با حمیدرضا آذرنگ و تجربه‌های بازی در نقش یک سیاه‌باز

دشواری‌های مروارید سیاهِ صحنه

اشاره: امروز سالمرگ سعدی افشار است؛ مرد بزرگی که تا روزهای آخر عمرش صحنه نمایش را ترک نکرد، ایستاد و مردم را خنداند. مردی که هیچ توقعی نداشت و هیچ گاه توانایی‌های بزرگش از او یک هنرمند مدعی طلبکار نساخت. سال گذشته که مجموعه «دندون طلا» به کارگردانی داوود میرباقری پخش شد، شاید برای بسیاری از کسانی که سیاه‌بازی را فراموش کرده بودند، مواجهه دوباره با این گونه نمایشی جذاب و ایرانی بسیار جالب بود. در این مجموعه حمیدرضا آذرنگ بازی درخشانی در نقش یک سیاه‌باز ارائه کرده بود. با او درباره دشواری‌های کار یک سیاه‌باز صحبت کردیم.
کد خبر: ۸۹۶۵۳۵

سیاه‌بازی سال‌هاست روز به روز کم‌فروغ‌تر می‌شود و در مسیر فراموشی آرام و بی‌صدا پیش می‌رود. شما سال گذشته در مجموعه دندون طلا نقش یک سیاه‌باز را بازی کردید و از پس این کار هم بخوبی برآمدید. کمی از دشواری‌های این نقش بگویید.

می‌توانم بگویم نقش خیلی سختی بود و انرژی زیادی از من گرفت. چون سیاه‌بازی یک تخصص است و تنها در صورتی می‌توان براحتی از پس آن برآمد که در این زمینه متخصص بود. درضمن حضور روی صحنه به عنوان یک سیاه‌باز به تجربه کافی نیاز دارد. من هم پیش از این تجربه سیاه‌بازی نداشتم و طبیعتا برایم خیلی دشوار بود.

تجربه طبیعتا با حضور مداوم روی صحنه به دست می‌آید، اما تخصص‌های مورد نیاز یک سیاه‌باز چیست؟

سیاه‌بازی توانایی‌هایی می‌طلبد که هر کسی نمی‌تواند مدعی داشتن آنها باشد؛ بنابراین کسی نمی‌تواند به این راحتی‌ها بگوید من سیاه‌باز هستم. در واقع یک آن شخصی و درونی می‌طلبد. شاید به زبان عام بتوان گفت نمکی می‌خواهد و اگر سیاه‌باز این نمک را نداشته باشد نمی‌تواند با مخاطبش ارتباط خوبی برقرار کند. این تنها یک بخش از ماجراست. سیاه‌باز وقتی واجد این شرایط باشد، باز هم نیازمند این است که بداهه‌گوی خوبی باشد تا بتواند روی صحنه، در آن واحد قدرت پردازش ذهنی بالایی داشته باشد و به صورت بداهه پاسخ‌های خوبی ارائه کند. از طرف دیگر، باید شرایط فیزیکی و بیانی خوبی داشته باشد و از پس بازی در نقش سیاه همه‌جانبه برآید. اینها همه شرایط دشواری است که نیازمند تخصص است.

با توجه به این که گفتید تجربه‌ای قبلی در کارنامه تان نبود، از بازی در نقش یک سیاه هراسی نداشتید؟

وقتی آقای میرباقری به من پیشنهاد کردند در نقش عنایت سرخوش بازی کنم، واقعا ترسیدم. چون در این کار من باید هم نقش سیاه را روی صحنه بازی می‌کردم و هم در زندگی عادی‌اش.

چه تفاوتی میان این دو بعد نقش بود؟

تضاد بزرگی در زندگی واقعی یک سیاه روی صحنه نمایش و زندگی واقعی‌اش وجود دارد. این دو بعد، دو ماجرای کاملا متفاوت از هم هستند. غالب سیاه‌ها بیرون صحنه عبوس، متفکر و کاملا جدی هستند و با سیاه طناز و نمکینی که همه را می‌خنداند، تفاوت‌های جدی دارند.

شخصیت روبه‌رو، علی فتحعلی هم از بزرگان عرصه نمایش سیاه‌بازی هستند و عمری همبازی زنده‌یاد سعدی افشار بوده‌اند. فکر می‌کنم این موضوع هم می‌توانست کار را بریتان دشوارتر کند.

دقیقا همین طور بود. من باید با علی فتحعلی بازی می‌کردم که 30 سال با بزرگی مثل سعدی افشار کار کرده بود و همه جور تجربه‌ای در این عرصه داشت. همه این موضوعات دست به دست هم داده بود تا هیجان درونی عجیب و غریبی را تجربه کنم. اولین سکانسی که در این فیلم ضبط کردیم هم مربوط به صحنه سیاه‌بازی بود. هیچ کس از درونم خبر نداشت و آقای میرباقری به من اعتماد کامل کرده و دستم را باز گذاشته بودند. این سکانس را که فیلمبرداری کردیم احساس کردم خوب بود و کمی احساس راحتی کردم. هفته اول فیلمبرداری بود که علی فتحعلی آمد و گفت حمید می‌دانی من رو دربایستی ندارم. گفتم می‌دانم. ترسیدم و نگران شدم چه می‌خواهد بگوید. گفت بعد از سعدی افشار بهترین سیاهی بودی که باهاش راحت بودم و کار کردم. من خیلی احساسی هستم و علی فتحعلی این را نمی‌داند. بعد از این حرف گریه کردم. تا حدی این لحظه برایم هیجان‌انگیز و دوست‌داشتنی بود که تا مدتی هم باورش برایم سخت بود، اما باور کردم چون اصولا کسانی که تخت حوضی کار می‌کنند در گفتن نقدشان با همدیگر با هم تعارف ندارند. علی فتحعلی هم اصلا نیازی ندارد که بخواهد تعارف بکند.

بازخوردها چطور بود؟

بازخوردهای خوبی بعد از پخش شدن کار می‌گرفتم. یادم هست اس‌ام‌اس داشتم از یک شماره ناشناس که به جمع مرواریدهای سیاه خوش آمدی. بعد فهمیدم علی داداشی یکی از سیاه‌بازان کشور است. حتی ایرانی‌های خارج از کشور هم بسیار بازی‌ام را دوست داشتند و استقبال کردند. نوه زنده‌یاد سعدی افشار بزرگ هم خیلی به من لطف داشت و ارتباط بشدت خوبی برقرار کرده بود با عنایت سرخوش.

بازی خوب شما در این نقش خیلی تاثیرگذار بود. حالا قصد ندارید به عنوان سیاه روی صحنه نمایش بازی کنید؟

یک سیاه‌باز به من پیغام داد من سال‌ها بود سیاه‌بازی نمی‌کردم، اما بعد از دیدن این کار دوباره دارم شروع می‌کنم. از این دست پیام‌ها زیاد دیدم و هر بار تنم لرزید و با خودم گفتم ما چقدر می‌توانیم مثمر ثمر و تاثیرگذار باشیم. به هم انرژی بدهیم و از هم انرژی بگیریم، اما گاهی چقدر ساده‌انگارانه از کنار هم رد می‌شویم و توجهی به این انرژی‌ها، تعاملات و تاثیر و تاثرات نداریم. درباره بازی در نقش سیاه هم باید بگویم، خیلی پیشنهاد داشتم، اما بازی روی صحنه شرایط پیچیده‌تری دارد. سیاه باید روی صحنه پر باشد تا یک ساعت، یک ساعت و نیم بتواند بداهه‌گو باشد، جواب بدهد و کم نیاورد. اینها تجربه بیشتر می‌خواهد. ولی بدم نمی‌آید این اتفاق بیفتد.

فکر می‌کنید چقدر به بازی زنده‌یاد سعدی افشار نزدیک بوده‌اید؟

من هرگز خودم را با این مرد بزرگ مقایسه نمی‌کنم. سعدی افشار خیلی بزرگ است، خیلی.

زینب مرتضایی‌فرد

فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها