جام جم آنلاین گزارش میدهد
در هفتههای اخیر اخبار متعددی درباره تجاوزهای گروهی در کشور منتشر شده است. آیا این خبرها میتوانند هشداری برای گسترش وقوع این جرم در جامعه باشند؟
ابهری: اجازه بدهید من ابتدا به عنوان کسی که خودم به کاشمر رفتم و تحقیقاتی انجام دادم، چند نکته را عرض کنم. متاسفانه مدتی است در کشور ما مد شده است که وقتی حادثهای رخ میدهد برخی رسانهها شروع به قرینهسازی برای آن میکنند. من ابتدا تصور میکردم اینها بیهدف و تصادفی است، اما بعد فهمیدم هر وقت این اتفاقها میافتند پشت پرده خیلی از دوستان بدون آن که بدانند، بازیچه دست سازمانها و مراکزی در بیرون از ایران میشوند که هدفشان ناامن جلوهدادن کشورمان است. برای مثال دولت مشغول برنامهریزی برای جذب گردشگر زیارتی از کشورهای شیعه بود که خبر این اتفاقات منتشر شد تا کسانی به دیگران القا کنند جامعه ما امنیت ندارد و مردمش قانون گریزند. مطلب دیگر این است که مطرح کردن این نوع حوادث با این شیوه به رسانهها و بزرگنمایی آنها دیگر اطلاعرسانی نیست، قبحزدایی از آنهاست.
یعنی میگویید ما نباید اطلاعرسانی میکردیم؟
ابهری: من نمیگویم حوادث را به مردم نگوییم، اما معتقدم نباید به شکلی آنها را نشان بدهید که قبح و زشتیشان در نظر جامعه از بین برود. نکته دیگر این است که براساس مدارکی که من اینجا دارم قضیه کاشمر به طور کلی با قضیه خمینیشهر تفاوت دارد. قضیه کاشمر سازمان یافته نبوده بلکه تصادفی بوده است. متجاوزان 50 نفر نبودند 13 نفر بودند، آنها شغلدولتی نداشتند، همه کارگر و کشاورز بودند، روز نبوده است، شهر نبوده است، خانه و باغ نبوده است. این حادثه شب، وسط بیابان در جادهای روستایی اتفاق افتاده است.
من میخواهم حادثه کاشمر را خیلی کوتاه برایتان تعریف کنم. خانمی که از 3 سال قبل از شوهر معتادش جدا زندگی میکرده است در شب 3/2/90 به اتفاق آقای دیگری به جاده روستایی قوژد میروند که منطقهای تاریک، پرت و بیرفت و آمد است. این 2 نفر در آنجا داخل خودرو مینشینند و مشغول صحبت میشوند. 2 جوان روستایی که سوار موتور بودهاند متوجه آنها میشوند و آنها را از خودرو بیرون میکشند و زنگ میزنند به دوستان دیگرشان و 13 نفر میشوند. 2 سرنشین خودرو را به گندمزار میکشانند و سه چهار نفر با این خانم ارتباط برقرار میکنند، اما 2 نفر روستایی، خانم را از دست اینها درمیآورند و به بیمارستانی در کاشمر منتقل میکنند. بعد هم این خانم به منزل برمیگردند و حاضر نمیشوند شکایت کنند. وقتی کسی شکایت نمیکند مگر نیروی انتظامی و قوه قضاییه میتوانند کاری انجام دهند؟!
این خانم چرا بلافاصله پس از وقوع حادثه شکایت نکرد؟
ابهری: از ترس آبرویشان.
پس پلیس چطور خبردار شد؟
ابهری: 2 نفری که او را نجات داده بودند به پلیس امنیت کاشمر اطلاع میدهند و سرانجام آن خانم مجبور به شکایت میشود، اما ضد و نقیضگویی داشته است. چون موضوع تجاوز به عنف تلقی میشده است، دادستان کاشمر پروندهای تشکیل میدهد و آن را به دادگستری کل خراسان رضوی میفرستد و آنجا در 5/2/90 دستور فوری برای دستگیری مجرمان صادر میشود و بلافاصله 11 نفر از این افراد دستگیر میشوند و 2 نفر فرار میکنند.
پس گفتههای امام جمعه کاشمر چه میشود؟
ابهری: امام جمعه محترم کاشمر به علت دلسوزیشان نسبت به نوامیس جامعه، پس از شنیدن گفتههای فردی که وجاهت اجتماعی نداشته است، این موضوع را در نماز جمعه مطرح میکنند و این مطلب رسانهای میشود. فکر میکنید چرا میگویم که نباید پای این نوع مسائل به مطبوعات کشیدهشود؟ وقتی مسالهای به این شکل به وفور در رسانهها مطرح شود افراد جامعه نسبت به جرم کنجکاو میشوند و قبح این جور اتفاقات از بین میرود. از طرفی همان طور که پیشتر اشاره کردم حوادث خمینیشهر و کاشمر شباهتی به هم نداشتند و در حادثه خمینیشهر بیشتر متجاوزان حداقل 2 مورد سابقه زندان در پروندهشان داشتهاند، اما در کاشمر یک مشت جوان 20 ـ 18 ساله کارگر و کشاورز فاقد پیشینه کیفری بودهاند که مرتکب جرم شدهاند. چرا بلافاصله پس از آن که حادثه خمینیشهر در رسانهها مطرح شد، ماجرای کاشمر و سپس گلستان رسانهای شد، در حالی که این قضایا هر کدام 45 روز تا 2 ماه با هم اختلاف زمانی دارند، اما این حوادث پشت هم به گوش مردم رسیدند! به نظر من رسانههای خارج از کشور با بزرگ کردن این حوادث، تضعیف دستگاه قضا و پلیس را دنبال میکردند.
در گفتههایتان به چند نکته اشاره کردید که من مایلم شما و بقیه کارشناسان بیشتر دربارهشان توضیح بدهید. شما سعی میکنید با تشریح حادثه کاشمر چه نتیجهای بگیرید؟! به نظر من اصلا مهم نیست که این حادثه روز رخداده است یا شب، مهم نیست که در گندمزار بوده یا در شهر، مهم نیست که این افراد چه کاره بودهاند، مهم نیست که این زن چه نوع زنی بوده است. مهم این است که در حوادث اخیر، گروهی از زنان مورد آزار و اذیت گروهی از مردان قرارگرفتهاند و ما میخواهیم دلیل افزایش این نوع رخدادها را در جامعه تحلیل کنیم.
معتمدی: انقلاب، باورها، فرهنگ و مذهب ما این بشارت را به ما میدادند که پس از گذشت بیش از 30 سال از دوران انقلاب دور هم جمع شویم تا درباره ارتقای روح و روان ایرانیها و کیفیت زندگیشان حرف بزنیم. به همین دلیل است که وقتی این نوع اتفاقات میافتد چندان علاقهمند نیستیم چیزی بگوییم و فقط بر حسب وظیفه نظر میدهیم. از دیدگاه روانپزشکی تجاوز یا هر نوع ارتباطی از این دست بین دو فرد، ریشه در خشونت دارد. ارتباط سالم میان زن و مرد یک ارتباط عقلی، عاطفی، عشقی و فرهنگی است، اما وقتی این ارتباطصرفا شهوانی میشود، تبدیل به ارتباطی خشن میشود مانند تجاوز. میدانید که حیوانات شهوت بیعقل و فرشتگان عقل بیشهوت هستند و انسان هر دوی اینها را با هم دارد و میزان غلبه این دو بر هم درجه انسانیت را نشان میدهد. به طور کلی هر نوع ارتباط جنسی مردی با زنی که خواستار آن نیست، ریشه در خشونت دارد و منشا خشونت، ناکامی است. یعنی هر جا که انسانی ناکام شود، خشمگین میشود و نتیجه این خشم به شکل خشونت و صدمه زدن به خود، خانواده، جامعه، فرهنگ، دین و خلاصه به هر چیزی که پیرامون اوست حتی اشیاء تظاهر پیدا میکند. در حوادث اخیر هم نوعی ناکامی منجر به خشونت وجود دارد. مثلا در حادثه کاشمر جوانان روستایی برای برآورده کردن نیازهای جنسیشان ناکام مانده بودند.
معتمدی: منشا خشونت، ناکامی است. یعنی هر جا که انسانی ناکام شود، خشمگین میشود و نتیجه این خشم به شکل خشونت و صدمه زدن به خود، خانواده، جامعه، فرهنگ، دین و خلاصه به هر چیزی که پیرامون اوست حتی اشیاء تظاهر پیدا میکند
چندی پیش ما در برنامهای تلویزیونی مشغول بررسی برخی جنایتهای اخیر مثل قتلهای شهریار، اهواز و میدانکاج بودیم. در همه این موارد یک طرف شوهری بوده که یا به دلیل اعتیاد یا خشونت یا بیبند و باری یا ضعف نیروی جنسی یا اختلاف سن یا ازدواج اجباری و... نقش خودش را به عنوان همسر بدرستی ایفا نکرده است و یک طرف زنی وجود داشته که یا مشکل اخلاقی داشته یا با دوستی خارج از محیط زناشویی ارتباط برقرار کرده است تا ضعف عاطفیاش را جبران کند. البته قبول دارم که در حوادث اخیر، زنانی هم بدون گناه قربانی شدهاند و یک طرف نیز، ضعف مسائل بازدارنده اجتماعی مانند خودکنترلی بوده است که ریشه در ضعف فرهنگ و آموزش دارد. شما حتما میدانید که هرودوت، تاریخدان یونانی با ایران میانه خوبی نداشت. با این حال اعتراف میکند «تمام ایران را گشتم، اما یک زن روسپی پیدا نکردم.» ما چنین فرهنگی داریم. دین اسلام هم با آمدنش به ایران باعث شکلگیری فرهنگی مضاعف شده است و ایرانیان آن را با رضایت پذیرفتهاند و از آن استقبال کردهاند و گواهش این است که بیش از 50 درصد متون علمی ـ اسلامی را دانشمندان ایرانی نوشتهاند. در چنین فرهنگی چرا چنین اتفاقی میافتد. سیستمهای بازدارنده، شرعی، فرهنگی و... کجا رفتهاند؟
در همه این موارد کمبود معرفت فرهنگی، کمبود معرفت دینی، کمبود معرفت خانوادگی ـ عاطفی و حتی کمبود شناخت از امکانات اجتماعی احساس میشود. این کمبود معرفت از کجا ناشی میشود؟
معتمدی: من قسمت عمدهای را مربوط به وضع خودمان میدانم، چراکه نتوانستهایم اعتماد مردم را جلب کنیم تا در صورت بروز مشکل به ما مراجعه کنند و گروهی از آنها ترجیح میدهند از ماهوارهها به عنوان الگوی زندگی استفاده کنند. بنابراین نمیشود رفت و دست گذاشت روی یک نقطه مشخص و گفت علت حوادث اخیر دقیقا این موضوع بودهاست.
قراییمقدم: من هم معتقدم در برخی رسانهها بزرگنمایی شده است. به هر حال بنده پیشتر هم در مصاحبههای متعدد اعلام کردهام که این وضع از سالها قبل قابل پیشبینی بود. از زمانی که حرمتها شکسته شدند و معیارهای اخلاقی، فرهنگی، باورها، ارزشها و... از میان رفتند باید انتظار این نوع پدیدهها را میداشتیم. من نام این تغییرات را میگذارم فروریختگی فرهنگی. متاسفانه این اتفاقات در مکانهایی افتادهاند که بافتی مذهبی و متجانس دارند و مردمشان از نظر فرهنگی یکسان هستند و عوامل آسیبزای موثر در بزهکاری همچون مهاجرت و تفاوتهای فرهنگی و حضور اقوام مختلف کنار هم، در آنها وجود ندارد یا کم است، اما در بخشهایی از آنها فروریختگی فرهنگی در حال وقوع است. از طرفی ازدواج کردن، هماکنون در جامعه ما بسیار دشوار شدهاست. در همان شهر کاشمر، اگر جوانی تصمیم به ازدواج بگیرد باید حداقل 5-4 میلیون تومان خرج کند برای شیربها، نامزدی، عروسی و... امروز ماهواره حتی در کورهدهها هم پیدا میشود، کنترل و نظارت هم بر این مناطق ضعیف است و همه اینها باعث میشود اخلاقیات و معیارها و ارزشها ضعیف شوند.
مدتها قبل ما درباره خانههای عفاف حرف زدیم که باید مخصوص جوانان باشند. چند ده میلیون نفر از جوانان ما زیر 30 سال هستند. این افراد غریزه جنسی دارند و باید این غریزه هدایت شود. من میگویم دشمن برای ما حلوا پخش نمیکند، آنها این مسائل را به نفع خودشان بزرگ کردهاند تا به مردم ایران بگوید ناموسشان امن نیست و کشور ما را کشوری ناامن نشان بدهند.
در ضمن من یک سوال دارم. آیا میشود برای قوژد هم پلیس گذاشت؟! قوژد یک روستای بسیار کوچک است. ما نمیتوانیم در هر مکانی پلیس بگذاریم که حادثهای رخ ندهد. اگر این طوری باشد باید به ازای هر نفر یک پلیس وجود داشته باشد.
ابهری: برای سببشناسی این حوادث، ما باید به دهههای 60 و 70 برگردیم. در آن دوران کارشناسان مسائل اجتماعی بارها هشدار دادند که باید برای غریزه جنسی جوانان فکری اساسی کرد و با گرفتن و زندان و... نمیشود آن را کنترل کرد.
فشار جنسی به افراد و نبود مجاری تخلیه آن به شکل قانونی و منطقی، جزو اصلیترین دلایل این حادثه است یعنی یا باید صیغه رایج شود یا امکان ازدواج دائم برای جوانها به وجود بیاید.
وقتی جوانی در 25 سالگی هیچ امکانی برای تخلیه غریزه جنسیاش ندارد و غریزه جنسی هم به هیچ عنوان قابل انکار نیست، بنابراین ما باید منتظر حوادث اینچنینی باشیم. این حادثه اولی نیست و آخری هم نخواهد بود.
وقتی ازدواج دشوار میشود، وقتی از ارزشهای اخلاقی و دینی فاصله میگیریم، وقتی امر به معروف و نهی از منکر به عنوان اهرمهای کنترل اجتماعی از یاد میروند، وقتی جوانها از باورها و اندیشههای دینی دور میشوند، وقتی ماهواره با 1400 شبکه فارسیزبان و 400 شبکه پورنو به زبان فارسی گسترش پیدا میکند، آن وقت باید انتظار این نوع حوادث را نیز داشت و در مقابل این مسائل، با سخنرانی، همایش و مصاحبه نمیشود کاری کرد.
هیچ به آمار مسافران خروجی از کشور ما به مقصد کشورهای همسایه دقت کردهاید؟ اگر بگوییم نیمی از این مسافران به دلیل برخی شرایط اجتماعی رفتهاند دروغ نگفتهایم. عید امسال شمار گردشگران ایرانی که به مقصد ارمنستان از کشور خارج میشدند به حدی رسید که این کشور مرزهایش را به روی ایرانیها بست و اعلام کرد دیگر ظرفیت پذیرش ایرانیها را ندارد.
ایجاد تسهیلات ازدواج برای جوانان تا اینجا که ما دیدهایم فقط یک مشت حرف بوده است روی کاغذ! اما در عمل چه کردهاند. وقتی یک عروسی در تهران حداقل 30میلیون تومان هزینهاش است کدام جوان با کدام پول با کدام شغل با کدام امکانات میتواند عروسی کند؟!
آقای دکتر ابهری! شما و آقای دکتر قراییمقدم چند بار در صحبتهایتان اشاره کردید که رسانهها درباره این حوادث اغراق کردهاند. سال گذشته من برای تهیه گزارشی چندین هفته به اداره 16 آگاهی رفتم. این اداره به شکل ویژه به جرائمی همچون تجاوز به زنان رسیدگی میکند. نکته قابل توجه این بود که در آن جلسات من با زنان زیادی از اقشار مختلف ملاقات کردم که همه آنها مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند. پس لطفا خیال نکنید که این سه چهار مورد، تنها موارد تجاوز در کشور در ماههای اخیر بودهاند.
ابهری: همان طور که ما به آب، غذا و... نیاز داریم به ارضای غریزه جنسی هم محتاجیم. شما به هیچ وجه نمیتوانید غذا را به گرسنهای نشان بدهید و خوردن را از او دریغ کنید. او بالاخره خودش را به غذا میرساند. بحث غریزه جنسی دقیقا همین است، اما من میخواهم بگویم ما دیواری کوتاهتر از دیوار نیروی انتظامی و قوه قضاییه نداریم. چرا این را میگویم؟ چون در حوادث اخیر نیروی انتظامی بلافاصله وارد عمل شده و بزهکاران را دستگیر کرده است، اما توجه کنید که در ماجرای خمینیشهر هر کدام از این مجرمان حداقل 2 پرونده قضایی داشتهاند.
برای همین میگویم ما باید بزهکاران را از مردم عادی جدا کنیم، بازسازی شخصیتی روانی و رفتاری کنیم و بعد اجازه بدهیم به جامعه برگردند. فردی که 4 بار به زندان رفته است دیگر ترسی از زندان ندارد!
از سوی دیگر ما خلأهای قانونی هم داریم. در برخی موارد قاضی نمیتواند رای بدهد چون قوانین ناکافیاند. نمایندگان مردم در کمیسیونهای قضایی، اجتماعی و فرهنگی مجلس باید این خلأها را شناسایی و قانون پیشبینی و قوانین موجود را نیز تشدید کنند.
سرعت در شناسایی، دستگیری و مجازات، یکی از اقدامات پیشگیری کننده است و همان طور که آقای دکتر قراییمقدم گفتند ما نمیتوانیم برای هر خیابان این کشور یک مامور بگذاریم. نیروی انتظامی و قوه قضاییه امکانات محدودی دارند. برای مثال سالانه 13 میلیون پرونده قضایی وارد قوه قضاییه میشود. یعنی هر قاضی باید به طور متوسط در هر 6 ساعت و نیم در طول روز به حدود 8 پرونده رسیدگی کند.
معتمدی: به این نکته توجه داشته باشید که هر جا تقاضا باشد عرضه هم هست. ما سطح نیازها و توقعات جوانهایمان را به شکل سنتی بالا بردیم، اما پاسخگوییمان به آنها پایین بود.
برای مثال ما به آنها یاد دادیم که در سنی کم نیاز به ارتباط جنسی، خانه، خودرو، شغل و... دارند آنها احساس نیاز کردند و توقعشان بالا رفت در حالی که امکان دستیابی به این امکانات را برای آنها فراهم نکردیم. در حالی که در زمان ما گفته میشد باید پلهپله پیشرفت کنیم. فایده این که ما آگاهی اجتماعی را زیاد کنیم، اما امکان اجتماعی را فراهم نکنیم، چیست؟
ابهری: 22 سازمان و نهاد پیشگیری بیش از 32 سال است که بودجههای کلان گرفتهاند و نتیجهاش این است که میبینید! براساس اصل 156 قانون اساسی، پیشگیری از آسیبهای اجتماعی از وظایف قوه قضاییه است، 32 سال از اعطای این مسوولیت به قوه قضاییه گذشته و 7 ماه پیش معاونت پیشگیری این قوه راهاندازی شده است! عدم تمرکز در مدیریت بحران، تنوع سلیقه در برخورد با آسیبهای اجتماعی و... سبب افزایش جرائم میشود. در ضمن من باز هم تاکید میکنم که تا وقتی مسوولان فکری برای هدایت غریزه جنسی جوانها نکنند، چه به شکل تسهیل ازدواج و چه به شکل راهاندازی خانههای عفاف، مشکل به قوت خود باقی است. به هر حال ماهوارهها، فیلمها و حتی صحنههایی در خیابان هم جوانان را تحریک میکنند. البته مردم هم باید حجاب بصری داشته باشند، اما خب بعضیها هم طوری لباس میپوشند که... .
قراییمقدم: ما 20 سال قبل هم مساله کنترل غریزه جنسی جوانان را مطرح کردیم، اما با ما مخالفت کردند. حتی از ما هم شکایت کردند. الان در پی مسائلی که به وجود آمده جامعه در حدی حساس شده است که حتی دیگر نمیتوانیم مساله خانههای عفاف را مطرح کنیم.
به پایتخت فکر کنید و ببینید وضعیتش چقدر آسیبزاست. نهتنها درصد زیادی از جمعیت ما جوان هستند، بلکه ما دائما مهاجرانی به تهران داریم. اگر نخواهیم برای مساله غریزه جنسی آنها و سایر مشکلاتشان فکر بکنیم چه اتفاقی میافتد؟ وقتی کسی نتواند از راه درست و بهداشتی و شرعی به خواستهاش برسد از راه نامشروع وارد میشود. گرایش به روابط نادرست پیدا میکند. حتی همجنسگرایی و... .
در این کشور همین حالا عدهای هستند که در خانههای مجردی بدون ازدواج با هم زندگی میکنند، اما یک جامعهشناس و رفتارشناس اجتماعی راهکارش بگیر و ببند نیست، بلکه اصلاح و تغییر با شیوههای زیربنایی و اصولی است.
چرا دائما در صحبتهایتان راهاندازی خانههای عفاف را به عنوان راهکاری برای جلوگیری از شیوع فساد در جامعه مطرح میکنید؟ به نظر من این شیوه راهحل ارائه دادن، مفهوم ازدواج را صرفا در حد برقراری رابطه جنسی میان دو انسان پایین میآورد. در حالی که معنای این امر مقدس، بسیار عمیقتر است.
قراییمقدم: نه، ما هرگز چنین قصدی نداریم. خانواده اساس جامعه است و ازدواج راه تشکیل آن. بنابراین اگر ازدواج به هم بخورد، جامعه نابود میشود. ازدواج فقط پاسخ به مسائل جنسی نیست بلکه یک پیوند عاطفی است. موفقیت فرد، شغلش، تحصیلاتش، امنیت خاطر فرد و در کل میتوانم بگویم دوام و بقای یک جامعه به آمار ازدواج در آن بستگی دارد. ما در درجه اول میگوییم کمک کردن به ازدواج جوانها، راهکار بهتر کردن اوضاع است، اما با هدیه دادن لغتنامه دهخدا به زوجها، شرایط ازدواجشان تسهیل نمیشود! آنها نیاز به کمکهای اقتصادی دارند.
من به عنوان راهحل رده صدم گفتم تشکیل خانههای عفاف نه به عنوان اولین راهحل، اما وقتی جوانها نمیتوانند ازدواج کنند، چه باید بکنیم؟ وقتی فاصله میان بلوغ جنسی و اقتصادی زیاد شده است، راهحل چیست؟
ابهری: ازدواج به گفته قرآن، وسیله آرامش یافتن زن و مرد در کنار یکدیگر است، اما یکی از کارکردهای آن، ارضای غریزه جنسی است.
قراییمقدم: ما که با این همه تشریفات خاص، ازدواج را مشکل کردیم، حالا باید به گزینههای دیگر هم در درجات پایینتر فکر کنیم.
ابهری: من میخواهم به تحلیل تجاوزهای گروهی اخیر چند عامل دیگر را هم اضافه کنم. به نظر من بهداشت روانی جامعه به خطر افتاده است. فیلمهای خشن و بالا رفتن مظاهر خشونت در جامعه یکی از علل این نوع حوادث است.
دیدن خشونت در جامعه باعث طغیانگری رفتاری میشود. این را باور کنید که جامعه اگر به نشاط و شادمانی برسد، آرامتر میشود. علاوه بر این، امر به معروف و نهی از منکر هم باید گسترش پیدا کند. امر به معروف نباید صرفا دولتی باشد. امر به معروف و نهی از منکر اصلیترین وسایل کنترل اجتماعی است.
اجازه بدهید من درباره خانههای عفاف که در طول بحث بارها درباره آنها صحبت کردید، نکته دیگری را هم مطرح کنم. در کشورهای دیگر، خانههایی برای تخلیه غرایز جنسی به شکل نامشروع وجود دارند، اما همچنان آمار جرایمی همچون تجاوز هم بالاست. بنابر این راهاندازی مکانهایی برای ارضای این غریزه، چه به شکل مشروع و چه به شکل نامشروع نمیتواند نقشی در کاهش آمار تجاوز داشته باشد.
معتمدی: در این کشور هر آسیب اجتماعی را دهها سازمان و ارگان به شکل موازی بررسی میکنند، اما هیچیک کار آن دیگری را قبول ندارد و این طوری است که بودجهها هدر میروند. این اسکیزوفرنی اجتماعی، عقلانی، برنامهریزی و مدیریتی را باید یک جوری درمان کنیم
ابهری: دلیلش این است که آنها از نظر رفاهی اشباع شدهاند. در هر چیزی که انسان به حد اشباع برسد، انحراف از همان جا آغاز میشود. ما نمیتوانیم اروپا را توجیه کنیم چون آنها با ما قابل مقایسه نیستند ما زیربنای فرهنگیمان با آنها متفاوت است. چراکه الان در کشور ما دغدغه اول جوانها همین ارضای غریزه جنسی است.
باز هم میخواهم به ابتدای این گفتوگو برگردم. آقای دکتر ابهری! شما در پاسخ به پرسش من درباره حادثه کاشمر طوری ماجرا را شرح دادید که انگار قصد داشتید قربانی حادثه را متهم کنید و این واکنشی است که در هفتههای اخیر برخی رسانهها و مسوولان نشان دادهاند. آیا واقعا این نوع تحلیل کردن درست است؟!
ابهری: من متهم کردم؟! من گفتم این خانم چندان علیهالسلام نبوده است.
چه اهمیتی دارد که این خانم علیهالسلام بوده یا نه؟ در یک جامعه سالم هیچ مردی حق آزار و اذیت جنسی زنی را در هر رتبه و جایگاه اجتماعی ندارد. اصلا چرا باید فقط راجع به این حادثه حرف بزنیم به نظر شما خانم دکتری که در استان گلستان مورد آزار و اذیت قرار گرفتند، علیهالسلام بودند یا نه؟
ابهری: من قربانیان را متهم نکردم. من میگویم درجه امنیت در جامعه باید به حدی باشد که مرد و زن آزادانه و در چارچوب قوانین در جامعه فعالیت کنند.
ما در جامعهشناسی مقولهای به نام پیشگیری وضعی داریم که میگوید مدیران جامعه باید محیطهای تاریک و خلوت را بیشتر مورد توجه قرار دهند. فلسفهای هست در جامعهشناسی به نام فلسفه شیشه شکسته که در آن میگویند وقتی شیشهای شکسته باشد و داخل قاب پنجره باقی مانده باشد هر لحظه امکان دارد بیفتد و به همین دلیل ما باید سریعا آن را عوض کنیم. این یعنی مکانهای پرخطر جامعه باید شناسایی و کنترل شوند.
مردم باید در مسوولیتهای اجتماعی و بخصوص حفظ امنیت سهیم شوند. باید نسبت به جرایم واکنش نشان بدهند و سریعا مسائل را خبر بدهند زمانی که من محصل بودم در انگلستان، خانمهای مسن هر وقت جرمی میدیدند بلافاصله به پلیس زنگ میزدند حالا چه شده است که ما در کشوری اسلامی میگوییم به ما چه؟!
میخواهم نکته دیگری را نیز اضافه کنم. در حوادث اینچنینی فقط مردهای تنوعطلب مقصر نیستند بلکه با زنانی هم مواجه هستیم که تخصص زندگی کردن را ندارند. زنان اگر جذابیت لازم را برای همسرانشان در خانه نداشته باشند، مردها به دنبال جاذبههایی بیرون از خانه میروند.
معتمدی: ما ایرانیها سنتهایی پسندیده داریم، سنتهایی که در آنها زنان تکریم میشوند و جایگاه زن گرامی داشته میشود. وقتی این سنتها به جا آورده نمیشوند، جایگاه واقعی زن در جامعه فراموش میشود.
قراییمقدم: آقای دکتر ما از مدتها پیش هشدار داده بودیم که فرزندان ما از کودکستان با فرهنگ ملیشان بیگانه هستند. گفته بودیم که آموزش و پرورش ما بیمار است و این همان اصلی است که خانه فرهنگ و معرفت را از پای بست ویران میکند.
آموزشهای ما ناقص بودهاند. هیچکس در جایگاه واقعی خودش ننشسته است و همین باعث شده افراد جامعه ارزشهای قابل احترام در فرهنگ مان را تمیز ندهند تا پررنگشان کنند.
برای مثال، کاشمر یک منطقه بشدت مذهبی است و همیشه آن را به عنوان منطقهای مذهبی مثال میزدند. آنجا همه با هم قوم و خویش هستند و مردم جامعه، همدیگر را میشناسند. این منطقه در سالهای گذشته کمترین پروندههای قضایی را داشته است و اینجاست که من میپرسم چه کسی این جوانها را این طور تربیت کرده است؟
آقای دکتر قراییمقدم، شما در تحلیلهایتان گفتید لزومی ندارد در قوژد پاسگاه وجود داشته باشد؟! اولا وجود پاسگاه در همه نقاط کشور لازم است ثانیا در بیشتر این حوادث نیروی انتظامی دیر رسیده است و یعنی نقش پیشگیرانه نداشته و پس از با خبر شدن از وقوع جنایت هم عملکرد سریعی نداشته است؛ در حالی که در پایتخت و شهرهای بزرگ به بهانههای مختلف حضوری عیان در خیابانها دارد.
قراییمقدم: فکر میکنید دلیلش چیست؟ امنیت برای پلیس و قوه قضاییه حرف اول را میزند، اما تا وقتی امکانات، حقوق و درآمد نیروهای پلیس از بزهکاران جامعه کمتر باشد، اوضاع همین است.
شاید اولویتبندیهای پلیس برای حضور در جامعه درست نباشد.
ابهری: جامعه باید دلسوز پلیس باشد. همه مسوولیتها را گردن پلیس نیندازید. مردم ما باید نقشی در تامین امنیت جامعهشان داشته باشند. همانطور که در آن حادثه 2 نفر روستایی، آن خانم را به بیمارستان منتقل کردند و ماجرا را به پلیس گزارش دادند.
قراییمقدم: این یعنی احساس مسوولیت اجتماعی.
ابهری: ما نباید برای درمان درد ایرانی نسخه اروپایی بنویسیم. ما در گذر از جامعه سنتی به مدرن، برای تغییراتمان بسترسازی نکردیم و دچار آسیبهایی شدیم.
معتمدی: به هر صورت، حرکت جامعه به سمت مدرنیته یک امر لاجرم است، اما در ایران سنتهایی پسندیده داریم و سنتهای شایسته از دیدگاه جامعهشناسی به عنوان ترمزی مناسب در برابر آفات مدرنیته محسوب میشوند.
این که مردم باید نقشی در تامین امنیت داشته باشند، درست است، اما بالاخره نیروی انتظامی و قوه قضاییه و قانونگذاران هم وظایفی دارند که شاید بهتر باشد به آنها عمل کنند. هم اکنون اگر زنی شکایت کند که مورد تجاوز قرار گرفته است، قاضی از او طلب شاهد میکند که اصلا منطقی نیست یا خلأهای موجود در قوانین ما باعث شده است متجاوزان دست به تجاوزهای گروهی بزنند، چرا که فهمیدهاند جرم آنها تقسیم میشود و... میخواهم بگویم ما به یک سری اصلاحات بنیادین در شیوه برخورد با بزهی همچون تجاوز نیازمندیم.
قراییمقدم: به پایتخت فکر کنید و ببینید وضعیتش چقدر آسیبزاست نهتنها درصد زیادی از جمعیت ما جوان هستند، بلکه ما دائما مهاجرانی به تهران داریم. اگر نخواهیم به مساله غریزه جنسی آنها و سایر مشکلاتشان فکر بکنیم چه اتفاقی میافتد؟
قراییمقدم: مجرمان به قول عربها قتل را عونه میکنند، یعنی جرم را سرشکن میکنند و همه با هم در آن شریک میشوند تا از مجازاتهای سنگین فرار کنند و برای مثال به جای حکم اعدام، حکمشان بشود 3 ماه زندان.
وقتی ما متوجه این شیوه فرار مجرمان از چنگ قانون میشویم، عجیب نیست که قضات از آن بیخبرند!
قراییمقدم: آنها میدانند، اما قوانین دستشان را بسته است. در مورد نیروهای پلیس هم وضعی شبیه قضات وجود دارد.
ابهری: دقیقا همینطور است. در حادثه میدان کاج، پلیسی که محکوم شد، تازه دیه قبلیاش را داده بود. او در حادثه قبلی یک جانی را با تیر زده بود و 9 میلیون تومان محکوم به دیه شده بود. به همین دلیل است که پلیس دیگر نمیداند آیا در حوادث اینچنینی میتواند واکنش جدی نشان بدهد یا نه.
در تجاوزهای اخیر موضوع این نیست که پلیس میتوانسته شلیک کند یا نه، موضوع این است که اصلا حضور بموقع نداشته است.
ابهری: اگر هم حضور بموقع داشت، نمیتوانست واکنشی نشان بدهد.
قراییمقدم: نمیگویم پلیس و قوه قضاییه مشکل ندارند، میگویم همه مقصر هستیم.
معتمدی: ما در روانپزشکی نوعی بیماری داریم به نام اسکیزوفرنی. فرنی به معنی عقل است و اسکیزو به معنای از هم گسیختگی عقل، یعنی در این بیماری احساس یک جا قرار میگیرد، عقل ، یک جا و هوش و منطق جای دیگر و...
من فکر میکنم جامعه ما دچار اسکیزو شده است. جامعهشناسها، مردم، نیروی انتظامی، قوه قضاییه، آسیبشناسان و... هر کدام حرف خودشان را میزنند و ظاهرا هیچ یک هم حرف دیگری را قبول ندارد.
بالاخره ما باید شاکلهای داشته باشیم، چیزی که همه رایها را یکی کند.
من فکر میکنم ما این شاکله را داریم، این شاکله همان فرهنگ 2500 ساله ایرانی و 1400 ساله اسلامی ماست پس چرا بین پدر و مادر و بچه اسکیزو هست، بین قوا اسکیزو هست، بین مردم و مسوولان اسکیزو هست و...؟
در این کشور هر آسیب اجتماعی را دهها سازمان و ارگان به شکل موازی بررسی میکنند، اما هیچ یک کار آن دیگری را قبول ندارد و این طوری است که بودجهها هدر میروند و سرانجام هم به هیچ نتیجهای نمیرسند و کار باز تکرار میشود. این اسکیزوفرنی اجتماعی، عقلانی، برنامهریزی و مدیریتی را باید یک جوری درمان کنیم. ما پازل مدیریتی ناقصی داریم.
اگر نتوانیم از هم پاشیدگی مدیریتی و اجرایی را سامان بدهیم، هر کس ساز خودش را خواهد زد و راه خودش را خواهد رفت به همین دلیل امیدوارم که یک برنامهریزی مدیریتی کلان در مبحث آسیبهای اجتماعی در کشور اجرا شود.
شما میگویید سر قضاتمان شلوغ است؟ من میگویم ما با برنامهریزی نادرست، نیروی همان تعداد قاضی را هم هدر میدهیم، این اصل درباره ماموران نیروی انتظامی و متخصصان در حوزههای مختلف هم صادق است. بدون برنامهریزی نیروی همه این اجزا هرز میرود.
یکی از مشکلات رسانهها در پوشش اخبار مربوط به تجاوز این است که متاسفانه اجازه اطلاعرسانی کامل درباره این پدیده و میزان شیوعش در جامعه داده نمیشود. به نظر شما سکوت در این باره، زمینهساز ناآگاهی مردم و غفلت زنان از خطراتی که متوجهشان است، نمیشود؟
قراییمقدم: حرف شما را قبول ندارم. شما به ایجاد هراس اجتماعی معتقدید؟ اگر شما در جامعه ترس ایجاد کنید مردم احساس ناامنی میکنند.
ابهری: اگر تئوری شما درست بود با نوشتن درباره حوادث، آمار شمار زیادی از بزهها همچون شرکتهای هرمی و... کاهش پیدا میکرد در حالی که میبینید قربانیان حوادث پیشتر اخبار حوادث را شنیدهاند، اما باز هم فریب خوردهاند.
ما در صورتی مجاز به بیان حوادث هستیم که با آسیبشناسی همراهشان کنیم. اگر حوادث عریان و بدون کالبدشکافی بیان شوند فقط منجر به هراس اجتماعی خواهند شد.
معتمدی: دو آفت مهم در مواجهه با آسیبهای اجتماعی در کشورمان، سیاسی بازی و پنهانکاری در رسیدگی به آنهاست، مثلا در بسیاری از حوادث، اخبار ابتدا به گوش رسانههای خارجی و کانالهای فرعی میرسد و بدون تحلیل و آسیبشناسی اعلام و بعد در داخل مطرح میشود. در حالی که مطرح کردن این حوادث بدون تحلیل سببساز ترس اجتماعی میشود، غافل از این که آمارهای چنین حوادثی در کشور ما نسبت به کشورهایی که مسائل داخلی ما را مطرح کردهاند، بسیار پایینتر و حتی در حد هیچ است.
مردم ما هنوز برنامه مشخصی برای پر کردن اوقات فراغتشان ندارند. یعنی ما ایرانیها دقیقا نمیدانیم چه طور تفریح کنیم. آیا ممکن است این هم دلیلی برای شکلگیری جرایم اخیر باشد؟
معتمدی: جرمی که رخ داده، حرکتی خشونتبار است و این که ما دلیل آن را به نداشتن تفریح جوانان ربط بدهیم و بگوییم این جوانها چون کاری برای گذران اوقات فراغت نداشتهاند، دست به تجاوز زدهاند، سادهانگارانه است. به نظر من دلیل این نوع حوادث ریشهدارتر است، یعنی اگر در آن روستا، امکانات و... هم وجود داشت این حادثه رخ میداد، حتی اگر پلیس هم بود این حادثه شاید دورتر از ایستگاه پلیس اتفاق میافتاد.
روزگاری ما ایرانیها اصولگرا، بنیادگرا و اسلامگرا بودیم و حالا جوانها لذتگرا شدهاند. این اصل لذتگرایی از کجا آمده است؟ مسلما مدیرانی که برای اجتماع برنامهریزی میکردهاند، مقصرند که به جوانها یاد ندادهاند برای انجام هر کاری علاوه بر دل، باید شرع و فرهنگ هم نظر موافق داشته باشند.
ما 20 میلیون جوان در کشور داریم. آن وقت برای راهاندازی یک وزارتخانه جوانان و ورزش دست دست میکنیم. ما باید براساس نیازهایمان وزارتخانه بزنیم و اگر این طور باشد، باید شمار زیادی وزارتخانه برای رسیدگی به امور مختلف جوانها داشته باشیم.
وقتی یکی از بستگان فوت میکند، یک تلفن به بهشت زهرا کافی است تا همه کارها به سرعت و بدون خطا انجام شوند. حالا تصور کنید جوانی برای حل مشکلش به وزارتخانهای مراجعه کند آیا هیچ وزارتخانهای میتواند با سرعت بهشت زهرا کار او را راه بیندازد؟
شاید اگر قسمتهایی از جامعه ما مثل بهشت زهرا عمل کند بسیاری از مشکلاتمان حل شود.
ما تاکنون درباره بزهکارانی که مرتکب جرایم اخیر شدهاند زیاد گفته و نوشتهایم، اما فکری برای پذیرش قربانیان این نوع حوادث نشده است؟
ابهری: بستن راه پذیرش اجتماعی برای آسیبدیدگان، آسیبزاست. به یاد دارم وقتی با بیجه حرف میزدم، میگفت در 8 سالگی مورد تجاوز قرار گرفته است.
بیشتر کسانی که آزارهای جنسی به دیگران میرسانند، خودشان قربانی بودهاند. ما باید آسیبدیدهها را نیز مورد بازپروری قرار دهیم.
بنابراین ناآگاهی از مشکلات روانی ـ رفتاری قربانیان حوادث و ایجاد مانع در جامعهپذیر شدن آنها باعث میشود این قربانیان، خودشان به مشکل تبدیل شوند. بیتفاوتی ما در برابر سرنوشت آسیبدیدگان اجتماعی مساوی است با مضاعف کردن شمار آنها در آینده.
معتمدی: در علم روانپزشکی کسانی که دچار سوانح فجیع میشوند یا قربانی حوادث اینچنینی، دچار اختلالی به نام استرس پس از سانحه میشوند بخصوص زنها پس از تجاوز، چون این حادثه از سوی یک انسان انجام شده است بشدت بر آنها تاثیر بدی میگذارد.
این افراد دچار اختلالاتی مثل اختلال در خواب و وضعیت فیزیکی بدن و... میشوند، حادثه را مکرر در ذهنشان تجربه میکنند، علاقهشان را به اطرافیان از دست میدهند، نسبت به همه چیز بیتفاوت میشوند، افسرده، گوش به زنگ و عصبی میشوند و نوعی حس انتقامجویی در خود دارند به همین دلیل بهتر است کسانی که قربانی چنین حوادثی میشوند، دورهای را برای بازسازی روحی ـ روانی بگذرانند تا ادامه زندگیشان تباه نشود.
همانطور که اشاره شد، امروزه سرشکن کردن مجازات مجرمان تجاوزهای گروهی سبب شده است کسانی برای انجام بزه، دیگران را با خود همراه کنند. شما فکر میکنید مجرمان چنین حوادثی چطور باید تنبیه شوند؟
ابهری: از دیدگاه من کسی که انگیزه جرم را ایجاد کرده است، باید به اشد مجازات محکوم شود. آن که فرصت ارتکاب جرم را فراهم میکند، آن که ابزارش را در اختیار مجرمان گذاشته، یعنی سلاح سرد یا گرم به آنها میفروشد و آن که برای ارتکاب بزه، برنامهریزی کرده است هم باید مجازات شود.
ضمنا به افراد جامعه نیز باید به شکلی صحیح برای مصون ماندن از خطرات آموزش داد، اما رسانهها هم باید در نظر داشته باشند که اگر چارهای جز پخش این نوع اخبار ندارند، دستکم ابتدا حقیقت را کشف کنند و سپس بدون اغراق و همراه با تحلیلهای کارشناسانه منتشرش کنند.
قراییمقدم: اولا باید با برنامهریزیهایی برای تربیت مجرمان در زندانها از بازگشتشان به زندان و ضداجتماع شدنشان جلوگیری کنیم.
ثانیا درخصوص حوادث اخیر اعتقاد دارم بزهکاران باید به اشد مجازات محکوم شوند بخصوص در حادثه خمینیشهر. چرا که این مجرمان وارد حریم خصوصی مردم شدهاند یا در حادثه گرگان که خانم پزشک خدمتگزاری را مورد تجاوز قرار دادند.
در این حوادث باید بیشترین مجازات برای مجرمان در نظر گرفته شود، اما دولت باید ضمن تنبیه این افراد، کنترل و نظارت را هم بیشتر کند و علاوه بر این، قوه قضاییه هم وظیفه دارد فورا به درددل مردم رسیدگی کند. اگر امام جمعه کاشمر این موضوع را مطرح نمیکرد، قوه قضاییه متوجه ماجرا نمیشد!
معتمدی: من واقعا نمیفهمم وقتی گروهی از بزهکاران، یک نفر را قربانی میکنند، برای مثال میکشند یا مورد تجاوز قرار میدهند، چطور مجازاتشان کم میشود؟!
انسانهایی که تجاوز میکنند هم مانند قربانیان این جرم دچار آسیبهای روحی شدید میشوند. یک وجه از مجازات این افراد در اسلام، از دید من پاک کردن بخشی از آلودگی این مجرمان است.
حالا چطور میشود آلودگی را به علت این که تعداد مجرمان زیاد بوده است از وجودشان پاک نکرد؟
مجازات در خور جرم برای تنبیه و تادیب این افراد و بازدارندگی از وقوع مجدد این جرم در اجتماع است و چطور میشود این افراد را با همان بیادبی اجتماعی که دچارش شدهاند در جامعه رها کرد؟ البته این نظر من به عنوان یک روانپزشک است و مسلما از دید قانونی باید فقها نظر بدهند.
مریم یوشیزاده / گروه جامعه
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان