بازی تمام شد. چیزی که ماند، سیل اشک‌هایی بود که ریخته شد. خشم نبود، همگی اشک بود و اندوه. ملتی که چند ده سال است امیدش، دلخوشی‌اش و زندگی‌اش فوتبال است. همه دردهایش، همه شکست‌ها و حسرت‌هایش را، تمام سرخوردگی‌اش، همه آنچه فقر می‌داندش‏ را با توپ فوتبال، با بازی در مستطیل سبز – که حالا رنگ خون گرفته- خالی می‌کند یکجا در 6 دقیقه از دست داد. ملتی که در 6 دقیقه تحقیر شد. بلوهوریزونته این بار آشوویتس شده بود، هولوکاست بار دیگر تکرار. برای برزیلی‌ها همین قدر دردناک. همین قدر ترسناک.
کد خبر: ۶۹۴۲۴۵

بعد از گل چهارم تیم آلمان این بار دوربین‌های تلویزیونی چهره نوجوانی را شکار کردند که غرق اشک شده بود. تصویری که تا مدت‌ها جزئی از خاطره جمعی فوتبالی‌های جهان خواهد بود، تصویری که قدرت فوتبال را در هزاره سوم نشان می‌دهد. قدرتی که ملتی را وابسته خود کرده و سیاست در مقابل آن چیزی شبیه تنقلات است. گریه‌های نوجوان برزیلی آن‌قدر تکان‌دهنده بود که بسیاری از جامعه شناسان این بار از تاثیرات این ورزش بنویسند. این لحظه هم اما ثبت شد. وقتی نیم قرن پیش اروگوئه در فینال جام‌جهانی در ورزشگاه ماراکانا برزیل را با اختلاف یک گل شکست داد و قهرمان جام‌جهانی شد، مردم برزیل آن را «فاجعه ماراکانا» نامیدند. فاجعه‌ای که حالا در برابر بازی نیمه‌نهایی امسال هیچ ارزشی ندارد. آلسیدس جیجیا، زننده‌ گل دوم اروگوئه، سال‌ها بعد گفت: «در تمام عمرم، هرگز مردمی به غمگینی برزیلی‌ها بعد از آن شکست ندیدم.» او البته با همدردی کمتری اضافه کرد: «در تاریخ، فقط سه نفر توانستند ماراکانا را با یک حرکت، ساکت کنند: پاپ، فرانک سیناترا و من.» در بخشی از روایت «چرا فوتبال مهم است» نوشته همین بازیکن در یکی از مجلات، او می‌گوید:‌ وقتی سوت پایان بازی به صدا درآمد هزاران نفر در جایگاه‌‌های ورزشگاه و خدا می‌داند چند نفر در سراسر برزیل، زیر گریه زدند.اشک‌های پسر بچه برزیلی پس از گل چهارم آلمان‌ها به تلخی همان هزاران گریه مردم غمگین برزیل بود. همان‌قدر شوک‌آور و ترسناک.

میثم اسماعیلی ‌/‌ جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها