در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
هوگو برای تماشاگران جوان هم مناسب است، ولی سوال این است که آیا آنها با تماشای این فیلم چیزی دستگیرشان میشود؟ از سوی دیگر، چون ضربآهنگ فیلم آهسته است و شتابان نیست، این احتمال میرود که حواس یک بچه معمولی از تماشای آن پرت شود.
سبک فیلمسازی اسکورسیزی در این فیلم به هیچوجه شبیه قبل نیست. رویکرد تفننی به همراه هارمونیهای «دیکنز»ی و فاصلههای رئالیسم جادویی، یادآور شیوه فیلمسازی «تری گیلیام» و «ژان پییر ژونه» است. اسکورسیزی دستکم برای ساخت یک فیلم هم که شده، بیشتر تجارب گذشته خود را پشت سر خود رها کرده و اثری را در کمال خود آفریده که دیوید لینچ با ساخت فیلم «داستان سرراست» و دیوید ممت با فیلم «پسر وینزلو» انجام داده است: یعنی از تبحر قابل توجهش در پشت صحنه استفاده کند و آن را در یک نوع داستان متفاوت به کار ببندد. نتیجه اغلب جادویی و سحرآمیز است.
فیلم هوگو براساس یک کتاب داستان تاریخی (منتشر شده در سال 2007) به نام «خلق هوگو کابره»، نوشته براین سلزنیک، ساخته شده است. ماجرای این کتاب اطراف و داخل ایستگاه قطار «مونپاقناس» در پاریس و در طول دهه 1930 رخ میدهد و درباره یک طفل یتیم به نام هوگو کابره (آشا باترفیلد) است که در پستوها و جاهای پنهان داخل دیوار ها زندگی میکند. او که هنر تعمیر ساعتها را از پدرش (جود لا) یاد گرفته (پدرش یک تعمیرکار ساعت بود که در یک آتشسوزی مرد)، روزهای خود را با این کار میگذراند و به ساعتهای ایستگاه قطار رسیدگی میکند و آنها را در صورت خرابی تعمیر میکند، هوگو یک سرگرمی هم دارد: او سعی دارد یک آدم مکانیکی را که پدرش در زمان مرگش داشت روی آن کار میکرد، تعمیر کند. او برای انجام این کار مجبور است از یک مغازهدار، چرخ دنده و سایر وسایل لازم را بدزدد. این مغازه دار هم دست بر قضا ژوقژه میلیِیس (بن کینگزلی) کارگردان افسانهای است که دچار مشکلات مالی شده است. هوگو متوجه میشود که میتواند به ایزابل (چلو مورِتس)، دختر تعمیدی ملییِس به شکل یک حامی و پشتیبان نگاه کند. ولی هوگو یک دشمن هم دارد؛ و او کسی نیست جز نگهبان ایستگاه (ساشا بارون کوئن) که تلاش دارد هوگو را دستگیر کند و او را تحویل یک نوانخانه بدهد. نگاهی که اسکورسیزی به پاریس دارد، نگاهی رؤیایی است. بجز چند استثنا، در سایر موارد، ما این شهر را فقط از نگاه هوگو میبینیم، وقتی که او از پشت شیشههای یک برج ساعتدار به شهر پاریس خیره میشود. پاریس «شهر چراغها» است، همانطور که رمانتیکهای جهان، آن را بین دو جنگ جهانی، تصور میکردند. محیط پیرامون هوگو (همان ایستگاه قطار) شبیه گزیده مدرن شدهای از دنیای داستانی چارلز دیکنز به نظر میرسد که پر از ارجاع به بچه یتیمها و نوانخانههاست. حضور هوگو درون ساعتها و در راههای تنگ و باریک به او این اجازه را میدهد که زندگی دیگر افراد در آن ایستگاه را نظاره کند، بدون آن که مجبور باشد به تنهاییاش فکر کند. ایزابل نجات دهنده هوگو است؛ ایزابل اولین دوست واقعی اوست. این دختر در زندگی واقعی خود به دنبال ماجراجوییهایی است که در کتابهایی که از «ام. لابیس» مهربان (کریستوفر لی) قرض گرفته، در موردشان خوانده است. اسکورسیزی در این فیلم در چندین موقعیت، از «رسیدن قطار به ایستگاه» برادران لومیر که یکی از اولین فیلمهای تاریخ سینماست، تجلیل میکند. بازی بن کینگزلی و آشا باترفیلد جوان به فیلم هوگو عمق و احساس خاصی بخشیده است.
filmmaker / مترجم: بهمن موسوی
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد