سرزمین من

سرزمین من

۲۸ دی ۱۴۰۲ - ۱۴:۵۷

تا به حال چیزی درباره‌ روح جمعی شنیده‌اید؟ می‌گویند هر ملت فهمی کلی از هویت خودش دارد، این خاطرات و تجربه‌های مشترک تلخ و شیرینش است که آنها را به یکدیگر وصل می‌کند و پیکره‌ای‌ واحد می‌سازد. حالا شما بگویید اگر این پیکر تکه‌تکه شود و جریان خون در رگ‌هایش جاری نباشد، باز هم روح جمعی در قسمت‌های بریده‌ شده‌اش جریان دارد؟ بیایید این‌بار جریان را از زبان ایران‌بانو بشنویم.

قلمروگشای خون دوست!!

قلمروگشای خون دوست!!

۲۸ دی ۱۴۰۲ - ۱۴:۵۶

آن گنده‌لات چین و ماچین، آن نوه قوبلای‌خان معروف به تموچین، آن سردار جنگی که همه قبایل را متحد ساخت و با همه مدل ساخت و پاخت کار یک جهان را به تنهایی ساخت، آن وحشی خونریز، فرزند یسوکای بهادر، جناب چنگیز. وی خان مغولان بود و سر‌سلسه حکومت‌شان و به اندازه‌ای خون مردم را در شیشه کرد که سازمان انتقال خون دوران او بی‌نیاز از کمک‌های مردمی شد.

لطفا متن من را چاپ کنید

فوت کوزه‌گری نوشتن برای نوجوانه

لطفا متن من را چاپ کنید

۲۸ دی ۱۴۰۲ - ۱۴:۱۱

همه ما قلمرو را می‌شناسیم و خوب می‌دانیم که قلمرو، نمای بیرونی نوجوانه است. راستش را هم بخواهید همه ما از متن‌های خوب و جذاب نوجوانه ذوق می‌کنیم. پشت صحنه این صفحه هم اتفاقات عجیب و غریبی در جریان است که کم از هاگوارتز ندارد. برای این صفحه، هر هفته کلی متن با موضوعات مختلف و البته مشخصی ارسال می‌شود.

فرمانروایان بدون قلمرو

درباره حق و حقوق نوجوانان به بهانه سالگرد تولد هفته‌نامه نوجوانه

فرمانروایان بدون قلمرو

۲۸ دی ۱۴۰۲ - ۱۴:۱۱

بیشتر ازاین که مساله‌اش را بگذاریم زیر ذره‌بین، اسلحه را به سمتش گرفته‌ایم ومدام مجبورش می‌کنیم عقب نشینی کند و برود توی جزیره تنهایی اش. نوجوان را می‌گویم؛ از نادیده گرفتنش درجامعه و خانواده بگیر تا رسانه و سیاست، ازکج سلیقگی‌های رفتاری در مدرسه و تعامل با معلمان تا فامیل، خلاصه نوجوان یا متهم بوده است یا نامرئی.

کاش می‌توانستم به دوران نوجوانی برگردم

گفتگو با رابعه مدنی، یک از مادران سینمای ایران

کاش می‌توانستم به دوران نوجوانی برگردم

۰۷ دی ۱۴۰۲ - ۱۵:۱۲

با غروب آفتاب قرص ماه در آسمان همه جا را روشن می‌کند؛ اما در این سرزمین کسانی هستند که می‌توانند روی ماه را ببوسند و آن را در آغوش بگیرند. در کوچه پس‌کوچه‌هایی که شاید حتی خاکش مرده باشد، قهرمانانی زنده و پرامید هستند تا از آمدن ماه خود استقبال کنند.

یک داستان کاملا واقعی!

یک داستان کاملا واقعی!

۰۷ دی ۱۴۰۲ - ۱۴:۱۹

داد وهوارشان توی راه‌پله هم می‌پیچید. من هروقت پدرش داد می‌زد الان۱۴سالته، توی ۲۰سالگی حتما قرار است قتل کرده‌باشی.

صندلی‌های پرایوسی

صندلی‌های پرایوسی

۳۰ آذر ۱۴۰۲ - ۱۴:۲۶

دوره و زمانه مهمانی‌های از صبح تا شب و فامیل‌هایی که می‌آیند و نمی‌روند خیلی وقت است تمام شده و اگر هم نشده باشد دیگر با کرونا آن‌قدر فاصله‌ها زیاد شد که کسی راحت یادش نیاید ساعت۲ نصفه‌شب، توی راهرو، دمپایی بچگانه را پای بابای خانه و دیالوگ‌های پایانی که نیم ساعت۴۰دقیقه کش می‌آید.

خود محاسبه‌گری

خود محاسبه‌گری

۲۴ مهر ۱۴۰۲ - ۱۲:۵۱

انسان خودش را مجازات می‌کند؛ تعبیری از امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام یادم افتاد: مردی می‌آید خدمت امیرالمؤمنین و صیغه‌ استغفار را جاری می‌کند. او مثل بسیاری از ما خیال می‌کرد که توبه کردن یعنی گفتن‏ اسْتَغْفِرُا... رَبّی وَ اتوبُ الَیهِ.

ملامت وجدان‏

ملامت وجدان‏

۱۷ مهر ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۵

انسان گناه مرتکب می‌شود، بعد خودش را ملامت می‌کند. این ملامت وجدان یعنی چه؟ این عذاب‌وجدان که همه شنیده‌اید یعنی چه؟ دولت‌های استعماری افرادی را طوری تربیت می‌کنند که وجدان در اینها بمیرد.

بردگی روح نسبت به انسان‌های دیگر

بردگی روح نسبت به انسان‌های دیگر

۱۳ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۲:۵۷

بدون شک ما در زندگی خودمان احتیاج داریم به خوراک و هرچه بهتر، بهتر. احتیاج داریم به پوشاک و هرچه عالی‌تر، بهتر. احتیاج داریم به مسکن و هرچه مجلل‌تر، بهتر.

قبلی۲بعدی