آداب مهمان‌نوازی ایرانیان از نگاه جهانگرد روسی

استقبال ایرانی

«موریس دکوتز بوئه» روسی یکی از نظامیان ارتش بوده که در زمان فتحعلی شاه قاجار به همراه سفیر کبیر روسیه عازم ایران شد. آنها جزو مهمانان حکومتی بودند که به شهرهای نخجوان، ایروان، تبریز و زنجان رفتند و در طول سفر خود با عباس‌میرزا ولیعهد شاه و میرزا بزرگ قائم‌مقام دیدار کردند.
کد خبر: ۸۹۴۹۳۵

نکته جالب در سفرنامه دکوتز جزئیات بی‌شماری است که از دیدارهای مقامات ارشد ارائه می‌دهد. مواردی درباره نحوه پوشش‌ها و روابط دیپلماتیک و نوع برخوردها که با تیز‌بینی خاصی ارائه شده است. در متن پیش‌رو بخشی از سفرنامه او را که شامل سفر به تبریز است‌ می‌خوانید:

روز هفدهم پس از عبور از قلعه کوچکی که در حوالی شهر مرند بود به کوهی رسیدیم، برفراز آن مدتی برای تماشای دره قشنگی که می‌رفتیم از آن بگذریم، ایستادیم.

این کوه موسوم است به «میشان» و رودخانه «ساگرا» از پای آن می‌گذرد. در داخل این دره انواع نباتات طبی ملاحظه می‌شود، همین که از دره گذشتیم از قراء «‌ سادیزا» و «میرسازا» گذشته به کاروانسرای قدیمی رسیدیم. دره تدریجا تنگ شد و به فاصله کمی از قریه صفیه کوهی نمایان شد که چشمه شوری از آن خارج می‌شد. اطراف این چشمه از گرد نمک مستور بود. بالاخره دره کم کم وسیع شده در افق خط سیاه رنگی نمایان شد که عبارت از نوک ابنیه شهر تبریز بود. بنای صفیان را بی خود به نوح نبی نسبت می‌دهند چون حتما آن حضرت تا اینجا نیامده و بنای این شهر منصوب به صفی است یعنی موقعی که شاه اسماعیل اول دربارش را از اردبیل به تبریز برد اینجا اقامت گزید.

هنگام شب دو نفر از تبریز آمده، سفیر کبیر را از طرف شاهزاده عباس‌میرزا و وزیرش خیر مقدم گفتند و با خود پرتقال و ماهی‌های بزرگ به رسم تحفه آورده بودند ولی پرتقال‌های مرحمتی ترش و ماهی‌ها به قدری مانده بودند.‌ روز هجدهم نیز تا شهر تبریز خیلی راه داشتیم بعلاوه ایرانیان تصمیم داشتند که ما را خیلی تجلیل کنند، بنابراین در قریه سجیلان که در 20 کیلومتری شهر واقع بود اردو زدیم، در موقع شب از دور چراغ‌های اردوی قشون ایران نمایان بود.

فردا را که نوزدهم بود برای ورود ما به شهر تعیین کرده بودند، رودخانه «اجی چای» از کنار شهر می‌گذرد و پلی بر آن بسته‌اند که ده چشمه دارد. از اردوگاه ما تا این پل که دو فرسخ و نیم است قشون ایران صف آرایی کرده بودند ما هم از عقب موزیک و با قزاقان و سربازان روانه شدیم. چون مقابل صف رسیدیم تمام افراد و صاحب‌منصبان سلام دادند و بلافاصله شلیک توپ شروع شد.

در دست راست 48عراده توپ سبک و هشت اسکادران سواره نظام و 8000 پیاده صف‌آرایی کرده بودند و نیز عده دیگری از سربازان محلی حضور داشتند. از پل که گذشتیم فتحعلی‌خان حاکم نظامی شهر تبریز از طرف ولیعهد یک کمند اسب ممتاز با دهانه و افسار طلای جواهر نشان به سفیر کبیر داد، ولی ژنرال با کمال ادب از قبول آن معذرت خواست، گفت تا به حضور شاه مشرف نشده تحفه و هدایای سلطان خود را تقدیم ندارم، چیزی قبول نخواهم کرد و ما همچنان با هنگ موزیک پیش می‌رفتیم.

گرما غیر‌قابل تحمل و گرد و غبار به قدری بود که نمی‌گذاشت چیزی در اطراف خود ببینم. به فاصله یک ربع تمام لباس‌های ما از خاک پوشیده شد. ازدحام مردم به قدری بود که با‌وجود سرنیزه و گرز سربازان به زحمت برای ما راه باز می‌شد بالاخره در ظرف یک ساعت این راه پرزحمت را طی کرده به منزل رسیدیم بدون آن‌که از شهر و محلات خارج آن چیزی فهمیده باشیم.

حیاط جلو را به سبک ایران تزئین کرده بودند. صاحبخانه میرزا بزرگ قائم‌مقام بود که وزیر و پیشکار کل تبریز است و از حیث مقام همدوش صدراعظم مملکت می‌باشد. پسرش یکی از دختران شاه را که بی‌نهایت زیباست به عقد خود در آورده. میرزا بزرگ مردی است عظیم و کاردان، گرچه ظاهرا خیلی مقدس است، ولی در باطن از این‌که او را درویش می‌خوانند، متنفر است. به واسطه خست زیاد و تعدی فوق‌العاده خلق را از خود بری کرده و از دخالتی که در امور ولیعهد دارد او را دشنام می‌گویند. خانه این مرد عالیقدر مانند دیگر خانه‌های ایران مرکب از یک عده دالان‌های تو در تو و حیاط‌های پی در پی و اتاق‌های تنگ و تاریک است.

فردای ورود ما میرزا بزرگ از سفیر کبیر ملاقاتی به عمل آورده و همان روز بعد‌از‌ظهر از او بازدید شد. این ملاقات‌های سیاسی تماما مبنی بر یک رشته تعارفات و مواعیدی است که برای تشدید روابط صمیمانه رد و بدل می‌شود. صبر و حوصله ژنرال واقعا قابل تحسین است و ایرانیان هم از صحبت کردن او متحیرند چه در فن پر گفتن و مطلب به دست طرف ندادن از ایرانیان هم گذرانده است.

عباس‌میرزا هم که دشمن واقعی تجمل است، لباس ساده سرخی که نقره دوزی شده بود‌ به تن کرده مانند تمام ایرانیان کلاه ساده‌ای از پوست بره سیاه داشت. تنها زینتش‌ یک خنجر مرصع بود. همچنان که سفیر پیش می‌رفت، عباس‌میرزا گامی چند پیش آمده، دوستانه دست وی را گرفت. سفیر کبیر نامه سلطان خود را تقدیم داشت. شاهزاده نامه را گرفت و به رسم آسیا بر سر نهاد و نزدیک خود کنج پنجره گذاشت.

ولیعهد دولت ایران تقریبا 35 سال دارد. حرکات و اطوارش خیلی جالب و مظهر اصالت و نجابت است. خیلی قشنگ صحبت می‌کند، چشمانش آینه ضمیر اوست و مکر و کید در آن مشاهده نمی‌شود.

همین که مراسم بدوی تمام شد عباس‌میرزا خواست اسامی ماموران سفارت را بداند. با هر کدام به مناسبت شغل و مقام چیزی گفت. مثلا به سفیر فرمود این نشان‌ها و درجات علامت شجاعت و خدماتی است که کرده‌اید، ولی می‌خواهم بدانم این زخم‌ها را در جنگ‌های ممتدی که موجب افتراق ملت‌های ایران و روسیه شد برداشته‌اید؟ سفیر جواب داد که زخم‌های پایم خطرناک نبوده بعلاوه حسن رفتار ایرانیان کافی است که گذشته خود را از خاطر محو کنم. شاهزاده عباس‌میرزا فرمود من هم به نوبه خود سعی می‌کنم در مدت اقامتتان در تبریز به شما بد نگذرد.

پس از مختصری صحبت کردن سفیر اجازه مرخصی گرفت و به راه افتاد، ولی ملتفت نشد که شاهزاده بر طبق رسوم مملکتی خود همچنان بر جای خود قرار دارد، سفیر مجددا برگشته خداحافظی کرد. شاهزاده عباس‌میرزا با وجود ریش طویل و سیبیل‌های مخوفی که داشت قلوب ما را مجذوب خود ساخت. پیشکار او که ما را به منزل برد از تعریف و تمجید او را به مقام الوهیت رسانید.‌ دورنمای شهر تبریز چیز فوق‌العاده‌ای ندارد، تمام عبارت است از درخت و دیوارهای مرتفعی که خانه‌ها را در وسط پنهان داشته، کوه‌های سمت شمال شهر قرمز رنگ و از آن مواد گوگردی خارج می‌شود بعلاوه صدایی از زیر آن شنیده می‌شود که گاه موجب زلزله هم می‌شود، اگرچه در مدت اقامت ما تکانی حس نشد، ولی غالبا اتفاق می‌افتد به طوری که اهالی شهر حس کرده‌اند هر 40 سال یک مرتبه زلزله شدیدی می‌آید که یک قسمت عمده از شهر را خراب کرده مجبور می‌شوند از نو بسازند، فعلا چهار سال بیشتر به موقع رخ دادن آن باقی نیست، اما اهالی در کمال آرامی انتظار آن را می‌کشند. از این رو علاقه به وطن را مقایسه کنید، در این شهر پیرمردی دیدم که در زلزله قبل پنج روز زیر آوار مانده و اتفاقا به سلامت جسته است. آب و هوای تبریز فوق‌العاده خوب و برای رفع و قطع تب‌های مزمن خیلی نافع است.

فهیمه سادات طباطبایی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها