![گروه شین سن](/files/fa/news/1402/10/2/1053555_755.jpg)
خاطرات کاغذی
گروه شین سن
گروه «شین سن» تشکیل شده بود از سه پسر نوجوان کلاس پنجمی. ماجرا از آنجا آغاز شد که یکی از آنها به نام ایسامی هانائوکا متوجه شد که از نوادگان «شین سن گومی» است.
گروه «شین سن» تشکیل شده بود از سه پسر نوجوان کلاس پنجمی. ماجرا از آنجا آغاز شد که یکی از آنها به نام ایسامی هانائوکا متوجه شد که از نوادگان «شین سن گومی» است.
دو سگ آبی عصبانی به نام های داگت و نوربرت که برادران دوقلو بودند.آنها از خانه والدین خود نقل مکان کرده و در جنگلی نزدیک به شهری خیالی زندگی می کردند. نوربرت که چهار دقیقه بزرگتر از برادرش بود در همه چیز خود را صاحب نظر می دانست و از نظر خودش به عنوان عقل کامل عمل می کرد.
«سه پروانه کوچولوی شیطان و بازیگوش که در بخش تیتراژ هر قسمت میدیدیم به محض باز شدن یک غنچه گل از داخل آن بیرون آمده و شروع میکردند به گشتوگذار و سرسرهبازی روی ساقه و برگ گلها.»
دکتر لایت و دکتر ویلی، از دانشمندان حوزه رباتیک، یک روز موفق به ساخت یک نمونه اولیه بسیار پیشرفته شدند اما بعد از اینکه ربات فعال شد، شروع به تخریب آزمایشگاه کرد. دکتر لایت معتقد بود سیستم هدایت نمونه اولیه که دکتر ویلی شخصا آن را برنامهریزی کرده، منشأ مشکل است.
تیچ، پسربچهای خردسال با موهای زرد، پلیور آبی و چکمههای قرمز فرزند آخر یک خانواده پنجنفره بود. یک خواهر و یک برادر بزرگتر از خودش به نامهای مری و پیتر داشت.
دخترکی مریضاحوال مبتلا به مرض ذاتالریه در بستر افتاده و مادر جز پرستاری و دعا کاری از دستش برنمیآمد. دکتر متوجه شد بخشی از تحلیل جسمی مریض بهدلیل ازدستدادن روحیهاش است و درصورتیکه به بهبودش امیدوار باشد کمک بزرگی به درمانش خواهد شد. اواخر پاییز بود و دختر مرتبا به ریزش برگهای درخت مقابل پنجره اتاقش نگاه میکرد.
شخصیتهای اصلی این مجموعه تلویزیونی دو تنپوش موز بودند به نامهای موزی و مازی. دو موز سرحال خوشقامت که به لحاظ ظاهری هیچ تفاوتی با هم نداشتند، چون دوقلو بودند. برادران دوقلویی که همدیگر را داداشی صدا میزدند. به جهت پوشش هم همیشه آنها را با شلوار و پیراهن یکشکل میدیدیم.
«این جاده ۲۹ آکاسیا و این اریک است، پسر مدرسهای که زندگی دوگانه عجیبی دارد. زیرا وقتی اریک یک موز میخورد، دگرگونی شگفتانگیزی رخ میدهد. اریک مرد موزی میشود، مردی که همیشه برای کمک حاضر است!» معمولا بعد از تیتراژ کارتون شخصیت اصلی داستان با این جملات معرفی میشد و بعد داستانها در ژانر تعقیب و گریز و با حالوهوای کمدی پیش میرفت.
ماجراها در جزیرهای دورافتاده بهنام «راستوپ» میگذشت که ساکنانش کوآلاها و گورکنهای انساننما بودند.
با تلاش گروهی از هنرمندان کرمانی، مجموعه پویانمایی «موتورها» در دست ساخت است.