در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
سینمای ایران هم از این اتفاقها کم نداشته است و بسیاری از اهالی سینما از اتفاقهای پشت صحنه آسیب دیدهاند؛ از مرگ کارگردان گرفته تا نقص عضو بازیگران.
سیدعلی سجادیحسینی؛ جنگی به جای مشقی
یکی از عجیبترین مرگهای سینمای ایران را باید به نام سیدعلی سجادیحسینی نوشت؛ کارگردانی که کار جدیاش را در سینمای ایران با دستیاری کامبوزیا پرتوی در فیلم خاطرهانگیز گلنار آغاز کرد اما در سینمای ایران با کارگردانی مدرسه پیرمردها ماندگار شد. فیلمی که هنوز با گذشت نزدیک به دو دهه از ساختش قابل دیدن است و پخش هر سالهاش از تلویزیون گواه بر این مدعاست. او در صبح یک روز کاری در پشت صحنه فیلم تازهاش (که با مرگش نیمه تمام نماند و بالاخره روی پرده هم رفت) با شلیک گلولهای به قتل رسید. ماجرا از این قرار بود که او اطراف شهر اراک سر لوکیشن فیلمش یعنی «خط آتش» با گروهی مشغول آمادهسازی صحنه بود که ناگهان گلولهای به پیشانیاش اصابت کرد و پیش از آنکه هر اقدامی صورت گیرد، جانش را از دست داد. رعایت نکردن عوامل ایمنی که شرط ابتدایی هر کاری در سینماست ـ بویژه در فیلمهای جنگی ـ باعث مرگ این کارگردان شد. بعدها مشخص شد، یکی از فشنگهای سلاح استفاده شده در فیلم، برخلاف همه فشنگ «جنگی» بوده نه «مشقی» و تقدیر کارگردان طوری بوده که همان فشنگ بر پیشانی او بنشیند و مرگ او را رقم بزند. او دستیار کارگردانی فیلمهای دزد عروسکها و عروس را هم در کارنامهاش داشت و بجز فیلم مدرسه پیرمردها کارگردان فیلم خوبی همچون ترانزیت با بازی فرامرز قریبیان هم بود. از همان روزهای بعد از این اتفاق یعنی سال 1373 بحثهایی درباره ایمنی و بیمه هنرمندان در رسانهها آغاز شد که بعد از فروکش کردن این اتفاق مثل همیشه به فراموشی سپرده شد.
شاهرخ غیاثی؛ سقوط از اسب
سال 1375. لوکیشن فیلم «رفیع پیتز» کارگردان ایرانی - فرانسوی که قرار بود اولین اثرش را در ایران جلوی دوربین ببرد. او فرزند ملک جهان خزایی یکی از بهترین طراحان لباس سینمای ایران است و براساس نمایشنامهای از بهرام بیضایی قرار است فیلمی به روی پرده ببرد، اما همان روزهای اول شوک بزرگ به او وارد میشود تا متوجه شود قواعد سینمای ایران با آنچه در جهان میبیند تفاوت چشمگیری دارد. یکی از بازیگران این پروژه شاهرخ غیاثی است. بازیگر تحصیلکردهای که فارغالتحصیل سینما از دانشکده هنرهای دراماتیک است اما مجسمهساز و نقاش قابلی نیز هست و مجموعهای از آثارش هم همان روزها بر دیوار گالری سیحون نقش بسته است. در صحنهای از فیلم او سوار بر درشکهای است که از میان دشتها میگذرد، اسب گاری به فرمان او نیست و بعد از سرعت گرفتن شاهرخ غیاثی از درشکه پرت میشود تا آخرین نقشش در سینمای ایران با سکانس مرگ او رقم بخورد. هر چند او از بازیگران اصلی فیلم نیست اما رفیع پیتز ترجیح میدهد بازیگری را جایگزین او کند و سکانسهای او را از فیلم بیرون میآورد. در کارنامه جمع و جور و کوتاه شاهرخ غیاثی شاید فیلم «بلندیهای صفر» از حسینعلی لیالستانی به یادماندنیتر باشد، هر چند او فیلم موفق «ماه مهربان» را هم در کارنامهاش داشت.
گوهر خیراندیش؛ تصادف در قاب
تازهترین اتفاق در سینمای ایران را بازیگر کهنهکار این سینما رقم زد. تصادف برای گوهر خیراندیش و روانه شدن او به بیمارستان. فیلم تازه بهروز افخمی پیش از آنکه روی پرده بخواهد سروصدا کند و نامش بارها شنیده شود در حین فیلمبرداری و به دلیل حاشیه پررنگش خبرساز شد .
گوهر خیراندیش که به همراه عوامل فیلم بهروز افخمی یعنی فیلم « آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» برای فیلمبرداری به رینه ـ پلور دماوند رفته بود، سر صحنه فیلمبرداری، با یک خودرو تصادف کرد و دچار سانحه شد.
خیراندیش برای فیلمبرداری یکی از صحنهها با ماشین در حال حرکت بود که به طور اتفاقی با یکی از خودروهای محلی که ناگهان از فرعی بیرون میآید، تصادف میکند.
در درمانگاه مداوا صورت گرفت و خیراندیش برای آزمایشهای تکمیلی به یکی از بیمارستانهای تهران منتقل شد تا آنجا مشخص شود که حادثه پیش آمده جدیتر از مداوای درمانگاهی است. او دوبار زیر تیغ جراحان رفت. خیراندیش با آن که پس از بروز این حادثه از ناحیه استخوان ترقوه مورد عمل جراحی قرار گرفته بود اما به دلیل مشخصشدن شکستگی در ناحیه سر بار دیگر مورد جراحی قرار گرفت.
این اتفاق سبب شد بار دیگر زنگ خطر را برای در نظر گرفتن مراقـبتهای بیشتر و پوششهای پزشکی قابل اتکا هنگام فیلمبرداری در پروژههای مختلف به صدا درآورد. دوباره باید منتظر ماند تا کدام سینماگر این بار با اتفاقی ناگوار به گوش مسئولان نهیب بزند که ایمنی در سینمای ایران ارجحیت دارد و هیچ فیلمی ارزش حادثهای ناگوار برای سینماگرانش را ندارد.
مهران مدیری: انگشت بریده
شاید شما هم متوجه شده باشید که مهران مدیری در تمامی تصاویر منتشر شده از سریالش یعنی «ویلای من» دستکشهای سیاه چرمی به دست دارد اما احتمالا این را هم جزو نقش او محسوب کردهاید و به آن شک نبردهاید، اما این دستکشها برای پنهان کردن دست آسیبدیده مدیری به کار گرفته شدهاند و قرار است یک حادثه متاثرکننده را از چشمها پنهان کنند.
مهران مدیری مدتی پیش سر صحنه فیلمبرداری سریال دیگری از شبکه خانگی یعنی «قلب یخی» دچار سانحهای هولناک شده است. در یکی از سکانسها که پرزحمت و پرهزینهای هم بود، پای مدیری میلغزد و او برای حفظ تعادل به شیشههای شکسته چنگ میاندازد و ناگهان انگشت کوچک دست راستش قطع میشود. مدیری درگیر و دار فیلمبرداری، با وجود قطع انگشت، بازی در سکانس را به پایان میرساند. بعد از آن تازه گروه متوجه ماجرا میشوند و مدیری و انگشتش را به بیمارستان میرسانند. انگشت مدیری پیوند زده میشود اما حس و عصب آن بازنمیگردد. مدیری بلافاصله پس از این اتفاق هم سر صحنه بازگشته و این ضایعه تاثیری بر روند کارهای او نداشته است. مدیری با وجود تائید آسیبدیدگی دستش گفته، موضوع برایش مهم نیست و این آسیب، خللی در کارهایش و ساخت سریال تازه به وجود نیاورده است.
پگاه آهنگرانی؛ سقوط از ریسمان پوسیده
سال 1386، پشت صحنه فیلم آتش سبز - اولین ساخته بلند داستانی محمدرضا اصلانی - با چهرههای سرشناس سینمای ایران؛ پگاه آهنگرانی که یکی از نقشهای اصلی فیلم است قرار است در سکانسی در تور ماهیگیری معلق میان زمین و آسمان بازی کند. از قرار طنابها پوسیدهاند و برخی عوامل هم به کارگردان گوشزد میکنند اما اعتماد و اطمینان کارگردان بقیه را مجاب میکند که اتفاقی نمیافتد. بازیگر جوان سینمای ایران داخل تور رفته، تا ارتفاع 9 متری بالا میرود و اولین سکانس گرفته میشود. همین اطمینان از سالم بودن طناب در برداشت دوم این بار در ارتفاع دو و نیم متری تکرار میشود با این تفاوت که این بار طناب تور ماهیگیری تاب وزن بازیگر جوان را ندارد و در این ارتفاع پاره میشود تا پگاه آهنگرانی از آن ارتفاع سقوط کند. دو نقطه از مهرههای ستون فقرات او میشکند، ربات پشت او پاره میشود و تاندون پای چپش هم قطع میشود تا او به جای نقشآفرینی جلوی دوربین در بیمارستان جم روی تخت بیمارستان بخوابد. این اتفاق باعث شد مادر این بازیگر یعنی منیژه حکمت ـ که خود یکی از کارگردانهای خوب سینمای ایران است ـ در نامهای به عوامل فیلم شکایت و گله کند و البته حقش را برای شکایت به مراجع قضایی محفوظ بداند. از طرفی خانه سینما کمیتهای حقیقتیاب تشکیل میدهد و پس از آن دو صنف از این خانه به دلیل بیمبالاتی در حین اجرای این پروژه سینمایی جریمه میشوند و البته تکراریترین قصه این ماجرا باز شدن دوباره بحث بیمه هنرمندان و ایمنی در پروژههای سینمایی است که مثل دفعات پیش بزودی فراموش میشود.
پیمان ابدی؛ مرگ در اتوبوسی آتشین
اردیبهشت سال 88. پیمان ابدی بدلکاری که بتازگی وارد ایران شده بود و بهواسطه فعالیتهایش در سینما بویژه در سریال موفق «هشدار برای کبری 11 » حتی به شهرتی فراتر از بازیگران رسیده بود، در سانحهای عجیب و دلخراش کشته شد. ویدئوی مرگ دلخراش او در فضای مجازی دست به دست شد تا لحظه مرگ این سینماگر موفق هم روی نوارهای سینمایی ثبت شود و مرگش همچنان تازه بماند. ماجرا از این قرار بود که در صحنهای از فیلم «چشمهای نامحسوس» پیمان ابدی به جای بازیگر اصلی قرار است از اتوبوسی مشتعل به بیرون بپرد. قرار بود او کوکتلمولوتفی را روشن کند و داخل اتوبوس بیندازد و سپس از آن بیرون بپرد. بار اول فندک عمل نکرد و تا او خم شد کوکتلمولوتف را بردارد و روشن کند، اتوبوس به انتهای مسیر رسیده بود. او دیر خود را از اتوبوس پرت کرد. قرار بود این وسیله نقلیه در دره پایین بیفتد، اما روی سینه پیمان ابدی توقف کرد و مواد منفجره عمل کردند. ابدی که پس از ۲۲ سال به ایران آمده بود در اینجا آموزشگاهی دایر کرده و به تعلیم علاقهمندان پرداخت. او همچنین در تعداد زیادی از آثار سینمایی و تلویزیونی همکاری داشت که از آن جمله میتوان به سریالهایی همچون ساعت شنی، مرگ تدریجی یک رویا، بیصدا فریاد کن و... همچنین فیلمهای سینمایی و تلهفیلم مانند مخمصه، پستچی سه بار در نمیزند و صندلی خالی اشاره کرد. این هنرمند در این چند ساله سطح بدلکاری و جلوههای ویژه میدانی را در سینمای ایران به حد مطلوبی رساند. در این نکته که سینمای ایران بخصوص در بخش جلوههای ویژه و بدلکاری از استانداردهای جهانی فاصله دارد شکی نیست. ابدی که بارها به این نکته در مصاحبههایش اشاره میکرد، سعی داشته با اصول و قوانین صحیح این حرفه پرخطر را در سینمای ایران جا بیندازد و ارتقا دهد.
دیگر حوادث
فهرست بلند بالای دیگری هم وجود دارد از سینماگرانی که سر صحنههای پروژههای سینمایی دچار حادثه شدهاند اما این اتفاقات جلوی دوربین نبوده و همین است که حادثه پیش آمده آن طور که باید برای رسانهای شدن اهمیت نیافت. یکی از تلخترینشان شاید مرگ پیمان سنندجیزاده بازیگر مستعد بیستودو سالهای بود که در نقش شهید بهروز در فیلم سفر به چزابه نقشآفرینی کرد. او آذر ماه 1374 ـ در ماهی که متولد شده بود ـ و در خودرویی که قرار بود او را سر صحنه ببرد دچار حادثه شد و پس از دو روز بستری شدن در بیمارستان به دلیل شدت جراحتها فوت کرد.
دیگری اما چهره مشهورتری بود. پوپک گلدره که فروردین سال 85 و پس از هشت ماه که در کما بود، درگذشت تا سینمای ایران یکی دیگر از چهرههای جوانش را از دست بدهد. او در راه رفتن به سر صحنه فیلمبرداری یکی از آثارش راهی شمال ایران بود که با خودروی شخصیاش دچار سانحه شد تا پس از هشت ماه کما تسلیم مرگ شود.
تصویربرداری بخشهایی از سریال «کلاه پهلوی» در شهرستان ساوه ادامه دارد، سیروس گرجستانی بازیگر قدیمی سینمای ایران سوار بر اسب قرار است در سکانسی نقش آفرینی کند. او به دلیل رم کردن اسب از آن سقوط میکند و از ناحیه سر دچار شکستگی میشود. سقوط وی از اسب به دلیل شدت ضربه میتوانست برای وی خطر فراوانی داشته باشد و به سَر وی ضربه وارد کند اما به دلیل آنکه گرجستانی برای حضور در این صحنه، «کلاه شهربانی» را بر سر داشته، این کلاه به عنوان ضربهگیر عمل کرده و مانع از آسیب جدی به سر وی شده است.
سوءقصد واقعی قاچاقچیان به ساره بیات، سر صحنه فیلم «فصل فراموشی فریبا» ساخته عباس رافعی. ماجرا از این قرار بود که به دلیل ضرورت فیلمنامه و ایجاد فضای مستند در فیلم، گروه نیاز به فیلمبرداری غیرمحسوس در حاشیههای پرخطر شهر دارد. هنگامی که در اطراف خیابان خزانه وانت فیلمی که ساره بیات راننده آن بود و گروه فیلمبرداری در پشت وانت استتار شده بودند، به قصد فیلمبرداری مستند وارد موقعیت خاصی میشود که گویا قاچاقچیان مواد مخدر در حال رد و بدل کردن مواد بودند، پس از فهمیدن ماجرا و دیدن دوربین در حال فیلمبرداری، یکی از ماشینهای مشکوک برای منحرف کردن وانت فیلمبرداری چندین بار با سرعت به وانت کوبید که مهارت رانندگی ساره بیات مانع از واژگونی وانت گردید. منشی صحنه، فیلمبردار و دستیار فیلمبردار دچار حادثه شدند که با همیاری اورژانس به بیمارستان هفتم تیر شهرری اعزام شدند و خوشبختانه آسیب جدی به آنها وارد نشد.
مریلا زارعی سر صحنه فیلم «خوابم میآد» ساخته رضا عطاران. در سکانسی از فیلم قرار است خودرویی که مریلا زارعی راننده آن است به آرامی در دره سقوط کند. شنیدن ماجرا از زبان خود او شاید جذابتر باشد. «لحظهای که ماشین به سمت دره حرکت کرد، نمیدانستم چه کار کنم، هر دو در جلوی ماشین قفل شده بود و فقط شیشه سمت شاگرد ماشین پایین بود و فقط به ذهنم رسید که از همان پنجره خودم را به بیرون پرتاب کنم و اگر فقط شیشه همان پنجره کمی بالاتر بود، نمیدانم چه اتفاقی برایم میافتاد.» او به همین راحتی و با همین سهلانگاری نزدیک بود جانش را از دست بدهد.
پولاد کیمیایی سر صحنه فیلم پدرش یعنی «متروپل». این بازیگر در لوکیشن متروپل واقع در لالهزار هنگام بازی در یکی از سکانسهای فیلم، در حالی که چوب بیلیارد در دستش بود داخل شیشه رفت و این حادثه باعث پارگی تاندون و آسیب دیدگی سه انگشت دست او شد. در این صحنه محمدرضا فروتن و بازیگران دیگری نیز حضور داشتند. پولاد کیمیایی بعد از این حادثه به بیمارستان سینا منتقل شد اما به دلیل شدت جراحات وارده، مسعود کیمیایی ترجیح داد او در بیمارستان آتیه بستری شود. پولاد کیمیایی در همین بیمارستان مورد عمل جراحی قرار گرفت که گفته میشود حال عمومی وی رضایتبخش است.
اصغر شاهوردی که صدابرداری فیلمهایی چون «هامون»، «خانه دوست کجاست؟»، «باشو غریبه کوچک»، «اجارهنشینها» و «زیرپوست شهر» را در کارنامهاش دارد، سال 1386 در راه بازگشت از لوکیشن فیلم «چراغی در مه» دچار سانحه رانندگی شد و مدتها در کما بود. اصغر شاهوردی حداقل باید دو سال گفتار درمانی میشد اما به دلیل هزینههای درمان بسیار بالا چهار ماه بیشتر نتوانست گفتار درمانی را انجام دهد. او باید روزی 8 ساعت فیزیوتراپی میشد تا بتواند راه برود و چون حمایت مالی وجود نداشت درمان او بسیار کند انجام شد مثلا به دلیل همین هزینههای بالا فیزیوتراپی یک ماه انجام نشد و پای او شکست و پلاتین در پایش گذاشتند.
مصطفی کرمی؛ دستهای قطع شده
تیرماه سال 86. دستیار فیلمبردار جوان سینما قرار است برای کار در فیلمی کوتاه به تهیهکنندگی حوزه هنری گرگان همکاری کند. در شرایطی که به گروه اطمینان داده شده بود، دکلهای منطقه بدون برق است و اعضا با همین پشتوانه با فراغ بال در آنجا کار میکردند، این فیلمبردار دچار حادثهای دلخراش میشود.
هنگام فیلمبرداری یکی از صحنههای فیلم، ناگهان یک سیم برق از روی دکل به روی «مصطفی کرمی» دستیار فیلمبردار میافتد که بر خلاف پیشبینیهای اداره برق منطقه، در آن برق جریان داشته است. براین اساس، برق سه فاز به دستهای مصطفی کرمی منتقل میشود. ابتدا وی را به بیمارستان شهید مطهری در تهران انتقال میدهند و سپس با انتقال وی به بیمارستان مهر، پس از عمل جراحی، دو دست او را از ساعد به همراه انگشتان پایش قطع میکنند. مصطفی کرمی از دستیاران فیلمبردار حرفهای سینمای ایران بوده و از جمله کارهایش، فیلمبرداری بعضی از سفرهای استانی رئیسجمهور سابق بوده است.
هرچند از او بارها در رسانهها نام برده شد و از کمکهای مالی برای پروتز دستهایش گفته شد اما هیچ کاری برای او از سوی هیچ نهاد و صنفی صورت نگرفته بجز قولهای به بار ننشسته! حتی شکایت از اداره برق منطقه هم که به گروه اطمینان داده بود تا ارتفاع یک متر و نیم برق وجود ندارد، راه به جایی نبرد. قولهای آقایان جعفری جلوه و البته جواد شمقدری هم به نظر میرسید مصرف تبلیغاتی رسانهای داشته و کسی در این میان به فکر دستهای او نبود. دلخوشی آن روزهای این سینماگر پرامید به عیادتهایش از سوی بزرگان سینمای ایران همچون پرویز پرستویی محدود ماند.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان