راه‌های مدیریت اقتصادی را از کودکی به فرزندانمان آموزش دهیم

نان بازوی خود را بخور

پسرجوان در اتاق با خود خلوت کرده و برای خود برنامه‌ریزی می‌کند. او از وضع مالی زندگیشان آگاه است و دوست ندارد ادامه‌دهنده آن باشد. پدرش از آن دسته مردهاست که همواره از شرایط سخت مالی می‌نالد و تمام کم و کاستی‌های زندگی را به گردن حقوق کم و گرانی می‌اندازد. او یک عمر خانواده‌اش را حسرت داده و حالا که در دوره بازنشستگی به سر می‌برد هم شبانه‌روز در حال شکایت و گله‌گذاری است.
کد خبر: ۸۹۷۹۱۵

اما پسر جوان با هیچ‌کدام از حرف‌های پدر موافق نیست چون عمویش را جلوی چشم خود کاملا متفاوت از پدر می‌بیند. پدر و عموی او در شرایطی یکسان بزرگ شده‌اند و یک پدرومادر داشته‌اند، از امکاناتی مشابه برخوردار بوده و خوراک و پوشاکی هم اندازه را مصرف کرده‌اند. حتی اختلاف سنی شان هم فقط چهارسال است. اما آن چیزی که تفاوتی اساسی بین این دو برادر به وجود آورده، تفاوت‌های شخصیتی‌شان است. پدر او اهل آموزش و یادگیری چیزهای جدید نبوده و به همان چیزهای ابتدایی که سال‌ها پیش یاد گرفته، کفایت می‌کند، در حالی که عمویش به طور جدی در پی یادگرفتن مهارت‌های جدید است و حتی کهولت سن هم مانع عشق و اشتیاق او در راه آموختن نشده است. پدر کارمندی بسیار معمولی است و هیچ‌گاه فعالیت خاصی در اداره انجام نداده، اما عمو همواره در هر شغل و سمتی آن قدر خوب کار کرده که خیلی زود ترفیع یافته و از حقوق و مزایایی بهتر برخوردار شده است. عمو پولش را بخوبی پس‌انداز و در مسیر درست سرمایه‌گذاری کرده است، درحالی که این مفاهیم اصلا برای پدر ارزشی ندارد. همین‌ها باعث شده که شرایط مادی و معنوی این دو خانواده زمین تا آسمان تفاوت داشته باشد.

پسر جوان هم اینها را می‌داند و می‌خواهد با الگوبرداری از عمو مسیری درست برای خود پیشه کند. امیدواری، سختکوشی، به‌کارگیری تمام قوا، سازگاری با گروه، استفاده بهینه از وقت و پول صفاتی است که در رگ‌های عمو جریان داشته و حالا جوان داستان ما خیال دارد این ویژگی‌ها را از برادر پدر خویش به ارث ببرد. افرادی مانند عموی او ثابت کرده‌اند مهم نیست در چه شرایط مالی متولد شده و رشد کرده باشید تا بتوانید اوضاع مادی خوبی برای خود و خانواده فراهم کنید. آنچه اهمیت دارد این است که طرز فکری صحیح را برای خود برگزینید و درست عمل کنید. به نکاتی که در این نوشتار ارائه می‌کنیم، توجه کنید.

کار بعد از بازنشستگی

آقای زارعی 27 سال سرایدار مدرسه بود و در این مدت در چند مدرسه مختلف کار کرد. او شش فرزند قد و نیم قد داشت که در همین مدرسه‌ها بزرگ شدند و رشد کردند. طی این مدت چرخ زندگی آقای زارعی می‌چرخید، چون آنها در اتاقی در مدرسه سکونت داشتند و همسر او هم برای معلمان مدرسه ترشی و شور می‌انداخت و سبزی‌های بسته‌بندی شده آماده می‌کرد. به این ترتیب مشکل چندانی برای بزرگ کردن بچه‌ها و ادامه زندگی وجود نداشت تا این که آقای زارعی بازنشسته شد و آنها مدرسه را ترک کردند. حالا باید خانه‌ای اجاره می‌کردند و با حقوقی کمتر از دوران اشتغال امور زندگی را می‌گذراندند. آنها با کمی تحقیق متوجه شدند که کل حقوق بازنشستگی را باید بابت اجاره بهای آپارتمانی کوچک بپردازند. اما چگونه باید زندگی می‌کردند؟ بچه‌ها بزرگ شده بودند و هرکدام از آنها جایی کار می‌کردند. آنها دوست داشتند یاور پدرومادر باشند اما واقعیت این بود که خود آنها باید به فکر تامین آتیه خویش می‌بودند و این انصاف نبود که دخترها و پسرهای جوان هرچه داشتند را هزینه خانه پدری می‌کردند. خلاصه آقای زارعی هر ماه با سختی اجاره‌بها را آماده می‌کرد و به دست صاحبخانه می‌رساند. یک بار که پرداخت اجاره دیر شده بود سر صحبت را با صاحبخانه باز کرد و برای او از سختی‌های زندگی سخن گفت. صاحبخانه که مردی منصف و خوشرو بود در پاسخ گله‌گذاری‌های او گفت: «آقای زارعی، من از شما یک سال بزرگ‌ترم و بازنشسته هم هستم. شما سرایدار بوده‌اید و من دبیر و حقوق دوران بازنشستگی‌ام با آنچه شما دریافت می‌کنید تفاوت چندانی ندارد. اما از لحظه‌ای که بازنشسته شده‌ام تا به حالا حتی یک روز هم در خانه ننشسته‌ام و همواره کار و تلاش کرده‌ام. همیشه هم از خدا می‌خواهم به من توان بدهد تا کار کنم و تا آخر عمر فعالیت داشته باشم. کار جوهره وجود هر انسان است و مبلغی هم که دریافت می‌کنیم کمک بزرگی برای گرداندن چرخ زندگی است. شما هم برو و کار کن تا مشکلت حل شود.» آقای زارعی هم چندجا برای کارکردن تحقیق کرد تا این که بعد از سه ماه برای او شغلی در یک پارک پیدا شد. از ساعت 9 صبح تا 4 بعدازظهر در آن پارک به نظافت و گلکاری می‌پرداخت و حقوقی معادل بازنشستگی‌اش دریافت می‌کرد. دیگر برای معاش شرمنده خانواده نبود و از وقتش هم به نحو احسن استفاده می‌کرد. شاید برخی از بازنشستگان به طور جدی بیمار و زمینگیر باشند اما این شامل تمام آنها نمی‌شود و بسیاری از آنها توان فعالیت و انجام کارهای سبک را دارند. کارکردن به فرد بازنشسته احساس مفیدبودن می‌دهد و هر مبلغی که دریافت کند کمک حال او در چرخاندن چرخ زندگی است.

«تنبلی»؛ این کلمه وحشتناک را کنار بگذارید

دوست دارید وضع مادی‌تان خوب شود؟ دلتان می‌خواهد بتوانید در رفاه بیشتری زندگی کنید و دغدغه‌های مالی‌تان را کاهش بدهید؟ اگر پاسختان مثبت است کمی راجع به شیوه زندگی میلیونرهای خودساخته تحقیق کنید و روش زندگانی‌شان را با نوع عملکرد خود مقایسه کنید. هیچ فرد موفقی در دنیا وجود نداشته و نخواهد داشت که از راه تنبلی و اتلاف وقت به کامیابی رسیده باشد. افراد موفق هر شب برای فردای خود برنامه‌ریزی می‌کنند، زود می‌خوابند، زود از خواب بلند می‌شوند، سریع سر کار می‌روند، از همه لحظات برای تلاش و فعالیت بهره می‌برند، وقتشان را بابت مسائل بیهوده و پیش پاافتاده هدر نمی‌دهند چون اصلا زمانی برای از دست دادن ندارند. در دوره‌های قدیم سرگرمی‌ها بسیار محدودتر بود و افراد می‌توانستند با آرامش بیشتری کار کنند، اما امروزه با ظهور شبکه‌های اجتماعی که مثل قارچ از دل دنیای مجازی راه باز می‌کنند و در زندگی انسان‌ها نفوذ می‌کنند پدیده زمان بیش از همیشه نادیده گرفته می‌شود. دیگر بیکاری به معنای یک گوشه خانه یا خیابان نشستن و حوصله سررفتن نیست. تنبلی یعنی فرورفتن در قاب کامپیوتر یا موبایل و ورود به دنیاهای مختلف و خود را سرگرم و مشغول نشان دادن و هرروز را به همین طریق شب کردن. شمایی که می‌خواهید وضع مادی بهتری داشته باشید هرگز روزگارتان را به بیهودگی و تنبلی نگذرانید و تفریحات وسوسه‌کننده عصر تکنولوژی را تا سرحد امکان از زندگی‌تان حذف کنید.

متخصص باشید

امیر در دانشگاه در رشته شیمی قبول شد و بعد از اخذ مدرک کارشناسی، در آموزش و پرورش مشغول شد. خیلی‌ها حرفه دبیری را برای او مناسب نمی‌دانستند اما از آنجا که او تدریس را دوست داشت و شیمی هم جزو دروس موردعلاقه‌اش بود می‌دانست که مسیرش را درست انتخاب کرده و از همین راه می‌تواند به اوج موفقیت برسد. بنابراین از همان ابتدا کارش را جدی گرفت و سعی کرد بهترین شیوه تدریس را داشته باشد و کلاس‌هایش را هم بخوبی اداره کند. بیشتر همکارانش از کار سخت و حقوق کم می‌نالیدند اما امیر با تمامی آنها متفاوت بود. او می‌دانست اگر کارش را به خوبی انجام دهد می‌تواند از همین حرفه هم درآمد خوبی کسب کند و به اوج موفقیت برسد. وی همیشه پیش از ورود به کلاس خودش را برای درس جدید آماده می‌کند و بر نکات مهمی که برای امتحانات پایان ترم اهمیت زیادی داشت تاکید فراوانی دارد. اولین باری که نتایج امتحانات سراسری شیمی را اعلام کردند مشخص شد که امیر چه زحماتی برای کلاس‌های خود کشیده و به همین دلیل مدیریت بر او نظر دیگری پیداکرد و تمام شاگردان هم دوست داشتند او دبیرشان باشد. کلاس‌های اضافه مدرسه به او محول می‌شد و برخی شاگردان هم او را برای تدریس خصوصی می‌خواستند. اما این برای امیر کافی نبود. روح مشتاق او موفقیت بیشتر از اینها را طلب می‌کند. امیر در آزمون ارشد شرکت کرد و با تلاش فراوان قبول شد. حالا هم تدریس می‌کرد و هم درس می‌خواند. در کنار اینها او به کار در زمینه کنکور پرداخت و سعی کرد دراین زمینه هم متخصص شود. مبلغی که در مقام مدرس کنکور دریافت می‌کرد به مراتب بیشتر از یک مدرس معمولی بود به ویژه این که او تضمینی کار می‌کرد و نهایت تلاشش را برای قبول شدن شاگردان به کار می‌بست. امیر سعی می‌کرد هر روز نکته‌ای اضافه بر دیروز یاد بگیرد، بر امتیازاتش بیفزاید و اشتباهات قبلی را تکرار نکند. کم‌کم به استادی معروف تبدیل شد و به همین دلیل چند آموزشگاه معروف طالب استخدام وی بودند. او تمام وقت مشغول تدریس و تحصیل بود و اندک وقت اضافه‌اش را هم به نوشتن کتاب‌های کنکور اختصاص می‌داد. او موفق شد چند کتاب بسیار جامع بنویسد که همگی پرفروش شد و از این سو هم بر داشته‌های وی افزودند. امیر پیشرفت می‌کند و روز به روز از لحاظ مادی و معنوی موفق‌تر می‌شود درحالی که هنوز بسیاری از همکاران سابق او از حقوق کم می‌نالند. امثال امیر می‌دانند مقصر حقوق و درآمد کم یک نفر است و آن، خود فرد است و بس.

در هر کاری متخصص باشید، می‌توانید از آن به نحوی بهتر ثروت‌آفرینی کنید. خیلی‌ها آرایشگاه باز می‌کنند؛ بعضی از آنها با وجود سال‌ها کار همچنان از درآمد نداشتن و جورنبودن دخل و خرج می‌نالند درحالی که بعضی‌ها از همین راه به اوج موفقیت و دارایی می‌رسند زیرا کار را به بهترین نحو انجام می‌دهند و با اخلاق و رفتار خوب و سختکوشی، مشتری را از خود راضی نگاه می‌دارند. یک آشپز معمولی باید به زور برای خود کاری دست و پا کند اما یک آشپز حرفه‌ای که طرز طبخ انواع غذاهای ایرانی و خارجی را می‌داند و غذاهای فوق‌العاده خوشمزه تهیه می‌کند از جانب گران‌ترین رستوران‌ها دعوت به کار می‌شود، مجلات آشپزی او را می‌خواهند و حتی کانال‌های تلویزیونی هم از او درخواست همکاری دارند. هر حرفه‌ای به همین نحو است. یک دبیر خوب را همواره می‌خواهند، مطب پزشک خوب همواره پر از مراجعه‌کننده است، کتاب نویسنده‌ای که مطالب عمیق و تاثیرگذار را به رشته تحریر درمی‌آورد بیشترین فروش را می‌کند، عکاس خوب از هنر خود بیشترین درآمد را به دست می‌آورد، و فیلم کارگردان موفق در انواع جشنواره‌ها برنده می‌شود. به سراغ شغلی بروید که دوستش دارید و تلاش کنید در همان حرفه به یک متخصص تبدیل شوید. افرادی که بتوانند کاری را در حد معمولی انجام دهند، فراوانند و به همین دلیل به سختی می‌توانند شغلی پیدا کنند و باید به هر حقوقی که دریافت می‌کنند رضایت دهند. اما متخصصین کم هستند و همواره طالب دارند و صدالبته که یک متخصص می‌تواند به راحتی از میان پیشنهاداتی که دریافت می‌کند بهترین‌ها را برگزیند.

درآمد انفعالی داشته باشید

فکر نکنید چون اسمش انفعالی است چیز بدی است. نه، اتفاقا این یکی عالی است. به سراغ درآمد انفعالی بروید تا خستگی از تنتان به در برود و نتیجه زحماتتان را ببینید. شما چگونه کار می‌کنید؟ رسمی هستید و بعد از دوران بازنشستگی می‌توانید تا آخر عمر حقوق بگیرید و بیمه باشید، یا این که به طور پروژه‌ای کار می‌کنید و بابت هر کاری که انجام می‌دهید حقوق دریافت می‌کنید؟ حقوق گرفتن دربرابر انجام یک پروژه کار بدترین نوع درآمد است. مثل یک معلم حق التدریس که به اندازه همان مقدار تدریسی که می‌کند حقوق می‌گیرد و پس از تمام شدن دوره کاری‌اش دیگر از پول خبری نیست. درحالی که مخارج زندگی همیشه با ما است و باید برای آینده به فکر باشیم. ممکن است همه ما برای مقاطعی مجبور به انجام کارهای پروژه‌ای باشیم اما این وضعیت نباید همیشگی باشد. فردی که به طور رسمی استخدام می‌شود، می‌داند بعد از بازنشسته شدن حقوق دریافت می‌کند و زندگی اش راحت تر اداره می‌شود. افرادی که پروژه‌ای کار می‌کنند باید تلاش برای رسمی شدن داشته باشند و اگر انجام این کار هم برایشان مقدور نیست، باید خود را بیمه بازنشستگی کنند تا بعد از اتمام دوران پرداخت بیمه بتوانند حقوق دریافت کنند. اما همه افراد باید در کنار شغل خود به نحوی درآمد انفعالی داشته باشند تا آینده آنها از لحاظ مالی تامین باشد. حال سوال این است که درآمد انفعالی چیست؟

درآمد انفعالی محدود به ملک نیست. نویسنده‌ای که کتاب می‌نویسد و آن را وارد بازار می‌کند و مبلغ حقوق خود را به صورت درصدی با ناشر حساب می‌کند، متخصص کامپیوتری که نرم‌افزاری طراحی می‌کند و آن را نشر می‌دهد، دارنده وبلاگی که آن را پربازدید و آگهی جذب می‌کند و مانند اینها، همگی دریافت‌کنندگان درآمد انفعالی است. اگر آن کتاب یا نرم‌افزار بارها در بازار به فروش برود و نوبت به چاپ‌های بعدی برسد، آن نویسنده یا مهندس نیازی به انجام کار مجدد ندارد و دوباره حقوق دریافت می‌کند. سعی کنید کار رسمی داشته باشید یا خود را بیمه کنید و در کنارش حتما به درآمدهای انفعالی هم بیندیشید.

نقش خانواده در بهبود وضع مالی

لاله می‌گوید: پدر من یکی از فعال‌ترین افرادی است که در عمرم دیده‌ام. پیشتر کارمند بانک بود و بعدازظهرها پس از اتمام ساعت کاری به شرکتی برای انجام کارهای حسابداری می‌رفت. حتی گاهی پنجشنبه و جمعه‌ها را هم به فعالیت می‌پرداخت و از کارکردن لذت می‌برد. الان هم که بازنشسته شده، همچنان کار می‌کند و هیچ روزی بی‌کار در خانه نمی‌نشیند و با این همه تلاش او و با توجه به این که مادرم هم معلم بوده، برای من جای بسی تاسف است که چرا عمری را در مضیقه مادی گذرانده‌ایم.

او ادامه می‌دهد: در دوران دبیرستان دو دوست داشتم که پدر هر دو مانند پدر من کارمندانی بازنشسته بودند. می‌دانستم پدران آنها پس از دوران بازنشستگی به فعالیت خاصی نپرداخته‌اند و مادرانشان هم خانه‌دارند. به همین دلیل همیشه این برایم سوال بود چرا متراژ خانه هردوی آنها حداقل دو برابر منزل ماست و چرا آنها خودرویی خوب دارند، درحالی که ما سال‌هاست وسیله نقلیه خانوادگی نداریم. بالاخره با کمی دقیق شدن به زندگی خانوادگی آنها همه چیز را دریافتم.

مادران آنها خانم‌هایی سازگار و قانع‌اند. آنها حقوق شوهر را بخوبی پس‌انداز و سعی می‌کنند از کمترین داشته، بهترین‌ها را به وجود بیاورند. اگر تکه‌ای پارچه در خانه دارند، با صبر و حوصله آن را به لباسی تبدیل می‌کنند که برای یکی از اعضای خانواده قابل استفاده است و با این کار می‌توانند به اندازه خرید یک پیراهن بر پس‌انداز زندگی بیفزایند. غذای نیم‌خورده را دور نمی‌ریزند و آن را روز دیگر گرم می‌کنند. ارزان سفر می‌کنند و به طور کلی طوری زندگی می‌کنند که هم از روزگار لذت ببرند و هم هر ماه بر پس‌اندازی که قرار است در درازمدت به داشته‌های خانوادگی تبدیل شود اضافه کنند، اما اوضاع خانواده ما اصلا این‌طور نیست. مادر من سازگاری با پدرم ندارد و خانه ما همیشه محل جنگ و دعواست. پدرم برای فرار از خانه زیاد کار می‌کند و هر طور دوست دارد پول را خرج می‌کند. او از زندگی خانوادگی‌اش راضی نیست و هیچ انگیزه‌ای برای خوشبخت کردن ما ندارد. اینها برای مادرم هم مهم نیست. پدر و مادرم به فکر داشتن یک زندگی شاد و خوب نیستند و از این‌رو، تلاشی هم برای بهبود زندگی نمی‌کنند.

برعکس خانواده لاله، اگر به دوروبر خود نگاه کنید، فراوان می‌بینید زوج‌هایی که ابتدای زندگی‌شان را با هیچ شروع کرده‌اند، اما به دلیل آن که هر دو افرادی سازگار و علاقه‌مند به زندگی هستند، توانسته‌اند شرایط مالی‌شان را هر سال بهتر از سال گذشته کنند و بتدریج با قناعت و درایت یک زندگی نسبتا مرفه را برای خود فراهم کرده‌اند. زن و شوهر باید یکدیگر را به کسب درآمد بیشتر تشویق کنند و با برنامه‌ریزی‌ها و اهداف مشترک، نهایت تلاششان را برای رسیدن به آن اهداف به کار بندند. کار و تلاش، صرفه‌جویی، پس‌انداز و درنهایت سرمایه‌گذاری پول، مراحلی است که هر خانواده‌ای باید قدم به قدم انجام دهد تا بتواند بعد از گذشت چند سال به تامین مالی و آرامش نسبی دست یابد. فراموش نکنیم تعامل درست اعضای خانواده با یکدیگر یکی از ضروریات دستیابی به رفاه مالی است.

اولین زمان برای کار کردن

از هنرمندی بزرگ و خوش آوازه که در نهمین دهه زندگی اش به سر می‌برد راجع به دوران نوجوانی‌اش سوال کردند و او پاسخ داد که در آن دوران در طول سال تحصیلی درس می‌خوانده و تابستان‌ها در مغازه‌ها شاگردی می‌کرده است. وی توضیح داد که در دوره‌ای شاگرد یک مغازه سلمانی شده بوده و در آنجا کارهای نظافت و جاروکشی انجام می‌داده و درعین حال کمی آرایشگری هم یاد گرفته است. سال‌های بعد هم در یک نوشت‌افزارفروشی کار می‌کرده و مزد پایان تابستانش هم تعدادی دفتر و قلم بوده است. او با افتخار از این گذشته یاد می‌کرد و شروع فعالیت از سنین کم را یکی از اصلی‌ترین عوامل رشد و ترقی خود می‌دانست. این مساله محدود به آن هنرمند مشهور نیست. اگر از پدرها و پدربزرگ‌های خودتان هم راجع به دوران نوجوانی‌شان سوال کنید پاسخی مشابه می‌شنوید و درمی‌یابید که آنها هم در همان دوران نوجوانی فعالیت می‌کرده‌اند. کار یاد می‌گرفتند، تابع نظم و انضباط محل کار می‌شدند، از زحمت خود صاحب درآمدی هرچند اندک ولی ارزشمند می‌شدند و با درک اصول و مفاهیم حقیقی زندگی پرورش می‌یافتند. هنوز هم در کشورهای توسعه یافته خانواده بر سر مسائل اقتصادی با فرزندان خود نهایت جدیت را اعمال می‌کنند، اما وضعیت ما چیست؟ فرزندان ما از چند سالگی شروع به کارکردن می‌کنند؟ کم نیستند دختر و پسرانی که خرج زیادی بابت تحصیلشان در انواع کلاس‌ها و دانشگاه‌های آزاد و غیرانتفاعی شده اما حتی تا 30 سالگی دقیقه‌ای کار نکرده‌اند و تنها ممرّ درآمد خود را همان جیب پدرومادر می‌دانند.

والدینی که فرزندان خود را دوست دارند باید آشنایی با اصول اقتصادی را از همان دوران کودکی و نوجوانی به آنها یاد بدهند. مادری به دختر خود ساختن مجسمه‌های چینی یاد داد و آن قدر دخترک را در این راه تشویق کرد تا او تقریبا در این کار خبره شد. دختر تابستان‌ها مجسمه‌های ریز و درشت به شکل آدم و حیوان و میوه و هرچیز دیگر که به ذهنش می‌رسید درست می‌کرد و مادر هم آنها را به مغازه‌های خرازی محل می‌برد و برای فروش می‌گذاشت. درآمد دختر را پس‌انداز و به او کمک می‌کرد، بتواند قطعه‌ای طلای کوچک بخرد و اگر مغازه‌ها جنس را پس می‌دادند باز هم به دختر خود روحیه می‌داد و تشویقش می‌کرد. امثال این دختر به زودی روی پای خود می‌ایستند، با اصول دخل و خرج آشنا می‌شوند و برای خود آینده‌ای روشن بنا می‌کنند. اما تکلیف آن جوانی که لحظه‌ای کار نکرده و پدر بزرگوارش خودرویی 50 میلیونی زیرپایش گذاشته تا به خیال خود جوانی کند و از موهبت‌های این دوران لذت ببرد، چیست؟ آیا این پدر به پسر خود خدمت کرده که در همان جوانی زر به پایش ریخته، یا خیانت کرده و بین او و لذت کارکردن و کسب درآمد از عرق جبین فاصله انداخته است؟ یکی از اصلی‌ترین وظایف والدین یاری رساندن به بچه‌ها برای کارکردن و تلاش برای کسب درآمد از همان دوران کودکی است، هرچند که درآمد کم باشد و ارزش مادی چندانی نداشته باشد. کار کردن و کسب درآمد حتی در حد کم نوجوان را به خودباوری و غرور می‌رساند و به او کمک می‌کند، بتواند برنامه‌ریزی بهتری برای آینده خود داشته باشد، و این مساله‌ای است که بسیاری از والدین از آن غافل می‌مانند.

تجملات و زرق و برق، هرگز

میلیونر خودساخته کیست؟ کسی است که بدون دریافت حتی ریالی پول از والدین با اتکا به خود و سعی و کوشش و تلاش و بالا رفتن از نردبام ترقی توانسته خویشتن را به خیلی چیزها برساند و حتی زیر پر و بال عده‌ای را هم بگیرد، اما آیا فکر می‌کنید این میلیونرها به دلیل ثروت کلانی که دارند، یک زندگی تجملاتی برای خودشان تهیه کرده‌اند؟ تصور می‌کنید گرانقیمت‌ترین خودرو‌ها را سوار می‌شوند و از معروف‌ترین رستوران‌ها غذا تهیه می‌کنند؟ نه، به هیچ وجه این‌طور نیست. فردی که با زحمت و تلاش پول جمع کرده و نهایت زیرکی و درایتش را در راه سرمایه‌گذاری‌های درست و بجای پول به کار می‌بندد، هیچ‌گاه حاضر نمی‌شود آن را بیهوده هدر دهد و خرج تجملات و زرق و برق‌هایی کند که درحقیقت ارزش مادی ندارد و با گذشت زمان فقط از قیمت آن کاسته می‌شود؟ یک خودروی گرانقیمت به هیچ وجه مال محسوب نمی‌شود؛ زیرا از لحظه ورود همراه با خود مخارج فراوان می‌آورد و با گذشت زمان قیمت آن کمتر می‌شود. این مساله راجع به تمام زرق و برق‌های غیرضروری و بی‌ارزش زندگی صدق می‌کند. شما هم باید به طور کلی تجملات غیرضروری را که هیچ تاثیری در رشد و بالندگی انسان ندارد، از زندگی‌تان حذف کنید و به دنبال پس‌انداز آن مبالغ باشید. از این به بعد به زندگی میلیونرهای خودساخته دقتی مضاعف داشته باشید تا متوجه شوید تجمل‌گرایی و گرایش به زرق و برق‌های بی‌ارزش به هیچ وجه در زندگی فرد موفق جایگاهی نخواهد داشت.

سپیده انصاریان

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها