روزنامه خندان

تحلیل سیراب شیردانی

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۷۸۱۲۵۷
مشکل گوش برخی مسئولان

سیاست روز : مشکل گوش برخی مسئولان

وزیر بهداشت: استفاده از روغن پالم در لبنیات بدون مجوز و تقلب در ساخت لبنیات پرچرب یک واقعیت بود.
ننجون: اگر برای شما "واقعیت" است برای ما یک "خاطره" است.

من معتقدم که عملکرد وزرای قبلی درست بوده است.
ننجون: به جان خودم همین الان می‌زنید و دک و پوزشان را پایین می‌آورید.

در دو سال آخر دولت دهم این حوزه چقدر آسیب دید و مدیریتش ناگهان عوض شد و بازهم یک وزیر آمد که هفت ماه بیشتر سر کار نبود و اعتبارات به این حوزه اختصاص پیدا نکرد.
ننجون: عرض نکردم؟!

آقای دکتر احمدی‌نژاد سررشته‌ای در بهداشت و درمان ندارند.
ننجون: به بخش بهداشت کاری نداریم اما درباره بخش درمان یک تجدیدنظری بفرمایید قربان!

با سفر به مناطق مختلف اتفاقی که می‌افتد این است که مردم احساس می‌کنند دولت حضور دارد و مشکلاتشان دیده می‌شود ولو اینکه، مشکلی برطرف نشود.
ننجون: احیانا این همان چیزی نیست که در دولت قبلی اسمش را گذاشته بودید "حرکات پوپولیستی" و می‌خندیدید؟

بهتر است ما به همدیگر اصلا اینطوری نگاه نکنیم.
ننجون: به قول شاعر "با نگاهت این روزا داری منو چوب می‌زنی / بزن بزن که داری خوب می‌زنی"

فکر هم می‌کنم حق مردم است و آنها باید همه چیز را درمورد سلامتشان بدانند.
ننجون: "ناسلامتی" انتخابات هم نزدیک است.

تا حالا من هر چه حوزه "پارازیت‌ها" اظهارنظر کرده‌ام کسی نگفته که چرا گفتی، چرا نگفتی.
ننجون: اتفاقا ما هم هر چقدر بین سخنان مسئولان پارازیت "ول" می‌کنیم کسی کاری به کار ما ندارد اصلا به روی مبارک خودشان هم نمی‌آورند.

در طول این سال‌ها مسئولان کشور اگر مشکل چشمی داشتند من معاینه‌شان می‌کردم.
ننجون: البته مسئولان بیشتر مشکل "گوش" دارند و چشم‌هایشان خیلی مشکل ندارد.

اعتماد : صد سال به این سال ها

عیدتان پیشاپیش مبارک. صد سال به این سال ها. خوب و خوش و خرم و دلشاد باشید. با اجازه تان این کرگدن نامه آخرین کرگدن نامه نود و سه است. تا پانزده فروردین نود چهار شما را به خیر و مرا به سلامت. هر چه بود، خوب و بد گذشت. اگر بد نوشتم و حوصله تان را سر بردم، گذشت: اگر خوب و خواندنی و دلنشین نوشتم، آن هم گذشت. رفیقم بودید گذشت: دشمنم هم بودید، گذشت. خوب یا بد، بضاعت مزجاتم همین بوده و بیش از این از دستم برنیامده. «بی نمکیم و جای شک نداره/ می گیم که دستمون نمک نداره».
من آنچه فکر کردم گفتنش خوب است گفتم. نگفتم، بلکه طرح موضوع کردم و بحثش را سر انداختم تا خودتان با عقل و درایت تان درباره اش بیندیشید و بحث کنید. اگر مهمل گفته ام معذورم دارید که عقلم بیش از این نمی رسیده و اگر حرف حساب زده ام بگویید خدا پدر و مادرش را بیامرزد. خدا خودم را هم بیامرزد.
حرف حساب زدن سخت است و هر روز حرف حساب زدن سخت تر. البته محذور هم در این ستون کم نداشته ام. در فضای پرسوءتفاهم امروز هر حرفی می تواند بر ضد خودش بدل شود و همواره برای نویسنده اش این نگرانی را پیش بیاورد که آش نخورده، دهنش بسوزد. توی فیلم های امریکایی دیده اید چطور به متهم هشدار می دهند «تو می توانی سکوت کنی اما هر چه بگویی علیه خودت به کار خواهد رفت؟» نویسندگی برای روزنامه هم یک جور در معرض اتهام قرار گرفتن است. نویسنده می تواند سکوت کند و حرفی نزند اما اگر زد، حتما یک جایی علیه اش به کار خواهد رفت.
لذا من همواره به خودم تذکر داده ام و دست مدیران «اعتماد» را باز گذاشته ام که «بی نمکی هزاربار بهتر از به مخاطره انداختن کار و کاسبی اعتماد است...» دم عیدی حرف تلخ و مایوس کننده نزنم. خدا را شکر تا اینجایش خیر بوده و این مابقی اش هم خیر خواهد بود انشاءالله. دلم می خواهد اما در این یادداشت آخر متواضعانه و فروتنانه از تک تک تان خواهش کنم که هیچ کینه و نقاری را با خودتان به سال بعد نبرید. من کاره ای نیستم که پیام نوروزی بدهم اما می گویم عید و سال تحویل فرصت مغتنمی است که خودمان را از شر بعضی چیزها خلاص کنیم. مهربانی هزاربار راحت تر از کین توزی است. کسی از کینه خیر ندیده و به جایی نرسیده.
فردا که مردیم خیلی شرم آور است پشت سرمان بگویند «فلانی مرد خوبی بود اما کینه شتری داشت و دلش با رفیقانش صاف نبود.» چرا نگویند «چه مرد خوبی بود که جواب بدی را حتی با خوبی می داد؟» حرف مردم مهم نیست. یعنی منظورم این نیست که برای خوشامد مردم ادای مهربانی درآورید. نخیر. ادا در نیاوریم بلکه به عمق جان مهربانی کنیم. واقعا خیلی سخت است که آدم کینه ای را ده سال و بیست سال و سی سال و چهل سال با خودش این طرف و آن طرف ببرد. مگر آدمیزاد چقدر طاقت دارد؟ بالاخره یک جایی باید خود را از شر همه این بار و بندیل بی حاصل خلاص کرد. عید بهانه خوبی است و از هیچ بزرگی کم نمی آید که دست مهر و محبت به سمت کوچک تر هایش دراز کند. سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش.
حشمت کسی کم نمی شود از تواضع و مهربانی و شفقت. بیشتر می شود که کمتر نه. موعظه نمی کنم. من اصلاقد این حرف ها نیستم. به عقل ناقص خودم فکر می کنم شاید این ورق پاره برحسب تصادف به دست یک آدم حسابی بیفتد و از کنار لغو من کریمانه بگذرد و با اندکی درنگ و تانی تصمیمی مهم و حیاتی بگیرد و دم ساعت تحویل دلش را با همه صاف کند. فقط زنگار گناه نیست که آینه دل را کدر می کند بلکه کینه و ناراحتی و نقار هم دل چون آینه در زنگ ظلام اندازد.
اصلامگر نه اینکه اسم دیگر کینه دل چرکینی است؟ چرا آدم دلش را بیهوده چرک کند. به قول مولانا چرا آدم باید کثافت دیگران را در خودش پاک کند؟ کثافت خودت را در دیگران پاک کن. مگر دومثقال دل چقدر جا دارد که سه سومش را از کینه و غم انباشته ای؟ به جای این کارها توی این فرصت عید و این هوای دل انگیز بهاری بنشین سعدی و حافظ و مولانا بخوان و قلبت را عین آینه صیقل بینداز... زیاد حرف زدم و احتمالابزرگ تر از دهانم حرف زدم. ببخشید اما به خدا قسم که چیزی توی دلم نیست و جز خیر و خوبی چیزی آرزو ندارم.
همه امید من این است که نود و چهار سال صلح و دوستی و آشتی و مهربانی و شفقت و همدلی و اتحاد و بقیه چیزهای خوب باشد. رسیدن به همه این خوبی ها سخت است و گاهی هم شدنی نیست. می دانم. اما آرزویش را که عیب ندارد در دلم بپرورانم. آرزو بر جوانان عیب نیست بر کرگدن ها هم. یاعلی. مخلص شما کرگدن.

شرق: کارخانه مردم‌سوزی

حجم موادمنفجره و محترقه و منهدمه‌ای که در شب چهارشنبه‌سوری جابه‌جا می‌شود طوری است که اگر یکی پاش لیز بخورد و همه با هم منفجر شود، جهان طوری می‌رود هوا که انفجار اتمی هیروشیما جلوش شبیه کبریت‌بازی است.
- ماهواره‌های جاسوسی که داشتند از بالا نگاه می‌کردند گزارش دادند این‌هوا سوخت مشکوک که از سوخت هسته‌ای هم سوخت‌تر است در ایران مشاهده شده. آنها هم سریع گفتند دیدید؟ دیدید؟ اینها دارند بمب می‌سازند. ظریف طفلک مجبور شد برود دوباره یک‌دوری با کری‌اینا بزند و توضیح بدهد که به‌جان جواد به جان‌ «جان»، اینها ترقه است و ما سالی یک‌بار ترقه در می‌کنیم اما وقتی در می‌کنیم بدجوری در می‌کنیم. حالا سناتورهایی که نامه نوشته بودند که به ایران حمله کنند، چهارشنبه‌سوری را بهانه کردند که وقتی مردم ایران خودشان اینطوری می‌کنند، از کجا معلوم که آتش نسوزانند؟
- هیتلر اعلام کرد من کارخانه‌های آدم‌سوزی داشتم و کلی هم به زحمت می‌افتادم. اینکه مردم خودشان خود‌سوزی می‌کنند اصلا به ذهن من نرسیده بود. یعنی ایرانی‌ها الان یک‌طوری چهارشنبه‌سوری را برگزار می‌کنند که اگر به عقل من می‌رسید، جای جنگ‌جهانی، یک‌چهارشنبه‌سوری راه می‌انداختم و ترقه و بمب در اختیار نژاد پاک آریایی قرار می‌دادم که هم خودش را بترکاند هم نوع‌بشر را.
- والا زمان ما شوق یک‌پریدن ساده از روی بته‌های نور و قاشق‌زنی و عشق و عاشقی بود چهارشنبه‌سوری. یعنی بچه بودیم خوش‌تیپ می‌کردیم، می‌آمدیم چهارشنبه‌سوری عاشق بشویم. الان یک‌طوری شده که می‌خواهیم از خانه بزنیم بیرون، باید از اهل خانه حلالیت بطلبیم و وصیتنامه بنویسیم و بعد از خانه بزنیم بیرون چون بیرون‌آمدن دست خودمان است و منفجرشدن دست عزیزان.

کیهان : رماتیسم

گفت: یک اقتصاددان عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در مصاحبه‌ای گفته است «دولت صورت مسئله اقتصاد را اشتباه گرفته است.»
گفتم: یعنی چی؟ منظورش چیست؟!
گفت: ایشان می‌گوید دولت هنوز نتوانسته نیازهای تولید کنندگان را برآورده کند، بدون توجه به علل کسری بودجه در پی پر کردن آن است، بسته رکود تورمی ناکارآمد است و...
گفتم: خب! باید برای حل این مشکلات به دولت کمک کرد و راهکار ارائه شود وگرنه با انتقاد کردن تنها که کاری پیش نمی‌رود.
گفت: ایشان می‌گوید یکی از مشکلات دولت آن است که به جای درمان اقتصاد کشور به نظریه‌پردازی مشغول است.
گفتم: یک نامزد نمایندگی مجلس در تبلیغات انتخاباتی خود می‌گفت؛ بنده قصد دارم با سوسیالیسم، لیبرالیسم، کاپیتالیسم، فمنیسم، امپریالیسم و... مبارزه کنم. پیرمردی از وسط جمعیت گفت؛ در میان این همه ایسم، لطفاً برای رماتیسم بنده هم فکری بکنید!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها