در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سرگرد شهاب از اینکه بین چند الف بچه نمیتوانست قاتل را پیدا کند، حسابی کلافه بود. تمام مدارک و شواهد ثابت میکرد شبنم روز قتل تهران نبوده. از طرفی تانیا و نادر هم خیلی راحت توانسته بودند از زیر بار قتل شانه خالی کنند. 2 مظنون دیگر هم که اصلا در باغ نبودند و جای هیچ تردیدی وجود نداشت آنها بیگناه هستند. این وسط شبنم بدجوری مشکوک میزد. او تانیا را گول زده بود تا برای تهدید نرگس از موبایل نادر استفاده کند. شهاب یک بار دیگر حرفهای تانیا را مرور کرد: «آن شب شبنم تلفن زد و گفت بهتر است با نرگس حرف بزنم و او را تحت فشار بگذارم تا به پولمان برسیم. او از من خواست با موبایل نادر تلفن بزنم. شبنم به نرگس گفته بود من و نادر همین الان جلسه داریم تا فردا صبح برای شکایت برویم. شبنم گفت بهتر است با موبایل نادر زنگ بزنم تا باور کند ما پیش هم هستیم و بترسد
.»روز بعد شبنم به تهران رسید و در همان مهرآباد بازداشت شد. او خیلی خونسردانه به سوالات شهاب و ستوان ظهوری جواب داد: «اول اینکه من فقط نرگس را میشناختم. البته اسم هومن هم به گوشم خورده بود. بعد هم فکر کردهاید من هریپاتر هستم که در یک چشم به هم زدن از کیش بیایم 3 نفر را بکشم و برگردم؟»
2 همکار هیچ حرفی برای گفتن نداشتند. البته دستور بازداشت شبنم را داشتند و خیالشان از این بابت راحت بود که اگر کاسهای زیر نیمکاسه دخترک باشد او فعلا نمیتواند فرار کند. حسابهای بانکی متهم شاید گره پرونده را باز میکرد. شبنم یک هفته قبل از قتل و قبل از اینکه به مسافرت برود به حساب مردی به اسم داوود 10 میلیون تومان واریز کرده بود و جالب اینکه شب قتل 8 بار با همین مرد مکالمه تلفنی داشت.
کارآگاه قبل از اینکه کشفش را به شبنم اطلاع بدهد تصمیم گرفت کمی بیشتر درباره داوود تحقیق کند. آنطور که در سیستم هماهنگ ناجا آمده بود این مرد سوءسابقه داشت؛ 3 بار به اتهامهای چاقوکشی، ضرب و جرح، مواد مخدر و سرقت. اما چه رابطهای بین یک اوباش با دختری به ظاهر باکلاس وجود داشت؟
پیدا کردن داوود کار سختی نبود. او وقتی بازداشت شد بدون اینکه از چیزی ابایی داشته باشد قبول کرد از شبنم پول گرفته: «خب که چی؟ پول داد تا کسی را برایش تعقیب کنم و من هم این کار را کردم.»
کارآگاه این حرف را که شنید یکدفعه جوش آورد و محکم روی میز کوبید: «خیال میکنی با هالو طرفی؟ کی برای تعقیب کردن یک نفر 10 میلیون میدهد؟»
داوود کم نیاورد: «طرف هالو بوده که پول را داده، من هم دیدم تنور داغ است نان را چسباندم. باور ندارید از خودش بپرسید
.»مشخصاتی که داوود از سوژه تحت تعقیب میداد با نادر میخواند. ماشین، قد و قواره و هیکل همه چیز نشان میداد سوژه موردنظر شبنم همین نادرخان است، اما چرا باید چنین کاری انجام میشد؟ همه کارها و رفتار شبنم مشکوک بود و سرگرد هر چه بیشتر فکر میکرد بیشتر به این دختر مظنون میشد. قویترین فرضیه این بود که شبنم، داوود را برای کشتار اجیر کرده، اما فعلا نمیشد این را ثابت کرد. شهاب این بار نادر را به اتاق بازجویی فراخواند. نادر وقتی شنید شبنم دستور تعقیب او را صادر کرده بود، شوکه شد: «من؟ برای چه؟»
کلکل کردن با مرد جوان هیچ فایدهای نداشت. کارآگاه درست مثل آدمهای گیجی که تازه از حالت بیهوشی درآمدهاند رفتار میکرد. او دستور داد شبنم را بیاورند، البته ستوان ظهوری وظیفه بازجویی را برعهده گرفت و قرار شد شهاب فقط نقش ناظر را بازی کند
.داوود را گرفتیم. به همه چیز هم اعتراف کرده. بهتر است روراست باشی.
شبنم خودش را به آن راه زد، یعنی داوود را نمیشناسد، اما یک سرباز با دستور ظهوری، داوود را کت بسته برای یک لحظه در چارچوب در ظاهر کرد و بعد برد. دخترک یک لحظه جا خورد: «داوود را اجیر کردم تا نادر را زیرنظر داشته باشد. در آن یک هفتهای که تهران نبودم احتمال داشت او مرا دور بزند و یواشکی پولش را از نرگس بگیرد. من هم گفتم سایه به سایه تعقیبش کنند.»
این ادعای شبنم با دو دو تا چهارتای ریاضی جور در نمیآمد. او در مجموع به گفته خودش 31 میلیون برای شرکت هرمی به نرگس داده بود حالا چرا باید یکسوم این مبلغ را خرج یک کار بیخود میکرد؟ به هر حال حرف او و داوود یکی بود و نمیشد چیزی از آن بیرون کشید
.آن روز سخت بالاخره تمام شد و کارآگاه ترجیح داد بقیه کار را به فردا موکول کند ولی تا خود صبح نتوانست ذهنش را از این پرونده آزاد کند. صبح روز بعد شهاب با روحیهای تازه کارش را شروع کرد و از داوود خواست مو به موی ماجرای تعقیبش را تعریف کند. اینکه نادر شب قتل کجاها رفته، با چه کسانی ملاقات داشته و از این جور مسائل. این ترفند کارآگاه تقریبا نتیجه داد: «با یک دختر رفت رستوران. شام خورد بعد طرف را رساند خانهشان و انداخت توی بزرگراه صدر. من دیدم خروجی کامرانیه را پیچید ولی شبنم گفت دیگر لازم نیست تعقیبش کنم. من هم راه خودم را رفتم
.»خانه مقتول اول در کامرانیه بود. نقشه قاتلان حرف نداشت. البته به شرط اینکه واقعا آنها همان طرحی را اجرا کرده باشند که شهاب در ذهن داشت. او با دستیارش خلوت کرد تا نتیجه فعل و انفعالات سلولهای خاکستری مغزش را اطلاع بدهد و کمی احساس غرور کند: «نادر و شبنم همدست هستند. اول شبنم، داوود را اجیر میکند و به کیش میرود بعد شب قرار نادر، تانیا را به رستوران میبرد و شبنم هم تانیا را وادار میکند با موبایل نادر به نرگس تلفن بزند تا ذهن ما منحرف شود. نادر بعد از رساندن تانیا به خانه برمیگردد و سراغ نرگس میرود تا کار را تمام کند. داوود به این دلیل اجیر شده بود که بعدا نادر شاهد داشته باشد که آن شب چه کارها کرده و کجاها بوده برای همین هم وقتی وارد کامرانیه شد تانیا دستور پایان تعقیب را صادر کرد. واقعا کارشان را خوب انجام دادند
.»ظهوری مثل همیشه با تردید به فرضیه کارآگاه نگاه کرد و یک «اما»ی بزرگ آورد: «حالا فرض کنیم این درست است. نادر و شبنم از نرگس طلب داشتند هومن و سعید را چرا کشتند؟ آنها که اصلا این دو نفر را نمیشناختند
.»شهاب شکی نداشت که ادامه بازجوییها این ابهام را برطرف میکند. بازجوییها یک هفته تمام ادامه پیدا کرد. واقعا متهمان سرسختی بودند، اما بالاخره چارهای ندیدند جز اینکه به قتلها اعتراف کنند. چون شهاب در این مدت چند مدرک دیگر هم علیه آنها پیدا کرده بود. اول نادر اقرار کرد: «نرگس پول ما را نمیداد برای همین هم نقشه قتلش را کشیدیم. البته میخواستیم سراغ ردههای بالاتر هم برویم. آن شب وقتی شبنم مطمئن شد سوژه در خانه تنهاست به آنجا رفتم و با تهدید، نشانی خانه هومن را گرفتم و کار نرگس را تمام کردم. آدرس خانه سعید را هم هومن لو داد. در هر سه قتل به اندازه پول خودمان و هزینهای که اجرای نقشه برایمان داشت
، سرقت کردم»کارآگاه در هیچکدام از قتلها متوجه سرقت نشده بود به این دلیل که هر سه نفر پولهایی را مخفیانه در خانه گذاشته بودند که به غیر از خودشان کس دیگری از آن خبر نداشت. شهاب خیلی دوست داشت بقیه جزییات نقشه را هم بداند برای همین با حوصله به حرفهای قاتل گوش داد.
«من پیپ میکشم. این را همه میدانستند پس اگر برچسب پیپ را در صحنههای قتل جا میگذاشتم شما اول به این فکر میکردید که من قاتل هستم، اما بعد نتیجه میگرفتید هیچ آدم عاقلی چنین خبطی نمیکند پس حتما کسی میخواسته برای من پاپوش درست کند. این فرضیه شما وقتی قطعیتر میشد که میفهمیدید تانیا در رستوران یواشکی با گوشی من به نرگس تلفن زده و من روحم هم از این جریان خبر نداشت. این طوری اول تانیا و بعد شبنم متهم میشدند، اما شبنم مدارک زیادی داشت که ثابت کند زمان قتل تهران نبوده، تازه ممکن بود شما حسابهای بانکی او را هم چک کنید. برای همین از حساب خودش برای داوود پول واریز کرد تا اول خیال کنید داوود قاتل مزدور است، اما بعد که دیدید اینطور نیست از شبنم هم رفع اتهام میکردید. اگر ما طوری برنامه میچیدیم که همه چیز به نفعمان به نظر میرسید حتما مشکوک میشدید. برای همین چند جا این احتمال را به وجود آوردیم که شاید من یا شبنم قاتل باشیم، اما این احتمال خیلی زود از بین میرفت.» این دختر و پسر ذهن جنایتکاری داشتند شاید هم زیادی خلاق بودند، اما از این قوهشان در بدترین راه استفاده کرده بودند. به هر حال اتفاقی بود که رخ داده و کاری نمیشد کرد. شبنم هم در بازجوییها همان سناریوی نادر را که با کشفیات کارآگاه همخوانی داشت تکرار کرد و باعث شد تانیا و هوشنگ ـ همخانهای مقتول آخر ـ آزاد شوند
. علیرضا رحیمی نژاد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد