گل‌ها و درختان

خاطرات کاغذی

گل‌ها و درختان

۲۲ مهر ۱۴۰۳ - ۱۵:۵۸

فصل بهار بود و گل‌ها و درختان در نهایت طراوت و شادابی به‌سر می‌بردند؛ در‌این میان، کنده توخالی درختی به عشق و علاقه دو درخت جوان حسادت کرده و درخت سرسبز را به مبارزه‌ای طلبید که پیشاپیش نتیجه‌اش مشخص بود.

پارک جنگلی

خاطرات کاغذی

پارک جنگلی

۲۱ مهر ۱۴۰۳ - ۱۶:۴۳

پرسی، نگهبان پارک جنگلی، مردی مهربان بود با‌سابقه ۳۰ سال پارکبانی. او در عین مراقبت از گل‌ها و درختان پارک، رابطه خیلی خوبی با حیوانات پارک داشت. نه‌تن‌ها دغدغه سلامتی آن‌ها را داشت که دلسوزانه مشکلات‌شان را حل کرده و گاه با آن‌ها بازی می‌کرد. بخش دیگری از مشغولیت پرسی، تامین غذای این حیوانات بود خصوصا در ماه‌های سرد سال. 

ماجرا‌های کاپیتان مروارید

خاطرات کاغذی

ماجرا‌های کاپیتان مروارید

۲۰ مهر ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۴

کاپیتان مروارید، دزد دریایی ترسو، احمق، حریص و در عین‌حال دوست‌داشتنی بود. اگر چه ادعای شجاعت داشت، اما مرتبا خدمه ناسازگارش را به زحمت می‌انداخت.

لک‌ لک و روباه

لک‌ لک و روباه

۱۸ مهر ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۶

ماجرای دوستی لک‌لک و روباه که دربردارنده مضمونی اخلاقی بود. یک روز روباه غذای خوشمزه‌ای پخت و لک‌لک را برای صرف شام به خانه‌اش دعوت کرد.

زبر و زرنگ

خاطرات کاغذی

زبر و زرنگ

۱۷ مهر ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۴

«زبر و زرنگ» ماجرای گنجشک کوچولوی است که در لانه لک‌لک زندگی می‌کرد و به همین جهت این همسایه بی‌آزار بهترین دوست او شده بود؛ آن‌ها مرتبا نظرات خود را در مورد چالش‌های روزمره پرندگان و ماجراجویی‌های متعدد حیوانات جنگل رد‌وبدل می‌کردند.

گوفی (ببر بنگال)

خاطرات کاغذی

گوفی (ببر بنگال)

۱۵ مهر ۱۴۰۳ - ۱۴:۳۱

«شکار ببر! چه راز بزرگی، چه تجربه‌ای، انسان با حیله‌های انسانی خود با خشم دشمن جانش یعنی «ببر بنگال» مقابله می‌کند؛ حیوانی با وزن ۲۵۰ کیلو. ترسناک‌ترین، درنده‌ترین، گزنده‌ترین و بی‌رحم‌ترین حیوان جنگل که نعره‌اش لرزه بر اندام هر انسانی می‌اندازد و...» این جملات، روایت راوی از ببری بود که گوفی شکارچی، سوار بر فیلی بزرگ در پی آن به تاریک‌ترین و ناشناخته‌ترین مناطق جنگل پای گذاشته بود.

جوجه اردک یتیم

خاطرات کاغذی

جوجه اردک یتیم

۱۴ مهر ۱۴۰۳ - ۱۴:۳۹

دینکی، جوجه اردک سیاه‌رنگی که قبل از این‌که از تخم درآید از مادرش دور افتاد. وقتی سر از تخم درآورد اولین موجود زنده‌ای که به چشمش آمد خوک و بچه‌هایش بودند.

فقط یک گاو کوچک

خاطرات کاغذی

فقط یک گاو کوچک

۱۳ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۵

این کارتون بی کلام که حکایت جدا افتادگی و بعد وصال دوباره یک گوساله نر و مادرش بود. گوساله بازیگوش در تلاش برای شناخت دنیای اطرافش و بی خبر نسبت به خطراتی که می توانست او و مادرش را تهدید کند، در حالی که سرخوش از چرای دشت در کنار مادرش بود، به ناگاه مورد حمله دو گاو چران قرار گرفت.

آلبوم خانواده خرس‌ها

خاطرات کاغذی

آلبوم خانواده خرس‌ها

۱۱ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۳۵

خانواده خرس‌ها تشکیل شده بود از پدر (چارلی)، مادر (بثی) و یک پسر نوجوان و یک دختر کوچک. شخصیت محوری ماجرا‌ها اغلب پدر خانواده بود. او مردی مهربان، اما فوق‌العاده بدشانس و از نگاه همسرش پدری نالایق بود.

تام بندانگشتی و انگشتونه

خاطرات کاغذی

تام بندانگشتی و انگشتونه

۱۰ مهر ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۷

در قلب یک جنگل سحرآمیز قلمرو انسان‌های بسیار کوچکی وجود داشت که حتی به اندازه یک بند انگشت هم نبودند. آن‌ها سال‌های زیادی به دور از چشم انسان‌ها زندگی می‌کردند تا این‌که یک روز مردی به‌دنبال یافتن موجوداتی عجیب به جنگل آمد تا از آن‌ها برای سیرکش استفاده کند.

قبلی۴بعدی