عبدالحمید قدیریان نقاش، مجسمه‌ساز و طراح صحنه که این روزها تابلوهای خود را بر دیوارهای گالری ابوالفضل عالی حوزه هنری آویخته، سال 57 بنا بر علاقه خود به نقاشی به دانشگاه هنرهای زیبا رفت و از سال 1360 به عنوان نقاش، فعالیت حرفه‌ایش را آغاز کرد.
کد خبر: ۴۴۶۸۱۷

قدیریان سال 65 وارد عرصه سینما شد و با فیلم «گذرگاه» به عنوان گریمور فعالیت حرفه‌ای خود را آغاز کرد.

این هنرمند سال 66 با فیلم «هراس» به عرصه طراحی صحنه و لباس پا گذاشت و از آن پس، آثار سینمایی ماندگاری همچون عملیات کرکوک، روز فرشته، مریم مقدس، ملک سلیمان، دایره سرخ و ارتفاع پست را در کارنامه هنری خود ثبت کرد.

قدیریان در کنار فعالیت سینمایی خود، نمایشگاه‌های نقاشی و مجسمه را نیز در داخل و خارج از کشور برگزار کرده و هم‌اکنون با اتمام کارش در پروژه سینمایی محمد رسول‌الله (ص)مجید مجیدی نمایشگاهی را در حوزه هنری برگزار کرده است.

نمایشگاه کنونی دربرگیرنده چه آثاری از شماست و با چه تفکری دست به خلق آنها زده‌اید؟

در این نمایشگاه 30 تابلو و هشت مجسمه از مجموعه آثارم را به نمایش گذاشته‌ام، اما از آنجا که تمرکز بیشتر روی طراحی صحنه است، زمان زیادی برای کشیدن تابلوهای نقاشی ندارم. به همین خاطر در زمانی که فارغ از کار سینمایی هستم، چند کار می‌کشم و وقتی به حد کافی رسید در قالب یک نمایشگاه، آنها را در معرض دید عموم قرار می‌دهم که در این میان، ممکن است بعضی کارها جدید و برخی متعلق به یکی دو سال گذشته باشد.

در این نمایشگاه، تابلوهایی وجود دارد که من آنها را پس از فیلم ملک سلیمان و با الهام از فضاهای آن - که خیلی بر من تاثیرگذار بود ـ کشیدم.

آثار به نمایش درآمده شما یک مقدار ارتباط موضوعی برای مخاطب ایجاد می‌کند. آیا این ارتباط از نوع تفکر شما در هنر نقاشی بوده یا به صورت ناخودآگاه شکل گرفته است؟

به طور کلی تفکر من چه در زمینه نقاشی و چه سینما، مذهبی است؛ به گونه‌ای که در سینما نیز خودم را مجبور به کار کردن در فیلم‌های دینی می‌کنم، چرا که در این قبیل فیلم‌ها بخش تحقیقات دینی بسیار پررنگ است و معتقدم کار تحقیقاتی هنرمند را وارد یک زندگی و اتمسفر جدیدی می‌کند که آن اتمسفر خواه‌ناخواه تاثیرگذار است و به شخص بینش و جهت می‌دهد.

در فیلم ملک سلیمان حدود دو سال تحقیق کردم و این تحقیقات به قدری در من تاثیر داشت که این تاثیر و احساسات ناشی از آن کار، منجر به خلق تابلوهایی شد که هم‌اکنون نیز در این نمایشگاه به چشم می‌خورند. درواقع بسیاری از تابلوهای نقاشی در نمایشگاه کنونی نشات گرفته از تحقیقات فیلم ملک سلیمان است؛ به این خاطر همه در یک حال و هوا هستند و یک کلام واحد را دنبال می‌کنند. پایه تمامی ‌تفکراتم را در قالب یک تابلو کشیده‌ام که روایتگر مادری است که نشسته و بچه‌هایی که نمادی از انسان‌ها هستند، دور ایشان حلقه زده‌اند، چرا که معتقدم تنها راه نجاتمان در دنیا و آخرت، همنشینی با مادر مهربان و بزرگان دین است.

شما اشاره کردید که خودتان را مجبور به کار کردن در زمینه سینمای مذهبی می‌کنید، این اجبار بیشتر در چه قالبی تعریف می‌شود؟

من فرزند انقلاب هستم و از برکت این انقلاب رشد کردم و از همان اوایل هم در دامن همین انقلاب کارهای انقلابی انجام دادم بعد از این رویداد، کارهایی با موضوع جنگ کردیم، ولی بعدها با گذشت زمان کارهایمان یک مقدار کمرنگ شد.

با نگاه به سیر کارها در سال‌های گذشته، به این نتیجه رسیدم که باید به همان معرفتی که در زمان انقلاب بود، برگردیم، چرا که ما در زمینه کارهای انقلابی به مشکل برخوردیم و یک مقدار از بینش و اندیشه آن دوران دور شده‌ایم که به نظرم باید یک بازسازی اساسی در این زمینه صورت گیرد. بر این اساس، خودم را در انجام کار سینمایی مجبور می‌کنم به چنین فضاهایی وارد شوم که با این کار، هم تحقیقات دینی گسترده انجام می‌دهم و هم گذران زندگی می‌کنم و این بسیار لذتبخش است که زندگی را همان طور که دلخواهمان است، با پرورش دین و تفکر پیش ببریم.

من با ورود به چنین فضایی سعی دارم آن گمشده خودم را در انقلاب پیدا کنم و این اجبار بیشتر از این جنس است یعنی از جنس خواستن نه اجبارهای اجتماعی.

درواقع من به دنبال این هستم که اوایل انقلاب که با شور و هیجان کار می‌کردم، کارم بیهوده بوده یا خیر؟ که اگر بیهوده بود با استغفار راه جدیدی پیدا کنم و اگر نبوده، همان راه را ادامه دهم.

در زمان انقلاب بیشتر حسی عمل کردیم و به دنبال پیرمان که امام خمینی(ره) بود، راه افتادیم و با لبیک به گفته‌های ایشان کار هنری انجام دادیم، امروز هم باید در جستجوی پررنگ شدن و احیای دوباره آن اندیشه‌ها باشیم.

شما کارتان را با نقاشی آغاز کردید، سپس به سینما روی آوردید، آیا کار نقاشی در طراحی صحنه شما تاثیر گذاشته یا بعکس این طراحی صحنه و دکور بوده که هنر نقاشی‌تان را ارتقا داده است؟

این دو هنر تاثیرات متقابلی روی هم دارند؛ به این گونه که نقاشی می‌تواند تاثیر بسزایی در کار سینمایی داشته باشد. به عنوان مثال دکورهایم در فیلم ملک سلیمان و مریم مقدس تحت تاثیر هنر نقاشی‌ام شکل گرفته‌اند و به همین دلیل یک مقدار از فیلم‌های داخلی متمایز است، چرا که نگاه من تنها نگاه یک طراح صحنه نیست، بلکه دید یک نقاش است. البته این مساله در کار نقاشی من هم دیده می‌شود؛ به گونه‌ای که در تابلوهایم، کادربندی و ترکیب‌بندی‌ها برگرفته از سینماست حتی بعضی وقت‌ها جنس نگاهم در نقاشی اذعان‌کننده حال و هوای سینمایی است، در یکی از تابلوهای این نمایشگاه نیز حس سینما کاملا به مخاطب القا می‌شود و بیننده احساس می‌کند که سکانسی از یک فیلم را در تابلو مشاهده می‌کند. بر این اساس می‌توان گفت که 2 هنر نقاشی و سینما تاثیراتی متقابل روی هم دارند.

شما مجسمه نیز می‌سازید، تاثیرات نقاشی و سینما چقدر بر این هنر تاثیر می‌گذارد؟

من اسم خودم را مجسمه‌ساز نمی‌گذارم، چرا که در مجسمه‌های من، بیننده تاثیرات یک نقاش را می‌بیند و این مساله، کار مرا با مجسمه‌سازان متمایز می‌کند. وقتی مجسمه کار می‌کنم، روح کار برایم قداست دارد تا فرم آن. در واقع سعی می‌کنم اگر فرمی‌هم وجود دارد، در جهت انتقال حسم باشد.

در نقاشی، هنرمند ایجاد یک فضا می‌کند و احساسی را به وسیله رنگ‌ها و فرم‌ها به نمایش درمی‌آورد، ولی رنگ‌ها و فرم‌ها خود ابزار هستند و قداست ندارند.

فکر می‌کنید در کارهایتان کدام‌یک (نقاشی یا سینما) تاثیر بیشتری بر دیگری گذاشته است؟

جایگاه نقاشی را خیلی بالا می‌بینم و آن را عنصر مادر در بخش هنرهای تجسمی‌ می‌دانم.

به نظرم اگر یک کارگردان بخواهد درست کارگردانی کند، باید یا نقاشی کار کرده باشد یا این هنر را خوب بداند. اگر سینمای کنونی ما مشکل دارد، بیشتر به این خاطر است که سینماگران ما با نقاشی فاصله دارند.

نقاشی برخلاف ظاهرش فقط ترکیب رنگ و فرم نیست، بلکه در درونش اندیشه‌ای دارد و چون ما در بحث اندیشه ضعیف هستیم، سینمایمان هم لنگ می‌زند. مشکل اساسی ما نبود اندیشه است و به این خاطر حتی با کپی‌کردن فیلم‌های خارجی هم باز اتفاقی در سینمای ما نمی‌افتد، چرا که اندیشه‌ای پشت آن وجود ندارد و این در حالی است که بزرگ‌ترین اتفاقات در اندیشه است. من معتقدم اگر کارگردانان‌ نقاشی می‌کردند و به این هنر می‌اندیشیدند و یاد می‌گرفتند که چگونه اندیشه را درگیر کار کنند، بهتر می‌توانستند کارهای مناسب انجام دهند، اما متاسفانه تفکر و اندیشه و پایه‌های معارفی در کل جامعه وجود ندارد.

به طور کلی نقاشی را والا می‌دانم و شاید یکی از علت‌های ورودم به عرصه سینما نیز گذراندن بخش مادی زندگی‌ام از این هنر است، چرا که دوست نداشتم برای امرار معاش نقاشی کنم.

متاسفانه برخلاف والا بودن هنر نقاشی، در سال‌های اخیر نگاه خاصی به آن صورت نگرفته و بسیاری از کارها بازاری شده‌اند، به نظر شما چرا نقاشی سیر نزولی خودش را طی می‌کند؟

وقتی پایه‌ها سست باشد، طبیعتا بنا درست در نمی‌آید و جواب لازم را نمی‌دهد. همیشه این سوالات مطرح است که تعلیمات ما به هنرجویان که هم‌اکنون خیلی از آنها را یا هنرمند کرده یا استاد دانشگاه، از کجا آمده؟ ریشه آنها متعلق به کجاست؟ اما متاسفانه از آنجا که تمامی ‌این تعلیمات که بر اساس تفکری خاص شکل گرفته‌اند، متعلق به جای دیگری است و در جامعه ما جواب نمی‌دهد. هرچند ممکن است از نظر ساختاری کارها قوی باشند، اما پشتوانه ندارند و حاکی از یک تاریخ، فرهنگ و بینش نیست؛ به همین دلیل در سطح می‌ماند. ما هم‌اکنون نیاز به فکر و اندیشه داریم؛ به طوری که کمبود اندیشه در همه زمینه‌ها احساس می‌شود حتی بسیاری از اتفاقات اجتماعی که طی یکی دو سال پیش رخ داده، همگی از نبود اندیشه و تبیین درست انقلاب است.

به نظر من، ما باید یک بازنگری کلی روی تعلیماتی که در دانشگاه‌ها ارائه می‌کنم، داشته باشیم. چرا که تفکرات کنونی در تعلیمات ما متعلق به غربی‌هاست و این در حالی است که خود غربی‌ها همین تعلیمات را براساس یک بینش جدید تبیین می‌کنند. به همین خاطر شاهد تغییر در فرهنگ غرب و ایجاد سبک‌های مختلف هستیم.

تفکر غربی دائم در حال عوض شدن و به روز شدن است؛ به همین دلیل ما در قرن 19 و 20 این همه تغییر سبک را شاهد هستیم و این در حالی است که در ایران ما همچنان کارهای 30 سال پیش را انجام می‌دهیم و دائما استادان همان آموخته‌ها را که غربی‌ها سال‌ها پیش، آنها را دور ریخته‌اند، به شاگردانشان منتقل می‌کنند.

بر این اساس، ما سال‌هاست که این مفاهیم را سرلوحه کارمان قرار داده‌ایم و با آنها دست به خلق آثار هنری می‌زنیم که دیگر جوابگوی جامعه نیستند.

آیا بروز این اتفاق به خاطر گرایش هنرمندان به هنر مدرن نیست؟

در بخش تجسمی‌و از نظر تکنیکی، رفتن به سمت هنر مدرن خوب است چرا که این هنر به خودی خود یک امکان، ابزار و تنوع مواد است ولی از نظر تفکری مناسب نیست چون هنر مدرن بر اساس تفکر الحادی شکل گرفته و ریشه دینی ندارد.

به نظر شما هنرمندان ایرانی چقدر می‌توانند با دستاویزی به هنر مدرن، هنرشان را ارتقا دهند؟

ما نباید دستاویزی به چیزی داشته باشیم، اما در هنر مدرن مجموعه‌ای تکنیک وجود دارد که دست هنرمند را برای انجام کار بدون هیچ قید و بندی باز می‌گذارد، ولی اینها نباید دستاویز ما باشند چرا که همه اینها ابزار است، باید اول اقدام به تفکر کنیم و مسیر حرکتمان را مشخص سازیم.

ما در ایران با تحولات زیادی روبه‌رو هستیم، اما نمی‌دانیم در کجا ایستاده‌‌ایم. ممکن است چند سال بعد، من هم دست به خلق ویدئو آرت بزنم و مجسمه‌های مدرن بسازم، اما باید دید که این تحولات می‌تواند افکارمان را انتقال دهد؟ آیا آثار من، بازگوکننده آن فضاهایی هست که به دنبالش هستم؟ اگر به جواب درستی در این باره رسیدیم، می‌توانیم از هنر مدرن بهره ببریم.

معتقدم ما بعد از این‌که بینشمان مشخص شد، باید ایجاد سبک کنیم که به نظرم، من و هم‌نسلانم کوتاهی کردیم. ما که ادعا می‌کنیم با انقلاب رشد کردیم و کارهای زیادی انجام دادیم، باید جوابگوی این باشیم که چرا در این سال‌ها یک سبک جدید تبیین نکردیم و معتقدم می‌توانستیم عامل یک سبک قدرتمند شویم، چرا که اندیشه‌مان بسیار قدرتمند است.

هنرهای تجسمی‌ و خصوصا نقاشی چقدر می‌تواند بازگوکننده حوادث و اتفاقات باشد؟ ما در زمان انقلاب و جنگ، پیشرو بودن این هنر را شاهد بودیم، ولی هم اکنون با رخ دادن اتفاقات گوناگون، هنرمندان این عرصه آثار ماندگاری خلق نمی‌کنند؟

برای بیان مفاهیم، سینما حرف اول را می‌زند، چرا که مردمی‌تر است و این مساله را می‌توان در مقایسه‌ای بین تعداد مخاطبان سینما و گالری‌ها به وضوح دید. بر این اساس، تیغ سینما تیزتر است، اما به نظرم سینما نیاز به پشتوانه دارد و این پشتوانه هنرهای تجسمی ‌است. هرقدر تابلوهای نقاشی ما به سمت تفکر اصیل دینی برود و سینماگرانمان با آنها عجین شوند، تاثیرات زیادی در برخواهند داشت، اما متاسفانه هنرمندان ما نسبت به این موضوع بی‌تفاوت هستند و این به دلیل بی‌توجهی به اتفاقات رخ داده در جوامع جهانی نیست، بلکه به این خاطر است که نمی‌توانند از تعاریف و قالب‌های هنری ـ که در دانشگاه‌ها و جوامع هنری تعلیم دیده‌اند ـ خارج شوند. در واقع آن قالب‌ها طوری طراحی شده‌اند که جا برای وقایع امروزی ندارد یعنی آن کسی که این قالب‌ها را طراحی کرده، آنقدر هوشمندانه عمل کرده که قشر وسیعی از نخبگان را در یک محفظه تفکری قرار داده که نمی‌توانند تکان بخورند. بر این اساس، هنرمندان و نخبگان هنری ما برای این‌که سبک و اصولی به‌هم نریزد، دست به خلق کارهایی با تفکر جدید نمی‌زنند.

به نظرم، مشکل اساسی همان آموزش است وگرنه نقاشی فی‌ذاته قدرتمند است و می‌تواند با مخاطب ارتباط برقرار کند؛ به گونه‌ای که در تمام دنیا تابلوهای نقاشی دل‌ها را می‌ربایند و مسیرهای بخصوصی را تعیین می‌کنند. به‌عنوان مثال با کارهای پیکاسو، تفکر پیکاسویی بیرون می‌آید و جامعه غرب را به مسیری خاص می‌کشاند. بر این اساس، می‌توان گفت که با هنر نقاشی می‌شود یک جامعه جهانی را حرکت داد، البته هنری که در وهله اول ناب باشد و دارای معنا و در وهله دوم عمق داشته باشد.

ما اگر از بینش دینی‌مان در خلق آثار هنری استفاده کنیم، می‌توانیم بیشترین تاثیر را داشته باشیم؛ بخصوص در شرایط امروزی که جامعه غرب از بدی‌ها بیزار شده و به دنبال یک نور می‌گردد، هنرمند مسلمان یا بهتر بگویم مسلمان هنرمند می‌تواند بسیار تاثیرگذار باشد.

ولی می‌بینیم که چنین چیزی در جامعه نیست؟

بله. چون تفکری وجود ندارد. من انگشت اتهامم به سمت هنرمندان نیست، چرا که در این زمینه هنرمندان مقصر نیستند، بلکه مسوولان تولید تفکر و علما هستند که باید در این ارتباط کاری انجام دهند و برای هنرمند خط فکری تبیین کنند.

ولی هنرمند همیشه آزادانه دست به خلق آثار هنری زده و خودش بوده که وقایع را به تصویر کشیده؟

چنین نیست. درست است که هنرمند مسیرساز است، ولی باید زیر چتر یک تفکر کار کند و راهش را ادامه دهد در غیر این صورت، مسیری که او تعیین می‌کند، بسیار کوتاه خواهد بود.

در زمان انقلاب، چتر تفکر امام خمینی(ره) بود وحتی در غرب و در زمان امپرسیونیسم‌ها، اندیشمندان، فیلسوفان و هنرمندان با هم همنشینی داشتند و بحث و جدل می‌کردند و در نهایت هر هنرمندی با گرایش به یک تفکر دست به خلق آثار هنری می‌زد، به همین خاطر تنوع تفکر در آثار آن دوره بسیار دیده می‌شود و حتی قبل‌تر در دوره‌ای، کلیساها چتر حمایتی و فکری هنرمندان بودند.

قدیریان: معتقدم ما بعد از این‌که بینشمان مشخص شد باید ایجاد سبک کنیم که به نظرم، من و هم‌نسلانم کوتاهی کردیم. ما که ادعا می‌کنیم با انقلاب رشد کردیم و کارهای زیادی انجام دادیم، باید جوابگوی این باشیم که چرا در این سال‌ها یک سبک جدید تبیین نکردیم

به طور کلی در هر دوره‌ای، علمای فکری چتری پهن می‌کنند و زیر آن چتر، هنرمند تغذیه می‌کند و آن تفکر را تبدیل به محصول می‌کند. در غیر این صورت، اگر خود هنرمند بخواهد یک تنه کار بکند، چیزی می‌شود که ما امروزه شاهد آن هستیم، چون عمق نگاه هنرمند مگر چقدر است؟ هر چقدر هم باشد، جواب لازم را نمی‌دهد. به نظر من، باید بینش و جهان‌بینی را علما برای هنرمندان تبیین کنند که متاسفانه تاکنون نکردند.

دین ما اگر 70 بطن داشته باشد ما از صدر اسلام تاکنون سه بطن را فهم کرده‌ایم و متاسفانه از انقلاب به بعد وارد هیچ بطن جدیدی نشده‌ایم که معتقدم باید این کار را انجام دهیم. متاسفانه تبیین دینی ما برای قبل از انقلاب است که این خود باعث عدم جوابدهی لازم در حال حاضر می‌شود و این در حالی است که جامعه کنونی ما نیاز به نگاه جدیدی به دین دارد و هنرمند با داشتن این نگاه جدید که از سوی بزرگان تبیین می‌شود، می‌تواند دنیا را تکان دهد، اما وقتی نباشد دائم دور خودش می‌چرخد.

شما هنرمند انقلابی هستید که بیشتر کارهایتان هم در آن دوران شکل گرفته، به نظرتان هنرهای تجسمی‌ در وقوع انقلاب اسلامی‌ چقدر نقش داشته و در کنار دیگر هنرها حرکت کرده است؟

به صورت ریشه‌ای باید گفت هیچ‌کس نقشی نداشت، ولی به طور کلی هر کس به تنهایی نقش خودش را بازی کرد و نقاشی و هنرهای تجسمی ‌نیز در این میان، نقش خود را ایفا کردند و تاثیرگذار بودند. یادم هست که تابلوهای حوزه در مساجد، بهشت زهرا و حتی در جبهه‌ها و مغازها نصب بود و از آنجا که هنرمندان مفاهیمی ‌را که امام راحل می‌گفتند، در آثارشان نشان می‌دادند، مردم به نوعی با آنها همذات‌پنداری می‌کردند و ارتباط عمیق برقرار می‌کردند.

در زمان جنگ تحمیلی هنرهای تجسمی ‌چه نقشی داشتند؟

هنرمندان در جنگ خیلی عقب افتادند چون وقایع خیلی سریع اتفاق می‌افتاد و مفاهیم بزرگی خلق می‌شد که هنرمند حتی وقت درک آن مفاهیم را نداشت، چه برسد به خلق آنها. البته هنرمندان انقلاب که تعدادشان زیاد هم نبود، در حد توان خودشان انجام وظیفه کردند و آثاری خلق کردند که ماندگار هم شد ولی به طور کلی هنرمندان به دلیل بروز اتفاقات عظیم جا ماندند که من خودم یکی از آن جامانده‌ها هستم که نتوانستم با وجود حضورم در آن فضا ، بسیاری از مفاهیم دوران جنگ را درک کنم.

در آثار شما زن نقش اساسی و بسیار پررنگی دارد؛ به طوری که در بسیاری از تابلوهایتان این نقش را می‌توان کاملا احساس کرد؟

من عموما یکسری فرشته می‌کشم و این فرشته‌ها برای من ابزار گویشی هستند برای تلطیف فضا و خارج شدن از فضای دنیوی.

محور برخی مجموعه کارها، حضرت فاطمه زهرا(س) است که من احترام و ارادتم را به ایشان در تابلوهایم نشان می‌دهم و معتقدم ما هر چه داریم، از ایشان است.

هم‌اکنون موضوع هنرهای دینی و مذهبی در جامعه هنرمندان را درگیر خلق آثاری از این دست کرده به نظر شما، هنرمندان تجسمی‌ چقدر به این سبک نزدیک شده‌اند و چه میزان توانسته‌اند در این زمینه حرفی برای گفتن داشته باشند؟

اگر منظور از هنر اسلامی‌همان است که در تاریخ ذکر شده، من به آن اعتقادی ندارم چرا که به نظر من، اینها هنر اسلامی ‌نیست، بلکه هنرهای مسلمانان است.

مسلمانان در حد بینشی که به دین دارند، رفتارهایی را از دین گرفته‌اند که دارای تعاریفی است و در آثارشان نیز همان تعاریف و حال و هوا را ترسیم می‌کنند.

اما به نظر من هنر دینی، هنر مفهومی‌است و نه موضوعی و این مفهوم دینی پیش نمی‌آید، مگر این‌که اول مسلمانی مطرح باشد بعد هنرمند بودن. ما وقتی می‌گوییم هنرمند مسلمان یعنی اهمیت هنرمند بودنمان بر مسلمانی مان بیشتر است، اما وقتی مسلمان بودن در درجه اول اهمیت قرار می‌گیرد سعی می‌کنیم ابتدا مفاهیم دینی را آن گونه که اهل‌بیت گفته‌اند درک کنیم و در نهایت کار هنری انجام دهیم.

بر این اساس می‌توان گفت که ما به این معنا در طول تاریخ، هنر اسلامی ‌نداریم، درواقع در طول تاریخ به ائمه ما فرصت تشکیل حکومت داده نشد تا در حکومتشان بینشی تببین شود که این بینش تبدیل به فرهنگ و فرهنگ تبدیل به تمدن و تمدن نیز هنری را خلق کند. در آنجاست که می‌گوییم هنر اسلامی ‌ریشه و برگرفته از فرهنگ ناب شیعه است.

برمی‌گردم به کارهای سینمایی شما، در میان صحبت‌هایتان اشاره کردید که برای امرار معاش به سراغ سینما رفتید.

علت اصلی گرایش من به سینما، امرار معاش نبود، چرا که در برهه‌ای در حوزه به این نتیجه رسیدیم که به خاطر زیاد شدن مفاهیم و سرعت بالای آنها دیگر رمان و نقاشی جوابگو نیست به این خاطر به سمت سینما رفتیم. در آن زمان هیچ‌کدام از ما با سینما آشنایی حرفه‌ای نداشتیم، اما برای جلو بردن انقلاب تقسیم کار صورت دادیم و هر کدام بخشی از کار را به عهده گرفتیم؛ به طوری که من در ابتدا کار گریم انجام دادم و در یک زمان دیگر به خاطر نیاز به طراح صحنه این کار را پیش گرفتم و معیشت من در آن کانال افتاد و باعث شد که از نقاشی امرار معاش نکنم.

چقدر در این کار تلاش کردید طراحی‌هایتان را در کنار بازیگران اصلی فیلم به مخاطب نشان دهید؟

همانند کار نقاشی در طراحی صحنه نیز ابتدا مفهومی‌که قرار است در فیلم شکل بگیرد، برایم خیلی مهم است. به طور مثال وقتی قصد دارم قصری را طراحی کنم برایم بسیار مهم است که قصر چه کسی است، چرا که قصر یزید با حضرت سلیمان کاملا متفاوت است و در مفهوم از هم جداست، چرا که معتقدم ما اطرافمان را براساس تفکری که داریم می‌سازیم پس قطعا قصر یزید با سلیمان نیز متفاوت خواهد بود. در این بحث نقاشی بشدت روی کار طراحی صحنه و نوع نگاهم تاثیر گذاشت.

در واقع می‌توانم بگویم که من در سینما نیز نقاشی می‌کشم؛ با این تفاوت که تابلوی من وسیع‌تر می‌شود و هر زوایه‌اش را جداگانه می‌کشم.

سینمای ما چقدر ضعف در طراحی صحنه دارد و چرا طراحی‌های صحنه قابلیت‌های خودش را بروز نمی‌دهد؟

سینما یک کار گروهی است و همه طراحان صحنه ما تقریبا از نظر شناخت تکنیکی جزو بهترین‌ها هستند که باید از سوی کارگردانان‌ به کار گرفته شوند. اگر از سوی کارگردانان‌ به طراحان کار سفارش داده شود و امکانات لازم را در اختیارشان قرار دهند، بهترین طراحی‌های صحنه خلق می‌شود.

به نظرم، طراح یک نیروی در اختیار فیلم است و وقتی کارگردان نگاهش را محدود و تهیه‌کننده نیز بودجه‌اش را کم می‌کند کار طراح نیز خود به خود محدود می‌شود. در واقع کارگردان، تهیه‌کننده و طراح مثلثی هستند که کار طراح را مشخص می‌کنند.

شما در روند کاریتان طراحی صحنه فیلم‌های مریم مقدس، ملک سلیمان، ارتفاع پست و... را انجام دادید، این اواخر نیز در فیلم مجید مجیدی حضور داشتید، طراحی این کارها چه ارتباطی با هم می‌توانند برقرار کنند؟

من در فیلم آقای مجیدی طراح اصلی نبودم، بلکه به عنوان طراح زیر مجموعه فعالیت کردم، ولی در فیلم مریم مقدس و ملک سلیمان چون کارهای مذهبی هستند. طراحی آنها برای من تفاوتی نمی‌کرد، چرا که من روش ثابتی دارم که بر اساس آن، کارهایم را پیش می‌برم و از آنجا که درک مفاهیم برای من خیلی مهم است در برخی مواقع که در فهم طراحی صحنه دچار مشکل می‌شوم و جنس مفهوم را درک نمی‌کنم، سراغ نقاشی می‌روم و شروع به کشیدن تابلو می‌کنم و از آن طریق به مفهوم اصلی فیلم پی می‌برم.

در فیلم مریم مقدس بعضی مفهوم‌ها را نمی‌فهمیدم، براین اساس، تابلویی به نام گل آغاز کشیدم و متوجه مفهوم و حس کار تا آخر فیلم شدم.

به طور کلی تحقیقات، درک مفهوم، ارتباط با کارگردان، عواطف دینی، ارتباط با تهیه‌کننده و... همگی کار طراح را تعریف می‌کند.

من همیشه در سینما از انجام کارهای نو استقبال می‌کنم و علاقه‌مند به تجربه در کارهای جدید هستم. درواقع کار سینمایی من در کنار نقاشی کشیدنم پیش می‌رود و برای من کار صحنه، کشیدن یک تابلوی نقاشی است.

بعضی از هنرمندان شناسنامه دارند

بعضی از هنرمندان شناسنامه دارند، می‌شود نام آنها را در کنار یک جریان قرار داد یا حتی یک جریان مستقل هنری را به نام آنها شناخت، امثال قیصر امین‌پور و سیدحسن حسینی در عالم شعر که نام آنها با شعر انقلاب و مقاومت قرین است، از نمونه این هنرمندان هستند.

عبدالحمید قدیریان، نقاش، گریمور و طراح صحنه‌ از آن دست هنرمندانی است که در عرصه هنرهای تجسمی شناسنامه‌دار بودن خود را ثابت کرده است، از 25 فیلمی که او در ساخت آنها همکاری داشته بیش از 15 فیلم متعلق به سینمای دفاع مقدس و سینمای دینی هستند.

قدیریان متولد سال 1339 در تهران است، سال 1357 به عنوان دانشجوی نقاشی وارد دانشکده هنرهای زیبا شد؛ اما به خاطر بروز جنگ بعد از 10 سال در سال 1367 فارغ‌التحصیل شد. او از سال 1360 به عنوان نقاش فعالیت حرفه‌ای خود را آغاز و بعد از آن در سال 1365 فعالیت سینمایی خود را با فیلم گذرگاه به عنوان گریمور و سال 1366 با فیلم هراس در سمت طراح صحنه و لباس آغاز کرد و بعد از آن در فیلم‌های متعددی به عنوان طراح صحنه حاضر شد.

قدیریان سال 1380 توانست مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته نقاشی از دانشکده هنر بگیرد. کارنامه او نشان می‌دهد قدیریان بیشتر از هر حوزه‌ای در موضوع انقلاب و جنگ کار کرده و به تصویر درآوردن آنچه در جنگ 8 ساله و روزهای انقلاب گذشته، مهم‌ترین دغدغه او در آفرینش آثارش بوده است.

او اولین جایزه خود را در هفته دفاع مقدس سال 1367 برای آثار نقاشی‌ای که به بزرگداشت جنگ کشیده بود، دریافت کرد و پس از آن بارها در جشنواره‌های مختلف کاندید دریافت جوایزی شد که بیشتر آنها به خاطر فعالیت وی در حوزه انقلاب و دفاع مقدس به وی تعلق می‌گرفت و تقدیر کوچکی بود از پایبندی هنرمندی که شناسنامه‌دار بودن خود را در گروی مفاهیم انقلاب و دفاع مقدس می‌دید.

مدرسه پیرمردها، روز فرشته، افق، حمله به اچ سه و ارتفاع پست از جمله فیلم‌هایی هستند که قدیریان به عنوان طراح صحنه در ساخت آنها مشارکت داشته است. او همچنین یک کتاب با عنوان از خاک تا افلاک نیز تألیف کرده است که در آن به تصویرسازی با تکنیک کاریکاتور پرداخته است.

قدیریان بارها در جشنواره‌های داخلی و خارجی جایزه گرفته است، اما هنوز هم که هنوز است بهترین جایزه خود را دیپلم افتخار و لوح زرینی می‌داند که به دستخط امام خمینی(ره) به وی اعطا شده است.

سحر طاعتی - جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها