طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۸۳۰۶۹۷
جیمی جامپیسم در ایران

اعتماد : بچه پرروئیزم

«کرگدن‌نامه» را معمولا دنباله‌دار نمی‌نویسم. ستون روزانه که دنباله‌دار معنی ندارد، منتها حرف دیروزم نیمه‌تمام ماند. نصف حرفم را زدم، به «بچه پررو‌ها» که رسیدم، جا کم آوردم و مجبور شدم بگذارم برای امروز. دیروز گفتم که مملکت ما پر است از بچه با استعداد با شعور دانای کاربلد. دیروز گفتم هر کس بگوید که اینجا قحط‌الرجال است معلوم می‌شود که مثل کافر همه را به کیش خود پنداشته. گفتم به‌‌رغم همه گرفتاری‌ها و مضیقه‌ها و تنگ‌نظری‌ها و کج‌سلیقگی‌ها و ندانم‌کاری‌ها، مملکت پر است از هنرمند و دانشمند.

منتها سیستم هنرمندیابی ما اشکال دارد و شوربختانه خیلی‌ها مجالی برای ظهور و بروز استعدادشان پیدا نمی‌کنند. یکی صدای خیلی خوبی دارد، خودآموز هم تا می‌توانسته یاد گرفته و به هنر آوازخوانی آراسته شده. اما این طفلی جایی نیست که خودش را نشان دهد و هنرش را به منصه ظهور برساند.

آدم دلش می‌گیرد وقتی می‌بیند که خیلی از این دختر، پسرهای هنرمند هیچ مجالی ندارند تا خود را و هنر خود را نشان دهند. گاهی کنار پیاده‌رو برمی‌خوریم به سه، چهار تا جوان گیتار به دست که ایستاده‌اند و در حال اجرای خیابانی‌اند. بعضی‌های‌شان آنقدر خوب و هنرمندانه‌ ساز می‌زنند که آدم بغض گلویش را می‌گیرد که چرا اینها مجال اجرای سالنی ندارند و چرا کسی به فکر اینها نیست و... اجرای خیابانی به خودی خود بد نیست.

بالاخره پری‌رو تاب مستوری ندارد/ چو در بندی سر از روزن درآرد. نوبت سالن که به آدم نرسد، نوبت پیاده‌رو که هست. اما واقعیت این است که نوبت پیاده‌رو هم نیست و هر آن ممکن است مامورین بریزند و بساط اینها را جمع کنند... فقط موسیقی نیست. بازیگری و مجسمه‌سازی و نقاشی و طنازی و هنرمندی هم هست که طفلی‌ها جز صفحه فیسبوک و محفل دوستان خود امکان خودنمایی ندارند. در فیسبوک نمی‌دانم صفحه «ول‌شدگان» را دیده‌اید یا نه. سه جوان هنرمند و به شدت بانمک هستند که تعریف جدیدی از طنز و موسیقی سنتی ارایه داده‌اند. معرکه‌اند و مهم‌تر اینکه ادا درنمی‌آورند و دیگران را تقلید نمی‌کنند.

اگر اصالت از لوازم کار هنری باشد، این بچه‌ها اصلند. شبیه به این بچه‌ها فراوانند. اما آیا اینها به تلویزیون راه دارند؟ آیا ارشاد به اینها سالن می‌دهد که برنامه طنز موسیقی اجرا کنند و دل مردم را شاد کنند؟ دنیای امروز منصب‌های هنری و روشنفکری فراوان دارد. معقول این است که این مناصب را هنرمندان و روشنفکران اشغال کنند. اما متاسفانه مناسبات به گونه‌ای است که بچه‌های اورژینال و آرتیست و روشنفکر به این مناصب راه نمی‌یابند. مجله احتیاج به سردبیر دارد. دبیر و نویسنده و خبرنگار می‌خواهد. قاعده این است که این مناصب را نویسندگان باسواد وخوش ذوق و هنرمند پر کنند. اما وقتی اوضاع به هم بریزد و چیزی سر جای خودش قرار نگیرد، آن وقت شارلاتان‌ها جای نویسنده و خبرنگار مجله را پر می‌کنند.

وقتی هنرمند نتواند فیلم بسازد یا موسیقی اجرا کند یا داستان بنویسد، آن‌وقت شارلاتان‌ها دست به کار می‌شوند و یک‌یک منصب‌های هنری و روشنفکری را غصب می‌کنند. شارلاتانتاریزم را هم نباید دست کم گرفت. شارلاتان‌ها زرنگند و مهارت‌ فوق‌العاده دارند تا بی‌هنری‌شان را لاپوشانی کنند. شارلاتان بازی با زرنگی و زرق و ریا همراه است و احتیاج به ذهن پیچیده دارد. شارلاتان‌ها همه‌جای دنیا هستند و از شلوغی‌ها و بی‌نظمی‌ها سوءاستفاده می‌کنند و خودشان را جای هنرمندان جا می‌زنند. ما هم مثل همه جای دنیا با شارلاتان‌ها سروکار داریم. شارلاتان‌های سیاسی و اجتماعی و هنری و ادبی و ورزشی و فرهنگی در بدنه مدیریتی نفوذ می‌کنند و جای هنرمند و سیاستمدار و ادیب و ورزشکار و روشنفکر را تنگ می‌کنند و باعث زحمت و دردسر می‌شوند. ما گرفتار شارلاتان‌ها هستیم، اما علاوه بر آنها گرفتار بچه پرروها هم هستیم.

یار ما آن دارد و این نیز هم. علاوه بر شارلاتانتاریزم با پدیده شوم دیگری هم دست به گریبانیم که از سر ناچاری اسم «بچه پرروئیزم» روی آن می‌گذاریم. این اسم را من وضع نکرده‌ام. یکی از جامعه‌شناسان خوش‌ذوق و باسواد آن را ساخته است. این پدیده اشاره به حقیقتی دارد که ما را دربر گرفته است. ما با شارلاتان‌های باهوش و زرنگ سروکار نداریم.

ما با موذی‌های باجربزه سروکار نداریم. ما با آدم‌های «پدرسوخته» و جربزه‌دار سر و کار نداریم، بلکه ما با بی‌هنران بی‌دست‌و‌پایی سروکار داریم که جز «رو» سرمایه دیگری ندارند. این بچه‌پرروها روی استیج می‌روند، کتاب می‌نویسند، ترجمه می‌کنند، روزنامه می‌نویسند، فیلم می‌سازند. بحث سیاسی می‌کنند و هر کاری که بگویید می‌کنند بی‌آنکه ذره‌ای لوازم این کارها را داشته باشند. آنها هیچ ابزار و ادواتی ندارند مگر «رو». پدر صاحب‌بچه ما را و مملکت ما را همین بچه پرروها درآورده‌اند و روز به روز هم دارند قدرتمندتر می‌شوند و همه چیز و همه جا را به اشغال شوم خود درمی‌آورند. خدا به داد ما برسد.

طرف نه صدا دارد، نه شاعر است، سهل است شعر را از بیخ و بن نمی‌شناسد، موسیقی هم بلد نیست، فرهنگ هم، منتها از بس رو دارد برو ببین با چه ارکستری کنسرت می‌دهد و روی جلد مجلات هنری می‌رود و...

شرق : زمین شما را بخوریم؟

یک مقام رسمی گفت: در سال گذشته ٤٠ هزار هکتار زمین «رفع تجاوز» شده است. این نشان می‌دهد تا الان ۴۰ هزار هکتار زمین آزاد شده اما نشان نمی‌دهد چندهزارهکتار زمین دیگر اشغال شده است. اما زمین‌خواری ۴۰ هزارهکتاری یعنی چقدر؟ کل استان آذربایجان‌غربی ۳۷ هزار کیلومترمربع مساحت دارد. کل کردستان ۲۹ هزار کیلومترمربع. خود تهران ۱۲ هزار کیلومترمربع مساحت دارد. البته ۴۰ هزار هکتار الان چیزی نیست. قدیم قدر ۵۰ هزار هکتار می‌ارزید. خلاصه به نظر ما اگر زمین‌خواران و دست‌اندازان عزیز با هم مشارکت می‌کردند، الان دو، سه‌تا استان را کلا خورده بودند. یعنی واقعا ما به‌جای زمین‌خوار و جنگل‌خوار، به مرحله استان‌خواری رسیده‌ایم. بعید هم نیست همین الان که نشسته‌ایم، زمین زیر پایمان مشغول خورده‌شدن باشد.
از آن طرف این مقام رسمی گفته: زمین‌خواران باید به مردم معرفی شوند.
بعد مردم از زمین‌خوارها می‌پرسند: شما چرا زمین می‌خوری؟
زمین‌خوارها می‌گویند: چی؟ مثل اینکه زمین شما هم می‌خارد. می‌خواهید زمین شما را بخوریم؟
مردم می‌گویند: نه‌نه. زمین که قابل شما را ندارد. اصلا زمین هست برای خورده‌شدن. البته همین که خود ما را نمی‌خورید ممنونیم.
بعد زمین‌خوارها می‌گویند: ما آدم‌های حساسی هستیم. یک‌سری گوشتخوار هستند که خیلی کار خشنی است. یک‌سری گیاه‌خوار هستند که خیلی کار سنگدلانه‌ای است؛ مگر گوجه و خیار جان ندارد؟ اما ما از همه مهربان‌تر هستیم و به‌جای گوشت و گیاه که جاندار هستند، زمین می‌خوریم. پس باید به ما زمین‌خواران عزیز جایزه صلح نوبل بدهند. پایان.

کیهان : شکارچی!

گفت: جمهوری‌خواهان کنگره آمریکا به اوباما اعتراض کرده‌اند که چرا برای مقابله با برنامه هسته‌ای ایران از گزینه نظامی استفاده نمی‌کند؟
گفتم: خب! اوباما چه می‌گوید؟!
گفت: اوباما گفته است گزینه نظامی هنوز روی میز است ولی توافق وین بهتر از گزینه نظامی مقصود آمریکا را تأمین می‌کند!
گفتم: دیگه چی؟!
گفت: اوباما می‌گوید اگر توافق را نپذیریم، سامانه تحریم‌ها نیز قابل ادامه نخواهد بود و شانس موفقیت در استفاده از گزینه نظامی هم قطعی نیست.
گفتم: خب! حیوونکی راست میگه!... یارو از دوستش که شکارچی بود پرسید در سفری که برای شکار شیر رفته بودی شانس هم آوردی؟ دوستش جواب داد؛ آره! اگر شانس نیاورده بودم که حالا پیش تو نبودم. خوشبختانه هیچ شیری مرا ندید

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها