![هوگو، اسب آبی](/files/fa/news/1402/4/10/908625_289.jpg)
خاطرات کاغذی
هوگو، اسب آبی
باوجود کوسه ها در سواحل شهر بندری زنگبار(تانزانیا) بارگیری محموله های لباس کاملا غیرممکن بود،در نتیجه صادرات لباس که مردم زنگبار سال ها برای تحقق آن زحمت کشیده بودند در معرض خطرقرار گرفت.
باوجود کوسه ها در سواحل شهر بندری زنگبار(تانزانیا) بارگیری محموله های لباس کاملا غیرممکن بود،در نتیجه صادرات لباس که مردم زنگبار سال ها برای تحقق آن زحمت کشیده بودند در معرض خطرقرار گرفت.
«ناخدا پوگواش» یک دزد دریایی دست و پا چلفتی بود با دماغی گنده و سبیل های تاب دار که هیچ بویی از شهامت و درایتی که از ناخدای دنیای کارتون ها دیده بودیم،نبرده بود.
گربه بی باک و دستیارش موش کوچیکه کارآگاهان خصوصی محسوب می شدند که در راستای کمک به پلیس قدم برمی داشتند.
«فرد» مردی کوتاه قد، سبیلو باسری بی مو بود و «لئو»شیری ساده دل و گاه کم خرد.
ماری سبز رنگ که تکیه کلامش «غَش غَش» بود،گزارشگر المپیکی بود که شرکتکنندگان و تماشاچیان آن همگی حیوان بودند.
این کارتون دو شخصیت اصلی داشت با ظاهر تقریبا شبیه آدمیزاد، یکی به رنگ صورتی روشن و دیگری به رنگ آبی روشن.آنها خلقت عجیبی داشتند و به زبان ناشناخته من درآوردی با هم صحبت میکردند!
امیلی و الکساندر دو موش ماجراجویی بودند که به اتفاق هم به نقاط مختلف دنیا سفر میکردند و ماجراهای مختلفی را پشت سر میگذاشتند.
بزی عینکی به نام «آقای با»، مدعی همه فن حریفی و داشتن تخصص در تمامی حرفهها بود و سعی میکرد با قبول انواع سفارش های کاری،زندگی خود را سپری کند.
دو جوان ماجراجوی روزنامه نگار به نام های «اِسپیرو» و «فانتازیو» درجستجوی حقیقت و ماجراجویی به اقصینقاط دنیا سفر کرده و با خطرات و چالش های گوناگون دست و پنجه نرم میکردند.
«چیپ و دِیل» دو سنجاب بامزه که تصمیم داشتند به عنوان کارآگاهان خصوصی به مقابله با جرم و تبهکاری بپردازند.