طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۶۰۶۷۳۹
پنجره ایران و آمریکا چقدر باز می‌شود؟

جام جم: سوسیس متهم می‌شود

الیوم در راستای تشکیک همه جانبه در سلامت سوسیس و کالباس کشور، عرایضی بی‌پرده داریم که در چند پرده تقدیم مردم و مسئولان می‌نماییم. با این توضیح جناب خیام سوسیس ندیده که: «هست از پس پرده گفت‌وگوی من و تو‌/ ‌چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من».... و از این حرف‌ها!

«وزیربهداشت، درمان و آموزش پزشکی گفت: تاکنون لب به سوسیس و کالباس نزده ام.» ـ به نقل از جراید

یه دل می گه بخور بخور

یه دلم می گه نخور نخور

کاسه چه کنم به دست، بد است

ماندم چه کنم؟.....

بسته پیشنهادی: آدم سالمی هم که اهل تشکیک الکی و کشکی نیست، وقتی که می شنود چند تا از مسئولان رده بالای نظام سلامت کشور، راجع به سلامت وجود امثال سوسیس و کالباس موجود در بازار، مشکوک شده اند؛ خودش هم نخواهد،دچار شک و شبهه می شود. بی شک، وجود نازنین این حقیر نیز از این قاعده علی العموم مستثنا نیست.

1ـ سوسیس بس: تا اطلاع ثانوی که مسئولان نظام سلامت کشور (اعم از وزیر بهداشت دولت و رئیس کمیسیون بهداشت مجلس و رئیس سازمان ملی استاندارد و رئیس سازمان غذا و دارو،.... و غیره) درخصوص سالم بودن یا سالم نبودن سوسیس و کالباس به توافق وجدانی و بهداشتی نرسیدند، عجالتا جمیع مصرف کنندگان محترم و محترمه، از مصرف هرگونه سوسیس و کالباس مشکوک، بایّ نحوکان، اجتناب نمایند. خودشان به خانواده هایشان فرمان سوسیس بس بدهند. بچه ها گفتند: سوسیس.... والدین بفرمایند: هیس!

2ـ ترویج املت: بگذاریم نسل جوان ما با مزه خوب غذاهایی سنتی همچون املت و کوکو بیشتر آشنا شوند. در این زمینه، باید کارفرهنگی کرد. مثلا در هیچ فیلمی سینمایی یا تلویزیونی، صحنه خوردن سوسیس و کالباس پخش نشود. جزو خط قرمزهای بهداشتی اعلام شود. البته کماکان تا اطلاع ثانوی که مشکل حل و نه منحل شود. اگر فیلمی از این دست صحنه ها داشت، در ارزیابی و ممیزی آن زیر آن بخش از فیلمنامه خط کشیده و نوشته شود که: «صحنه دارد. به شرط حذف صحنه، قابل ساخت است.»

جام جم: لال شویم اگر بعد از وزیر یک کلمه حرف بزنیم

دیشب خوابمان نمی‌برد. خودمان هم نمی‌دانیم چه مرگمان بود ـ دروغ گفتیم. می‌دانیم چه مرگمان بود، اما دلمان نمی‌خواهد بگوییم! ـ راستی باران هم می‌آمد (قبلا ‌هم گفته بودیم هوا که ابری می‌شود کلی فهم و شعور ما بالا می‌رود، حالا تصور بفرمایید یک نم باران هم ببارد، فیلسوفی می‌شویم برای خودمان! نگفته بودیم؟... خوب الان گفتیم!) و از آنجا که در شرایط عادی هم کلا ما آدم باسواد و فهمیده‌ای هستیم! ـ آخیش ما چقدر متواضعیم! ـ نصفه شبی نشستیم و کتاب خواندیم.

همین جور که داشتیم کتاب می خواندیم دور از جان شما یکهو کمرمان گرفت ـ کور شویم اگر دروغ بگوییم ـ خلاصه، بعد از این که احساس گرفتگی ما ـ البته از ناحیه کمر ـ بیشتر شد با آه و ناله بسیار به میمنت و مبارکی عازم بیمارستان شدیم. خلاصه به بیمارستان رسیدیم. حدود نیم ساعتی علاف پیدا کردن صندلی چرخداری، برانکاردی چیزی بودیم تا سوار بر آن به داخل بیمارستان نزول اجلال فرماییم. اما از بس تحویلمان گرفتند که ناچار روی دوش یکی از همراهانمان داخل بیمارستان شدیم.

هنگام پذیرش خانم محترمی آنجا بود که حتی وقتی اسم ما را می پرسید آنقدر در کمال احترام و متانت، به زیبایی سر ما داد می کشید! که به جان عزیزتان دوبار اسم خودمان را اشتباه گفتیم. به هر حال خدمت آقای دکتر رسیدیم. از چشمان زیبا و قرمز ایشان و همچنین از نگاه خشمناک و تحکم گفتارشان فهمیدیم نصفه شبی مزاحم خواب ملوکانه ایشان شده ایم. اما به روی مبارک نیاوردیم و مظلومانه گفتیم آقای دکتر کمرمان درد می کند.

منتظر معاینه آقای دکتر بودیم که ایشان با همان ملایمت و صلابتی که داشتند به تلافی این که از خواب ناز بیدارشان کرده بودیم یا در جهت جبران هزینه های جاری بیمارستان همان نصفه شبی غیر از تست حاملگی، سایر عکس ها و آزمایش های ممکن را برای ما نوشتند و ما را راهی بخش های داخلی بیمارستان کردند. ناگفته نماند اما به توصیه آقای دکتر یک صندلی چرخدار به ما دادند که وقتی داخل آن می نشستید چنان در ابهت و اعماق تشک آن فرو می رفتید که برای خارج شدن از آن حداقل به کمک دو مرد قوی هیکل نیاز داشتید!

خلاصه از شانس خوب ما مسئول آسانسور حمل بیمار خواب بود و ناچار خواستیم با صندلی چرخدار از پله ها پایین برویم که دسته صندلی از دست همراهمان در رفت و... چیزی نشد! فقط چند دقیقه بعد خیلی ملایم ما را از روی زمین جمع کردند و راهی اتاق ام. آر. آی شدیم.

 پرستار بود یا دکتر نمی دانیم، اما خیلی محکم و قاطع فرمودند بخواب روی تخت. گفتیم کمرمان درد می کند نمی توانیم تکان بخوریم اگر... چنان وسط فرمایش ما دوستانه فریاد زدند که: «زود باش علافمون نکن» که در عرض یک ثانیه عینهو قرقی پریدیم روی تخت! بعد با خودمان گفتیم ای کاش این خانم همیشه بود تا هر موقع کمرمان می گرفت اینجوری با متانت سرمان داد می کشید و کمرمان وا می شد! خلاصه.

ماجرای آمپول زدنمان را تعریف نمی کنیم چون کمی بی ادبی است، اما بین خودمان باشد الان یک هفته است از نعمت نشستن محرومیم. بعد از تزریق رفتیم آزمایش...

خلاصه دستشان درد نکند کمرمان را خوب کردند، اما در عوض دست چپ و پای راستمان الان داخل گچ است. یک چشممان عجالتا تار می بیند، فشار خونمان بالا رفته و تیک عصبی هم گرفته ایم. ضمنا از آن روز به بعد هر جا آدمی با روپوش سفید می بینیم بی خود و بی جهت غش می کنیم! اما عرض کردیم دستشان شفا بود. کمرمان دیگر درد نمی کند.

خلاصه ـ یکی هم نیست بگوید خلاصه و زهرمار اصل موضوع را بگو و خلاص ـ خلاصه و زهرمار اصل موضوع را بگو و خلاص ـ این را دبیر محترممان فرمود! ـ بله، برویم سر اصل موضوع بعد این اتفاقات بود که یاد گفته وزیر بهداشت افتادیم که فرموده بودند: «بسیاری از پزشکان ما در شهرها و بخصوص کلانشهرها، رفتار زشت و زننده ای با مردم دارند که اصلا قابل تحمل نیست و از انسانیت به دور است» لال شویم اگر بعد از این فرمایش جناب وزیر یک کلمه حرف بزنیم.

شرق: پنجره ایران و آمریکا چقدر باز می‌شود؟

وزیر امور خارجه آمریکا گفت: پنجره دیپلماسی با ایران در حال باز شدن است. (ایسنا)

ظریف و کیهان

به همین مناسبت وزیر امور خارجه ایران گفت: اون پنجره‌رو باز کنید هوا بیاید. بیرون سرد است.

روزنامه کیهان می‌خواست تیتر بزند اما نزد: اگر پنجره را باز کنیم، بیرون گرم می‌شود؟

این سوالی بود که همه را به فکر فرو برد. آیا وقتی تو هوا گرم است و بیرون هوا سرد است، اگر پنجره را باز کنیم بیرون گرم می‌شود؟ یا تو سرد می‌شود؟ اندیشمندان هم‌اینک انگشت حیرت به دهان حیران مانده‌اند.

کارشناس اخوان‌ثالث

اخوان‌ثالث، کارشناس خاورمیانه، اظهارنظر کرد: متاسفانه در روابط بین ایران و آمریکا/ سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت/ چرا؟ چون سرها در گریبان است/ حتی اگر پنجره را هم باز کنند، مطمئن باشید/ کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را/ که این موضوع هم برمی‌گردد به اینکه/ نگه جز پیش پا را دید، نتواند/ چرا؟ چون در دیپلماسی ایران و آمریکا/ ره تاریک و لغزان است/ چند وقت پیش هم که از سوی آمریکا دست دراز کردند آقای خاتمی خواست دست دراز کند و دست بدهد که گفتند هر کی به دست دست بزنه شاپره نیشش می‌زنه و آقای خاتمی سریع دست را غلاف کردند. متاسفانه تجربه گذشته نشان داده/ وگر دست محبت سوی کسی یازی، به اکراه آورد دست از بغل بیرون، که سرما سخت سوزان است/ حالا شما پنجره را هم باز کنی تاثیری ندارد/ چون نفس، کز گرمگاه سینه می‌آید برون، ابری شود تاریک/ و تیتری شود در کیهان/ چو دیوار ایستد در پیش چشمانت/ در نتیجه/ نفس کاین است، پس دیگر چه‌داری چشم، ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

کارشناس فروغ فرخزاد

فروغ فرخزاد به باز کردن پنجره نگاه مثبتی ندارد: در کوچه برف می‌آید. این ابتدای ویرانی است.  ظریف در پاسخ به فروغ، در فیس‌بوکش نوشت: نه عزیزم. مثبت نگاه کنیم. در کوچه برف می‌آید. این ابتدای آدم‌برفی است.

فروغ زیر استاتوس ظریف کامنت گذاشت: K

کارشناس زیباکلام

صادق زیباکلام در مقاله‌ای با یک ارجاع ادبی ننوشت: توی یک دیوار سنگی/ دو تا پنجره اسیرن/ دو تا خسته، دو تا تنها/ یکیشون ایران، یکیشون یونایتد استیت.

وی رابطه ایران و آمریکا را چنین تحلیل کرد که: دیوار از سنگ سیاهه/ سنگ سرد و سخت خارا.  زیباکلام نتیجه دیپلماسی امروز را اینطور ارزیابی کرد: نمی‌تونیم که بجنبیم/ زیر سنگینی دیوار/ همه عشق من و تو/ قصه هست، قصه دیدار.

زیباکلام نتیجه گرفت: همیشه فاصله بوده/ بین دستای ایران و آمریکا/ با همین تلخی گذشته/ شب و روزای ایران و آمریکا. وی پیش‌بینی کرد: راه دوری بین ما نیست/ اما باز این هم زیاده/ تنها پیوند ایران و آمریکا/ دست مهربون ظریفه.

کارشناس مجری حیدری

همچنین مرتضی حیدری، اجراکار (مجری سابق)، نگفت: یه پنجره با یک قفس/ یه حنجره بی‌همنفس...

ظریف و کری

وزیر امور خارجه ایران نیز در فیس‌بوکش نوشت: وقتی که دلتنگ می‌شم و همراه تنهایی می‌رم/ داغ دلم تازه می‌شه زمزمه‌های خوندنم وسوسه‌های موندنم/ با تو هم‌اندازه میشه. وی در پاسخ به کامنت وزیر امور خارجه آمریکا که گفته بود لای پنجره را باز کن، کامنت گذاشت: کری جان، قد‌ هزارتا پنجره تنهایی آواز می‌خونم/ دارم با کی حرف می‌زنم؟ نمی‌دونم، نمی‌دونم. کری نوشت: این‌روزا دنیا واسه من، از خونه‌مون کوچیک‌تره/ کاش می‌تونستم بخونم قد ‌هزارتا پنجره. د باز کن اون پنجره‌رو. ظریف در حالی که کری را poke می‌کرد براش کامنت گذاشت: طلوع من، طلوع من/ وقتی غروب پر بزنه/ موقع رفتن منه. کری که کامنت ظریف را لایک می‌کرد، پاسخ داد: حالا که دلتنگی داره/ رفیق تنهاییم میشه/ کوچه‌ها نارفیق شدن. ظریف نوشت: راست میگی کری. حالا که می‌خوام شب و روز/ به همدیگه دروغ بگن/ ساعت‌ها هم دقیق شدن. کری استاتوس جدیدی گذاشت: روی سکوی کنار پنجره/ همه شب جای منه/ چند ورق کاغذ و یک دونه قلم/ همیشه یار منه. ظریف تندی آمد و براش کامنت گذاشت: کاغذای خط‌خطی/ از کنار در باز پنجره/ می‌پرن توی کوچه.

کری آه کشید و در پاسخ به کامنت ظریف آیکون ناراحتی گذاشت و ناامیدانه نوشت: سر حال از اینکه آزاد شدن/ نمی‌دونن که اسیر دل سنگ باد شدن.

ظریف آیکون: * برای کری گذاشت و بحث را اینطور عوض کرد: دیگه بیداری شب عادتمه/ همدم سکوت تنهایی من/ تیک‌تیک ساعتمه/ تیک‌تیک ساعتمه.  کری نوشت: حالا من موندم و یک دونه ورق/ که اونم از اسم تو سیاه میشه/ همه چیم تو زندگی/ آخرش به پای تو هدر میشه.  ظریف گفت: نه‌نه... کری غصه نخور. چشمونم، فاصله‌رو از پنجره دید می‌زنه/ دلم اسم تو‌رو فریاد می‌زنه.  کری گفت: پس من رسما اعلام می‌کنم/ درای پنجره‌رو تا انتها باز می‌کنم/ تو خیالم با تو پرواز می‌کنم.  ظریف نوشت: باشه گلم.  کری پیش از آنکه دیس‌کانکت شود کامنت گذاشت: ظریف جونم، «به توافق نرسیدن بهتر از رسیدن به توافقی بد است.»

تهران امروز : ناجور نباید باشد

نه که نزدیک ولی دور نباید باشد

مثل پایی که لب گور نباید باشد

آن چه از دور به یک خوشه شباهت دارد

مثل هر بار که انگور نباید باشد

دکتر تغذیه در باره ی انواع غذا

گفته بود این که، فقط شور نباید باشد

وقتی از درد سر خویش شکایت کردم

گفت بالای سرت زور نباید باشد

چون که سهم بشر از دغدغه ی آزادی

آن قدَر هست که مجبور نباید باشد

چه کسی گفته به مامور که معذور شود

عذر اگر داشته مامور نباید باشد!

نیست معذوریتی علت ماموریتی !

منطق این است که معذور نباید باشد

صبح خوردم به همان مرد گدای شب پیش

گفتم این مرد همان کور نباید باشد

دار از دور شبیه است به دار اما نه

هر که از دور که منصور نباید باشد

این چه حرفی است که ساز من اگر سنتور است

هیچ کس عاشق سنتور نباید باشد

این همه ساز ! چرا در وسط این همه ساز

یک نفرعاشق شیپور نباید باشد!؟

هر کسی نی زده یک بار فقط در عمرش

که نوازنده ی تنبور نباید باشد

گردن هیچ کسی گر چه گناهی هم داشت

زیر اندیشه ی ساطور نباید باشد

پس کجا عکس تو ظاهر بشود وقتی نیست

جایگاهی که در آن نور نباید باشد*

هر چه تاریک شود خانه ولی آن نشود

این مکانی ست که معمور نباید باشد

جور دیگر نتوان گفت از آن خانه که چیست!

آن قدر شعر که ناجور نباید باشد

شعر بی مقصد و منظور هنر نیست مگر!؟

همه ی شعر که منظور نباید باشد!

‌*منظور، تاریکخانه است که در قدیم در آن فقط فیلم و عکس ظاهر می کردند و کسی به جز عکاس در آن رفت‌و‌آمد نداشت.

کیهان: زلزله (گفت و شنود)

گفت: روزنامه‌ حامی آقای هاشمی درباره این ادعا که «حضرت امام(ره) با حذف شعار مرگ بر آمریکا موافق بودند» از وی سؤال کرده و ایشان گفته است؛ این مطلب بدون هماهنگی من روی سایت رفته بود!

گفتم: ولی چند هفته است که سایت آقای هاشمی روی این ادعا مانور می‌دهد، چطور روزنامه‌ حامی ایشان تازه به فکر این سؤال افتاده است؟!

گفت: علاوه بر این، ادعای ایشان طی چند هفته اخیر تیتر اول همه روزنامه‌های زنجیره‌ای و سایت‌های وابسته به فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 و تفسیر و تحلیل رسانه‌های خارجی بوده است. یعنی این روزنامه تا حالا متوجه هیچ‌کدام از این موارد نشده بود؟!

گفتم: چه عرض کنم؟! از شخصی پرسیدند؛ متوجه شدی که دیشب زلزله آمده بود؟! گفت؛ نه! من رویم آن طرف بود!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها