دیروز مثل هر روز دیگری پشت میزمان نشسته بودیم و باز مثل هر روز با چشمان شهلا و خمارمان ـ خیلی ممنون چشم‌های شما هم زیباست ـ زل‌زده بودیم به کاشی‌های زرشکی اتاق کارمان، تعجب نکنید، اتاق کار ما عینهو کله‌پزی است؛ نصف دیوارهای آن سنگ و نصف دیگر تا سقف کاشی‌های زرشکی خوشرنگ... .
کد خبر: ۶۲۱۷۰۷

به هر حال همین جور که زل زده بودیم به در و دیوار، بی‌خود و بی‌جهت یادمان افتاد این روزها چقدر الکی، ‌الکی از ارزان شدن سکه خوشحالیم ـ نه این که ما شام و ناهار سکه می‌خوریم! ـ چقدر شادمانیم از این بابت که قرار است روزی برسد که قیمت خیلی چیزها از اینی که هست پایین‌تر بیاید! خلاصه خیلی خوشحالیم که شاید روزی برسد که از دم سوپرمارکت که رد می‌شویم زورکی به ما جنس مجانی بدهند، بله؟... خودمان هم می‌دانیم، حالا ما یک چیزی گفتیم شما زیاد سخت نگیرید! به هر حال آنقدر از خودمان خوشحالی در کردیم تا این که نمی‌دانیم چه مرگمان شد که این فکر سراغمان آمد ـ بیماریم دیگر ـ که چرا این روزها بعضی‌ها انگشت مبارکشان عینهو انگشت پطروس فداکار همیشه آماده است تا اگر زبانمان لال روزنه امیدی در زندگیمان ایجاد شد با انگشت مبارک روزنه امیدمان را سد کنند.

از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان که هر قدر فکر کردیم به نتیجه نرسیدیم! ناچارا چون کار دیگری بلد نبودیم دوباره نشستیم و فکر کردیم ـ راست می‌گویید خودمان هم از این همه فکر کردن حالمان به هم می‌خورد! ـ فکر کردیم چطور می‌شود این بعضی‌ها را کاملا دوستانه تفهیم کرد که جان برادر غیر از دست به یقه شدن راه‌های دیگری هم برای نتیجه گرفتن هست ـ کور شویم اگر دروغ بگوییم ـ در همین فکرها بودیم که یکهو چندنفر از دوستان! آمدند و کاملا متمدنانه با ما درخصوص مسائل مختلف بحث و تبادل‌نظر کردند، اصلا به جان خودمان از ما آدم دیگری ساختند، خودتان ببینید متوجه می‌شوید! فقط باید کمی صبر کنید تا... بگذریم. به هر حال الان انگار تازه متولد شده‌ایم! نگاهمان به دنیا تغییر کرده است. اگرچه دکترمان معتقد است این تغییر نگاه بیشتر به دلیل ورم چشم‌هایمان است! اما نمی دانیم چرا با توجه به آن همه گفتمان سنگین باز اصرار داریم که راه‌های دیگری هم برای نشان دادن توانمندی‌هایمان هست، مثلا... بی‌خیال... .

نمی‌دانیم چرا، اما بی‌خود و بی‌‌جهت یاد این داستان افتادیم که... نقل می‌کنند یک روز در بیشه‌ای بسیار دور سگی نزد شیری رفت و گفت: «ای شیر! با من کشتی بگیر.» شیر از کشتی‌گرفتن با سگ سر باز زد. سگ از این کار شیر دلگیر شد و گفت: «نزد تمام سگان خواهم گفت‌ شیر از مقابله با من می‌هراسد» شیر مکثی کرد، به سگ خیره شد و گفت: «سرزنش سگان را خوشتر دارم از این که شیران مرا شماتت کنند که با سگی کشتی گرفته‌ام!» القصه، تمام عرض ما همین است که جان برادر این درست که ما خیلی... بگذریم، اما بین خودمان باشد جنگیدن همیشه راه نشان دادن قدرت نیست. ملتفت هستید که؟

مهیار عربی / جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها