علیرضا روشن پس از حضور موفق در فضای مجازی، «کتاب نیست» را منتشر کرده است

انفجار درونمایه

آنچه در نظر عام گاهی درباره اقبال به آثار هنری و ادبی ملاک قرار می‌گیرد، اقبال زیاد دیگران به آن آثار یا حاشیه‌هایی مربوط به خالق اثر ـ ازجمله شهرت یا حواشی و حوادثی ـ است که موجب می‌شود مخاطب بدون توجه پیشین و پسین به ویژگی‌های متن اثر، خریدار یا طرفدار آن باشد. این مقدمه را از آن جهت یادآوری کردم که در ادامه آن بتوانم بگویم «کتاب نیست»، نخستین مجموعه شعر علیرضا روشن را که گویا در مدت حدود 3 ماه به چاپ دوم رسیده است، در این مجال، از این منظر که کتاب خیلی موفقی در بازار بوده یا نه، بررسی نخواهم کرد.
کد خبر: ۴۲۳۴۶۸

چراکه معتقدم اتفاق‌های دفعتی، چندان به متن اثر ارتباط ندارند و معمولا هم ماندگار نیستند. قطعا شعر فروغ فرخ‌زاد که در 50 سال آنقدر از بازار نشر کتاب سهم جذب می‌کند که شعر مریم حیدرزاده طی دو، سه سال، ماندگارتر است. چون اتفاقی که آنجا افتاده، بی‌شک اصیل‌تر است، اما به هر حال، اقبال ناگهانی مخاطب برای هر شاعر و نویسنده‌ای، فرصتی است که می‌تواند از آن در جهت اعتلای متن به نحو احسن استفاده کند. چه بسیار شاعران که در سطح علیرضا روشن جوهره و درونمایه شعری داشتند، چه‌بسا بیشتر هم داشتند، ولی این شانس و فرصت را نیافتند که کارشان را تداوم ببخشند. پس همان گونه که هجوم طرفدارانی را که در دو، سه سال گذشته شاعر مورد بحث ما در فضای اینترنت برای شعرهای کوتاهش جذب کرده معیاری کافی نمی‌دانم. برای این ‌که نتیجه بگیرم شعر او خارق‌العاده بوده یا از درجه کیفی بسیار بالایی در ادبیات امروز ما برخوردار است، آن‌ را عاملی هم نمی‌دانم برای انکار قابلیت‌های درونی شعرهای علیرضا روشن. پس با این دیدگاه امیدوارم که بتوانم نگاهی کاملا متعادل و منصفانه ـ هرچند مختصر ـ به آثار او در «کتاب نیست» داشته باشم؛ بویژه این که پیش از چاپ اثر با شعرها آشنایی نداشته‌ام.

1 ـ گروهی بر این اعتقادند که شعرهای روشن چون کوتاه بودند بین عده‌ای در فضای اینترنت محبوبیت زیادی پیدا کردند و عده‌ای هم گفتند چون شعرهای او کوتاه است، زیبا هستند. پیش از هر سخنی در این زمینه لازم است بگویم که این استدلال را نمی‌توانم بپذیرم. در دنیای صنعتی و شتاب‌زده امروز، هرچند قصیده و منظومه دیگر جایی ندارند، اما رمان هنوز طرفداران پروپا قرص خود را دارد و سریال‌های تلویزیونی آنقدر مخاطب دارند که عملا رقابت اصلی بین شبکه‌های مختلف در این زمینه شکل گرفته است. از طرفی، شاعری مثل روشن هم که شعر کوتاه می‌سراید، 200 شعر کوتاه را در کنار هم قرار می‌دهد تا مجموعه‌ای تولید کند و بتواند بگوید این کارنامه شعری من است. اگر قرار بود صرفا کوتاهی کار، عامل موفقیت باشد، باید دوبیتی و رباعی را در چند دهه گذشته موفق‌تر می‌دیدیم، ولی این ‌گونه نبود و قالبی چون غزل توانست بر جایگاه موفقیت تکیه بزند. پس علاوه بر پذیرش حفظ اعتدال، باید به چیزی غیر از شکل و قالب فکر کنیم و آن مضمون است.

اساسا تجربه ثابت کرده است که نباید با هیچ چیز در عالم هنر و ادبیات به صورت مطلق و صفر و یکی برخورد کرد. این مطلق نگاه کردن، بعضا کار دست بزرگانمان هم داده است که مجبور شده‌اند بعدها ناقض سخنانشان را پذیرا باشند. مگر نبود دورانی که می‌گفتند دوران غزل و موسیقی سنتی پایان یافته است؟ آیا عملا این‌گونه شد؟ پس خیلی هوشمندانه نیست که حالا حکم دهیم دوران آثار طویل پایان یافته است و اگر می‌خواهید موفق باشید، به خلق آثار کوتاه‌تر دست بزنید. اتفاقا به نظرم آثار موجز دشواری‌های بیشتری در خلق می‌توانند داشته باشند. ازجمله این‌که در کار کوتاه، عیار شاعر خیلی صریح‌تر نشان داده می‌شود. در فضای بزرگ، شاعر و نویسنده قدرت این را دارد که ضعف‌هایش را راحت‌تر بپوشاند. در یک بازی فوتبال راحت‌تر می‌شود وقت تلف کرد و ضعف‌ها را پوشاند، تا بازی فوتسال یا هندبال که در چند ثانیه ممکن است به‌دلیل ناتوانی علمی یا جسمی یک طرف، نتیجه به کل تغییر یابد. به همین دلیل به نظرم شعر کوتاه ـ موفق ـ سرودن از عهده هر کسی برنمی‌آید.

2ـ‌ نویسنده، شاعر و به‌ طور کل هنرمند این قدرت را دارند که می‌توانند لایه‌هایی از هستی را شکافته، با رفتاری کشف و شهودی، به ارتباط‌هایی به‌ظاهر ساده و جزء در هستی پیرامونشان توجه کرده، آنها را در ظرفی بریزند که برای مخاطب جذاب باشد و به او اعطا کنند. امروز شاعر موفق کسی نیست که حتما به خلق تصویرهای انتزاعی یا خیالپردازی‌های ژول ورنی بپردازد. شاعر موفق معمولا کسی است که به نکته‌هایی که وجود دارد ولی کمتر به آنها توجه می‌شود، دقت کند و از این طریق مخاطب هنگام شنیدن شعرش از آن هیجان‌زده شود. در این مسیر، شعرهای کوتاه معمولا درونمایه‌ای انفجاری دارند که نوعی غافلگیری را هم معمولا ایجاد می‌کند. شاید چیزی شبیه نقش مصرع آخر در رباعی یا قافیه در غزل. امتیاز شعر علیرضا روشن هم در این است که مفاهیم طبیعی زندگی را به دلچسب‌ترین شکل ممکن استفاده می‌کند و باعث می‌شود شما فکر کنید فلسفه‌ای خاص و پیچیده پشت نگاه شعرها وجود دارد.

نکته: برخی شعرهای «کتاب نیست» به سمت تبدیل شدن به معماها و چیستان‌های پیچیده‌ای پیش می‌روند که ولو به فرض قابل حل بودن برای تمامی مخاطبان پس از کمی تامل و محاسبه ‌ بیشتر لذت‌هایی لحظه‌ای را از حل مساله به‌همراه دارند تا لذت‌های ماندگار ناشی از شعریت اثر

3ـ‌ تضادی در شعر وجود دارد که شاید خود شاعران هم کمتر به آن توجه دارند. شعر که می‌گوییم بعضا به شخصی‌ترین حالت و رویدادهای زندگی‌مان می‌پردازیم، اما در عین حال میل عجیبی داریم که آنها را در معرض دید همگان قرار دهیم. یعنی ما به مخاطب نیاز داریم. شعر و ادبیات مانند علوم نظری محض نیستند که بدون ارتباط با مخاطب بتوانند مسیر رو به رشد خود را پیموده، بعدها به‌صورت یک محصول نهایی به دست همگان برسند. شاعر و نویسنده نیاز دارد که هر هفته، هر ماه و هر سال در ارتباط دوسویه با مخاطبانش، چیزهایی را به او ارزانی دارد و چیزهایی را هم از او دریافت کند. اگر مخاطب را همه سطوح جامعه بدانیم، براحتی می‌توانیم این بررسی را داشته باشیم که طی 100 سال گذشته کدام نوع شعرها و کدام شاعران در برقراری ارتباط با مردم ـ و البته در بلندمدت ـ‌ موفق‌تر بوده‌اند؛ حال چه از نظر فنی و سلیقه‌ای ما خوشمان بیاید یا نه! علیرضا روشن جزو آن دسته از شاعرانی است که با تئوری شعر نگفته‌اند. شاید اساسا روزی که روشن خیلی از این شعرها را می‌نوشته اصلا به این فکر نمی‌کرده که روزی بخواهد آنها را در مقام یک شاعر و یک مجموعه شعر منتشر کند. او شعرش را گفته و در ادامه، شعر بودنش کشف شده است. قطعا یکی از عامل‌های موفقیت در چنین حالتی، صداقت شاعر است که آنچه را زندگی می‌کند، می‌سراید یا دوست دارد آن‌گونه زندگی کند که می‌سراید.

4ـ‌ با این اوصاف، یکی از عنصرهایی که در شعر روشن وجود دارد که درونمایه آثار او را تشکیل داده و مخاطبان با آن ارتباط برقرار می‌کنند، این است که شاعر در بسیاری از شعرهای ـ ولو دو خطی ـ‌ ‌در مقام یک قصه‌گو ظاهر می‌شود. وقتی در کمال صداقت روایت می‌کند و از تشبیه‌های بجا استفاده می‌کند، کاملا دلنشین می‌سراید، اما گاهی هم در مسیری دیگر، به دردی دچار می‌شود که بسیاری از مجموعه‌های فانتزی سال‌های اخیر به آنها دچارند؛ مجموعه‌هایی که معمولا با طرح‌ها و تصویرهایی هم همراه هستند و البته بیشتر مجموعه‌ای از جمله‌های قصارند و در شعر بودن آنها جای بحث و تامل است. به این نمونه‌ها توجه کنید:

کسی را که به دست نیاورده‌ام/ از دست نخواهم داد

چیزی نیست/ جز/ چیزی که نیست

میوه‌ای/ کود درختش شد

وارستگی/ پذیرفتن است/ و آرام بودن...

یک آسیب دیگر در برخی شعرهای کتاب نیست این است که گاه شعرها به سمت تبدیل شدن به معماها و چیستان‌های پیچیده‌ای پیش می‌روند که ولو به فرض قابل حل بودن برای تمامی مخاطبان ـ‌ پس از کمی تامل و محاسبه ـ‌ بیشتر لذت‌هایی لحظه‌ای را از حل مساله به‌همراه دارند تا لذت‌های ماندگار ناشی از شعریت اثر.

نکته آخر این‌که علیرضا روشن در نخستین مجموعه شعرش که شاید از نخستین مجموعه بسیاری از شاعران مطرح روزگار ما نیز موفق‌تر بوده، به‌نظر می‌رسد به نوعی یکدستی بیشتر در زبان نیاز دارد؛ تا برای نمونه، کمتر در 2 اثر متوالی چنین تفاوت زبانی داشته باشد:

عشاق تو/ فرش باشند انگار/ لگدمال هر پایی می‌شوند/ تا قیمت ایشان افزون شود/ عشاق تو/ این خستگان لگدمال شده

خستگی را آغوش تو در می‌کند/ وقتی نیستی/ عجالتا چای می‌خوریم/ چه کنیم؟

علیرضا بهرامی / شاعر و منتقد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها