تابستان سال 90 به‌عنوان قاضی در یکی از مراجع قضایی استان قزوین مشغول به کار بودم. یک روز گرم تابستانی زن سالخورده‌ای با حضور در دادسرا شکایتی را درباره گمشدن پسر جوانش مطرح کرد و برای یافتن وی کمک خواست.
کد خبر: ۸۷۲۷۱۰
عـروس خیـانتکار

با تحقیق از این زن او گفت که پسر 28 ساله‌اش مدتی است ‌ از او جدا شده و به‌تنهایی و مستقل در خانه‌ای زندگی می‌کند و هر از گاهی نیز به ملاقاتش می‌آمده اما چند روزی است که از او خبری ندارد و حتی تلفن همراه پسرش هم خاموش است. احساس مادرانه‌اش می‌گوید اتفاقی برای فرزندش افتاده است.

با شکایت این زن، دستورات قضایی لازم را نوشتم و از کارآگاهان اداره آگاهی خواستم تحقیقات درباره مرد گمشده را آغاز کنند تا شاید ردی از او پیدا کرده و مادر سالخورده‌اش را از این نگرانی
رها کنند.

ماموران در تحقیقات اولیه به سرنخ‌هایی دست یافتند که نشان می‌داد روز حادثه همسایه‌ها او را دیده‌اند که سوار خودرویش شده و خانه را به مقصدی نامعلوم ترک کرده است. مشخصات خودروی او در اختیار گشت‌های پلیس قرار گرفت. تلفن همراه مقتول هم خاموش بود و امکان یافتن وی از این طریق با بن‌بست روبه‌رو شده بود.

در ادامه جست‌وجوهای پلیسی، ماموران از طریق گشت انتظامی در شمال کشور مطلع شدند خودرویی که دستور توقیف آن صادر شده در شمال کشور بدون سرنشین رها شده است. ماموران با اطلاع از موضوع برای بررسی خودروی مرد گمشده به شمال کشور رفتند.

با تحقیق از اهالی متوجه شدند‌ این خودرو چند روزی است در خیابان پارک بوده و زمانی که از راننده آن خبری نشده موضوع را به پلیس گزارش داده‌اند. ماموران با کشف این خودرو، آن را بررسی کردند تا شاید نشانه‌‌یا آثاری بیایند که گره کور گمشدن مرد جوان باز شود که بی‌فایده بود.

در این مرحله خودروی مرد گمشده به پارکینگ پلیس منتقل شد و کارآگاهان جنایی همچنان در تلاش برای رازگشایی از این پرونده بودند. ماموران فرضیه‌های متعددی‌ را از جمله این که ممکن است مرد گمشده قربانی اختلاف حساب مالی، کاری یا خانوادگی شده باشد ‌ بررسی کردند که معلوم شد او فقط مادرش را داشته است.

اختلاف حساب کاری و مالی نیز با کسی نداشته که آنها بخواهند بلایی بر سر وی بیاورند. زمانی که این فرضیه‌ها به بن‌بست رسید ماموران احتمال این‌را که او با کسی ارتباط پنهانی داشته و توسط زنی به قتل رسیده باشد ، بررسی کردند.

ماموران به تحقیقات در این زمینه ادامه دادند که مشخص شد ‌‌او همسر یا زن صیغه‌ای نداشته که به خانه او در رفت و آمد باشد اما یک زن که شوهرش با مرد گمشده آشنایی خانوادگی داشته هر از گاهی ملاقات‌هایی دور از چشم شوهرش با این مرد داشته است. دستور دادم زن جوان به‌عنوان فرد مطلع برای تحقیقات به اداره پلیس احضار شود. او مورد بازجویی قرار گرفت و مدعی بود که مرد گمشده از آشنایان خانوادگی شوهرش بوده و چندبار هم فقط او را در خیابان ملاقات کرده و با وی سلام و احوالپرسی داشته و ازسرنوشت او خبری ندارد. این در حالی بود که ماموران هر چه بیشتر از این زن جوان تحقیق می‌کردند با توجه به گفته‌های ضد و نقیض وی بیشتر به او شک می‌کردند. کارآگاهان جنایی به تحقیقات از وی ادامه دادند تا این که زن جوان که دچار عذاب وجدان شده بود دیگر طاقت نیاورد و سکوت خود را شکست وپرده از راز جنایتی هولناک برداشت .

زن متهم درحالی که به‌شدت اشک می‌ریخت و ازکاری که انجام داده بود ابراز پشیمانی می‌کرد، زبان به اعتراف بازکرد و گفت که مرد گمشده به قتل رسیده است و او مقصر این جنایت است. این زن درباره ماجرای آشنایی‌اش با مقتول گفت که او از آشنایان خانوادگی شوهرش بوده است. از سوی دیگر با توجه به این که شوهرش بیشتر زمان خود را برای کار کردن می‌گذرانده و زمان کمتری را به او اختصاص می‌داده احساس تنهایی و دلتنگی داشته و کمبودهای عاطفی بسیاری در زندگی‌اش احساس می‌کرده و همین باعث ارتباط پنهانی او با مرد جوان شده بود.

زن جوان در بازجویی‌ها گفت: مدتی پیش برادر شوهرم به رفتارهایم شک کرد و از من خواست ‌ اخلاق و رفتارم را درست کنم و آسیبی به زندگی‌ام وارد نکنم. ظهر روز حادثه در نبود شوهرم مرد جوان به خانه‌ام آمد. مدت زمان کوتاهی از حضور او نگذشته بود که برادر شوهرم مقابل در خانه‌مان آمد.

دستپاچه شده بودم و نمی‌دانستم چطور او را دست به سر کنم تا برود و متوجه حضور مرد غریبه در خانه‌ام نشود. هر کاری کردم او نرفت و به ناچار در را باز کردم. متوجه حضور آشنای خانوادگی در خانه‌ام شده بود. با التماس از او خواستم خانه را ترک کند که بی‌فایده بود. آن دو با یکدیگر روبه‌رو و درگیر شدند. سپس با بالا گرفتن درگیری میان آنها برادر شوهرم چاقویی را از آشپزخانه برداشت و ضربه‌های به وی زد و او را از پای درآورد و مرا تهدید کرد که نباید درباره این جنایت به کسی چیزی بگویم در غیر این صورت مرا هم خواهد کشت. ‌شوهرم و خانواده‌اش که از ماجرا با خبر شده بودند، سعی کردند این جنایت پنهان بماند. بعد برادر شوهرم جسد مرد جوان را به بیابان‌های اطراف شهر برد و او را همانجا دفن کرد. خودروی مقتول را برای این که پلیس را به بیراهه بکشانیم در یکی از شهرهای شمالی رها کردیم تا ماموران دیرتر به راز این جنایت پی ببرد .

با اعتراف تکان‌دهنده این زن، برادر شوهرش تحت تعقیب پلیس قرار گرفت و بازداشت شد. او زمانی که در اداره پلیس در مواجهه حضوری با عروس خانواده قرار گرفت و ماجرای جنایت را فاش شده دید، لب به اقرار گشود.

دکتر جواد یاوری - معاون دادستان و سرپرست دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه 4 کرج

ضمیمه تپش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها