زن روان‌شناس که شوهرش را با ضربات چاقو به قتل رسانده ‌بود، با رضایت بدون قید و شرط پدر و مادر همسرش از قصاص نجات پیدا کرد و درجلسه محاکمه در حالی‌ که بشدت می‌لرزید جزییات قتل را توضیح داد.
کد خبر: ۶۲۵۲۵۲

به گزارش جام جم سرا به نقل از انتخاب، این زن که به‌عنوان مشاور خانواده در کلینیکی مشغول به کار بود، از آزارهای شوهرش فقط چند روز بعد از عروسی‌ گفت و ادعا کرد قصدی برای کشتن همسرش نداشت. نماینده دادستان در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده که در شعبه ۱۱۳ دادگاه کیفری‌استان تهران به ریاست قاضی اصغرزاده برگزار شد، گفت: متهم به نام نرگس، ۲۵‌ساله، شوهرش یوسف را اول فروردین سال‌جاری با ضربات چاقو به قتل رسانده ‌است. متهم در جلسات مختلف بازجویی جزییات قتل را تشریح کرده و با توجه به مقرون به واقع‌بودن اعترافات و همچنین مدارک و شواهد موجود در پرونده به‌عنوان نماینده دادستان تهران درخواست صدور حکم قانونی را دارم.
 در ادامه پدر و مادر مقتول به‌عنوان اولیای‌دم در جایگاه حاضر شدند. پدر مقتول گفت: «خداوند در قرآن برای قتل نفس مسلمان قصاص را در نظر گرفته اما بخشش را از آن بهتر و بالا‌تر دانسته ‌است بنابراین من هم از قصاص صرف‌نظر می‌کنم و شکایتی از عروسم ندارم. دیه هم نمی‌خواهم اما درخواست دارم حقوق قانونی خود مثل مهریه، نفقه و... را ببخشد و آن را از من طلب نکند. با قصاص او پسر من زنده نخواهد شد و هیچ‌چیز تغییر نمی‌کند.» مادر مقتول نیز گفته‌های شوهرش را تایید و رضایت خود را اعلام کرد.
سپس متهم در جایگاه حاضر شد. نرگس اتهام قتل را قبول کرد و گفت قصدی برای کشتن شوهرش نداشت. او گفت: من تازه ازدواج کرده ‌بودم. به‌عنوان مشاور در کلینیکی کار می‌کردم و شوهرم هم مامور نیروی انتظامی ‌بود. از‌‌ همان موقع‌ که با هم ازدواج کردیم با یوسف دعوا داشتم. یوسف خیلی بداخلاق و عصبانی بود و به هر بهانه‌ای دعوا راه می‌انداخت. چند روز قبل از عید به من گفت به شمال برویم. من به او گفتم سوم عید عروسی برادرم است بگذار عروسی بگذرد بعد برویم. قبول نکرد و دعوا کرد گفت باید برویم و اگر نیایی خودم می‌روم. خیلی بدرفتاری کرد برای اینکه دعوا نشود پیشنهادش را قبول کردم اما گفتم مگر تو پول ‌داری که به شمال برویم؟ جواب داد ندارم با این حال برویم. از من خواست آماده شوم بعد از اینکه لباس‌هایم را پوشیدم یکدفعه گفت اصلا شمال نمی‌رویم.
 با هم جروبحث کردیم و من گفتم مگر من مسخره‌ام چرا این کار‌ها را می‌کنی. فحاشی کرد خیلی عصبانی شد. من دیگر حرفی نزدم بلند شدم برای شب غذا درست کنم. در قابلمه برنج ریختم که یکدفعه گفت برای چه کسی غذا درست می‌کنی؟ گفتم برای تو. قابلمه را برداشت و به زمین کوبید دوباره فحاشی کرد و گفت لازم نیست غذا درست کنی. خانه را به‌هم ریخت. گفت همین حالا با برادرت تماس بگیر بیاید تو را به خانه پدرت ببرد. گفتم نمی‌خواهم برادرم در این درگیری باشد ما باهم دعوا داریم و این موضوع ربطی به کسی ندارد چرا او را درگیر می‌کنی؟ شوهرم گفت باید از خانه بروم. بدون اینکه کفش بپوشم و بتوانم چادرم را بردارم من را از خانه بیرون کرد. با برادرم تماس گرفتم و گفتم به دنبالم بیاید.
او گفت دارم برای عیددیدنی به خانه پدرشوهرت می‌روم گفتم دنبال من بیا چون یوسف مرا بدون کفش از خانه بیرون کرده و دارد آبروریزی می‌شود. قرار شد برادرم بیاید. به خانه همسایه رفتم و یک جفت دمپایی از او گرفتم و پوشیدم. برادرم که رسید به من گفت چرا سر خانه و زندگی‌ات نمی‌مانی چرا دعوا می‌کنی؟ گفتم یوسف من را از خانه بیرون کرد من نمی‌خواستم دعوا کنم. پدرومادرم و برادرم مرا به خانه بردند و با یوسف صحبت کردند و ما را با هم آشتی دادند.
متهم ادامه داد: پدرم گفت بیا به خانه پدرشوهرت برویم تا همه‌چیز تمام شود چون شوهرم همه خانه را به هم ریخته بود و کتاب‌ها و لباس‌هایم را وسط خانه انداخته بود گفتم اول خانه را جمع می‌کنم عید است شاید کسی بیاید. به پدرم گفتم شما بروید. مادر و برادرم رفتند و پدرم برای ناهار پیش ما ماند. بعد از چند دقیقه یوسف دوباره به من فحش ‌داد و دعوا ‌کرد پدرم او را آرام کرد و بعد از خوردن غذا از خانه‌مان رفت. وقتی پدرم رفت یوسف دوباره شروع کرد به من می‌گفت باید پول موبایلم را که به خاطر عصبانیت از دست تو شکستم بدهی گفتم من حالا پولی ندارم. اصرار کرد و گفت برو خیابان و پول بیاور خیلی ناراحت شدم من تازه‌عروس بودم و او چنین حرفی به من می‌زد، گفتم از خانه بیرون می‌روم و دیگر برنمی‌گردم و به پدر و مادرت می‌گویم که چه کار کردی.
کتکم زد و بدون اینکه لباس بپوشم من را از خانه بیرون انداخت. عصبانیتش از بین نرفت. در راهرو هم گلدانی فلزی را برداشت و به سرم کوبید بعد چاقو آورد و در حالی‌که با دستش مو‌هایم را گرفته بود و می‌کشید با دست دیگرش می‌خواست با چاقو من را بزند. در این کشمکش بود که چاقو را از او گرفتم و اصلا نفهمیدم ضربات چطور وارد شد، فقط صدای آخ او را شنیدم و بعد هم سست شد و به زمین افتاد. من فکر نمی‌کردم چاقو خورده ‌باشد. بلافاصله از خانه بیرون رفتم و جلوی ماشینی را که راننده‌اش زن بود، گرفتم و از او خواستم مرا به خانه مادرشوهرم ببرد. مادرشوهرم که در را باز کرد گفتم یوسف من را از خانه بیرون کرده‌‌ همان موقع ‌بود که همسایه‌ها به پدرشوهرم زنگ زدند و گفتند یوسف چاقو خورده ‌است.
متهم ضمن قبول خواسته پدرشوهرش برای رضایت گفت: یوسف خیلی مرا اذیت می‌کرد و هربار که به پدرشوهرم می‌گفتم او من را آرام می‌کرد و می‌خواست که طلاق نگیریم. این اواخر به من گفته ‌بود دیگر دعوایتان را به من نگویید. او هم خسته ‌شده ‌بود. بنابر این گزارش هیات قضات شعبه ۱۱۳ بعد از دفاعیات متهم و وکیل مدافعش برای صدور رای دادگاه وارد شور شدند.

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۲
زهرا
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۳۵ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۲
۰
۰
با سلام
این خانم وقتی می بینه شوهرش مرد نیست با یك دیوانه ازدواج كرده باید زود طلاق میگرفت من حق بهش میدم پدر و مادر شوهرش هم پسر دیوانهشان را میشناختند كه رضایت دادند، باید ازاد شود از خودش دفاع كرده،
ب .م
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۵۷ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۳
۰
۰
بیچاره دختر ها با هزاران آرزو و امید ازدواج میكنند ولی در آخر سر از دادگاه در می آورند.دقیقا" شوهر من هم ای رفتارها را ازخودش نشون میداد ولی من زود طلاق گرفتم وگرنه الان یا اونو كشته بودو یا خودمو.
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها