جام جم آنلاین گزارش میدهد
به قول خودش دیگر سختی برایش مفهومی ندارد، او سه سال از جوانیاش را در زندانهای مالزی سپری کرده بود و دیگر از چیزی نمیترسید تنها ناراحتیاش برای خانواده و عزیزانش بود. به تکتک سوالاتمان با خونسردی و کامل جواب داد و مدام آرزو میکرد که هیچ ایرانی در زندانهای مالزی نباشد.
چطور شد سر از مالزی و زندانهای آنجا درآوردی؟
همه چیز از جایی شروع شد که یکی از دوستان مادرم به او پیشنهاد داد که با تور گردشی آنها به سوریه برویم. او به مادرم گفته بود که از راه زمینی اول به ترکیه و بعد به سوریه و مالزی میرویم. با وجود حرفهای این زن، مادرم باز هم به حرفهای او اکتفا نکرد و مسئول تور را ملاقات کرد و او که مردی میانسال بود خیال مادرم را از امنیت تور راحت کرد. تور دو مسئول داشت که دیگری خواهر همان دوست مادرم بود.
فقط تو و مادرت به این مسافرت رفتید؟
ما پدرم را مدتهاست که از دست دادهایم و خانوادهمان سه نفره است. من، مادرم و خواهرم راهی سفر شدیم.
در ترکیه و سوریه همه چیز خوب پیش رفت؟ هیچ موضوع مشکوکی وجود نداشت که شما را نگران کند؟
همه چیز خوب بود تا زمانی که به سوریه رسیدیم. ما قرار بود سه روز در سوریه بمانیم و بعد به سمت مالزی حرکت کنیم، ولی با گذشت یک روز دوست مادرم و خواهر کوچکترش که مسئول تور بودند نزد ما آمدند و اعلام کردند بسرعت وسایل خود را جمع کنید تا به مالزی برویم. به فرودگاه رفتیم. در آنجا ناگهان خواهر کوچکتر که مسئول اصلی تور بود خود را به زمین زد و آه و ناله کرد که پایم درد میکند. مسئولان فرودگاه برایش یک ویلچر آوردند تا او را به بخش مراقبتهای پزشکی ببرند.
خواهر بزرگتر این زن هم به بهانه هل دادن چرخ و مراقبت از او همراهش رفت و در همان حال به ما گفت که اگر هواپیما خواست پرواز کند منتظر ما نمانید و بروید، ما خودمان را به شما میرسانیم. هواپیما پرواز کرد و این دو نفر نیامدند.
در آن لحظه چه حسی داشتید؟
ما در آن لحظه کمی استرس داشتیم. زمانی که پایمان به فرودگاه کوالالامپور رسید ماموران به ما هجوم آوردند. هم مدارکمان ناقص بود و هم ویزا نداشتیم. آنها چمدانهایمان را با دقت بیشتری میگشتند که متوجه چیز مشکوکی شدند. حدود پنج کیلو و 700 گرم مواد مخدر از چمدانها پیدا کردند و بدتر از همه آن بود که هفت عدد از چمدانها که به دیگر از اعضای گروه و آن دو خواهر تعلق داشت با نام من به هواپیما فرستاده شده بود و سه چمدان که متعلق به خودمان بود با نام پسری که همراهمان بود. همه ما را به یک زندان انداختند تا تکلیفمان مشخص شود.
این وضعیت چه مدت طول کشید؟ در دادگاه چگونه از خود دفاع کردید؟
حدود یک سال تا دادگاه اول طول کشید. هیچ کدام از ما آنقدر پول نداشتیم که بتوانیم از وکیل خصوصی استفاده کنیم و وکیلهای دولتی و تسخیری هم در دادگاه انگار که خواب بودند. وکیل من در همه جلسات دادگاه فقط سکوت میکرد و هیچ نمیگفت.
چه مدارکی برای اثبات بیگناهیات وجود داشت؟
در چمدانهایی که به نام من بود و در آنها مواد مخدر هم بود هیچ اثر انگشت یا مو و به طور کلی هیچ چیزی از من وجود نداشت، ولی چمدانهایی که وسایلم در آن بود علاوه بر نمونه دیانای من چند دیانای دیگر وجود داشت. همچنین بعد از مدتی به دادستان کوالالامپور خبر رسید که آن دو خواهر را که مسئول تور ما بودند در ایران با مواد مخدر دستگیر کردند و خواهر کوچک اعدام شده و خواهر بزرگتر محکوم به حبس ابد است. همین خبر نیز تا حدودی بر اثبات بیگناهی من تاثیر داشت و البته موضوعات ریز و درشت دیگر هم وجود داشت.
در این مدت کنسولگری ایران از شما حمایت کرد؟
بعد از سه سال از حضور من در زندانهای مالزی از طرف کنسولگری ایران برایمان یک وکیل گرفتند که همان فرد باعث شد تا من آزاد شوم یا اگر بهتر بخواهم بگویم من را فراری داد. وکیلم به مامور پیشنهاد رشوه داد و مامور قبول کرد در ازای فراری دادن من پول بگیرد.
از وضعیت زندانها بگو. در این سه سال چگونه زندگی کردی؟
یک سال اول زندان و وضعیت رسیدگیشان خوب به نظر میرسید، ولی بعد از آن من را به زندان دیگر منتقل کردند. اگر بگویم نمیتوانید وضعیت را درک کنید دروغ نگفتهام. در یک اتاق 12 نفر زندانی بودند که تنها منبع هوای آزاد این اتاقها یک پنجره بسیار کوچک در بالای دیوار و نزدیک سقف بود. دستشویی و حمام در همین اتاق وجود داشت.البته منظورم از حمام و دستشویی یک چاه و یک لگن آب کثیف است که آب را یک هفته در آن نگه میدارند. آنجا از شدت کثیفی همه زندانیها سیاه زخم داشتند. یعنی در قسمتهایی از بدن که پوشیدهتر بود همه زخمهایی داشتند که چرک کرده بود و خارش داشت و از آن عفونت بیرون میآمد.
گاهی اوقات آنقدر جای زخممان را میخاراندیم که از حال میرفتیم. وقتی میخوابیدیم همه به هم چسبیده بودیم و کوچکترین حرکتی نمیتوانستیم انجام دهیم. وضعیت غذا هم افتضاح بود. من تا قبل از اینکه این اتفاقات برایم رخ دهد وسواس داشتم و هر چیزی را نمیخوردم، ولی آنجا در حدی کثیف بود که حالا اگر موی گربه هم در غذایم باشد حالم بد نمیشود.
برای سرو غذا بشکههایی داشتند که سر آن شیر آب گذاشته بودند. شیر را باز میکردند و به اندازه سه یا چهار قاشق غذا داخل ظرف میریختند و به ما میدادند. هنوز هم وقتی کثیفی آنجا یادم میآید همه وجودم میلرزد. وضعیت خیلی بدی بود. خواهر کوچکتر من در این مدت حتی خودکشی هم کرد. فکر میکرد اگر او در زندان بمیرد حداقل توجه یکی از مسئولان را جلب میکند و سراغ من و مادرم میآیند.
شاید این وضعیت را در فیلمها دیده باشید و فکر کنید همه چیز خیالی است، ولی واقعیت دارد. لااقل در مالزی همه چیز واقعیتر از آن چیزی است که فکرش را میکنید. تنها حرف و دعای من این است که هیچ ایرانی در این زندانها وجود نداشته باشد. خیلی سخت است. انگار که انسان در این دنیا جنهم را تجربه میکند.
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان