جام جم سرا: مهندس لیلا عراقیان، روبهرویمان نشسته است. طراح پل طبیعت. معماری جوان که در ۲۵ سالگی به تعبیر خودش «این هیولای هراسآور» را طراحی کرد. او فارغالتحصیل معماری از دانشگاه شهید بهشتی است و در ونکوور کانادا در حال ادامه تحصیل است.
فکر میکنم سال ۸۵ بود که به خاطر تبلیغاتی که کرده بودیم برای کار در اراضی دعوت شدیم. کار آلاچیقهای بوستان را به عهده گرفتیم. یک محوطه بود که سقف اسپیس فریم داشت. یک پوشش ساده و صاف بود و هفتصد مترمربع پارچه داشت. در بازار گل هم پلی بود که قرار بود دو طرف پارک را به هم وصل کند. کار ما درواقع طراحی پوشش پارچهای بود که دو طرف قرار گیرد. هر قطعه آن هزار مترمربع بود. آبوآتش دارای یکپارچه یکتکه است ولی در بازار گل، هر یک از قسمتهای پل با استفاده از سهتکه پارچه درستشده است.
بعد از اینکه پروژههای آمفیتئاتر آبوآتش، بازار گل و پل ابریشم دو را به عهده گرفتیم. در مرحله طراحی این پروژهها بودیم که فراخوان طراحی پل طبیعت که آن زمان نامش پل پیاده شهید مدرس بود مطرح شد.
طرح چهارپایه طرح دوم من بود. طرح اول که در مسابقه هم شرکت کرد، قسمت روی اتوبانش از اینکه هست خیلی سادهتر بود. در مورد این پروژه پنج فکر اساسی وجود داشت. اولین ایده این بود که این پل قرار نیست فقط مکانی برای وصل کردن دونقطه به هم باشد بلکه قرار است ادامه دو پارک و فضایی برای ماندن باشد. نکته دوم این بود که بیاییم بهجای اینکه دونقطه را در دو پارک به هم وصل کنیم، طوری طراحی کنیم که در هر دو طرف پخش شود و به همه نقاط کلیدی دو پارک هم متصل شود. این ایده تا حدی اتفاق افتاد. در درجه سوم میخواستیم نقاطی با کمترین درخت را پیدا کنیم و ستونها را آنجا کار بگذاریم.
طرح اولیه هم بنابراین بود که فرم به شکل درخت باشد. البته تصور این نبود که یک ستون درختی داشته باشیم. تکستونهای پراکندهای مدنظر بود. خود بدنه خرپا هم المانهای نامنظمی داشت. ایده دیگر این بود که بررسی کردیم و دیدیم وقتی با یک دهانه بزرگ طرف هستیم بدون شک یک عمق سازهای خواهیم داشت. درواقع ایده این بود که ابعاد را طوری کنیم که فضا و معماری تبدیل به المانهای جداییناپذیر باشند. مسئله دیگری که مدنظرمان قرار گرفت این بود که معمولاً پلها چون قرار است بهینه ساخته شوند، طراحی صاف دارند. اینیک نوع پرسپکتیو یک نقطهای ایجاد میکند که آدم را مجبور به رفتن میکند. ما پل را بهصورت قوسی کشیدیم تا رهگذر انتهای مسیر را نبیند. این پیچوخم سرعت آدم را کم میکند.
در مرحله دوم قرار شد کار با همان ایده اولیه کمی تحقیق شود؛ یعنی قرار شد طرحی بدهیم که تمرکز اولیه آن روی اتوبان باشد ولی زبانی داشته باشد که اگر لازم شد بعدا بتواند ادامه پیدا کند. مسئله دیگر این بود که قرار شد پل کمی نمادگراتر باشد و خیلی ساده و معمولی نباشد. در مرحله دوم مسابقه تمرکز را روی بخش اتوبان گذاشتیم و مسیرها خلاصه شد؛ اما الآن یک سری مسیرهایی داریم که روی خطوط توپوگرافی زمین حرکت میکند. در هر دو پارک پخش میشود. دوطبقه بودنش دو نوع دسترسی به پل را ایجاد میکند. در مرحله دوم چهارپایه بودن مطرح شد و آن چیزی که امروز میبینید درواقع پیشرفته شده همان طرح مرحله دوم است.
نه اصلاً. این فرمی نبود که من بهتنهایی به آن رسیده باشم. یک کار تیمی بود. مهندس بهزادی و سحر یاسایی هم در زمینه همکار من بودند و فکر هر سه ما بود که برنده شد. وقتی با مهندس سازه صحبت کردیم گفت شاید بهجای ۴ ستون با دو ستون هم بشود این کار را پیش برد. بعد بررسی کردیم و کار روی سه ستون نهایی شد. زمان بررسی، قوسها هم تغییراتی ایجاد شد. همچنین رمپها بیرون فضای پارک بود که حس خطرناکی داشت؛ برای همین تغییر کرد. فرم سرستونها هم که از اول سهطبقه و ویوپوینت بود، کمی تغییر کرد.
راستش آن اول که بحث مسابقه مطرح شد، یکطورهایی گفتم که دلت خوش است. اینهمه مهندس بزرگ. امکان ندارد طرح من برگزیده شود. مهندس بهزادی گفت که آنها آدمهای منصفی هستند و اگر کار خوب بدهیم میپذیرند. ولی ته دلم فکر میکردم که دارم طرحی را میکشم که قرار است روی کاغذ بماند. برای همین تصمیم گرفتم یکچیز هیجانانگیز و جالب طراحی کنم که چیز خوبی روی کاغذ باقی بماند. آن زمان ۲۵ سالم بود. وقتیکه برنده شدیم ۲۶ ساله بودم و تا ۲۷ سالگی درگیر طرح بودم. میرفتم ایتالیا و کنار دست مهندسان سازه مینشستم تا کارشان را ببینم. وقتی برنده شدیم داشتم در کانادا فوقلیسانس میخواندم. مرخصی گرفتم و برگشتم ایران تا پایکار باشم. میدانستم دارم با یک گروه سازهای حرفهای کار میکنم که کارشان را بلدند و من فقط روی طراحی فرم تمرکز داشتم و نگران مسائل فنی نبودم. همیشه میگویم خوشمزهترین قسمت و پز دادنش برای من است ولی حقیقت این است که زحمت و سختی کار بر عهده تعداد زیادی از دوستانم بود. هم حس میکنم که خیلی خوششانس بودم و هم از آنها خجالت میکشم که همهاش اسم مرا میبرند.
بله. زیاد.
خوب. وقتی آدمها را میبینم که روی آن قدم میزنند و عکس میگیرند حس خوشایندی دارم. رسالت ما معمارها این است که فضاهایی بسازیم که مردم در آن حس بهتری داشته باشند. حتی چند بار مردم دوربین به دستم دادهاند تا از آنها عکس بگیرم. یکبار با همکارم رفته بودم برای عکاسی از پل. تنها کنار سهپایه ایستاده بودم. یک زوج رد میشدند. فکر کردند ما از آنهایی هستیم که از مردم عکس میگیرند و به آنها میفروشند. از من خواستند از آنها عکس بگیرم. من هم گرفتم و برایشان ایمیل کردم. (همشهری معماری)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد
اگه پسر بچه 2ساله هم بود تره هم براش خورد نمیشد.
پسر دایی منگل منم اگه با مهندس بهزادی میشست از
این بهترشو میكشید.
خوشحالم كه رعایت اخلاق حرفه ایِ گروهی شد و از سایر اعضای فعال هم قدردانی شد. :)
امیدوارم این تركیب افراد، در آینده به دستاوردهای بیشتری برسند.
به عنوان ی دانشجوی معماری بهت با تمام وجودم افتخار میكنم
برایت آرزوی موفقیت روزافزون از درگاه آن ایزد منان را دارم. درود بر ایران و زنان ایرانی
زنده بااااااااااااااااااااااااااااد
من و همسرم برای بازدید از پل طبیعت به پارك آب و آتش رفتیم و از طراحی و ساخت بعنوان ایرانی لذت و خیلی خوشحال شدیم كه یك جوان ایرانی
خانم طراحی را در حد جهانی ارائه داده اند .
پیشنهاد میكنم با توجه زحمات كشیده شده به پارك آب و آتش و پل نسبت به بازسازی شرق پل ( پارك طالقانی ) نیز توسط شهرداری محترم اقدام
گردد . باتشكر
گاهی از كشورم بنا به دلایل بسیار ناامید میشم اما وقتی اینجور خبرها رو می شنوم به خودم میگم: هنوز هم امیدی هست. ما می توانیم ...
شاد و سربلند باشید
خانم مهندس كارتون عالیست واقعا حركت روی پل هیجان و شعف بوجود می آورد...
من میخواستم معماری بخوانم اما راهنما نداشتم و اشتباها CIVIL خوندم در بنگلور هندوستان .
اكنون بعد ۳۲ سال فارغ التحصیلی همچنان عاشق معماری هستم .
موفقیت های بیشتر برای شما آرزومندم .
قدرت اله عمرانی فر
و هم از شما سپاس گذارم كه این مطالب خوب را در اختیار ما كاربران قرار می دهید ... با سپاس فراوان .