دردسرهای دوستی در فضای مجازی

سهراب که به‌واسطه شکایت زن جوانی دستگیر شد، از چند و چون جرمش به تپش می‌گوید.

چرا دستگیر شدی؟

چند وقت پیش در گروه تلگرامی، عکس یکی از اعضای گروه توجه‌ام را جلب کرد. از او خوشم آمد و تصمیم گرفتم با او ارتباط برقرار کنم. چند بار برای او پیغام فرستادم، اما دختر جوان که نسترن نام داشت هیچ توجهی به من نکرد. به همین دلیل تصمیم گرفتم با تهدید او را مجاب کنم به خواسته‌ام تن دهد.

چرا با تهدید؟

نمی‌دانم، چون از او خوشم آمده بود و می‌خواستم با او آشنایی‌ام را ادامه دهم.

بعد چه‌کار کردید؟

سراغ عکس‌هایش در تلگرام رفتم، عکس‌ها مشکل چندانی نداشت، اما به درد من می‌خورد تا نقشه‌ام را اجرا کنم.

چه نقشه‌ای در سر داشتی؟

عکس‌های تلگرام نسترن را می‌شد با کمی دستکاری به عکس‌های مستهجن تبدیل کنم. همین کار را هم کردم، عکس را ذخیره کرده و در فتوشاپ تغییر دادم. دوباره برایش فرستادم و این بار نسترن ترسید و متوجه شد که حادثه‌ای در کمین اوست.

این بار به خواسته‌ات توجه کرد؟

نه. به جای آن به پلیس رفت و از من شکایت کرد.

چطور متوجه شدی که او شکایت کرده است؟

تا زمانی که پلیس زنگ خانه‌مان را نزده بود، حتی تصورش را هم نمی‌کردم گیر بیفتم و شناسایی شوم. تا آن زمان به تهدیدهایم ادامه دادم و از او می‌خواستم با تن دادن به خواسته شیطانی‌ام از انتشار تصاویرش در فضای مجازی جلوگیری کند.

فکر می‌کردی دستگیر شوی؟

من برای آن‌که تمام احتمال‌ها را از بین ببرم با سیمکارت پدربزرگم به تلگرام وصل شدم. این‌طور اگر پلیس هم می‌توانست ردی پیدا کند به پدربزرگم می‌رسید. مردی که نمی‌داند فضای مجازی و تلگرام چه هست و درنهایت با بن بست مواجه می‌شدند. البته من اشتباه کردم، چرا که آنها بعد از رسیدن به پدربزرگم و ادامه تحقیقات متوجه می‌شدند که من به گوشی تلفن همراه او دسترسی داشته و درنهایت بازداشت می‌شدم.

هلیا قنبری