سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
گفتوگو را با تازهترین اثرتان ـ سمفونی فردوسی ـ شروع میکنم. این اثر به وسیله ارکستر سمفونیک اکراین ضبط شده است. چرا در داخل ایران به ضبط این کار نپرداختید؟
ببینید وقتی قطعهای ضبط میشود و میخواهد به صورت سیدی عرضه شود، بیتردید باید اجرایی تقریبا بینقص داشته باشد. در ایران ارکستر سمفونیک ما نه وقت انجام چنین کارهایی را دارد و نه این که صدای ارکستر سمفونیک برای من مطلوب بوده است که بخواهم ضبط این سمفونی را به وسیله آن انجام دهم.
یعنی کار ارکستر سمفونیک تهران را در سطح پایین ارزیابی میکنید؟
نه. این به معنی این نیست که ارکستر سمفونیک کارش خوب نیست، نه خیلی هم خوب است. من سالها با این ارکستر کار کردهام، برای آن قطعه نوشتهام و از سالها پیش آن را میشناسم، یعنی از زمان حشمت سنجری. ارکستر سمفونیک این روزها اجراهای خوبی هم دارد که در سطح بالایی است، اما باید بدانید که بین یک اجرای زنده و ضبط یک اثر تفاوت بسیار زیادی وجود دارد.
چون انتشار سیدی کاری است که میماند، ضبط و اجرای اثر باید خالی از هر عیب باشد تا کار در سطح مطلوبی ارائه شود. به همین دلیل من ترجیح دادم این کار در خارج از ایران ضبط شود. البته این را اضافه کنم من کارهایی هم داشتهام که در داخل ایران به ضبط آنها پرداختهام. در عین حال، چند کار با همکاری لوریس چکناواریان و به کمک ارکستر فیلارمونیک ارمنستان ضبط کردهام که آنها نیز در نوع خود خوب بودهاند. بعد از این کارها نیز یعنی از سمفونی 10 به بعد، ضبطهایم را در اکراین انجام دادم که خروجی مطلوبی هم داشتهاند که یکی از آنها سمفونی فردوسی بوده است.
این سمفونی فقط برای ضبط نوشته شده است و به فکر اجرای زنده آن نیستید؟
امیدوارم این کار در قالب کنسرت نیز اجرا شود و مردم برای تماشای آن بیایند. همچنین آرزو میکنم ارکستر سمفونیک تهران نیز در آینده، فراغ بال و وقت بیشتری داشته باشد تا بتواند ساخته آهنگسازان ایرانی را اجرا کند.
تا آنجا که میدانم در مورد یکی از آثارتان این اتفاق بزودی رخ میدهد. سمفونی خلیجفارستان که قرار است طی روزهای آتی اجرا شود، گویا در حال حاضر در مرحله تمرین به سر میبرد؟
بله درست است. در ضمن درباره سوال قبلی شما بهتراست یک مطلب دیگر اضافه کنم و آن این است که در ایران، طریق ضبط یک سمفونی به شکل جداگانه است. یعنی در ایران برای ضبط به استودیو میرویم و هر قطعه جداگانه نواخته و بعد با یکدیگر میکس میشوند، در حالی که در ارمنستان و اکراین این طور نیست. همه نوازندگان همزمان با هم مینوازند و اگر اشتباهی هم در این میان رخ دهد، اصلاح میشود و گروه دوباره از سر میزنند. این مساله مهمی است که در ایران ما آن را مشاهده نمیکنیم. آنها در این حیطه بسیار دقیق هستند و دقیق عمل میکنند.
حالا که صحبت از ارکستر سمفونیک ارمنستان شد میخواستم درباره امکاناتی که در آن کشور وجود دارد صحبت کنیم. ظاهرا آنان به لحاظ تربیت نیروی انسانی متخصص در زمینه موسیقی خیلی غنی هستند و امکانات فنی و سختافزاری خوبی هم دارند، این طور نیست؟
همین طور است. آنها صرفنظر از این امکانات، دارای آکادمیهایی هستند که پیش از شوروی سابق، تاسیس شده است و قدمتی طولانی دارند. فرهنگ موسیقایی قومی غنی، سالنهای اپرا، تئاتر و همین طور مراکزی برای اجراهای ارکستر مجلسی دارند.
برگردیم به مقوله سمفونی فردوسی. این سمفونی آنطور که از نامش پیداست وامدار اثر سترگ و ماندگار شاهنامه و ادبیات کهن ماست. در حال حاضر یا دقیقتر طی یک دهه گذشته ما مشاهده میکنیم هنرها از تلفیق یکدیگر به نتایج مطلوبی رسیدهاند. به عنوان مثال امروز، ویدئو و تصویر با یکدیگر تلفیق و از برآیند آن ویدئو آرت به وجود میآید. یا همین طور در دیگر شاخههای هنر تجسمی میتوان به چیدمانها، کانسپتها و... اشاره کرد که دیگر محصول یک هنر نیستند بلکه از چند هنر تشکیل شدهاند. در زمینه موسیقی این امر به چه شکل است و این که شما در ساخت سمفونی فردوسی چقدر از تعامل ادبیات بهره بردهاید؟
موسیقی اساسا هنری است که به تمام هنرها کمک میکند، اما نیازی به هیچ هنری ندارد. به عنوان نمونه مشاهده میکنید که در برخی نمایشگاهها در حال حاضر، موسیقی پخش میکنند. به هر حال، موسیقی به کمک هنرهایی چون تئاتر، سینما و تجسمی میرود، اما خودش مستقل است، کاملا مستقل. اما یک نکته در این میان وجود دارد و آن این که موسیقی چیز قابل لمسی را بیان نمیکند. احساس شما را بیان میکند. چنانچه مولانا نیز از زبان نی میگوید:
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سمفونی فردوسی نیز در واقع، توصیف داستانهای شاهنامه نیست. عکسالعمل و احساس من نسبت به این حماسه بزرگ است. من همیشه بر این باور بودهام که شاهنامه نیازمند دانش و زمان مخصوص به خود است. شاهنامه اثری است که از بعد احساسی وسیعی برخوردار است و در آن گسترهای وسیع از خیال، رویا، خشم، محبت، کینه و... دیده میشود. حتی رویای انسان به وسیله سیمرغ در شاهنامه طرح میشود که کارکردی نمادین دارد.
به سیمرغ اشاره کردید. موومان دوم سمفونی فردوسی نیز سیمرغ نام دارد که فضایی فانتزی دارد. درست است؟
بله. قسمت اول سمفونی راجع به درام شاهنامه است و مضامینی چون عشق، احساس و جنگ را در بر میگیرد. قسمت دوم که خودتان در سوال به آن اشاره کردید نیز درباره سیمرغ است و قسمت سوم هم درباره رستم. نکتهای که دراین میان از شاهنامه گرفتم، سرگذشت فردوسی است که همیشه از مرور آن، اشک به چشمم میآید. او تمام عمر خود را بر شاهنامه گذاشت و دست آخر، وعدهای که به او داده شد، تحقق نیافت. برای همین من در پایان موومان آخر، پرواز فردوسی را تخیل کردهام که او سوار بر اسب پهلوان خود یعنی رخش میشود و با دلی شکسته به آسمان میرود. من سعی کردهام این بخش را به شکل نمادین ارائه دهم.
البته موومان چهارم سمفونی شما به مرور شخصیتها و اساطیر شاهنامه نیز اختصاص دارد. از آنجا که این منظومه حماسی قهرمانان زیادی دارد بیشک نمیتوان به همه آنها پرداخت، چگونه دست به انتخاب زدهاید؟
تمام این نامها به شکل سمبل و نمادین در این بخش گنجانده شدهاند. در بخش رستم که بخش قهرمانی است، یک مرتبه برای چند دقیقه، موسیقی از حالت قهرمانی فاصله گرفته و به شکل متفکرانه ارائه میشود. به این صورت که در این حالت، رستم به یاد مرگ پسرش سهراب میافتد و در واقع، شخصیت سهراب این طور مطرح میشود.
اصلا شکلگیری سمفونی فردوسی چطور اتفاق افتاد؟ از سوی ارگان خاصی سفارش داده شد یا این که خود شما احساس کردید جای پرداختن به چنین مبحثی خالی است؟
من احساس کردم که جای آن خالی است و باید به آن پرداخته شود. در عین این که همیشه به ستارههای ادبیات کلاسیک بویژه فردوسی، سعدی، حافظ، مولانا، خیام و نظامی ارادت داشتهام. بیتردید این شخصیتها، برجستهترین غولهای ادبیات ما هستند. سالها پیش من تز دکتری خود را با موضوع خیام نوشتم. بعد هم به نوشتن یک کانتات (قطعهای که به همراه آواز با نیایش به درگاه خداوند است) پرداختم. روی شعر مولانا هم یک کرال نوشتم و در برههای از زمان برای سعدی هم همین طور. البته در قالب سمفونی فقط برای خیام کار کردم و برای دیگر شاعران به صورت قطعه اثر نوشتم، اما از زمانی که ساخت سمفونی دماوند را شروع کردم، ایده ساخت سمفونی فردوسی در ذهنم بود. البته تمام این کارها با مشورت گرفتن از استادم هرمز فرهت توام بوده است که او روی هر کدام از این کارها، توضیحاتی داده است.
صحبت از سمفونی دماوند شد. شما از این سمفونی به عنوان بهترین اثر خود در کارنامه کاریتان یاد میکنید. چرا؟
سمفونی دماوند به نوعی نشانه عظمت ایران است. اگر به نزدیکی این قله رفته باشید متوجه میشوید که طبیعت این منطقه، احساسات و گلهای عجیب و غریب آنجا و حتی خلق و خوی وحشی دماوند نیز شما را مسحور میکند.
اما اجرای آن از سوی ارکستر جشنواره ارمنستان به هیچ وجه خوب نیست و به کار لطمه زده است.
قبول دارم، اما سمفونی دماوند را اخیرا یک بار دیگر در ارمنستان اجرای مجدد کردهایم که این بار نسبت به اجرای اول بهتر شده است.
مدتی پیش شما ساخت سمفونی ابنسینا را نیز در دست داشتید. در این سمفونی به چه ابعادی درباره ابنسینا پرداختهاید؟
این یک سمفونی عرفانی است که قسمتهایی از آن با ابعاد شرقی و متفکرانه ساخته شده است و در واقع، نماد علمی ـ هنری به شمار میرود. چون همانطور که میدانید ابنسینا علاوه براین که یک حکیم بود، یک فیلسوف، موسیقیدان، عارف و... نیز بوده است. سمفونی ابنسینا چهاردهمین سمفونی من به شمار میرود.
شما مدتی سرپرست ارکستر سمفونیک تهران بودید و در حال حاضر در شورای سیاستگذاری آن فعالیت میکنید. به عنوان هنرمندی که با فراز و نشیبهای این ارکستر بخوبی آشناست، فکر میکنید تعیین رهبر ثابت و جدید چه تاثیری در ادامه کار ارکستر داشته باشد؟
خوشحالم که در این ارتباط به شما بگویم در حال حاضر، ارکستر سمفونیک تهران در مسیر خوبی افتاده است. بویژه این که رهبری آن به دست نادر مرتضیپور سپرده شده که بسیار دلسوز و صاحب تجربه است. آقای مرتضیپور بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ارکستر سمفونیک بود و چند سالی نیز رهبری ارکستر سمفونیک صدا و سیما را به عهده داشت. البته چند سالی کار نمیکرد که به هر حال خوشحالم که برگشته و امیدوارم آثار آهنگسازان جوان ایرانی را در این ارکستر اجرا کنند.
شما ازجمله هنرمندانی هستید که معتقدید ارکستر سمفونیک تهران باید به صورت مداوم به اجرا بپردازد. آیا این امر تاکنون به آن شکلی که باید انجام شده است؟
نه، این مساله هنوز به انجام نرسیده است. مسلما نکته تکنیکی برای ارتقای کار یک ارکستر این است که اجرای آثار به یک بار محدود نشود و تکرار گردد. البته بعد از انقلاب، تعدادی از آثار مناسبتی چندین بار اجرا شد. حالا هم با کمک مرتضیپور امیدواریم این ارکستر ثبات لازم را به دست بیاورد.
نظرتان درباره ساخت سمفونیهای مناسبتی چیست؟ خود شما تاکنون چند سمفونی مناسبتی ساختهاید؟
من 3 سمفونی خلیج فارس، پیامبر اکرم(ص) و آیینه را از صداوسیما سفارش گرفتم که جملگی کارهای مطلوبی به شمار میروند. بقیه کارها را سفارش نگرفتهام و خودم به فراخور زمان و تشخیصی که دادهام، به سرانجام رساندهام. این مطلب را همین جا ذکرکنم که ارگانهایی چون حوزه هنری و همین طور صداوسیما که در تولید آثار سنگین و فاخر موسیقی نقش زیادی ایفا کردهاند یا به حمایت از این کارها پرداختهاند، نقش مهمی در تولید، ضبط و نگهداری آثار هنرمندانی چون مشایخی، شریفیان، من و... داشتهاند.
مضمون سمفونی آیینه چه بود؟
آیینه اثری فاخر و در عین حال جذاب است که هم میتوان آن را در قالب یک قطعه مستقل اجرا کرد و هم در کنار یک تصویر به کار برد. از همه اینها مهمتر، آیینه انعکاس احساسات است.
بالاخره نگفتید به نظر شما سفارشی بودن کار در کیفیت آن تاثیر منفی دارد یا نه؟
به هر حال کیفیت موسیقی صرفنظر از سفارشی بودن یا نبودن به کار آهنگساز بستگی دارد. در واقع، سفارشی بودن دلیلی برای یک اثر بد یا خوب تلقی نمیشود. ساخت سمفونی شماره 9 بتهوون به وسیله ارکستر فیلارمونیک لندن به او سفارش شد. خب ما دیگر بالاتر از سمفونی 9 بتهوون که نداریم.
شما استاد دانشگاه هستید و برایتان بیشک بحث پژوهش خیلی مهم است. وضعیت موسیقی ما را در این عرصه چگونه ارزیابی میکنید؟
فرهت: موسیقی به کمک هنرهایی چون تئاتر، سینما و تجسمی میرود، اما خودش مستقل است، کاملا مستقل. ولی یک نکته در این میان وجود دارد و آن این که موسیقی چیز قابل لمسی را بیان نمیکند بلکه احساس شما را بیان میکند
با وجود غنای موسیقی در ایران، متاسفانه ما سابقه پژوهشی خوبی در این عرصه نداشتهایم. البته کارهایی در این زمینه شروع شده که هنوز بسیار کم است و باید دانشجویان را به این سمت سوق دهیم و مراکز دانشگاهی و فرهنگی از آن حمایت کنند.
غیر از پژوهش، نقد هم موجب بالندگی هنر میشود. اوضاع ما در این زمینه چگونه است؟
این نیاز در مورد موسیقی بسیار جدی است. باید از آثار موسیقایی انتقاد شود تا بتوان در کارها پیشرفت را دید. البته باید به صورت تکنیکی و حرفهای رشتهای به نام نقد موسیقی به وجود آید و همه باید در این راه تلاش کنند تا این حوزه به صورت اصولی شکل گیرد.
بخش عمدهای از آهنگسازهای ما تحصیلات دانشگاهی دارند. آیا سرفصلهای دروس دانشگاهی، دانشجو را به اندازهای که باید آماده آهنگسازی، پژوهش، نقد یا نوازندگی میکنند؟
بله، برنامهریزیهای بسیار خوبی در دانشگاهها انجام شده است و برنامههای ما در حال حاضر با بهترین کنسرواتورها و دانشکدههای خارج از کشور برابری میکند. البته از نظر خرید سازهای جدید و امکانات سختافزاری دیگر کمبود داریم که باید هرچه سریعتر رفع شود.
فکر میکنید تربیت نیروی انسانی متخصص در حوزه موسیقی برای آن که او به مرحله آهنگسازی و ساخت سمفونی برسد چه مسیری را باید طی کند و آیا درحال حاضر مراکز دانشگاهی ما توانایی این کار را دارند؟
اجازه بدهید به جای واژه سمفونی از موسیقی کلاسیک استفاده کنیم. البته درایران افراد انگشتشماری دراین زمینه کار کردهاند، اما درباره توانایی دانشگاههایمان باید بگویم امروز در رشته آهنگسازی، مقطع فوقلیسانس هم در دانشکده هنرهای زیبای تهران تاسیس کردهایم. من 25 سال است که طراح سوال کنکور و جزو مصاحبهکنندگان از دانشآموختگان رشته موسیقی هستم و در نسل جدید، رشد احساسی و معلوماتی زیادی را مشاهده میکنم.
زمینه رشد این نسل مستعد در دانشکدههای موسیقی فراهم است؟
نه. آنقدر گنجایش ندارد و این باعث تاسف است که دانشکده هنرهای زیبای تهران یا دانشگاه هنر در سال 25 نفر دانشجو میپذیرند. البته تحصیلات دانشجوها در دانشگاههای موسیقی یک بحث است و جذب کار شدن آنها بعد از فارغالتحصیلی موضوعی دیگر. خیلی ازاین فارغالتحصیلان را میبینم که در کاری غیر از موسیقی مشغول شدهاند و میگویند از این رشته هنری پول در نمیآید. در حالی که من سالهاست در این رشته کار کردهام و پول هم درآوردهام.
با توجه به این که تحصیلات شما به شخصه در زمینه آهنگسازی بوده در حال حاضر این حوزه را چطور ارزیابی میکنید؟
خب من دلم میخواست آهنگسازان بیشتری در این عرصه داشته باشیم.
به نظر شما این که آهنگسازان زیادی در این حوزه فعالیت نمیکنند به خروجی دانشگاهها برمیگردد؟
نه. به نظر من در درجه نخست این به خود ما برمیگردد. متاسفانه در برخی موارد دیده میشود موسیقیدانهای ما به آن شکلی که باید با یکدیگر ارتباط ندارند یا همدیگر را قبول ندارند.
شما ازجمله هنرمندانی هستید که معتقدید در زمینه پارتیتور (ادبیات موسیقی) در ایران دچار کمبود هستیم. پیشنهاد شما در این ارتباط چیست؟
آثار تعدادی از آهنگسازان پیشکسوت ایرانی بعد از فوت آنها از بین رفته یا مفقود شده است. به عنوان مثال آثار زندهیاد وزیری یا همین طور پارتیتور برنامه گلها از بین رفته است. در حالی که قطعا این آثار کیمیا هستند و برای نسلهای آینده باید باقی بمانند. من مدتی برای رفع کردن این مشکل دنبال تاسیس یک موزه نت بودم. سرانجام با کمک موزه موسیقی تصمیم گرفتیم از هنرمندان پیشکسوت در قید حیات یا بازماندگان آنها بخواهیم در صورت تمایل یک کپی از این آثار را برای جلوگیری از منسوخ شدن به موزه موسیقی منتقل کنند. البته این مساله اختیاری است و اول هم از خودم شروعش کردم. یعنی کپی چند اثر خود را به این موزه بردهام. در این راستا به هنرمندان و بازماندگان آنها میگویم که در صورت تمایل این کار را انجام دهند و اجباری هم در این قضیه وجود ندارد. نکته دیگر این که فرزندان برخی هنرمندان مثل استاد خالدی در کار موسیقی هستند و طبعا گردآوری و انتقال این پارتیتورها به موزه آسانتر است، اما بعضی هنرمندان بودهاند که فرزندانشان مانند پدر، موسیقی را پیشه خود نکردهاند و خب این پارتیتورها با گذشت زمان یا عدم مراقبت صحیح گم شده و از بین رفتهاند.
طی سالهای اخیر، ردیفهای ایرانی به همت استاد حسین علیزاده در یونسکو به ثبت رسیده است. شما فکر میکنید در حیطه موسیقی اصیل ایرانی جای ثبت چه مبحثی در یونسکو خالی است؟
بیتردید کاری که ایشان انجام دادند، حرکتی خوب و امیدبخش بوده است و من امیدوارم درباره دیگر انواع موسیقی نیز این اتفاق بیفتد. در واقع نهتنها آثار موسیقی هنرمندان باید از مرزها بگذرد که اجراهای آنها نیز باید حالتی فرامرزی به خود بگیرد و جهان از فعالیتهای صحنهای ما مطلع شود. امروز مشکلی که در حوزه موسیقی وجود دارد، نبود توزیع مناسب در زمینه همین اجراهای صحنهای است. در حالی که افرادی چون علیرضا مشایخی و هنرمندان دیگر و من که سالها برای موسیقی این مملکت زحمت کشیدهایم باید از مرزها به مدد یک توزیع خوب عبور کنند.
یک نکته دیگر هم که در ارتباط با موسیقی به ذهنم میرسد این که در حال حاضر ما کتابهایی که تالیف و پژوهش خودمان باشد کم داریم. نظر شما در این باره چیست؟
من هم با شما هم عقیده هستم. البته آثاری در حیطه موسیقی تالیف کردهایم، اما در برخی از آنها اشتباه نیز وجود دارد. ضمن این که فراموش نکنیم مقوله پژوهش درایران، مقوله تازهای است و عمر چندانی ندارد، اما به هر حال، موسیقی ردیف دستگاهی و فولکلور مثل چاه نفت استخراج نشدهای است که در کتابهای تالیفی به آن شکلی که شایسته بوده به آنها پرداخته نشده است.
تخصص شما، موسیقی کلاسیک اروپایی است. با این حال از تمها و ملودیهای ایرانی در کارهایتان بهره گرفتهاید که البته خیلی پررنگ نیست. به نظر شما موسیقی ایرانی میتواند با شیوه کلاسیک ترکیب درستی داشته باشد؟
همان طور که برامس، بارتوک، چایکوفسکی، زوتا کودای، کورساکف و دیگران از ملودیهای محلی و فولکلور کشور خودشان در درجه اول و کشورهای دیگر در درجه دوم استفاده کردند ما هم میتوانیم استفاده کنیم. ویژگی اصلی موسیقی ما ملودیک بودن آن است. به همین خاطر با موسیقی کلاسیک براحتی تلفیق میشود. گوشههای ردیف، ملودیها و مقامهای موسیقی نواحی ایران میتواند به عنوان تم اول یا دوم در یک اثر ارکسترال به کار رود یا میتوانیم تصانیف قدیم را زنده و در آثارمان استفاده کنیم. ما از این بابت دستمایههای زیادی داریم. بتهوون از ملودیهای روسی استفاده کرده و در ترکیبش هم مشکلی دیده نمیشود.
پس در موسیقی کلاسیک به این نوع تلفیقات اعتقاد دارید.
البته تلفیقی که امروز از آن یاد میشود معنیاش با آنچه در آثار کلاسیک اتفاق افتاد، متفاوت است. در حال حاضر موسیقیهای تلفیقی اصیل نیست، چون نمیتوانی بگویی این موسیقی متعلق به کجاست. اولین بار چهل پنجاه سال پیش بود که راوی شانکار و منوهین با سیتار و ویولن بداههپردازی کردند. این کار جدید بود، اما کار به درستی هارمونی داشت. من با هیچ نوآوریای مخالف نیستم. تنها با ابتذال و آثاری که هدف به وجود آورنده غیر از خلق اثر هنری باشد، مخالفم. ممکن است در این کارها پولی هم به جیب زد، اما آن اثر هرگز ماندگار نمیشود. خیلی از کسانی که به اصالت موسیقی اعتقاد دارند و با نو آوری مخالفند، فکر میکنند تلفیق، موسیقی با اصالت را از بین میبرد. در حالی که من چنین فکر نمیکنم. خرید یک لباس تازه دلیل نمیشود که من لباس کهنهام را دور بیندازم. اتفاقا خیلی از اوقات اگر نوآوریها به پای آثار با اصالت نرسد، مردم میآیند آن را امتحان میکنند و دوباره به سراغ قبلیها میروند.
فکر میکنید بهترین راه برای حفظ و جهانی کردن ملودیهای قدیمی ایرانی چیست؟
چند راه دارد. اول پخش، معرفی و اجراهای مجدد آنها. بعد هم میتوان گروهی را مسوول بازسازی آنها کرد. بسیاری از این دست آثار از بین رفتهاند. متاسفانه بخشی از این تصانیف مربوط به سالهای بیست و سی و حتی چهل خورشیدی بوده که دیگر هیچ نسخهای از آنها باقی نمانده است. آثاری که خالقی و دیگران در آن زمان خلق کردهاند به مراتب بهتر از قطعاتی است که در دهههای بعد به نام موسیقی ملی ساخته شده است.
شما خودتان برای اجرای مجدد آنها و بازسازیشان کاری کردهاید؟
من بخشی از آنها را بازسازی کردهام، اما یک دست صدا ندارد. باید کار بنیادین کرد.
اما کمتر این کارها را شنیدهایم.
چون حمایت نمیشود. اجرا و ضبط این آثار نیازمند بودجه است که کسی آن را تقبل نمیکند.
فکر میکنید اگر از ملودیها و آثار قدیمی با شیوه و ساختاری مدرن استفاده کنیم و در واقع دست به کارهای تلفیقی بزنیم به اصالت آنها خدشه وارد میشود؟
تصانیفی که یک صدایی است مثل کارهای عارف و شیدا معلوم است که آهنگساز چه میگفته و چه میخواسته. نباید آنها را کم و زیاد کنیم. اگر چنین کنیم تا 100 سال دیگر از اصل آنها چیزی باقی نمیماند و دیگر کسی نمیفهمد اصل اثر چه بوده، اما اگر اصل آنها دست نخورده باقی بماند، تغییرشان اشکالی ندارد. البته نه این که تصنیف عارف را بیاوریم در موسیقی پاپ. هر تلفیق یا هر تغییری مناسب نیست. هر چیزی توانایی هر کاری را ندارد. وقتی آمدند سمفونی نهم بتهوون را پاپ کردند، ثابت شد این اثر در قالب پاپ زیبا نیست. هنرمند باید بداند سراغ چه چیزی میرود. اما خیلیها میگویند زندگی اجتماعی همگام با پیشرفت علم و تکنولوژی مدام در حال دگرگونی است و برای همین موسیقی هم طبیعی است که دستخوش تغییر شود و نباید این تحول را سخت گرفت. هیچ کس با تحول و نوآوری مخالف نیست، اما باید جلوی تحریف و نابودی اصالتهای هنری را گرفت. اینها با هم خیلی تفاوت دارد. خب امروز اگر جامعه نوعی خاص از موسیقی را میپسندد، هیچ عیبی ندارد، اما نباید به سراغ سنتها رفت و آنها را شخم زد تا باب طبع مردم شود.
برخی هنرمندان از نوعی رنج در هنر صحبت میکنند. به عنوان آخرین پرسش میخواستم بدانم کیفیت این رنج در نظر شما چگونه است؟
هنر یعنی بیان احساس درونی است که ممکن است رنج باشد یا شادی. به طور مثال سمفونی 5 بتهوون بعد از چند ثانیه که به شما یک موتیف دراماتیک میدهد، بلافاصله شما را به دنیای تغزل میبرد. یک اثر هنری دارای رنگهای مختلف است و یک هنرمند زمانی موفق است که رنگهای متنوع را به صورت منطقی به مخاطب خود ارائه کند. هنرمندان بخصوص اوایل قرن 19 از بیپولی رنج میبردند و همین رنج در نهایت باعث خلق شاهکارهای بزرگ شد.
بزرگی هنرمند در این است که موانع نه تنها نتوانند سد راه آنان شوند، بلکه بر کیفیت و غنای آثارشان بیافزایند. این رنج در هنر ستودنی است.
انس با موسیقی از 10 سالگی
شاهین فرهت سال 1326 در تهران در خانوادهای که اهل موسیقی بود، متولد شد. وی از دوران کودکی با موسیقی ایرانی آشنا شد و تا قبل از10 سالگی دستگاهها، ردیفها و گوشههای معروف را میشناخت. او همان سالها، نواختن پیانو را نیز آغاز کرد. بعد از پایان دبیرستان در 17 سالگی برای تحصیل در رشته موسیقی عازم آمریکا شد و بعد از 2 سال تحصیل در دانشگاه کالیفرنیا به ایران برگشت و در دانشکده هنرهای زیبا که رشته موسیقی آن تازه تاسیس شده بود، ثبتنام کرد. بعد از آن برای تحصیل در رشته آهنگسازی ابتدا به فرانسه رفت و در دانشگاه استراسبورگ با مدرک فوقلیسانس فارغالتحصیل شد و بعدا نیز از دانشگاه نیویورک در رشته آهنگسازی درجه مستر را اخذ کرد. سپس برای ارائه تز دکتری به فرانسه رفت. پایاننامه فارغالتحصیلی دوران فوقلیسانس وی در رشته آهنگسازی، سمفونی خیام بود. این سمفونی در ایران توسط ارکستر سمفونیک تهران به رهبری فرهاد مشکات اجرا و مورد استقبال قرار گرفت که در زمان خود یکی از موفقترین کنسرتها بود. از همان موقع به عنوان استادیار در دانشگاه تهران استخدام شد. وی در حال حاضر استاد تمام دانشگاه تهران است و تاکنون 15 سمفونی ساخته که دماوند، ایران، شهید، پیامبر، فردوسی و... از تولیدات مرکز موسیقی حوزه هنری از بهترینها هستند. سونات، کنسرتو، راپسودی ایرانی، سوئیت ایرانی و... نیز دیگر آثار او را طی سالهای اخیر تشکیل دادهاند. آثاری برای ارکستر زهی و آثاری روی اشعار شاعران کلاسیک ایران مثل حافظ، مولوی، سعدی، فردوسی و خیام، حاصل چند دهه کار و تلاش وی در دنیای موسیقی است. وی در حال حاضر عضو شورای موسیقی ارکستر سمفونیک تهران نیز است.
آزاده صالحی / جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با سرپرست اداره کل روابطعمومی و امور بینالملل سازمان نظام پزشکی کشور مطرح شد
فرزاد آشوبی در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد