سازندگان مجموعه‌های تلویزیونی برای اثرگذاری بیشتر روی مخاطب و برانگیختن حس همذات‌پنداری آنها با اثر، از روش‌های مختلفی بهره می‌گیرند که اغلب آنها به گونه ملودرام وصل می‌شوند. در این دسته از آثار عموما قصه‌ها رگه‌های پررنگی از واقعیت داشته و از دل جامعه گرفته شده‌اند.
کد خبر: ۹۵۸۵۴۱

موضوعی مانند قصاص یکی از شاخص‌ترین این موضوع‌ها به حساب می‌آید که تعداد زیادی از مجموعه‌های تلویزیونی را شکل داده است. قتلی اتفاق افتاده و حال دو طرف ماجرا برای حل و فصل آن وارد عمل می‌شوند و این در حالی است که این رویارویی بحرانی‌تر و پیچیده‌تر از اینهاست. حال به بهانه پخش مینی سریال «لبه تیغ» ساخته سیامک خواجه وند از شبکه تهران نگاهی به تعدادی از شاخص‌ترین این آثار با محوریت قصاص نفس می‌اندازیم.

لبه تیغ نه‌چندان تیز

شبکه پنج سیما در دهه محرم امسال یک مینی سریال پنج قسمتی با عنوان «لبه تیغ» به کارگردانی سیامک خواجه وند روی آنتن برد که با وجود برخورداری از یک تم جذاب نتوانست آنچنان که باید موفق عمل کند. مردی میانسال که زمانی ثروتمند بوده و حال ورشکست شده، در خیابان و هنگام رانندگی تصادف کرده و سهوا در یک دعوا باعث مرگ مردی همسن و سال خودش می‌شود. پسر جوان مقتول که رابطه سردی هم با پدرش داشته تصمیم به رضایت دادن دارد، اما با مخالفت سفت و سخت پدربزرگ خود روبه‌روست. پس از مرگ ناگهانی پدربزرگ، مرد جوان که به مرور دلبسته هانیه (دختر قاتل پدر) خود شده، گذشت کرده و تصمیمش برای ازدواج با او را با خانواده هانیه در میان می‌گذارد که در نهایت به نتیجه‌ای نمی‌رسد. خواجه وند که تجربه دستیاری کارگردان را در سینما دارد، در لبه تیغ سراغ داستانی آشنا برای مخاطب رفته و تلاش کرده آن را در قالب ملودرام روایت کند، اما به چند دلیل در این کار موفق نشده که به آن اشاره خواهیم کرد. نخست این که قصه در پنج قسمت بخوبی قوام پیدا نکرده و مخاطب برای نزدیک شدن به شخصیت‌ها و درگیر شدن با ماجرای پیچیده‌ای همچون: قتل و قصاص زمان زیادی در اختیار ندارد. در واقع در لبه تیغ، مخاطب با فاصله به قصه و شخصیت‌های محوری آن بخصوص هانیه نگاه کرده و به همین خاطر هم با آنها احساس نزدیکی نمی‌کند. از طرف دیگر پسر جوان مقتول خیلی زودتر از آنچه که باید راضی به گذشت از خون پدرش شده و دلایلش برای این کار نیز کافی به نظر نمی‌رسد.

سرد بودن رابطه پدر و پسر و مقصر دانستن پدر در جدا شدن پسر از مادر در کودکی نیز که تماما در یک مونولوگ در قسمت پایانی مطرح می‌شود نیز برای مخاطب قانع‌کننده به نظر نمی‌رسد. نقش هانیه با توجه به محوریت‌اش نسبتا خوب از کار درآمده و ماجرای برهم خوردن نامزدی‌اش هم پس از زندان افتادن پدر، به نزدیک تر شدن مخاطب به او کمک فراوانی کرده است.

برخورد منطقی وی با پیشنهاد ازدواج مرد جوان هم لایه دیگری به هانیه بخشیده که او را باورپذیرتر می‌کند. پایان نسبتا تلخ لبه تیغ را می‌توان مهم ترین نقطه قوت آن به حساب آورد که برای مخاطب تازگی داشته و بر ضعف‌های ریز و درشت آن تا حدودی سرپوش می‌گذارد. هر چند که در اجرا می‌توانست بهتر از کار درآید و تا این اندازه به ملودرام‌های سوزناک قدیمی نزدیک نشود.

زاینده‌رود: بخشش در ماه مبارک رمضان

حسن فتحی در این مجموعه تلویزیونی سراغ موضوع حساس و پیچیده‌ای به نام قتل غیرعمد و دوراهی قصاص یا گذشت رفته و مخاطب را تمام و کمال با خود همراه می‌کند. یک خشم آنی که جوانی فوتبالیست را به قتل متهم کرده و خانواده‌ای دیگر را عزادار ساخته است. در این بین فتحی تعلیق خوبی هم به داستانش از طریق پدر مقتول (مصیب) و نیز یک دلال بدنام فوتبال بخشیده و با استفاده از این روش مخاطب را تا به آخر در بیم و امید نسبت به سرنوشت قهرمان‌های داستان نگه می‌دارد. نقطه قوت زاینده‌رود را باید در کیفیت پرداخت شخصیت‌ها جست‌وجو کرد که اغلب لایه‌های مختلفی داشته و مخاطب برای شناخت بهتر آنها باید با دقت بیشتری به آنها نگاه کند. برای مثال هم می‌توان به مصیب اشاره کرد که داغ مرگ پسر کوچکش را به دل داشته و در عین حال هم می‌خواهد قاتل را نقره داغ کند. پیچیدگی‌های این شخصیت به گونه‌ای است که مخاطب تا قسمت پایانی هم به آنچه که او در سر دارد پی نبرده و با نگرانی داستان را دنبال می‌کند.

در طرف دیگر پسر بزرگش قرار دارد که زمانی کشتی گیر بوده و بیش از همه به فراز و نشیب‌های روحی یک ورزشکار و آفتی به نام شهرت آگاهی دارد. قهرمانی جذاب و دوست‌داشتنی که مخاطب را به همذات‌پنداری با خود واداشته و سر آخر هم گره نهایی داستان را باز می‌کند. دلال بازیکنان فوتبال که خود را منیجر می‌نامد، منفی‌ترین شخصیت زاینده رود است که نقشی کلیدی در عصبانیت و خشم غیرقابل کنترل مهران داشته و برای رسیدن به منافع خود از هیچ کاری رویگردان نیست. شخصیت‌های زن این سریال هم نسبتا خوب پرداخت شده و کنش‌مند هستند که از جمله آنها می‌توان به نامزد مهران (میترا) و مادر مهران اشاره کرد. شخصیت‌های فداکاری که برای روشن کردن حقیقت ماجرا تلاش فراوانی کرده و در این مسیر لحظه‌ای از پای نمی‌نشینند. یکی از نقاط قوت آثار فتحی پس از فیلمنامه، بازی گروه بازیگران آن است که زاینده‌رود هم از این قاعده مستثنی نیست. حسین محجوب در نقش پیرمردی از شهر تاریخی اصفهان که داغ فرزند به دل دارد، بازی تاثیرگذار و در عین حال کنترل شده‌ای را ارائه کرده و در عین حال تسلط نسبتا خوبی هم روی لهجه مصیب داشته است. در کنار او باید به مهدی سلطانی سروستانی و مهرداد ضیایی هم در نقش پسران مصیب اشاره کرد که هر یک به نوعی در نقش خود فرو رفته و باورپذیری مناسبی را به آن تزریق کرده‌اند. یکی در نقشی درونی و دومی در نقشی بشدت بیرونی و تا حدی اغراق شده که گوشه‌ای از ذهن مخاطب این سریال جا خوش کرده‌اند. مهرانه مهین‌ترابی هم مادرانگی دلنشینی را به نقش خود بخشیده و آن را تا جایی پیش برده که شرط مصیب مبنی بر ازدواجش با او برای رها شدن مهران از زیر تیغ را می‌پذیرد.

رستگاری در سی‌امین روز

در بسیاری از مجموعه‌هایی که به مناسبت ماه رمضان ساخته و روانه آنتن می‌شود، عمدتا به مضامین اخلاقی برمی‌خوریم که علاوه بر سرگرم ساختن مخاطبان پیامی هم برای آنها دارد. «سی‌امین روز» ساخته جواد افشار از نمونه‌های قابل اعتنا در این رابطه است که از شخصیت‌محوری خوبی به نام سیاوش سود می‌برد. پسر جوانی که در یک نزاع جمعی به اتهام قتل دستگیر و محاکمه شده و به اعدام محکوم می‌شود، اما هنگام اجرای حکم طناب پاره شده و زندگی دوباره‌ای به او داده می‌شود. سیاوش که استعاره‌ای از سیاوش اسطوره‌ای شاهنامه به حساب می‌آید، در 30 روزه ماه رمضان در راه کشف حقیقت گام برداشته و در این مسیر به حقایقی دست می‌یابد که مخاطب را بیش از پیش به وی نزدیک می‌کند. افشار در این مجموعه تلویزیونی داستان خود را براساس گونه معمایی پیش برده و گره‌هایی به آن می‌اندازد که در آخر باز می‌شود. در عین حال داستانک‌هایی را هم تدارک دیده که در نیمه کار به داستان اصلی پیوند می‌خورند. در پرداخت شخصیت‌ها هم با مجموعه‌ای از تیپ و تیپ-شخصیت روبه‌روییم که نسبتا هم خوب از کار درآمده‌اند.

سیاوش یکی از آنهاست که در راس هرم داستان کارکرد مناسبی داشته و بخوبی آن را پیش می‌برد. در طرف مقابل هم عموی سیاوش قرار دارد که پس از رها شدن برادرزاده‌اش از اعدام به سمتش آمده و می‌خواهد که اموال خود را به نام او کند، اما نیتی دیگر در سر دارد. خاکستری ترین شخصیت سی امین روز وکیل عموی سیاوش است که نقش مهمی در قسمت‌های پایانی داشته و برای از بین بردن سیاوش به دست دوست و بچه محل قدیمی او نقشه ماهرانه‌ای کشیده است. هومن سیدی انتخاب هوشمندانه‌ای برای ایفای نقش سیاوش بوده که به خوبی از عهده ایفای آن برآمده و بازی‌اش به اصطلاح از نقش بیرون نمی‌زند. در عین حال نباید از بازی‌های خوب و تا حدودی متفاوت آزاده صمدی و میر طاهر مظلومی هم به سادگی گذشت که به ارتقای سطح کیفی کار کمک شایانی کرده‌اند.

یادآوری: قاتلی که مرده و زنده شد

حجت قاسم‌زاده اصل از معدود کارگردان‌های تلویزیونی است که در تمامی ساخته‌هایش در یک مسیر مشخص حرکت کرده و به نوعی سبک در کار خود رسیده که مخاطب بدون تماشای عنوان‌بندی هم نام کارگردانش را می‌تواند حدس بزند. این اتفاق در «یادآوری» هم رخ داده و به نوعی بلوغ و پختگی هم در اجزای خود رسیده که بدون شک به جذاب تر شدنش کمک شایانی کرده است.

استفاده از چند قصه مجزا که به موازات هم پیش رفته و در یک جا با هم برخورد می‌کنند، ایده‌ای جذاب و وسوسه‌کننده برای بسیاری از کارگردان‌های سراسر جهان است که گاه به نتایجی درخشان ختم شده و گاه کل کار را به نابودی کشانده است. رویا غفاری در مقام نویسنده فیلمنامه در یادآوری دست به کار جسورانه‌ای زده و چهار داستان را به صورت موازی پیش برده تا از برخورد آنها با یکدیگر نقاط عطف را رقم بزند. نخست داستان علی، نوجوان دبیرستانی است که در یک درگیری همکلاسی‌اش (سینا) را ناخواسته به قتل رسانده و زیر تیغ و در انتظار اجرای حکم قصاص قرار دارد. دومی داستان تیمور مرد جوان خلافکاری است که در زندان هم‌بند علی بوده و حال پس از آزادی از زندان به دنبال سهمش از دزدی قبلی از مراد است. سومی داستان مهندس فرهمند مرد موفقی است که همراه با پسر خردسالش (امین) جدا از همسرش زندگی می‌کند و مشکلات زیادی هم با پسر خود دارد که سرانجام توسط مراد و تیمور دزدیده می‌شود.

آخری هم قصه شیدا و شیوا خواهران جوانی از طبقه مرفه است که پس از مرگ پدرشان با هم زندگی می‌کنند و با غرق شدن شیدا در دریا شیوا دچار مشکلات روحی می‌شود. چهار قصه جدا از هم که می‌بایست به یکدیگر پیوند خورده و همچون مهره‌های بازی دومینو به همدیگر برخورد کنند و قصه را پیش ببرند. در پنج قسمت نخست یادآوری، غفاری روی قصه علی و سینا متمرکز شده و موضوع تلخی را پیش کشیده که خوانندگان صفحه حوادث روزنامه‌ها بارها و بارها نمونه‌های مشابه اش را خوانده‌اند. درگیری دو نوجوان بر سر موضوعی نه چندان مهم که سر آخر به قتل یکی و نابود شدن زندگی دیگری منجر می‌شود. در یادآوری هم علی در موقعیتی اینچنینی قرار گرفته و پس از تحمل شش سال زندان خود را زیر چوبه دار می‌بیند. دعوای این دو و متعاقبش قتل سینا، مخاطب را شوکه کرده و خیلی سریع و بدون مقدمه‌چینی وارد ماجرا می‌کند. اتفاق خوبی که در اغلب مجموعه‌های تلویزیونی رخ نداده و مقدمه‌چینی‌های طولانی حوصله مخاطب را سر می‌برد. شخصیت‌پردازی را می‌توان برگ برنده یک مجموعه تلویزیونی در مواجهه با بینندگانی دانست که صبر و حوصله بینندگان قدیمی‌تر تلویزیون را نداشته و قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌هایی جذاب برای نشستن پای تلویزیون‌ها می‌خواهند. در این مجموعه دقت زیادی روی پرداخت شخصیت‌ها ‌و تلاش زیادی برای دوری از تیپ‌سازی انجام شده است. همین شخصیت‌پردازی درست و اصولی سبب درگیر شدن مخاطب با شخصیت‌ها و همذات‌پنداری‌‌ با هر دو سوی دعوا شده است: از یکسو پدر و مادر علی که این اتفاق زندگی‌شان را نابود کرده و در آن سو خانواده سینا بویژه مادرش که همچنان مرگ فرزندش را باور ندارد.

در خلال این کشمکش‌ها ، درامی قوی شکل گرفته که در سکانس تکان‌دهنده اعدام علی به اوج می‌رسد. غفاری از طریق وکیل علی از بخششی گفته که در اسلام بسیار روی آن تاکید شده و در عین حال حق قصاص را هم برای خانواده مقتول قائل شده است. قصه مربوط به ربودن مهندس فرهمند و باج‌خواهی تیمور و همدستش از او بخش مهمی از فیلمنامه یادآوری را به خود اختصاص داده که تعلیق فوق‌العاده‌ای بر آن حاکم بوده و در عین حال تلخی‌ش در ذهن مخاطبان ته‌نشین می‌شود.

تیمور نمونه خوبی از یک ضدقهرمان کار شده و کلاسیک است که در عین بهره‌مندی از کلیشه‌ها صاحب هویت مستقلی است. استفاده از دیالوگ‌های به اصطلاح پینگ پنگی هم ریتم خوبی به کار بخشیده و هم از خلال آن مخاطب به شکل فشرده تری اطلاعات خود درباره شخصیت‌ها را کامل می‌کند. حجت قاسم‌زاده از معدود کارگردان‌های تلویزیونی است که فیلم‌های تلویزیونی‌اش، هم دکوپاژ و میزانسن‌های کاملا سینمایی ‌ و هم قابلیت نمایش روی پرده نقره‌ای سینما را ‌ دارد. یادآوری را می‌توان کامل‌ترین کار تلویزیونی قاسم‌زاده تا به امروز دانست که بخوبی قابلیت‌های هم نمایشی فیلمنامه را به تصویر کشیده و ریزه کاری‌های بسیاری در آن اعمال کرده که در پخش مجددش کاملا به چشم می‌آید. برای مثال می‌توان به سکانس میخکوب‌کننده به قتل رسیدن دختر عکاس به دست تیمور اشاره کرد که تاثیر عمیقی بر مخاطب به جای می‌گذارد. همین طور فصل تاثیرگذار اعدام پسر جوان که به دور از هرگونه وجوه جلوه‌گرانه نمایشی ساخته شده و ساختاری نزدیک به واقعیت دارد. به همین خاطر هم مخاطب را تحت تاثیر قرار داده و به فکر فرو می‌برد بی‌آن که داعیه انتقال پیام به شکل اغراق شده برخی مجموعه‌های تلویزیونی را داشته باشد.

انتخاب صحیح بازیگر برای مجموعه‌هایی از جنس یادآوری که از چند قصه به ظاهر مجزا تشکیل شده، امری حیاتی است که قاسم زاده در چند قسمت اولیه بخوبی از عهده انجامش برآمده است. رویا تیموریان، فرخ نعمتی، سهیلا رضوی در کنار بهناز جعفری، وحید جلیلوند، متین ستوده، روزبه حصاری و امیر آقایی تیم یکدستی را شکل داده‌اند که باورپذیری را به اوج رسانده و مخاطب برای نزدیک شدن به شخصیت‌ها با مشکل مواجه نیست. بخصوص آقایی که به نقش تکراری و کلیشه شده تیمور ابعاد تازه‌تری بخشیده و لحظات نابی را با تکیه بر توان بازیگری خود خلق کرد .

زیر تیغ و تلخی مدام یک اتفاق

‌ سال‌ها پیش و در اواخر دهه 80، محمدرضا هنرمند در «زیر تیغ» سراغ مضمون قصاص رفته و داستان تلخ و سنگین‌اش را در این بستر روایت کرد که همچنان شاخص‌ترین نمونه تلویزیونی در این رابطه به حساب می‌آید. اوس محمود در کارخانه‌ای که انباردارش است با توطئه برادر دوست قدیمی‌اش (جعفر) که قرار است بزودی پسرش هم داماد او شود، به دردسر می‌افتد. محمود در یک خشم آنی با جعفر که به دفاع از برادرش برخاسته، دست به یقه شده و سهوا باعث قتل دوست 20 ساله خود می‌شود. هنرمند پس از دو سه قسمت نخست با این نقطه عطف درخشان قصه خود را وارد مرحله ای تازه ‌کرده و الباقی را حول محور آن شکل می‌دهد . زیر تیغ درست پس از صحنه قتل وارد ‌ فضای تلخ و تیره و غم‌انگیزی می‌شود که گاه تماشایش را برای گروهی از مخاطبانش غیرممکن می‌کند. با حسرت روزهای خوش گذشته دو خانواده در آستانه وصلت که حال به عذاب وجدانی عمیق ختم شده است. در حقیقت مخاطب در تمام ساعاتی که محمود به دنبال راهی برای فرار از عذاب وجدانش است با او همراه و همدل شده و خود را در این موقعیت بغرنج قرار می‌دهد. از طرف دیگر در قسمت‌های بعد این فضای غمگین امتداد پیدا کرده و دو خانواده را رودرروی هم قرار می‌دهد. یک طرف خواهان بخشش و طرف دیگر مصر به قصاص که از خلال آن درامی قوی شکل می‌گیرد و داستان را پرنفس پیش می‌برد. در این بین شخصیتی به نام قدرت هم حضور دارد که به خاطر برادرش مقابل محمود قرار می‌گیرد. یک ضدقهرمان فوق‌العاده که مخاطب را به انزجار از خود کشانده، اما در عین حال هم حقیر جلوه می‌کند. در قطب مثبت هم پهلوان میانسالی ملقب به دایی قرار دارد که با توجه به نسبت نزدیکش با مقتول برای کسب رضایت از خانواده بخصوص خواهر خود به هر دری می‌زند. بی‌انصافی است که از زیر تیغ بگوییم ،‌اما به بازی‌های درخشان آن اشاره ای نکنیم. از پرویز پرستویی، آتیلا پسیانی و فاطمه معتمدآریا گرفته تا سیاوش طهمورث، نگار جواهریان و هوشنگ توکلی که در جان بخشیدن به شخصیت‌ها عالی عمل کرده و به نقش‌های خود به بهترین شکل ممکن جان بخشیده‌اند. هنرمند بر سکانس پایانی هم تعلیق خوبی را حاکم کرده و مخاطب را در بیم و امید نسبت به سرنوشت اوس محمودی قرار می‌دهد که ظاهرا توسط رضا (فرزند مقتول) بخشیده شده است. در زیر تیغ، بخشش و گذشت از قصاص با توجه به زمینه چینی‌های صورت گرفته و نیز شخصیت منحصر به فرد اوس محمود سروشکل باورپذیر و دلنشینی دارد که نور و روشنایی را بر سیاهی و تلخی سایه انداخته بر آن حاکم می‌کند.

محمد جلیلوند

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها