کشتن او اجیر کرده و تشویقش میکند تا دیر نشده بگریزد. میتوانید مجسم کنید که زن در چه موقعیت دشواری قرار گرفته. هم میخواهد فرار کند و هم شوکه شده است و نمیتواند بفهمد چرا همسر محبوبش باید برای کشتن او قاتل استخدام کند.
مایه داستانی جذابی است. البته من این نمایش را دیدهام، ولی فکر میکنم برای کسانی که زیاد اهل تماشای تئاتر نیستند هم جالب باشد.
همینطور است و فکر میکنم «شبی که راشل از خانه رفت» یکی از بهترین تجربههای بازیگری من در تئاتر باشد. تا چند ماه دیگر هم (اگر اتفاق خاصی نیفتد) نمایشی را در تئاتر شهر کارگردانی خواهم کرد که مدتی است مشغول تمرین آن هستیم.
دیدار آشا با راشل
آشا محرابی در سریال «مرگ تدریجی یک رویا» خوب بازی کرد. شاید بهتر باشد بگوییم بهترین انتخاب فریدون جیرانی برای نقش یک دختر معصوم و دوست داشتنی بود. مرگ تدریجی یک رویا و مجموعههایی مانند توی گوش سالمم زمزمه کن و مسافرخانه سعادت که محمدرضا رحمانیان برای تلویزیون ساخت، آشا محرابی را به عموم مردم معرفی کرد.
حضور او در سریال آشپزباشی و نقش مریلا باعث شد آشا محرابی به یکی از بازیگران مطرح تلویزیونی تبدیل شود. محرابی اکنون تواناییهای خود را در تلویزیون نشان داده است. او میتواند آینده روشنی در تلویزیون داشته باشد؛ اما این موفقیت یکروزه به دست نیامده و پشتوانه محکمی به نام تئاتر دارد. باید آشا را روی صحنه تئاتر ببینید تا بفهمید که او چه انرژی نهفتهای برای بازی در نقش دارد. آن وقت است که میفهمید آشا نقش بازی نمیکند، زندگی را بازی میکند. باید آشا را در حال بازی در نمایش «شبی که راشل از خانه رفت» دید تا فهمید که او آنقدر توانمند است که میتواند در یک لحظه هم بخندد هم گریه کند؛ هم شاد باشد هم غمگین.
همین اجرای احساسات مختلف در لحظات است که نمایش شبی که راشل از خانه رفت را به اثری مهیج تبدیل میکند؛ اثری که نمیگذارد تماشاچی خسته شود و احساس یکنواختی بکند. راشل در شب کریسمس که میفهمد شوهرش برای کشتن او قاتل استخدام کرده است، از خانه میگریزد. از آن شب تا چند سال بعد برای او اتفاقات مختلفی روی میدهد. راشل به همه آنهایی که در مسیر زندگیاش قرار میگیرند، کمک میکند؛ اما همیشه میخواهد بداند چرا شوهرش برای کشتن او قاتل اجیر کرده بود.
راشل محور اصلی نمایش شبی که راشل از خانه رفت، است؛ شخصیتی دوست داشتنی که گرههای کور را باز میکند؛ شخصیتی که میتوان روی صداقت او حساب باز کرد؛ اما واقعیت این است که کسی نمیتواند عمق ناراحتی و دلشکستگی راشل را درک کند. او در اوج ناراحتی میخندد. در حالی که لبانش به لبخند نشسته است، اشکش جاری میشود. او روح لطیف یک زن است که به او خیانت شده است و او دلیل این خیانت را نمیداند؛ اما مدام میگوید حتما برای اتفاقات دلیل وجود دارد.
شخصیت راشل فراز و فرود زیادی دارد و آشا محرابی همه این فراز و فرودها را درک کرده و با بازی خود آنها را به نمایش میگذارد. ما به دیدن زندگی راشل مینشینیم؛ اما خوب میدانیم که راشل را آشا زنده کرده و به او جان داده است. راشل را دوست داریم؛ همچنان که آشا را با آن بازی صمیمی و راحتش دوست داریم و برای همه خندهها و گریههایش احترام قائلیم.
شاهین شجریکهن/ جامجم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه
گفتوگو با محسن بهرامی، گوینده کتاب «مسیح بازمصلوب»
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم