به گزارش جام جم آنلاین ، حرکتی که بهظاهر حاصلش مصیبتی بزرگ برای اسلام و انسانیت بود چه ضرورتی داشت؟ شرایط زمانه چه بود که آن فاجعه با آن کیفیت رخ داد؟ و...
در آستانه ماه محرم و در این سلسله مطالب با برداشتهایی از کتاب ارزشمند معلم درس محبت حضرت آیتالله جاودان، به تفسیر و جامعهشناسی علل وقوع حادثه کربلا میپردازیم تا دلایل و زوایای جامعهشناختی این حادثه بیشازپیش تبیین شود.
شواهدی ناظر بر ابعاد گمراهی جامعه و تلاش امویها برای جعل و تحریف دین
فرق امویها با ستمکاران و جباران تاریخ مثل نرون، آتیلا، چنگیز و تیمور و... این بود که آنها برای ستمگری خود توجیه شرعی نیاوردند و دم از دین و خدا نزدند! قدرت و ثروت میخواستند یا در مقام انتقام بودند یا حداکثر دیوانگی و جنون داشتند و به همین دلایل قتل و غارت میکردند.
اما یزید، بر جایگاه پیامبر خدا (ص) تکیه زد! و حقانیت آنها را دلیل حقانیت کار خود دانست و مأموران او هر چه میکردند درست و صحیح تشخیص میداد و تلقی ثواب میکردند!
کمتر ضلالتی در طول تاریخ ادیان در سطح و عمق این ضلالت وجود دارد و جا دارد بگوییم شاید هیچ بُتی در عالم به بزرگی بتی که در آن دوران پرستیده شده، وجود ندارد! بت خلافت امویان بهجای توحید ناب محمدی!
در اسلامی که آن روز تبلیغ میشد یزید امام بود و شناخت و اطاعت از او واجب شمرده میشد و مخالفت با خروج از دین بود.
امپراطوری بزرگ اموی با تمام قدرت میکوشید «پرستش خلفا»، دینِ مردم شود و کوشید تا مردمباور کنند خلیفه خلاصه تمام دین است! این همان ضلالتی بود که در زیارت اربعین و زیارات دیگر امام حسین (ع) به آن اشارهشده است.
شبیه آنچه در مورد مسیحیت اتفاق افتاد و خدای واحد به خدای سهگانه تبدیل شد و مسیحِ بندۀ خدا به فرزند خدا بدل شد!
البته باید گفت که همه مسلمانان هنوز گرفتار این گمراهی نشده بودند اما معالأسف در جهالت به سر میبردند و نمیدانستند چه در اطرافشان میگذرد! عموم مردم در شهرهای مکه و مدینه و کوفه و بصره در مورد خلافت یزید این اعتقاد مقدس را نداشتند اما چون از اسلام تنها متن ظاهری قرآن باقیمانده بود و قرآن هم در دستگاه تبلیغاتی اموی دچار تفاسیر ناروا شده بود، انگیزه و چراغی برای روشن و شفاف شدن فضای جامعه وجود نداشت.
بههرحال حوادث متعدد تاریخی که بهتدریج در آن سالها اتفاق افتاد هرکدام به شکلی، یکی از وجوه و ابعاد این ضلالت را نشان میدادند. در این مطلب کوتاه و مختصر شاید نتوان تمام و کمال دلایل این اتفاق را ذکر کرد اما شواهدی تاریخی برای ترسیم و روشنسازی فضای جامعه آن روز میتوان از تاریخ ذکر کرد:
منکر حقیقت!: جناب مسلم را دستگیر کردند. از سروصورت ایشان خون میریخت. ایشان بدون افطار و سحر روزهدار بودند. چندساعتی هم در کوچهها جنگیده بودند. زخمی شمشیر و سنگ و آتش بودند. وقتی وارد دارالاماره شدند قبل از اینکه او را نزد عبیدالله ملعون ببرند ظرف آبخنکی دید. فرمودند: کمی از آن آب به من بدهید! مردی به نام مسلم بن عمرو باهلی گفت به خدا سوگند قطرهای از آن نخواهی نوشید تا در جهنم از حمیم آن سیراب شوی! جناب مسلم فرمودند کیستی؟ جواب داد: من کسی هستم که نسبت به امامش خیرخواه است! درحالیکه تو چنین نیستی! من کسی هستم که حق را شناخته درحالیکه تو منکر آنی...!
قربهً الی الله: در حدیثی از امام سجاد (ع) که بخشهای از آن بیشتر معروف شده است آمده «لایوم کیوم الحسین، ازدلف الیه ثلاثون الف رجل یزعمون انهم من هذه الامه کل یتقرب الی الله عزوجل بدمه ...»
روزی که هزاران تن برگرد حسین (ع) جمع شدند که گمان میکردند از این امت هستند و همه با ریختن خون او به خدا تقرب جستند. در این سند از یک اعتقاد و فرهنگ سخن آمده. کسانی با ظاهر مسلمان وجود داشتند که بهعنوان دین برای اطاعت از خلیفه به جنگ حضرت سیدالشهدا (ع) رفتند و ریختن خون مبارک ایشان را برای آنها توجیه شرعی داشت! آنها گناه حضرت را مخالفت با خلیفه میدانستند ولی وقتی حضرت در کربلا پرسید آیا گناهی کردم؟ آیا خونی از من طلبکارید؟ آیا من مالی از شما بردهام؟ کسی پاسخی نگفت. در منطق بهظاهر مسلمانان آن زمان، سزای این بهاصطلاح گناه، قتلعام عزیزان و غارت اموال و اسارت زنان و فرزندان بود؟
سواران شیطان: عمر سعد ملعون، عصر روز نهم در سرزمین کربلا، فرمان داد که لشکر کوفه بهسوی امام حسین (ع) و همراهان ایشان حمله ورشوند. او عبارتی را به کاربرد که اولین بار پیامبر اکرم (ص) در غزوات خود در برابر کفار به کاربردند! رو بهسوی لشکر خود کرد و گفت: ای سواران خدا (برای حمله به دشمن) سوار شوید و شمارا به بهشت بشارت باد!
این ندای پیامبر بود زمانی که مسلمانان را بهمواجهه با کفر خطاب و دعوت میکردند. پیامبر فرستاده خدا بود و چون بهفرمان خدا و رسولش عمل میشد چنین پاداش و خطابی داده میشد؛ اما چرا عمر سعد لشکریان خود را چنین بشارت داد؟! در آموزههای تحریفی و دینی مردمان آن زمان آنان هم خود را سواران خدا تصور میکردند چراکه دستور خلیفه خود یزید را اطاعت میکردند!
بشارت جهنم: عبدالله بن حوزه از لشکر کوفه جدا شد و مقابل سپاه امام ایستاد و پرسید: آیا حسین در میان شماست؟ امام جواب نفرمود. دوباره پرسید و جوابی نگرفت. بار سوم پرسید امام فرمود جوابش را بدهید. یاران گفتند آری امام حسین (ع) اینجا هستند. چه میخواهی؟ سپس با وقاحت گفت: ای حسین! آتش جهنم را بر تو بشارت میدهم! امام فرمود دروغ میگویی! نزد پروردگاری خواهم رفت که آمرزنده است و شفیعی خواهم داشت که شفاعتش قبول میشود... تو کیستی؟ جواب داد ابن حوزه هستم! امام دست بر دعا برداشت و فرمود: اللهم حُزهُ الی النار (خداوندا به آتش بیاندازش). ابن حوزه عصبی شد و خواست به حضرت حمله کند. نهر کوچکی در مقابل بود. اسب حرکت شدید کرد و او را بر زمین کوبید! اما پایش در رکاب ماند... اسب میتاخت و او بر زمین کشیده میشد و بر سنگ و کلوخ بیابان کوبیده شده تا مرد. این حوزهای که تازگی و در زمان امویها مسلمان شده بود و حضرت را شایسته آتش میدانست به درک واصل شد!
پسازآن نیز عمروبن حجاج از فرماندهان لشکر کوفه نیز هنگامیکه در میدان در حال جنگ بود به لشکر خود گفت: ای مردمان کوفه دست از اطاعت خلیفه برندارید و از جماعت مسلمانان جدا نشوید و در کشتن کسانی که از دین خارج شدند و با امام خود مخالفت کردند شک نکنید! امام حسین (ع) فرمودند: ای عمروبن حجاج! مردم را علیه من تحریض میکنی؟! آیا ما از دین خارج شدیم و شما بر آن ثابت ماندید؟! سوگند به خدا اگر قبض روح شوید و بر این اعمال که اکنون دارید بمیرید خواهید دانست چه کسی از دین خارج و بر آتش جهنم سزاوارتر است!
عمل بهتر از کشتار اهل مدینه ندارم!: دو سال بعد از واقعه کربلا، مردم مدینه شورش کردند. یزید لشکری فرستاد و به توصیه معاویه مسلم بن عقبه 90 ساله را فرمانده این لشکر دوازدههزارنفری کرد! مردم مدینه با شجاعت و ازخودگذشتگی ابتدا پیروز شدند و حتی پرچمدار لشکر یزید را هم کشتند.
مسلم بن عقبه رو به لشکر خود کرد و گفت ای مردم شام! آیا این جنگ شما بود؟ آیا این جنگ مردمی است که از دین خود و امام خود حمایت و یاری میکنند؟ بعد با پرچم جنگ دوباره به میدان برگشتند و هجوم سختی بر مردم مدینه وارد کردند. او در میدان جنگ با این عبارات لشکریان را تحریک میکرد: ای اهل شام مگر شما ازنظر حسب و نسب در عرب برترین نیستید؟ آیا تعداد شما از آن بیشتر نیست؟ آیا سرزمین شما وسیعتر نیست؟ نعمت پیروزی که خدا به شما اختصاص داده و به خاطر اطاعت از خلیفه و امام شماست و پایداری در این راه، اما اینها که در مقابل شما قرار گرفتند تغییر رفتار دادند و خداوند نعمتهای خود را به آنها نخواهد داد! در اطاعت از امام خود کوتاهی نکنید که پیروزی با شماست. شما اهل بصیرتید! خداوند از اهل و سرزمینی بهاندازه شما راضی نیست بجنگید و فرصت شهادت درراه خدا را غنیمت شمرید!
مردم مدینه شکست خوردند. یزید در صورت پیروزی وعده داده بود تا سه روز جان و مال و ناموس مردم مدینه بر لشکر شام حلال خواهد بود. سه روز قتلعام و تجاوز و غارت رخ داد و از باقی مردم بهزور بیعت گرفتند. بعدازآن راهی مکه شد تا با شورش آنجا نیز مقابله کند که در بین راه روبهمرگ رفت و در بستر طبیب نپذیرفت. او گفت: «به وحدانیت تو خدایا شهادت میدهم و اینکه محمد بنده و رسول توست و عملی بهتر و امیدوارکنندهتر از قتلعام مردم مدینه ندارم.»
وقتی فرمانده لشکر شام کشتن مردم را برای خود بالاترین عبادت میداند و آن را درراه اطاعت از خلافت یزید برتر میشمرد از مردم چه انتظاری میرود.
* با تلخیص فراوان؛ برداشتی از کتاب معلم درس محبت نوشته آیتالله جاودان
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد