به بیان دقیقتر، چرا تصمیماتی که هنگام عصبانیت و البته سایر هیجانات منفی، اتخاذ میشوند در بیشتر مواقع اثرات نامطلوبی از خود بر جای میگذارند؟ از چند منظر میتوان این سوال را پاسخ گفت. اجازه بدهید برخی از آنها را مرور کنیم.
نخست، منظر عصبشناسی (نورولوژی) است. عصبشناسان سالیان زیادی است با آزمایشهای دقیق نشان دادهاند خشم و عصبانیت امکان دسترسی آدمی به اطلاعات ذخیره شده در مغز، بویژه اطلاعات پیچیده را کاهش میدهد و او ناگزیر برای تصمیمگیری به اطلاعات و دادههای دم دستی بسنده میکند. گویی خشم و عصبانیت به فیلتر نیرومندی تبدیل میشوند که مانع فراخوانی اطلاعات مورد نیاز از مغز میشوند.
منظر دوم، رویکرد روانشناختی است. روانشناسان نیز طی مطالعات متعدد نشان دادهاند خشم و سایر هیجانات منفی، موجب مسموم شدن مغز به سبب انباشته شدن آن از افکار منفی میشود. آشکار است در چنین شرایطی فرد تصمیمات خود را براساس آن دسته از اطلاعات (که معمولا تحریف شده و ناقصاند) اتخاذ میکند و لاجرم به صورت ناخودآگاه خود را از اطلاعات دقیق و مناسب محروم میسازد.
چاره چیست؟ چاره این است که در چنین شرایطی از اتخاذ تصمیم بپرهیزیم و تصمیمات را تنها در شرایطی اتخاذ کنیم که در آرامش، ایمنی و خلق مناسب به سر میبریم.
اما مایلم در این نوشتار اشاراتی هم به پارهای از علل و آثار و پیامدهای خشونت کنم .
آثار و پیامدهای خشونت چنان وسعتی دارد که میتوان از نشانگان (سمپتوم) خشونت سخن گفت. چنین سندرومی با نشانههایی همچون بر افروختگی، تکانشگری، نفرتافکنی، آزارگری، کینهجویی و انتقامگیری معین میشود. هریک از این نشانهها آنچنان در نظام روانی پرخاشگر مستقر میشوند که از میان راندنشان جز با مداخلات روان درمانگرانه و شفابخش بسیار دشوار است.
پرونوگرافی (هرزهنگاری) نیز شکل نوینی از سندروم خشونت است که همه افراد جامعه را از کودکی تا سالمندی درگیر خود میسازد. عاملان این نوع خشونت ضمن آنکه روان افراد را مجروح میسازند روان کل جامعه را مسموم میکنند، حتی میتوان گفت پرونوگرافها روان تاریخ و فرهنگ جامعه را نیز دستخوش آسیب میکنند.
«تهیه و تولید و توزیع مواد افیونی» در جامعه نیز شکل دیگری از نشانه خشونت است، عاملان این نوع خشونت به صورت مستقیم مغز و ذهن و روان شهروندان را آماج یورش قرار میدهند و زندگی معنادار و اصیل را از آنان میگیرند و آنان را از زندگی تهی میسازند. سندرم خشونت همانند هر نشانگان دیگری در خور تبیین نظری است.
در ادامه قصد دارم از عاملی نام ببرم که کمتر از آن سخن رفته است و آن عامل «بیاحساسی روانی»(apathy) است. من شواهدی بالینی متقنی دارم که نشان میدهد افراد فاقد احساس صمیمت و افراد نابرخوردار از عاطفه مثبت استعداد و آمادگی بیشتری برای دست زدن به کنشهای خشونتآمیز دارند. این افراد به سبب ناتوانی در ایجاد پیوندهای دوستانه و صمیمی با دیگران به درون خویش عقبنشینی میکنند و بتدریج در شمار افراد اسکیزوئید (گریزنده از روابط صمیمی) جای میگیرند. اینان به سبب ناتوانی در شکلدهی و استمرار پیوندهای دوستی هر انتقادی را تهدید و تحقیر معنا میکنند و لاجرم به انتقادکننده میتازند.
یادمان باشد در دوره زمانی کنونی، افرادی هستند که با بهرهگیری از آموزههای دینی، اخلاقی و علمی بر این خصلت هیجانی خود (خشونت) لگام زدهاند و خردمندانه و هشیارانه آن را به سوی مسیری سازنده و جامعهپسند رهنمون شدهاند. به زبان و بیان روشنتر، گرچه انگیزه پرخاشجویی و هیجان عصبانیت در ذهن و روان اغلب آدمیان جای داده شده است، اما خوشبختانه تنها در شمار کمی از آنان به رفتار پرخاشگرانه تبدیل شده و فرصت ظهور و بروز پیدا میکند. و سر آخر لازم است این نکته را نیز بگویم که آمار نزاع و درگیری و خشونت در نیمسال نخست امسال نسبت به مدت مشابه سال گذشته 24 درصد کاهش پیدا کرده است که این خود نشان از هوشیاری و همچنین افزایش هوش هیجانی و اجتماعی افراد است.
سردار سعید منتظرالمهدی - معاون اجتماعی ناجا
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
لطفاً راجع به خشونتافزایی و خشونتطلبی تیترها و مطالب نشریهها و بخصوص روزنامهها هم دستورالعمل تهیه و تذكرات لازم به صاحبان امتیاز، مسؤولین و سردبیران و نویسندهها داده شود.