مینا و سمیرا هفته گذشته با این مشکل رو به رو شده و به اتاق مشاوره دادگاه خانواده آمدند که در ادامه حرف های آنها و پاسخ کارشناسان را در این زمینه می خوانید.
زندگیام را باختم
سمیرا: «هرگز با مردی که از شما کوچکتر است ازدواج نکنید.» این جمله را چند بار تکرار میکند و میگوید: من و همسرم ده سال اختلاف سنی داریم و دو سال است که با هم زندگی میکنیم. اگر زمان به عقب برمیگشت، این اشتباه بزرگ را هرگز مرتکب نمیشدم. اما چه فایده؟ با او در دانشگاه آشنا شدم و با وجود اینکه گفتم اختلاف سنیمان بسیار زیاد است، اما زیربار نمیرفت و میگفت حرف دیگران برایش مهم نیست. خانوادهام هم با این ازدواج مخالف بودند اما او دست بردار نبود و بالاخره هرطور که بود من و پدرم را راضی به این ازدواج کرد. سال اول زندگیمان خیلی خوب بود. چون شوهرم را دوست داشتم با همه مشکلات ساختم و دم نزدم. او درحال تحصیل بود. هزینه دانشگاهش فشار زیادی بر زندگیمان وارد میکرد. ولی من با درایت نگذاشتم با مشکلی مواجه شویم. ناگفته نماند منهم همزمان با شوهرم در دانشگاه دولتی درس خواندم و بعد هم مدرک کارشناسی ارشدم را گرفتم بدون اینکه هزینهای بر زندگیمان تحمیل شود.
حالا بعد از هشت سال شوهرم ادعا میکند که از کنار من بودن خجالت میکشد و رویش نمیشود مرا با خودش جایی ببرد. مدام تحقیرم میکند و هزینه زندگی را هم نمیپردازد. وقتی از او پرسیدم چرا اینکار را میکنی؟ گفت بیکار که بودم، زندگیمان خوب میچرخید و تو چیزی از من نمیخواستی. اما الان میبینی من درآمد دارم، پول زیاد از من میخواهی. جالب اینکه خانوادهاش بیشتر از پسرشان مرا دوست دارند و از من جانبداری میکنند، چون همیشه با احترام با آنها رفتار کردهام. شوهرم هنوز به آن رشد عقلی لازم نرسیده و اصلا به این فکر نمیکند که همسرش با گذشت از خواستههای خودش، شرایط ایدهآل امروز را برایش فراهم کرده است. الان هم فیلش یاد هندوستان کرده و دوست دارد همسر جوان داشته باشد. من زندگیام را باختم. با شرایطی که همسرم برایم ساخته است، چاره ای جز جدایی از او ندارم.
حسرت دوستت دارم به دلم ماند
مینا: یک ماه دیگر وارد هجده سالگی میشوم. چند ماه پیش پدرم مجبورم کرد با مردی ازدواج کنم که 12 سال از من بزرگتر است و هیچ علاقهای به او ندارم. میدانید چرا؟ چون خشک و بیعاطفه است. با اینکه تحصیلکرده است اما نمیداند که زن دوست دارد شوهرش به او بگوید دوستش دارد. همیشه سرکار است.
حرف همدیگر را نمیفهمیم. درکم نمیکند، محبت نمیکند، برایم وقت نمیگذارد و مدام مشغول کار است. از بس بیتوجهی کرده دیگر هیچ علاقهای به دیدن او ندارم. همیشه یا با هم قهریم یا سر مسائل کوچک در حال جر و بحث هستیم. مشکل دیگری که دارم خواهر اوست که همسن من است و بسیار حسود. چشم دیدن مرا ندارد. انگار نه انگار که من و برادرش ازدواج کردهایم، همیشه در خانه ماست. شوهرم او را خیلی دوست دارد و هرچیزی که بخواهد برایش میخرد یا او را بیرون میبرد. تشنه محبت شوهرم هستم، اما او به خواهرش محبت میکند و من با حسرت به آنها نگاه میکنم. خواهرش همیشه در خانه ما است و تا زمانی که باشد، تمام هوش و حواس شوهرم به اوست و انگار که من وجود خارجی ندارم. طوری رفتار میکنند که انگار موجود اضافی هستم. اشکال ندارد خواهرش را دوست داشته باشد و برایش هدیه بخرد، اما دوست دارم برای من هم وقت بگذارد و مدام به کار یا خواهرش و خوشحال کردن او فکر نکند. این انتظار زیادی است؟ خیلی تنها هستم و هیچکس را ندارم.
مادرم که آن سر دنیاست و پدرم هم انگار نه انگار که دخترش هستم و هیچ مسئولیتی نسبت به من احساس نمیکند. مادرشوهرم که کاری جز تحقیر من ندارد و نیش و کنایه میزند. چرا غذایت را اینطوری پختهای؟ کنیز شوهرت باش و خیلی حرفهای دیگر، خسته شدهام و چیزی نمانده بزنم به سیم آخر. نه برای مادرم مهم بودم نه پدرم.
مشکل دیگرم این است که شوهرم با من مثل یک بچه و نه یک همسر رفتار میکند و مدام دستور میدهد. وقتی در مورد چیزی نظرم را میگویم با تندی میگوید تو حرف نزن، بچهای این چیزها را نمیفهمی. خیلی خجالت میکشم وقتی این حرف را میزند. به من میگوید تو چون بچهای و کم سن و سالی پرتوقع هستی. اینکه از او میخواهم من را به خاطر سنم نادیده نگیرد و در مورد کارهایی که میخواهد انجام دهد، به عنوان همسر نظرخواهی کند، توقع زیادی است؟
به نظر شما یک زن هجده ساله که تجربه یک سال زندگی مشترک را دارد بچه است و چیزی نمیفهمد؟ باور کنید رفتارهایش روح و روانم را کشته است. تشنه محبت او هستم اما نمیفهمد. حسرت به دلم مانده یکبار جمله دوستت دارم را به زبانش بیاورد. من همیشه به او محبت کردهام و انتظار داشتم چیزی بگوید یا کاری برایم انجام بدهد، اما در قبال محبتهایم هیچ پاسخی دریافت نکردهام. بریدهام. نه میتوانم با او ادامه بدهم نه جرات اینرا دارم که طلاق بگیرم. نمیدانم چه راهی درست است؟
راه درمان چیست؟
قاعده سن فرق میکند
دکتر ناصر قاسمزاد/ روانشناس
برای وقوع ازدواج بین دو نفر به یک بلوغ در همه ابعاد جسمی، روحی، هویتی، اجتماعی و عاطفی و در واقع مجموعهای از پختگی در وجود فرد، نیاز است.
سن رَسِش بسته به اینکه فرد درچه فضایی تربیت شده و چه روند تربیتی طی کرده، مسئولیتپذیر بار آمده یا نه، به نیازهایش بدرستی پاسخ داده شده است یا نه، استقلال دارد و روی پای خودش میایستد یا نه؛ و همه اینها باعث میشود تا رسش به نتیجه برسد.
زمانیکه دختر و پسر در محدوده سنی 20 تا 30 سال هستند، میگوییم که بهتر است زن از مرد کوچکتر باشد چون رسش در زن زودتر از مرد اتفاق میافتد. اما پس از آن، این قانون دیگر کاربرد ندارد. چون هم دختر و هم پسر به رسش رسیدهاند و میبینید که یک آقای 30 ساله با خانم 35 ساله از همه لحاظ با یکدیگر هماهنگ هستند و ما اخیرا شاهد وقوع این مساله در کلانشهرها هستیم که البته یک علت آن وجود مشکلات اقتصادی است که مردان بسختی تن به ازدواج میدهند. از سن 30 سالگی به بالا؛ دیگر اختلاف سنی مطرح نیست و چیزی به نام قانون هم در این زمینه وجود ندارد. نمیتوانیم قاعدهای در اینباره قرار دهیم. یک جاذبه و انرژی مثبت ساطع شده ، باعث میشود دو نفر به دل همدیگر بنشینند. بنابراین اگر پختگی لازم در زن و مرد وجود داشته باشد، هیچ بحثی در آن وجود ندارد.
اختلاف سنی را جدی بگیریم
دکتر پرویز رزاقی/ روانشناس
در زمان ازدواج بهتر است یک اختلاف سنی سه تا هفت ساله بین زن و شوهر وجود داشته باشد. به این دلیل که خانمها زودتر از آقایان به پختگی میرسند و مردان دیرتر. در همین گزارش شما اختلاف سنی 12 سال بین زن و شوهر بسیار فاحش است. چون دختر هنوز در حالت هیجانی قرار دارد و بتازگی پا به دوران جوانی گذاشته است. اما مرد با توجه به سنش یک فرد عاقل و بالغ است. نیازهای انسانی و احساسی هر دو با هم فرق میکند. اما اگر فردی که 32 سالگی را پشت سرگذاشته با فرد 47 ساله ازدواج کند، مشکلی به وجود نمیآید. درست است اختلاف سنی دارند، اما فاحش نیست.
اگر هم فاحش است خیلی جاها دیده نمیشود. اما اگر خانم بزرگتر باشد چون از نظر روانی فکرش منطقی است، ثبات شخصیت دارد، عوامل بازدارنده در او بیشتر دیده میشود، در برخورد با مرد جوانتر از خود که دنبال مسائل هیجانی است، به مشکل برخورد میکند. مثلا میخواهد احساسات خود را نشان میدهد. البته خیلیها هم هستند که با وجود بزرگتر بودن سن زن، با هم ازدواج کردهاند و زندگی خوبی دارند.
لیلا حسینزاده / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
شاهین بیانی در گفتوگو با «جامجم»:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد