یک آزاده دوران دفاع مقدس در گفتگو با جام جم آنلاین ؛

بعد از بازگشت پدرم من را نشناخت

یحیی کمالی‌پور ازنمایندگان آزاده مجلس دهم با اشاره به ماندگارترین خاطره خود از دوران اسارت در زندان‌های عراقی می گوید: روزی که به جبهه رفتم 13 ساله بودم و یک دانه مو هم روی صورتم در نیامده بود، اما هشت سال بعد وقتی برگشتم تغییر کرده بودم، یادم هست لحظه‌ای که مردم مرا روی دست آوردند دیدم که که پدرم در جستجویم است اما من را نمی‌شناسد،‌رفتم و خودم را در آغوش او انداختم.
کد خبر: ۱۱۵۹۶۱۴
بعد از بازگشت پدرم من را نشناخت

نایب رییس کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس شورای اسلامی و نماینده جیرفت با اشاره به اینکه در سال 62 و در عملیات والفجر1 اسیر شده و طی 7 سال در اردوگاه های موصل، رمادی، تکریت اسیر بوده به بیان خاطراتش از این روزها پرداخته و به سوالات جام جم آنلاین در این زمینه پرداخته است.

در آستانه فرا رسیدن سالروز ورود آزادگان هستیم و شما هم از جمله آزادگانی هستید که در جایگاه نمایندگی مجلس قرار دارید، برای شروع خاطره ­ای از دوران اسارت،متناسب با شرایط فعلی کشور تعریف کنید؟

بنده جزء اُسرای کم سن و سال بودم و در سیزده سالگی اسیر شدم و دراردوگاه های عراق به سن تکلیف رسیدم. چیزی که متناسب با امروز می‌توانم از خاطرات اسارت برای شما بازگو کنم این است که اسرا، تحت سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گرفتند و دردها و رنج‌های بسیاری را متحمل شدند.

به یاد دارم در یکی از روزها،‌ یکی از همرزمان ما را که از نخاع آسیب دیده بود و قدرت حرکت نداشت، برای استحمام آماده کردیم. ما از 24 ساعت فقط 2 ساعت می‌توانستیم به هواخوری برویم و از آن جایی که در آسایشگاه حمام و سرویس بهداشتی نداشتیم،تمام زمان هواخوری برای استحمام و دستشویی رفتن مصرف می شد.اینکه گفتم استحمام خبری از آب گرم نبود. بلکه با مقدار کمی آب سرد و صابون‌های کیلویی نظامی که تماماً به پوست می‌چسبید خود را می‌شستیم و چون زمان کم بود هر ده نفر با هم استحمام می‌کردیم که زمان به همه برسد. در همین شرایط سخت، ما نوبتی همرزم خود را که قطع نخاع بود به حمام می‌بردیم.

یکی از شب‌ها دیدیم و شنیدیم که او مشغول دعا و گریه است و از خدا می‌خواست که این روزها، روزهای پایانی عمرش باشد. همگی از دیدن این صحنه ناراحت شدیم.

روز بعد او حالش خراب شد و به شدت دچار بیماری شد. در اردوگاه فقط زمانی به داد اسرا می‌رسیدند که در حال مرگ قرار بودند و ما هم همگی با هم در این مواقع فریاد می‌زدیم: «یا سیدی قریب الموت».

این رزمنده را به بیمارستان بردیم و همه به او امید می‌دادند و می‌گفتند که انشاء الله بهتر و سالم می‌شوی و برخواهی گشت. او گفت اینطور نیست، دکتر اردوگاه دیگر از دست من عاصی شده و به من گفته اگر دفعه بعد با این وضع به اینجا بیایی زنده برنخواهی گشت!

پس از چند روز که خبری از او نشد، یکی از بچه‌ها خود را به مریضی زد و ما نیز طبق روال فریاد زدیم تا سربازان او را به بیمارستان منتقل کنند. او تعریف می‌کرد که نزدیک به کمپ پزشکی موصل بودیم که به سرباز بعثی گفتم یک سوال دارم! سرباز به من توهین کرد اما باز هم خواهش کردم تا بالاخره گفت سوالت چیست؟ گفتم برای آن اسیر قطع نخاعی که چند روز پیش به اینجا آورده شد چه اتفاقی افتاد؟ گفت: او مرد. بعد دوباره گفتم یک سوال دیگر دارم که با پوتین محکم به صورتم کوبید. باز گفتم اشکالی ندارد هر چقدر می‌خواهی بزن من بلند نمی‌شوم. فقط خواهش می‌کنم مرا به اتاقی که او در آن بستری بود ببر. سرباز عراقی کتک زنان من را وارد اتاق کرد و هر چه گشتم چیزی از وسایل او برای یادگاری و نگه داری پیدا نکردم اما گوشه تخت را کنار زدم وبا نوشته‌ای بر روی دیوار روبرو شدم با این جملات: «اسرای مظلوم ایرانی که گذرتان به این جا می‌افتد، بدانید که به خدا من را کشتند...»

این انقلاب ثمره این خون‌هاست و حیف است که ما یا بعضی مسئولین یا آقایان با ندانم کاری این انقلاب را با این خون‌های به ناحق ریخته شده به انحراف یا آسیب بکشانند.

شما در کودکی به جبهه رفتید و در نوجوانی به عنوان آزاده بازگشتید. وقتی وارد کشور شدید خانواده شما را شناختند؟ چطور با شرایط فعلی کنار آمدید؟

بیشتر آزادگان همین شرایط را داشتند. من روزی که به جبهه رفتم 13 سالم بود و یک دانه مو هم روی صورتم در نیامده بود. اما هشت سال بعد که برگشتم تغییر کرده بودم. یادم هست لحظه‌ای که مردم عزیز مرا روی دست آوردند،دیدم که پدرم در جستجویم است و مرا نمی‌شناسد، به سمت او رفتم و خودم را در آغوشش انداختم.

بعد از ورود به کشور،قانونی پیش بینی شده بود که آزادگان محدودیت زمانی برای تحصیل ندارند و تا هر زمان که توان و امکان تحصیل دارند می توانند به درس خواندن مشغول شوند.لذا من هم نه سال تحصیلی را در سه سال پشت سر گذاشتم و درسال 73 دانشجوی نمونه کشور شدم و پس از فارغ التحصیلی قاضی شدم.

لایحه جامع خدمات ایثارگران تصویب شد و در برنامه ششم هم تکمیل شد. ولی آزادگان کشور اعتقاد دارند که این قانون عملیاتی نشده، به عنوان نماینده ای که نظارت بر اجرای قوانین بر عهده شماست فکر می‌کنید چقدر این قانون عملیاتی شده است؟

اعتقادم این است که جامعه ایثارگران کشور که سخت ترین دوران را با تمام وجود پشت سر گذاشتند، امروز بیش از گذشته نیاز به حمایت های مادی و معنوی دولت دارند،ولی متاسفانه این لایحه که معتبرترین سند حمایتی ایثارگران است کمتر از 10 درصدش اجرا شده که همان هم ابتر و ناقص است. ما برای خدمت به ایثارگران تلاش های زیادی کردیم من جمله اینکه در بحث خدمت نظام وظیفه فرزندان ایثارگران تلاش های زیادی شد، اما هنوز نتوانستیم آن را اجرایی کنیم و نیروهای مسلح زیر بار این موضوع نرفتند.

در موضوعات دیگر مثل بیمه، استخدام، بازنشستگی و... نیز متاسفانه مسائلی بود که اجرایی نشد و با مشکلاتی روبرو هستیم. ما در حد توان خود در فراکسیون ایثارگران و مجلس تلاشمان بر این است که گوشه ای از مشکلات این را عزیزان برطرف کنیم. اما شما می‌دانید که اجرای قانون با دولت است و ما تلاش می‌کنیم حداکثر استفاده از توان نظارتی مجلس را داشته باشیم.

دولت در این زمینه باید پاسخگو باشد یا مجلس؟

بیشتر دولت‌ها باید محل پاسخ باشند.امروز به عنوان یک آزاده اعتقادم بر این است که اگر ظرفیت های شخصی خودم نبود نمی توانستم صرفاً با حمایت های دولتی به موفقیتی برسم.هم اکنون بسیاری از آزادگان درهزینه بیماری و درمان خود ماندند.

و نکته آخر؟

روز آزادگان را به ملت بزرگ ایران و آزادگان عزیز تبریک عرض می‌کنم و خطاب به همه عزیزان می‌گویم:

دوران وفا چو باد صحرا گذرد

سختی و خوشی و زشتی زیبا گذرد

پندار ستمگر که ستم بر ما کرد

برگردن او بماند و بر ما گذرد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها