مردم مسلمان افغانستان ، همسایه و برادران مذهبی ما محسوب می شوند و در این میان ما هستیم که باید نقش اطلاع رسانی مغرضانه رسانه های غربی را خنثی کنیم و حقیقت تلخی را که در افغانستان در جریان است ، برای همگان آشکار کنیم
کد خبر: ۵۲۳۴
علیرضا حاج حسینی ، خبرنگار برون مرزی صدا و سیماست او یکی از گزارشگران جوان شبکه برون مرزی عربی آفریقایی است که موفق شد در طول بحران افغانستان و حمله امریکا به این کشور، شاهد اتفاقات مهم این جنگ باشد و بسیاری از حقایق را با چشم خود مشاهد کند گوشه های خاطرات حاج حسینی حاکی از ظلم بی شماری است که بر مردم افغانستان وارد شده است پس از بازگشت حاج حسینی از افغانستان ، بر آن شدیم تا درباره خاطراتش با او به گفتگو بنشینیم.آقای حاج حسینی ! ضمن معرفی خود، بگویید چگونه تصمیم گرفتید برای تهیه گزارش ، عازم افغانستان شوید ؛من علیرضا حاج حسینی هستم متولد تهران در سال 1350 . دوران کودکی خود را در لبنان گذراندم به سه زبان عربی ، انگلیسی و فرانسوی مسلط هستم کار خود را با فعالیت خبری در رسانه های لبنان شروع کردم بعد از بازگشت به ایران ، مشغول فعالیت در شبکه عربی برون مرزی شدم و اکنون گزارشگر شبکه عربی آفریقایی برون مرزی هستم . کودکی من سرشار از خاطرات جنگ نبرد مبارزان مسلمان با نژادپرستان صهیونیست است و من در لبنان شاهد جنایات بسیاری از سوی اسرائیلیها بود.حوادثی که در افغانستان جریان داشت ، خاطرات این جنایات را در ذهن و روحم زنده می کرد. بمباران بیمارستان ها و درمانگاه ها در لبنان و هرات یکسان بودند. گلوله باران آمبولانس ها در افغانستان ، خاطرات گلوله باران های آمبولانس ها در لبنان را مجسم می ساخت و همان طور که هواپیماهای امریکایی انبارهای گندم را در افغانستان موشکباران می کردند، رژیم صهیونیستی مزارع گندم را در لبنان به آتش میکشید.همواره در این فکر بودم که چرا بوش تهدید کرد هر کس با ما نیست ، علیه ماست . او در حالی که می توانست با یک گروه ویژه چریکی ، القاعده و اسامه بن لادن را از بین ببرد، چرا حجم عظیمی از نیروهای خود را با این همه سلاح و تجهیزات راهی افغانستان کرد و بمباران مردم بی گناه چه توجیهی میتواند داشته باشد ؛مهمترین انگیزه و هدف من برای این سفر، رسالت واقعی خبررسانی و بیان حقیقت بود.مردم مسلمان افغانستان ، همسایه و برادران مذهبی ما محسوب می شوند و در این میان ، ما هستیم که باید نقش اطلاع رسانی مغرضانه رسانه های غربی را خنثی کنیم و حقیقت تلخی را که در افغانستان در جریان است ، برای همگان آشکار کنیم.درحالی که مردم افغانستان در بمباران های هواپیماهای امریکایی کشته می شدند، همگان آن را مبارزه با تروریسم می خواندند و برای مبارزه با مردمی که حتی تن پوشی نداشتند، تشکیل ائتلاف بین المللی می دادند؛ اما در هیچ کجا جنایات امریکا در افغانستان منعکس نمیشد.هنگامی که تصمیم گرفتید تا به افغانستان بروید، اوضاع این کشور در وضعیتی نا بسامان و خطرناک قرار داشت . خانواده شما چه عکس العملی نشان دادند و چگونه از مرزهای پر تشنج افغانستان عبور کردید ؛وقتی می خواستم این خبر را به مادرم بدهم ، با شناختی که از روحیه او داشتم ، می دانستم که _ حتما_ مخالفت خواهد کرد و خود را برای این مخالفت آماده کرده بودم ؛ اما بیقراری مادرم بیش از انتظار بود و به من التماس می کرد و می گفت هرچه بخواهی ، برایت فراهم می کنم ؛ اما به این سفر پر خطر در جنگ و آشوب نرو. صبر کردم تا کمی آرام بگیرد. با او صبحت کردم و او را متقاعد ساختم به مادرم قول دادم که مراقب خودم باشم و_ مرتبا_ با او تماس بگیرم . با وجود این او مضطرب و نگران بود و لحظه ای آرام نداشت ؛ اما بالاخره موافقت کرد. چیزی نداشتم تا وصیت نامه ای بنویسم ؛ اما به عنوان وظیفه ، چند کلمه ای را در وصیت خود نوشتم و آن را در زیر بالشم قرار دادم . پس از تهیه مقدمات سفر، به زیارت امام رضا رفتم و با توکل به خدا و توسل به ائمه ، راهی افغانستان شدم.سفر ما در حقیقت از مرز دوغارون آغاز شد.15 روز به دنبال ویزای طالبان بودیم . مسوولان پیگیری می کردند و به مناسبت مصاحبه هایی که با سران طالبان از جمله عبدالسلام ضعیف و عبدالوکیل متوکل داشتیم ، به آنها خبر دادم که می خواهم برای تهیه گزارش خبری به افغانستان بیایم.در افغانستان همه به خبرنگاران به عنوان جاسوس نگاه می کردند و این شناخت باعث شد تا پس از یک هفته جواب ما مثبت باشد. ولی هنوز ویزا نگرفته بودیم که امریکا دستگاه های مخابراتی آنها را بمباران کرد و بمباران ها مانع از ارتباط سریع ما با طالبان شد. با این حال ما سفر خود را آغاز کردیم و در مرز دوغارون با نامه ای که از وزارت امور خارجه آنها، تهیه کرده بودیم اجازه ورود گرفتیم تا برای پیگیری ویزای خود وارد افغانستان شویم .دوستانم به من پیشنهاد کردند، با توجه به این که بسیاری از اعضای القاعده از ملتهای مختلف هستند و با توجه به تمایلی که گروه طالبان به عرب زبان ها دارند، اگر تو به زبان عربی صحبت کنی ، برخورد خوبی با تو خواهند داشت و حتما اجازه ورود به تو خواهند داد. دقیقاسیصدمتر بدون ویزا وارد مرز شدیم ترس و وحشت چنان وجودم را فرا گرفته بود که مسیر به نظرم 30 کیلومتر آمد خیابان های خاکی و نگاه های پرسشگرانه مردم آزارم می داد و تازه به خود آمدم و متوجه شدم که لباسهایم با مردم افغان بسیار متفاوت است . در این جا بود که برای اولین بار سربازی از گروه طالبان را دیدم تصورم از سربازان این گروه ، سربازی مسلح بود با لباس نظامی ، اما او تنها یک لباس محلی افغانی بر تن داشت و اسلحه او تنها یک کلاش بود کفش پاره و صورت خاک گرفته او مرا به فکر فرو برد. او برای چه می جنگد؛ اما با نگاه او دوباره ترس سراسر وجودم را فراگرفت ؛ چرا که به یاد همکارانم که در راه انجام وظیفه ، در مزار شریف شهید شدند، افتادم . رفتار غیر قابل پیش بینی طالبان آزارم می داد و مرور همه این افکار، ترسی مرموز را در قلبم به تلاطم می انداخت با یادآوری این که مسلمانم ، خوشحال شدم؛ ولی بعدا به یاد آوردم که شیعه در میان طالبان جایی ندارداما در اولین برخورد با یک مسوول طالبان ، ترس خود را از یاد بردم نماینده وزارت خارجه طالبان در اسلام قلعه )اولین شهر مرزی بین مشهد و دوغارون ( برای رسیدگی به درخواست ما آمده بود. هنگامی که به او سلام دادم ، با تندی جوابم داد؛ ولی وقتی خود را به زبان عربی معرفی کردم ، خوشحال شد و آنجا بود که فهمیدم می توانم از علاقه ای که به اسامه بن لادن و عرب بودنش در میان طالبان وجود دارد، استفاده کنم .
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها