در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
وی بارها در گفتوگوها عنوان کرده که دوست دارد فضاهای مختلف را در کارهایش تجربه کند و تمایل ندارد خود را فقط در موضوعات خاصی گرفتار کند و در نتیجه به تکرار مبتلا شود.
میری با فرات نشان داد که با فضاهای سنتی ایران ناآشنا نیست و زبان روایت آن را به شکل تصویری بلد است.
کتاب قانون در گونه کمدی ساخته شد اما فرات به زبانی تلخ داستان آدمهای خود را تعریف کرد. همانقدر که میری در سینما و با کتاب قانون در جذب مخاطب موفق شد، سریال فرات هم توانست در جذب مخاطب میلیونی موفق شود.
خیلیها بر این باورند که فرات داستانی تکراری دارد اما موفقیت آن در جذب مخاطب را میتوان به دلیل تجربههای خوب میری در ساخت فیلمها و سریالهایی با موضوعات مختلف دانست.
او در پرونده کاری خود هم فیلم متفاوت قطعه ناتمام را دارد و هم اثری با تهمایه جنگی که پاداش سکوت نام دارد. این تنوع سلیقه متفاوت او را در انتخاب فیلمنامه در سینما نشان میهد.
سریال گاوصندوق را هم در گونه کمدی برای تلویزیون ساخته است. سعادتآباد هم که این روزها بر پرده سینماهاست، نشان میدهد که او بر سینمای اجتماعی اشراف دارد، همانگونه که فرات نشان میدهد، او با سریالسازی در تلویزیون آشناست و میداند که داستان آدمهای پایبند سنت را چگونه میتواند روایت کند.با مازیار میری به گفتوگو نشستیم تا درباره ساخته شدن فرات برایمان بیشتر توضیح دهد.
سریال «فرات» به چه صورت شروع شد؟ چطور شد که به کار پیوستید؟
از طرف آقای حمید ابراهیمی که هم بازیگر و هم مجری طرح کار بود و همینطور آقای اسلامی در روزهایی که مدیریت جشن خانه سینما را به عهده داشتم، پیشنهاد کارگردانی فرات به من داده شد.
گفتوگویی کردیم، خلاصه داستان را شنیدم و خواستند که آن را بسازم. حدود چهار یا پنج قسمت که نوشته شده بود را برایم فرستادند، قرار شد مقدمات کار را آماده کنند و من بعد از پایان جشن به گروه ملحق شوم.
با این که از نظر زمان محدودیت زیادی داشتیم، تصمیم گرفتیم این کار را بسازیم. برای این که به کار سرعت ببخشیم، امیر عربی را به کار اضافه کردیم تا با توجه به زمان کمی که داریم بازنویسی را شروع کند.
همزمان با روزهای آخر جشن خانه سینما، گروه کارگردانی یعنی برنامهریز و دستیار در دفتر تولید مشغول به کار شدند و من هم بلافاصله بعد از پایان جشن به آنها ملحق شدم.
گفتید چهار پنج قسمت به دستتان رسید. این قسمتها ویرایشهای مختلفی از فیلمنامه بودند؟
چهار پنج قسمت از سریال رسید و در ادامه تمام قسمتها به دستم رسید.
احساس کردم باید روی متن کار بیشتری شود، آقای محلوجیان همزمان نداشت. به این نتیجه رسیدیم که نیروی جوانی باید اضافه شود و افکار نو بیاورد و در نتیجه امیر عربی به گروه اضافه شد.
سبک و شیوه نوشتن محلوجیان مشخص است. نترسیدید که فرات شبیه به کارهای دیگری که وی نوشته است از کار در بیاید؟
البته به همین دلیل بود که امیر عربی را اضافه کردیم تا فضای کار این دو نویسنده با هم ترکیب شود و ما به فضا و داستان جدیدتری دست پیدا کنیم. اما حسن کار محلوجیان این است که ایرانی مینویسد.
یعنی تمهایش از خانوادههای ایرانی است و وفادار به سنتها و آیینهاست. این گونه نگاه هم تاکنون نشان داده که مخاطبان تلویزیون داستانها و روایتهای او را میپسندند.
آیا پرداختن به زندگی سنتی خانوادههای ایرانی جزو دغدغههای خود شما نیز هست؟
آن چیزی که من خواندم درام خوبی بود و بستر خوبی برای یک کار مناسبتی داشت، برای همین ترغیب شدم آن را بسازم.
خودتان هم دوست داشتید این گونه از زندگی را روایت کنید؟
من آدم تجربهگرایی هستم. همیشه گفتهام که دوست دارم کارهای مختلف را تجربه کنم. دوست داشتم تجربه کار مناسبتی را هم داشته باشم.
کاری که مخاطبان آن فراوان است. در این سریال با یک کار مناسبتی و یک قصه ایرانی مواجه شدم که میدانستم مخاطبان زیادی خواهد داشت.
فکر میکنید لازم است یک کار مناسبتی در بستر یک خانواده سنتی اتفاق بیفتد؟
نه اصلا. فیلمنامهای که به دست من رسید بسترش یک کار مناسبتی بود که ماجراهای چند خانواده را هم روایت میکند.
فکر میکنید مردم دوست دارند سریالهایی را تماشا کنند که روابط سنتی و خانوادگی در آنها وجود دارد؟
اتفاقا بتازگی با یکی از مدیران تلویزیون در همین مورد صحبت میکردیم. میگفت میخواهیم تحقیق کنیم که چرا مردم ما این نوع سریالها را بیشتر دوست دارند و بیشتر به آن گرایش پیدا میکنند. طبق آماری که به دست آمده، مردم به سریالهایی که به آیینها و سنتها میپردازند بیشتر گرایش پیدا میکنند.
برای من هم جذاب است که بدانم چرا با این که نسل تصویری و قصهگوی جدیدی وارد شده و زندگیهایمان شکل جدیدی گرفته، هنوز این تمایل وجود دارد. فکر کردم که شاید فاصله نسل اول انقلاب با نسل حاضر باعث شده که نسل اول به این نوع سریالها و به این نوع سنتها گرایش پیدا کنند یا این که مردم انگار گاهی دلشان برای چیزهایی تنگ میشود که در فاصلهای نه چندان دور داشتهاند و حالا از دستش دادهاند، مثل نوع خانهها، حیاطها، حتی محلهای که داشتهاند.
در کارهای محلوجیان محله خیلی حضور پررنگی دارد. ما الان محله به معنی قدیم نداریم. مثلا نمیدانیم همسایهمان کیست و چه میکند، معتمد محلهمان را نمیشناسیم.
در کارهای محلوجیان این آدمها و فضاها وجود دارند و به نظر میآید مردم هنوز تعلق خاطری به آنها دارند. برای خودم هم جذاب بود. چون من اهل محله دربند تهران هستم، آنجا همچنان محله وجود دارد و این آیینها و سنتها کمتر از بین رفته.
آدمها معتمد محلی دارند که اگر گرفتاری داشته باشند سراغ او میروند، مشکلات و مسائل همدیگر را هم میدانند. اما با زندگی شهری امروزه ما از سنت به مدرنیتهای رسیدهایم که ابعاد آن هنوز هم برایمان ناشناخته است، فقط به دستش آوردهایم. مثلا خودرو و موبایل و لپتاپ داریم اما گاهی بلد نیستیم چطور باید با آنها کار کنیم.
پس این توجه به سنتها فقط خواست مدیران تلویزیون نیست و خواسته مردم هم هست.
قطعا این تمایل در تلویزیون هم وجود دارد که چنین سریالهایی را میسازند. اما به خاطر بازخوردی که از مردم دریافت میکنند هم هست که این تمایل به وجود میآید.
همان مسوول میگفت که مردم بیشتر به این جور کارها واکنش مثبت نشان میدهند. من هم سعی کردم در ساخت به داستانی که محلوجیان روایت کرده و امیر عربی آن را بازنویسی کرده، وفادار بمانم. همینطور سعی کردم در میزانسن، گفتوگوهای آدمها و شکل بازیها پرداخت ایرانیتری داشته باشد. سعی کردم آدمها را شبیه به نمونههای بیرونی کنم و قابل لمسترشان کنم.
شما در کارهای سینمایی سراغ این فضا نرفتهاید، پس میتوان گفت بعد از این که مشغول به این کار شدید تازه به آن علاقهمند شدید؟
در فیلم «کتاب قانون» هم سراغ این فضا رفته بودم. همان موقع که فیلمنامه را خواندم علاقهمند به کار شدم و فکر کردم که شاید بازخورد خوبی به همراه داشته باشد.
امیر عربی در بازنویسی فیلمنامه چه تغییراتی به وجود آورد؟
بعد از «گاو صندوق» و «سعادتآباد» این سومین همکاری مشترک من و امیر عربی است. او خوشفکر است، بیان نو میآورد و بعضی از بخشهایی را که قبلا چندان دراماتیک نبودهاند، دراماتیزه میکند. به این هم فکر کردیم که اگر شباهتهایی بین این سریال و سریالهای قبلی آقای محلوجیان هست، امیر عربی آن را تلطیف و قصههای فرعی به آن اضافه کند که این قصه را از سریالهای قبلی متفاوت نشان دهد البته من خیلی مشکلی با این که سریال شبیه به نمونههای دیگری باشد نداشتم. هر نویسندهای آثارش شبیه به یکدیگر است، ما فقط باید آن را به نحو دیگری روایت کنیم.
برای این که روایت شبیه به نمونههای دیگر نشود، چه کردید؟
همین که امیر عربی اضافه شد. او سعی کرد قصه را به روزتر کند، بیانش را به روزتر کند و ریتم مناسبتری به آن بدهد. اگر آقای محلوجیان هم وقت داشتند حتما این کار را انجام میدادند. اما در شرایطی نبودیم که زمان کافی داشته باشیم. تلویزیون کار را دیر سفارش داده بود و زود میخواست. به همین دلیل عربی آمد که کار را کمی تازه کند.
به متن اصلی چقدر وفادار ماندید؟
شاید متن اصلی و فرعی به آن معنا نداشتیم. وقتی من به گروه پیوستم، دیدم که متن اصلی به سرعت در حال نگارش است و هنوز تمام نشده. آقای محلوجیان هم میگفتند که کار احتیاج به بازنویسی دارد، امیر عربی هم اضافه شد و نوشتن متن اصلی و بازنویسی با هم انجام شد.
چند قسمت از فیلمنامه آماده بود که کار را شروع کردید؟
قبل از فیلمبرداری چهار، پنج قسمت را آقای محلوجیان نوشته بودند و امیر عربی سه یا چهار قسمت کامل را به ما داد.
این به علت کمبود وقت بود یا این که تصمیم داشتید بازخوردها را بررسی کنید و بعد ادامه مسیر قصه را معین کنید؟
نه! واقعا زمان آنقدر کم بود که همزمان با فیلمبرداری متن را آماده میکردیم. سه روز قبل از پخش قسمت اول، فیلمبرداری ما تمام شد. یعنی همزمان راش به اتاق تدوین و صدا میرسید. کل فیلمبرداری 50 روز بود. این فشار خیلی شدیدی را به تیم وارد میکرد. به مسوولان تلویزیون هم گفتم که کاش این مناسبتها را زودتر یادمان بیاورند.
پس خودتان دوست دارید که با فیلمنامه آماده کار را شروع کنید در حالی که برخی از کارگردانها تمایل دارند فیلمنامه قسمت به قسمت به دستشان برسد تا بیشتر با نظر مخاطبان آشنا شوند؟
حتما دوست دارمکل فیلمنامه آماده باشد. من تا به حال این تجربه را نداشتم. تجربه بسیار سختی بود. ما اول و آخر قصه را میدانستیم اما تا روزهای آخر، با امیر عربی سکانسها را درست میکردیم. تا روزهای آخر، عربی سکانس مینوشت و میفرستاد.
میری: در تلویزیون محدودیتهایی برای انتخاب بازیگران وجود دارد. به دلیل بودجه، زمان، کارمناسبتی و درگیر بودن بازیگران در پروژههای دیگر اما در فرات این شانس را داشتم که از بیشتر بازیگران مورد نظرم استفاده کنم
یک روز مانده به پایان فیلمبرداری تازه یک سکانس به دستمان رسید که مربوط به کلانتری بود.
خیلی سخت است که ندانی چه اتفاقی قرار است بیفتد. در سینما ما متن را چندین بار طی مدت زمان طولانی مرور میکنیم. مثلا برای «سعادتآباد» شش، هفت ماه با امیر عربی و گروه کار کردیم تا به فیلمبرداری برسیم.
این که بعضی وقتها ترجیح داده میشود فیلمنامه همزمان با فیلمبرداری به دست کارگردان برسد، بیشتر مربوط به کارهای 90 شبی است که هر شب پخش میشود. من این کار را بلد نیستم.
میدانستید که این کار قرار است هر شب پخش شود؟
بله میدانستم. از همان اول قرار بود هر شب پخش شود، آن هم در ایام دهه اول محرم. اما من از روز اول گفته بودم که برای 10 شب اول آماده نمیشود.
دوستان هم موافقت کرده بودند و قرار شد سریال برای 10 شب دوم آماده شود.
این نحوه پخش شبانه را به پخش هفتگی ترجیح میدهید؟
الان با توجه به ماهواره و تلویزیون و سلیقههای جدیدی که وارد ذائقه مردم شده، به نظر میآید سریالهایی که هر شب پخش میشود مخاطب بیشتری دارند. دورهای بود که تلویزیون دو تا شبکه بیشتر نداشت.
یکی، دو تا سریال ساخته میشد و آنطور که یادم هست دوشنبه و چهارشنبه پخش میشد. مردم عادت داشتند که هفتگی سریالها را دنبال کنند. اما الان با توجه به توسعه شبکههای تلویزیونی و این همه سریال، انگار دیگر حوصله پخش هفتگی در مردم وجود ندارد. انگار زمان پخش و سیر قصه را گم میکنند. بهتر است که هر شب یا یک شب در میان سریال پخش شود.
این اولین کار مناسبتی شما بود؟
بله.
نظرتان در مورد این که کارهایی برای مناسبتهای خاصی ساخته شود، چیست؟
به نظرم این سیاست جذابی است که برای مناسبتهایی سریالهای روزانهای ساخته شود. اما تعجبم از این است که چرا اینقدر دیر اقدام میشود. میفهمم که تلویزیون هم مشکلات خاص خودش را دارد مثل بودجه، تصمیمگیریها، بروکراسی اداری.
همه اینها را متوجه میشوم اما با توجه به این که ما میدانیم محرم و ماه رمضان و عید و دهه فجر دقیقا چه زمانی است، این را هم میدانیم که قرار است برای همه این مناسبتها سریال بسازیم، دیر به این نتیجه میرسیم که چه کسی قرار است کار کند و چه متنی را کار کند. اینها به سریال لطمه میزند و این طبیعی است.
اگر من چهار، پنج ماه وقت داشتم، کاری بسیار متفاوت از آنچه الان پخش شد، میساختم. همه دوستان دیگری که کار مناسبتی میسازند هم درگیر این مشکل هستند. این که برای مناسبتی طراحی میکنیم و سریال میسازیم کار مثبت و خوبی است. اما خوب است که سلیقه مردم را هم در نگاه، شنیدن و قصه شنیدن ارتقا دهیم. با خودم میگویم کاش میشد تلویزیون یک سال برای هیچ مناسبتی سریال نسازد و برای سال بعد آماده شود!
امیدوارم مسوولان به این فکر کنند که باید کیفیت کارها بالاتر برود. وقتی سطح کیفی کارها بالاتر برود، سازندگان سریالها هم به مناسبتها به عنوان فرصتهای خوبی برای دیده شدن نگاه میکنند چون رقابتها سختتر میشود و الزامی به وجود میآید کاری که در این ایام ارائه میشود بهترین باشد.
این کار با شرایط حاضر در واقع ماراتن بسیار سختی است. آقای معینی سالهاست کار تلویزیونی تدوین نمیکند اما الان شبانهروز کار میکند تا سریال را برساند. با وسواس زیاد هم کار میکنند اما در نهایت مجبورند از بعضی از ظرایف بگذرند.
بدون آن ظرافتها هم تلویزیون کار را پخش میکند و هیچ اتفاقی هم نمیافتد اما سطح عمومی کار افت میکند. باید از الان به عید سال بعد فکر کنیم نه عیدی که در پیش داریم تا بتوانیم سطح کار و سلیقه مخاطب را بالا ببریم.
با این که این سریال یک کار مناسبتی است، اما در مقایسه با سریالهای مناسبتی دیگر، محوریت مناسبت محرم در آن کمرنگتر است. یعنی مثلا بکرات تصاویری از عزاداریها نمیبینیم. یا این که هیچکدام از شخصیتها مشغول کارهایی برای راهاندازی یک هیأت نیستند. چرا این محوریت اینقدر کمرنگ شده؟
ما هم از اول گفتهایم که هیأتی وجود دارد و در قسمت آخر هم آن را میبینیم. اما در کل به نظرم لازم نیست وقتی در مورد یک مناسبت کار میسازیم، مستقیما در مورد آن مناسبت حرف بزنیم. کافی است روح کلی آن مناسبت را وارد سریال کنیم. اگر معتقدیم پیام روز عاشورا وفایبهعهد و توجه به دیگران و شنیدن صدای آنهاست، آقای محلوجیان این روح کلی را وارد متن کرده بود، بعد قصههای دیگری بر پایه آن چیده شد.
کلیت فرات این است که بستری از واقعه عاشورا در آن وجود دارد، حالا تکیهای هم وجود دارد. دوست ندارم سریال را به مناسبت تحمیل کنم. گاهی مردم این مستقیمگویی را دوست ندارند.
اسم فرات چطور انتخاب شد؟
من هم نمیدانم. از روزی که فیلمنامه را برایم فرستادند، اسمش همین شد.
یعنی برای خودتان اصلا سوال نشد که چرا این اسم انتخاب شده؟
حتی تا روزهای آخر هم قرار بود این اسم عوض شود اما آنقدر در تبلیغات از این اسم استفاده شده بود که دیگر نشد عوضش کنیم.
در مورد انتخاب بازیگرانتان کمی توضیح دهید. چطور شد که حسن پورشیرازی و اکبر زنجانپور را در مقابل هم قرار دادید؟ این انتخاب زیبا و بهجا بود اما رامین راستاد پیش از این، نقشهایی شبیه به حامد را چندین بار بازی کرده بود. چرا او را برای این نقش انتخاب کردید؟ نترسیدید که حضور او نقش را بیشتر به کلیشه نزدیک کند؟
البته در طول داستان شخصیت حامد (رامین راستاد) تغییر میکند. با همه اینها اما رامین راستاد بازیگر بسیار خوبی است. من مطمئن بودم که یک بدمن درست و حسابی و قابل باور از نقش حامد درمیآورد. ضمن این که همانطور که گفتم شخصیت حامد تغییر میکند، فکر میکردم که رامین راستاد این تفاوت را خیلی خوب از کار دربیاورد که همینطور هم شد.
در کل در تلویزیون محدودیتهایی برای انتخاب بازیگران وجود دارد. به دلیل بودجه، زمان، کار مناسبتی و درگیر بودن بازیگران در پروژههای دیگر، دستمان برای انتخاب باز نیست. اما در فرات این شانس را داشتم که واقعا بیشتر گزینههای مورد نظرم را توانستم استفاده کنم.
حالا که سریال را میبینم، میفهمم که آقای پورشیرازی و زنجانپور بهترین گزینهها برای این نقشها بودند. بقیه بازیگران هم همینطور. حدود 70 درصد آن چیزی که میخواستم، اتفاق افتاد.
شما کمتر از نقشهای مثبت و منفی استفاده میکنید و بیشتر آدمهای قصههایتان طیفی از خاکستری هستند. اما در این سریال بعضی از شخصیتها به سیاه و سفید متمایل هستند.
در تلویزیون مجبوریم گاهی این حدود را به وجود بیاوریم. اما خودم به نقش منفی صرف چندان اعتقادی ندارم. همه ما مجموعهای از نکات مثبت و منفی هستیم که گاهی وجه مثبت شخصیتمان و گاهی وجه منفیاش به دیگری برتری پیدا میکند.
کار در تلویزیون را دوست دارید؟
من دانشآموخته دانشکده تلویزیون هستم. تلویزیون را دوست دارم. عدهای هستند که معتقدند نباید در تلویزیون کار کرد اما من میگویم با تمام مشکلاتی که وجود دارد باید در تلویزیون کار کرد. همینطور باید سعی کنیم که کار خوب ارائه دهیم. بعضی وقتها این اتفاق نمیافتد. باید فکر کنیم که این تلویزیون برای همه ماست و وقتی از نیروهای متخصص خالی شود اشکالاتی به وجود میآید. تجربه کار کردن در تلویزیون برایم خیلی جذاب است.
به دلیل این که شروع کار حرفهایام در شبکه 2 بوده، کارمند شبکه 2 بودم، نسبت به این شبکه احساس علاقه و تعلق خاطر دارم. چون کار را از آنجا یاد گرفتم. از دانشکده به شبکه 2 رفتم و در آنجا تصویر را شناختم، تدوین و کار کردن را یاد گرفتم. از همانجا وارد سینما شدم، کار را یاد گرفتم و وارد دنیای حرفهای شدم.
دوست دارید که برای تلویزیون فقط در قالب سریال کار کنید یا این که به تلهفیلم یا مستند هم فکر میکنید؟
چند وقت پیش یک تلهفیلم هم کار کردم که پخش شد. در تلویزیون برای دوستان دیگر مثل آقای فتحی و خانم برومند، مونتاژ هم انجام دادهام. فکر میکنم اگر موقعیتش باشد با شبکه 2 کارهای مختلفی را انجام دهم.
خیلی از کارگردانها علاقهای به کار در قالب تلویزیون ندارند. پس شما جزو آن دسته نیستید؟
میری: به نقش منفی صرف چندان اعتقادی ندارم. همهما مجموعهای از نکات مثبت و منفی هستیم که گاهی وجه مثبت شخصیتمان و گاهی وجه منفیاش بر دیگری برتری پیدا میکند
به نظرم به خاطر این است که چارچوبی که برایش تعریف کردهاند غلط است. انگار میخواهی یک کار سینمایی با یکپنجم بودجه بسازی. این شرایط من را هم پس میزند. تکلیف تلهفیلمهای ما مشخص نیست.
باید یک فیلم تلویزیونی را با شرایط فیلم سینمایی کار کنیم، در همان مدت زمان مثلا 90 دقیقهای، اما باید کار را 20 روزه تحویل دهیم و یکپنجم بودجه سینما را داشته باشیم. تمام بودجه صرف بازیگر میشود و باز هم مجبوریم از بازیگران غیرحرفهای استفاده کنیم. در سریال تکلیف مشخصتر است.
«گاوصندوق» رنگ و بوی طنز داشت. به خاطر علاقهتان به تجربهکردن چیزهای جدید است که این تغییر فضا را در دو سریالتان میبینیم؟
بله. ضمن این که در سینما میتوانم دغدغه خودم را بسازم. میروم فیلمنامهای پیدا میکنم که دوست دارم به موضوع آن بپردازم، اما در سریال به پیشنهادی که دارم فکر میکنم.
این که کدام موضوع پیشنهاد شده برایم جذاب است یا میتوانم کار کنم و کدام نه. این تفاوت تلویزیون و سینماست و هر کدام هم جذابیت خاص خودش را دارد. به هر حال من سعی میکنم به موضوعات اجتماعی و مسائلی که در حال حاضر در جامعه پررنگ است بپردازم.
خودتان دوست دارید کارهایتان با زبان طنز باشد یا درامهای تراژیک؟
اگر در سینما باشد سعی میکنم زبان دغدغههایی که برایم وجود دارد را پیدا کنم و آن را بگویم. مثل این که فکر کردم کتاب قانون را باید با زبان کمدی و سعادتآباد را با این زبان روایت کنم.
اما در تلویزیون کاملا متفاوت است. سعی میکنم کارهایی را انجام دهم که در مدیوم تلویزیون یک کار آبرومند باشد و من هم آبرومندانه بتوانم از پس آن بربیایم. چون تلویزیون قرار است سرگرم کند و پیامی هم بدهد نه این که فقط پیام بدهد، بسیار مهم است که سرگرمکننده هم باشد. اما برای خودم فیلمهای اجتماعی جذابترند.
پس انتخابتان این نیست که از زبان طنز استفاده کنید؟
اگر مثل کتاب قانون موضوعی داشته باشم که هیچ راهی جز به زبان طنز برای بیان کردنش وجود نداشته باشد، حتما کمدی را انتخاب میکنم.
شما در انتخاب موسیقی سلیقه خاصی دارید و معمولا این سلیقه را در کار آهنگسازتان هم اعمال میکنید. انتخاب آقای عشقی به عنوان آهنگساز چطور صورت گرفت؟
این پیشنهاد آقای اسلامی بود که ساخت موسیقی را به ایشان محول کنیم. من هیچ آشنایی با وی نداشتم. به خاطر زمان کم و اتفاقات دیگر مجبور شدم به جوانی که چندان سابقه آشنایی با او نداشتم، اعتماد کنم که نتیجه این اعتماد نسبتا رضایتبخش بود.
اما من تأثیری روی کار ایشان نداشتم. تنها کسی که در تمام بخش صدا و تصویر و موسیقی مؤثر بود آقای معینی بود. همیشه گفتهام که ایشان برایم یک مشاور و استاد است که حضورش مایه دلگرمی من است.
میدانم که در یکی دو ماه گذشته با آقای عشقی به شدت تبادل نظر داشتند و به چیزی که الان اتفاق افتاده رسیدهاند.
پس این بخشها از کار را به شکل کامل به آقای معینی سپردید؟
اصولا فکر میکنم معینی بخش پایان قصه فیلمبرداری را طوری تکمیل میکند که شاید خودم نتوانم این کار را انجام دهم. در سریال که خیلی نمیشد ایدههای نو آورد اما در سینما از ایده اولیه با معینی چک میکنم تا پایان زمان اکران.
در این سریال چیزی وجود دارد که مستقیما به علایق و سلایق خودتان مربوط باشد و امضای شخصیتان محسوب شود؟
به هر حال تا جایی که وقت بود با سلیقه خودم این کار را ساختم.
به نظرم این سریال در قالب استاندارد میگنجد اما فراتر از آن نمیرود. یعنی چیزی ندارد که بگوییم مستقیما مربوط به آقای میری است.
نه! فقط سعی کردم، استاندارد و آبرومند باشد. جایی برای این که کاری که خودم دلم میخواهد انجام دهم وجود نداشت. تمام سعیام این بود که به شعور مخاطبم توهین نکنم و او را دستکم نگیرم، سریال را استاندارد و تر و تمیز در بیاورم. از تمام گروهها مثل گروه صدا، تصویر، موسیقی و تدوین هم همین را خواستم.
الان آقای معینی هم سعی میکند کاری استاندارد و باآبرو تحویل دهد نه کاری که برای سعادتآباد انجام داده است .
ریتم این سریال معتدل و متعادل است. نه آنقدر سریع است که فکر کنیم چیزهایی ندیده گرفته شده و نه آنقدر آهسته که کشدار به نظر برسد. در این سریال صحنههایی مثل این که یک نفر در ماشین را باز کند و آهسته از آن پیاده شود و به سمت ساختمان حرکت کند و... خیلی زیاد نبود، اما تصویری در این سریال بود که برایم خیلی جالب است. این که وقتی حاجابراهیم از کوچه رد میشود یکی یکی کسانی که در آن کوچه هستند با او سلام و احوالپرسی میکنند. چرا چنین تصویری باید وجود داشته باشد در حالی که به نظر میآید جزو آن دسته از تصاویری باشد که در سریالتان کمتر دیده میشد؟
این اتفاق قسمت اول بود. با این تصویر گفتیم که اینجا یک محله است، تعریف محله این است که مردم همدیگر را میشناسند و سالهای سال است که با هم در ارتباط هستند. در قسمت اول خواستیم این را معرفی کنیم که این آدم، آدم قدیمی و معتمد محله است.
اما اتفاقاتی که گفتید و مثالی که زدید معمولا به خاطر پر کردن وقت است که در سریال گنجانده میشود. من خودم حالم از این کارها بد میشود. آدم عجولی هستم. دوست دارم زودتر برسم به پلان بعد و ادامه اتفاقات مهم را پیگیری کنم، اصولا نمیتوانم این تصاویر را بپذیرم. حالا در کنار من یک آقای معینی هم هست که از من سختگیرتر است و پلانها را همینطور میبرد و کنار میگذارد.
از بازخورد سریال راضی هستید؟
آنچه میبینم و میشنوم به نظرم خیلی خوب و راضیکننده است. مدیران تلویزیون هم میگویند بازخوردی که در روابط عمومی و مرکز آمار از مخاطب ثبت شده، رضایتبخش بوده است. اما کاش زمان بیشتری داشتیم و کار بهتری ارائه میدادیم.
شروینه شجریکهن - جام جمدر یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد