آزمایش DNA اسرار قتل زن جوان و 2 دختر خردسال را فاش کرد

اثبات بی‌گناهی 2 متهم به قتل پس از‌22 سال

دو مرد نیویورکی متهم به قتل بعد از حدود 22 سال زندان، با آزمایش DNA از اتهام خود تبرئه شدند.
کد خبر: ۶۵۰۴۵۵
اثبات بی‌گناهی 2 متهم به قتل پس از‌22 سال

آنتونیو یاربوگ و شریف ویلسون، زمانی که نوجوان بودند، به اتهام سه فقره قتل بازداشت شدند. آنها که بیش از دو دهه از عمر خود را به اتهام قتل در زندان گذراندند، هفته گذشته با به دست آمدن مدارک جدید از اتهام خود تبرئه و از زندان آزاد شدند.

کلید معمای پرونده آنها نتایجی بود که از آزمایش DNA به دست آمد. مقامات قضایی در بازبینی پرونده‌های قتل دهه 80 و 90 متوجه شدند نمونه آزمایش DNA یک قاتل متجاوز که سال 1999 مرتکب قتل شده، با DNA به دست آمده از زیر ناخن‌های مقتولان پرونده یاربورگ و ویلسون یکی است و در واقع قتل را همان فرد مرتکب شده و دو متهم دیگر بی‌گناه هستند.

یاربوگ و ویلسون که اکنون در دهه سوم زندگی خود هستند، می‌گویند نمی‌توانند باور کنند که از زندان آزاد شده‌اند.

یاربوگ می‌گوید: «من هنوز نتوانسته‌ام بفهمم آزادی چه شکلی است و چه معنی و مفهومی دارد؟ از دو روز پیش که از زندان آزاد شده‌ام، نخوابیده‌ام و بشدت هیجان‌زده هستم. احساس عجیبی دارم، واقعا شگفت‌انگیز است.»

یاربوگ متهم شده بود مادر، خواهر خردسال خود و یکی از کودکان فامیل را به قتل رسانده است. او نیمه شب حادثه به خانه‌اش رفت و پیکرهای بی‌جان اعضای خانواده خود را غرق در خون دید. او که از این حادثه بشدت شوکه و غمگین بود، خودش متهم به قتل شد، اما هرگز این جرم را نپذیرفت و در همه مراحل، به بی‌گناهی خود اصرار داشت. او 22 سال از زندگی خود را در زندان آتیکا که یکی از امنیتی‌ترین زندان‌های آمریکاست، در میان خطرناک‌ترین جنایتکاران گذراند. او درباره زندان می‌گوید: «زندان آتیکا شبیه یک کابوس وحشتناک و عذاب‌آور بود و حالا نمی‌توانم باور کنم از آن کابوس بیدار شده‌ام. این دوران 21 سال و هفت ماه طول کشید، اما برای من مثل 42 سال و هفت ماه گذشت. چون من هرگز مرتکب قتل نشده و بی‌گناه بودم.»

کنت تامپسون، بازپرس بخش جنایی، پس از بررسی نتایج آزمایش DNA اعلام کرد حکم صادره درباره قتل‌های سال 1992 در بروکلین دیگر وجاهت قانونی ندارد و هر دو متهم باید آزاد شوند.

وکیل مدافع یاربورگ می‌گوید: «هر کسی که با ذهن باز به مدارک به دست آمده نگاه کند، متوجه می‌شود هیچ احتمالی وجود ندارد که یاربوگ مادر خود و دو مقتول خردسال دیگر را کشته باشد. واقعا گناهکار دانستن او اشتباهی بزرگ بود که از همان اول می‌شد تشخیص داد. من سال‌ها پیش که هنوز خبری از تحقیقات DNA نبود، گفتم یاربوگ بی‌گناه است و در تمام این مدت سر حرفم ایستادم تا این‌ که بالاخره علم به کمک ما آمد و همه چیز روشن شد.»

یاربوگ به این دلیل محکوم شد که در زمان بازداشت و بازجویی بشدت ترسیده بود. ماموران فکر می‌کردند ترس او به دلیل گناهکاری‌اش است. از طرفی وقتی دوست او ویلسون بازداشت شد، به دروغ به قتل اعتراف کرد و هر دویشان را به دردسری بزرگ انداخت.

یاربوگ در شب حادثه که در آن زمان 18 سال داشت، همراه دوستش ویلسون پانزده ساله، از یک مهمانی شبانه به خانه برمی‌گشتند. یاربوگ وقتی در خانه را باز کرد، مادر، خواهر و دختر خردسال دیگری از خانواده‌شان را غرق در خون دید. دو دختر خردسال نیمه‌عریان بودند. یاربوگ می‌گوید: «من از دیدن آن صحنه فجیع بشدت وحشت کرده بودم و باورم نمی‌شد چنین اتفاقی افتاده است. به محض این‌ که به خودم آمدم، پلیس را خبر کردم. ماموران از من بازجویی کردند و پرسیدند احتمال می‌دهم چه کسی این قتل‌ها را مرتکب شده باشد؟ قبل از آن بگذارید بگویم که پلیس تصویر اجساد را توی صورت من پرت کرد. بازجو به من سیلی زد و تهدیدم کرد و خواست اعتراف دروغین را امضا کنم، اما من گفتم این کار را نمی‌کنم.»

ویلسون هم درباره این ‌که چرا به دروغ به قتل اعتراف کرد، می‌گوید: «من ترسیده بودم. به من دروغ گفتند. به من تلقین کردند که من می‌خواسته‌ام مادرم را بکشم این موضوع حقیقت نداشت، اما به حدی شوکه شده بودم که قتل را گردن گرفتم تا کابوس بازجویی‌ها تمام شود.»

ویلسون که به او گفته بودند با حکم حبس ابد روبه‌روست، قتل را با وعده تخفیف در مجازات پذیرفت. او در آن زمان فکر می‌کرد در هر صورت مجرم شناخته می‌شوند پس بهتر است معامله کند تا از مجازات سنگین رهایی یابد.

هر دو متهم در محاکمه‌های جداگانه، محکوم شناخته شدند. یاربوگ به 75 سال حبس محکوم شد، اما مجازات ویلسون سبک‌تر بود. او اگرچه حکم حبس ابد گرفت، اما می‌توانست پس از 9 سال درخواست عفو مشروط کند. آن دو 12 سال را در زندان گذراندند، پس از آن یک نامه مهم دریافت کردند. ویلسون می‌گوید: «من نامه ای از خاله یاربوگ دریافت کردم. او پرسیده بود آیا واقعا ما قتل‌ها را انجام داده‌ایم؟ او از ما خواسته بود راستش را بگوییم.»

ویلسون در پاسخ او نوشت: «من اشتباه کردم که قتل را گردن یاربوگ انداختم، اما ترسیده بودم و تحت فشار مجبور شدم این کار را انجام بدهم. هر دوی ما بی‌گناه هستیم.»

ویلسون در حالی ‌که هنگام گفت‌وگو کنار یاربوگ نشسته است، می‌گوید: «سال‌ها احساس وحشتناکی داشتم. به گناهی اعتراف کرده بودم که هرگز مرتکب نشده بودم. هنوز هم احساس بدی دارم. من در این ماجرا مقصر هستم.»

نامه ویلسون به خاله یاربوگ باعث شد یک وکیل مدافع و بازپرس بخش جنایی، تصمیم بگیرند پرونده را دوباره بررسی کنند. البته آنها پنج سال بعد از این مکاتبه دست به کار شدند.

تامپسون، بازپرس وقت جنایی قول داد این پرونده را پیگیری کند. کار او بخشی از پروژه بزرگ بازبینی پرونده‌های قتل بروکلین در دهه 80 و اوایل دهه 90 میلادی بود. سال گذشته، یک نمونه DNA در یکی از پرونده‌های تجاوز در سال 1999 نظر بازپرس را به خود جلب کرد چون با نمونه DNA که از زیر ناخن مادر یاربوگ به دست آمده بود، مطابقت داشت. متهم این پرونده درباره دو فقره قتل در سال 1999 که به شکل مشابه صورت گرفته، گناهکار شناخته شده بود، حال آن که یاربوگ و ویلسون در این زمان در زندان بودند.

یاربوگ می‌گوید: «وقتی خبر آزادی‌ام را شنیدم، خیلی خوشحال شدم. شوکه بودم و باور نمی‌کردم، اما کم‌کم باورم می‌شود. باور می‌کنم که دیگر نیازی نیست برای رفتن به دستشویی، از کسی اجازه بگیرم. لازم نیست برای رفتن به هواخوری، انتظار بکشم. آن دیوارهای خاکستری دیگر خانه من نیست. حالا آزاد هستم، آزاد.»

ویلسون و یاربوگ بیش از دو دهه همدیگر را ندیده بودند تا این که یکدیگر را در دادگاه ملاقات کردند. ویلسون به سمت یاربورگ رفت و گفت: «بابت شهادت دروغی که علیه تو دادم و به خاطر همه رنجی که به تو تحمیل کردم، از تو معذرت می‌خواهم. امیدوارم مرا ببخشی.»

یاربوگ هنوز به خاطر اتفاقاتی که پشت‌سر گذاشته، ناراحت است، اما به نظر او مقصر، شخص دیگری است نه ویلسون. او می‌گوید: «من می‌دانم که او مجبور شد علیه من شهادت بدهد. می‌دانم او را تهدید کردند و تحت فشار گذاشتند تا به دروغ اعتراف کند. با من هم همین کارها را کردند. ویلسون آن موقع فقط 15 سال داشت. می‌فهمم که چقدر ترسیده بود. واقعا درکش می‌کنم. مقصر اصلی پلیس است نه ویلسون. مقصر کسانی هستند که به جای یافتن قاتل واقعی، راه آسان‌تر را انتخاب و یک نوجوان را با تهدید مجبور به اعتراف کردند.»

یاربوگ که بعد از دو دهه قاتل خانواده خود را پیدا کرده است، می‌گوید: «حالا همه چیز دست خداست. قاتل واقعی پیدا و بی‌گناهی ما اثبات شده است. دیگر نمی‌خواهم به گذشته فکر کنم. می‌خواهم به آینده بیندیشم و آرزوهایم را برآورده کنم.» اشک‌های او موقع گفتن این جملات سرازیر می‌شود.

این دو مرد آزادی خود را با برآورده کردن آرزوهایی که 22 سال در دل خود داشتند، جشن گرفتند؛ ویلسون پیتزای تند نیویورکی خورد و یاربورگ ریه‌های خود را از هوای نیویورک پر کرد./ ضمیمه تپش

مترجم: سارا لقایی

منبع: سی.ان.ان

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها