هفت سال است که کارش جیب‌بری است. آن‌قدر جیب‌بری کرده و زندان رفته که دیگر تعداد رفت و آمدهایش به زندان و جیب‌بری‌هایش از دستش در رفته است.
کد خبر: ۹۴۴۶۵۱

در این کار حرفه‌ای است و در یک چشم برهم زدن جیب را خالی می‌کند. فقط کافی است تا سه بشمارد ناخودآگاه دست پنجه طلایش وارد جیب دیگران می‌شود و کارت بانکی و پول را با خود می‌برد، بدون آن‌که مالباخته متوجه شود. دیگر از دزدی کردن خسته شده و می‌خواهد توبه کند و دست از این کار بردارد اما نمی‌داند وسوسه دزدی و یکشبه پولدار شدن رهایش می‌کند یا نه. در حاشیه جلسه بازپرسی گفت‌وگویی با تپش داشت که در ادامه می‌خوانید.

پیش از دزدی چه می‌کردی؟

در زمینه خرید و فروش خودرو در شهرمان فعالیت می‌کردم. روزگارم خوب بود و پول خوبی هم از این کار نصیبم می‌شد. اما از هشت سال پیش بر سر یک اتفاق رویه زندگی‌ام تغییر کرد و مهر جیب‌بری بر پیشانی‌ام حک شده و انگار این ننگ تا ابد نمی‌خواهد پاک شود. با مردی دوست شدم و قرار شد با هم در زمینه خرید و فروش خودرو فعالیت کنیم تا کسب و کارمان بیشتر رونق بگیرد اما او بعد از چند ماه سرم کلاه گذاشت و با برداشتن پولم فرار کرد. من ماندم و ده‌ها طلبکار که هر روز مقابل خانه‌مان می‌آمدند.

بعد چه شد؟

من ماندم و این طلبکارها و چند میلیارد بدهی. مغازه را همراه چند دستگاه خودرو فروختم و بخشی از بدهی‌ها را دادم، حتی بخشی از وسایل خانه‌ام را فروختم تا این‌که توانستم با کلی قرض بدهی‌هایم را بپردازم. خیلی به‌دنبال مرد کلاهبردار رفتم اما موفق به یافتن او نشدم. به هر کاری که دست می‌زدم با شکست روبه‌رو می‌شدم. یک سال با سختی گذشت و دیگر هر چه پس‌انداز داشتم خرج خانه و زندگی کرده بودم.

از کی جیب‌بری را شروع کردی؟

یک سال بعد از این ماجرا بود که یکی از دوستانم سراغم آمد و خواست همراه او و دوستانش جیب‌بری کنم تا پول کلان به‌دست بیاورم و دوباره خرید و فروش خودرو را از سر بگیرم. ابتدا خواسته‌اش را نپذیرفتم اما بعد ازآن که مشکلات به من فشار آورد، تصمیم گرفتم با گروه آنها همراه شوم. آنها روزی 3 تا 5 بار به من آموزش جیب‌بری می‌دادند. بعد از دو ماه آموزش شبانه‌روزی سرانجام راه جیب‌بری را یاد گرفتم. من هم شدم مثل همان گروه. ابتدا در اتوبوس جیب‌بری می‌کردم. بعد برای این که ماجرا لو نرود و دستگیر نشوم با دوستانم در پوشش جابه‌جایی مسافر شروع به سرقت کردیم.

به بهانه این‌که در خودرو باز است، به‌طور ماهرانه و در سه ثانیه جیبشان را خالی می‌کردیم.

چند بار به زندان افتادی؟

آن‌قدر دزدی کردم و راه زندان را رفته و بازگشته‌ام که دیگر تعداد آن از دستم خارج شده است.

حبس هم کشیده‌ای؟

12 سال حبس کشیدم.

از جیب‌بری خسته نشده‌ای؟

خسته شدم اما من که سابقه‌دار شده‌ام و دیگر کسی به من کاری نمی‌دهد، خوب دوباره مجبور می‌شوم جیب‌بری را شروع کنم تا زن و بچه‌هایم گرسنه نمانند.

دوست دارم توبه کنم و به راه راست بیایم اما نمی‌دانم وسوسه‌های درونی‌ام مرا از دزدی و جیب بری رها می‌کند یا نه.

تا به حال شده در جریان جیب بری پشیمان شوی؟

یادم می‌آید اوایل که دزدی می‌کردم خیلی ناراحت بودم اما بعد برایم عادی شد. در یکی از جیب‌بری‌ها خیلی ناراحت شدم. کیف مردی را در اتوبوس زدم. زمانی که پیاده شدم و داشتم محتویات کیف دزدی را نگاه می‌کردم، دیدم داخل آن چند عدد اسکناس 2000 تومانی بود. عکس یک دختر بچه و نسخه دارو داخل آن بود. از کاری که کردم شرمنده شدم. چند روزی گشتم تا شاید از طریق آن نسخه آن مرد را پیدا کنم که نشد. هنوز هم بعد از چند سال وقتی این موضوع یادم می‌آید ناراحت می‌شوم و امیدوارم آن مرد مرا ببخشد که جیبش را زدم و از روی وی شرمنده‌ام.

معصومه ملکی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها