راز بستن چشم

برگی از دفتر زندگی شهید احمدعلی نیری

راز بستن چشم

۰۷ آذر ۱۴۰۱ - ۱۱:۳۴

چه شد که از روستای آینه‌ورزان دماوند، سر از تهران و پایتخت‌نشینی درآوردند، خودشان هم نمی‌دانند. اطراف بازار مولوی برای خودشان خانه‌ای دست و پا کردند و حاج محمود مغازه چایی‌فروشی‌ در چهارراه سیروس راه انداخت. زندگی خوب و آرامی داشتند. تابستان‌ها هم به روستایشان می‌رفتند و سه ماه را آنجا می‌ماندند.

به زمان حال برگردید

چند راهکار برای آنها که در زندگی گذشته آسیب دیده‌اند:

به زمان حال برگردید

۳۰ آبان ۱۴۰۱ - ۱۱:۱۳

گذشته را رها کنید، چیزهایی را که تحت کنترل‌تان نبوده‌اند بپذیرید، مسئولیت‌پذیر باشید و روی مسائل مثبت تمرکز کنید. کمک گرفتن هم در این باره یاری‌رساننده است.

نماز، از فحشا دورم می‌کند

به سبک صیاد؛

نماز، از فحشا دورم می‌کند

۳۰ آبان ۱۴۰۱ - ۱۱:۰۸

آن روزی که صیاد خان گذرش به روستای درگز خراسان افتاد و تصمیم گرفت برای همیشه زار و زندگی‌اش را در آنجا پهن کند، چشمش را روی باغ بزرگ جیرفتی‌اش بسته بود و هیچ‌گاه برای مطالبه‌اش به کرمان برنگشت. صیاد خان که از مردان خوشنام ایل افشار و از عشایر ترک‌زبان فارس بود، بعد از مرگش تنها چیزی که برای پسر کوچک‌ترش، زیاد به ارث گذاشت، تنها نام بزرگ خانی‌اش بود. حالا زیاد خان با این لقب به ارث رسیده در ۱۶سالگی باید نان‌آور مادر و خواهر کوچک‌ترش هم می‌شد؛ آن هم در شهری غریب!

راه کربلا باز شد، علیرضا برگشت

روایت وعده‌ای که محقق شد

راه کربلا باز شد، علیرضا برگشت

۲۳ آبان ۱۴۰۱ - ۱۱:۴۶

چهار دختر داشت و یک پسر. با این‌که همسرش رماتیسم شدیدی داشت اما ششمین فرزندشان را باردار بود. ماه‌های آخر بارداری بود که دکترها گفتند همسرتان به بیماری شدیدتری مبتلا شده تب مالت!

نقش داستان در تربیت

یادداشتی بر کتاب تربیت به کمک داستان نوشته دکتر حسن دولت‌آبادی

نقش داستان در تربیت

۲۳ آبان ۱۴۰۱ - ۰۹:۴۶

یکی از مهم‌ترین درگیری‌های افراد در سطوح مختلف، بحث تربیت فرزندان‌شان است. از فقیرترین تا ثروتمندترین اشخاص و از بی‌سوادها تا دانشمندان، تربیت را مهم می‌دانند و هرکدام به روش خودشان و با کم و زیادهایی، در این راستا تلاش می‌کنند. حتی افرادی که در ظاهر نسبت به تربیت خود و اطرافیان‌شان بی‌توجه به نظر می‌رسند، برای رفتار و شیوه تربیت‌شان دلایل زیادی دارند و می‌توانند ساعت‌ها در موردش صحبت کنند، ولو در عمل به آن پایبند نباشند.

مرد کوچک

«داستان بهنام» الگویی جذاب برای نوجوانان و دانش‌آموزان

مرد کوچک

۲۱ آبان ۱۴۰۱ - ۱۱:۱۸

«بهنام جلو رفت و کنار عراقی‌ها که غذا می‌خوردند، نشست و مظلومانه نگاه‌شان کرد. یکی از عراقی‌ها با دهان پر، به زبان عربی چیزی گفت. بهنام خود را به نشنیدن زد. به دست آنها نگاه کرد. همان عراقی شانه‌ بهنام را تکان داد و غر‌زد. بهنام به دهان و گوشش اشاره کرد و به آنها حالی کرد کر و لال است. دید که ترحم در چشمان یکی از عراقی‌ها جاخوش کرده. همان عراقی، کنسرو و کمپوت و نان به بهنام داد.

تازه داماد

روایتی از زندگی نوید صفری، شهید مدافع حرم

تازه داماد

۱۶ آبان ۱۴۰۱ - ۰۹:۵۶

شاید تجربیات شخصی خودش از دوران جوانی بود. درست همان زمانی که با جیب خالی به سرش زد برای خود آستین بالا بزند و صاحب خانواده شود. زندگی سخت در یک اتاق کوچک اجاره‌ای در خیابان پیروزی تهران و نداشتن امکانات حداقلی، چون حمام چیز کمی نبود تا زبان نصیحت به پسرش، نوید را باز نکند. نوید هم دست کمی از او نداشت. هرچند زمان پدر، فرق داشت و زمان تظاهرات بود و راهپیمایی و تیراندازی.

قانونی که تغییر کرد، حجابی که باقی ماند

پای صحبت‌های زنی که تمام‌قد پای اسلام ایستاده‌ است

قانونی که تغییر کرد، حجابی که باقی ماند

۱۶ آبان ۱۴۰۱ - ۰۹:۵۳

وچه خلوت است و برای پیداکردن منزل خانم اسعد شماره پلاک منازل را از نظر می‌گذرانیم که مردی روحانی و بلندقامت، در کوچه می‌پیچد. حدس می‌زنم باید شیخ پاز باشد. می‌آید و به ما می‌رسد. بعد از سلام و احوالپرسی، معلوم می‌شود منتظر ماست و در جریان بوده که برای مصاحبه با همسرش آمده‌ایم. وارد حیاط می‌شویم. حیاط نقلی‌تر از آن است که در تصور ماست، با صفایی غیرقابل توصیف. بعد وارد خانه‌ای که در همکف قرار دارد می‌شویم. سادگی و بی‌آلایشی خانه چشمم را می‌گیرد. خانم معصومه اسعد هم برای خوشامد‌گویی وارد می‌شود. می‌دانم در برابر شیخ عبدالکریم پاز، مسئول مسجد توحید در بوئنوس‌آیرس و اداره مسلمانان در آرژانتین نشسته‌ام و وی مسلط به زبان‌های عربی، انگلیسی، اسپانیولی و فارسی است. او در سابق مسیحی بوده اما همزمان با انقلاب اسلامی، آشنایی با مذاهب و فرق گوناگون را به شکل تحقیقی آغاز کرده و درحال‌حاضر شیعه است. آنچنان زیبا و راحت فارسی حرف می‌زند که به نظر می‌آید زبان مادری‌اش باشد. شرح حال این خانواده فرهنگی و مهاجر را کم‌وبیش مطالعه کرده‌ام و اطلاع دارم که خانم معصومه اسعدپاز سال 1966 میلادی در آرژانتین متولد شده‌است. او سه سال در رشته پزشکی درس خوانده و پس از ازدواج، همراه همسرش به ایران آمده و حدود سه سال در جامعه‌الزهرا (علیهاالسلام) تحصیل کرده. سال 1993 به آرژانتین بازگشته و به‌عنوان مبلغ در مسجدالتوحید مشغول تدریس و تبلیغ علوم دینی و قرآنی شده. خانم اسعدپاز مادر سه فرزند به نام‌های فاطمه‌معصومه، مریم و زهراست. او با زبان‌های انگلیسی، عربی و فارسی آشنا و به زبان اسپانیولی مسلط است. خانم اسعدپاز ریاست سازمان زنان مسلمان در آرژانتین OA، مسئولیت بخش زنان روزنامه مؤذن، مسئولیت کمیته اسلامی امدادهای اجتماعی AIAS و مسئولیت انستیتوی آرژانتین فرهنگ اسلامی را برعهده دارد.

برادر بزرگ‌تر

روایتی از زندگی شهید محمود رادمهر

برادر بزرگ‌تر

۰۹ آبان ۱۴۰۱ - ۱۱:۱۷

مقداد، عمار، یاسر، ابوذر. مانده بود نام بچه اولش را کدام بگذارد که پدرش از راه رسید و گفت: «تا وقتی اسم ائمه هست، چرا شما دنبال این اسامی می‌روید؟!» بالاخره با مشورت هم نامش را گذاشتند محمود. محمود نام دایی مرحوم خانواده بود که پدربزرگ همیشه حسرت ازدست‌دادنش را داشت. با یک تیر دو نشان زدند. هم یکی از نام‌های پیامبر را رویش گذاشتند و هم دل پدربزرگ را شاد کردند. پدربزرگی که در ایام بارداری مادر، مدام سفارش می‌کرد سوره‌هایی از قرآن را بخواند که بیشتر در آن نام پیامبران است. می‌گفت: «طفل داخل رحم، اگرچه شما به‌ظاهر درک نمی‌کنید ولی گوش شنوا دارد و شما که این آیات را می‌خوانید، او می‌شنود. نام پیغمبر یعنی درس رسالت، یعنی درس مقاومت، یعنی درس ایستادگی. پیامبران همه در راه دین خدا و برای بقای آن کشته شدند. اینها در تربیت فرزندان‌تان تأثیر مستقیم خواهد گذاشت».

قبلی۲۱بعدی