گفت‌وگو با زنی که گرفتار حادثه شد

زندان، مسیر زندگی‌ام را عوض کرد

گاهی اوقات یک سانحه و اتفاق ناگهانی، مسیر زندگی انسان را تغییر می‌دهد. شهلا ـ س، زنی 40 ساله است که درست 20 سال قبل گرفتار حادثه دردناکی شد و به زندان افتاد. او در گفت‌وگویی کوتاه داستان زندگی‌اش را تعریف کرده است.
کد خبر: ۴۰۹۹۸۵

دلیل زندانی شدنت چه بود؟

با ماشین تصادف کردم. آن شب خیلی عجله داشتم. با خواستگارم شام بیرون رفته بودم و دیر شده بود. می‌خواستم زودتر به خانه برگردم تا پدرم دعوایم نکند. اول امین را رساندم خانه‌شان. او خودش ماشین نداشت. من هم نداشتم، اما پدرم آن را قرض داده بود تا در خیابان منتظر تاکسی نمانیم. خیلی سریع می‌آمدم. در بلوار کشاورز نزدیک پارک لاله یکدفعه به یک مادر و بچه زدم. هردوشان مردند و من افتادم گوشه زندان. ماشین بیمه نداشت و دیه آنها زیاد بود.

چه مدت در زندان ماندی و چطور آزاد شدی؟

پدرم کمی پس‌انداز داشت، ولی آنقدر نبود که مرا آزاد کند. او خیلی به این در و آن در زد تا این‌که ستاد دیه کمک کرد و بالاخره بعد از یک سال و 2‌ماه و 8 روز بیرون آمدم.

از لحظه آزادی و جلوی در زندان بگو؟

پدر و مادرم آمده بودند. برادرم هم بود. همه را بغل کردم و همه‌مان به گریه افتادیم. آن مدت واقعا به من سخت گذشته بود.

پس نامزدت چه؟ او چرا نیامده بود؟

او که همان اول کار مرا ول کرد. یک روز که تلفنی با هم حرف می‌زدیم گفت مادرش دارد فشار می‌آورد که با یکی از دخترهای فامیل ازدواج کند. بالاخره هم این کار را کرد. او خیلی بی‌معرفت بود. من به خاطر این که او را به خانه‌اش رسانده بودم، عجله داشتم.این رسمش نبود.

پس بعد از آزادی چکار کردی؟

زندان هرچند سخت بود اما خیلی چیزها به من یاد داد. یاد داد نباید به هر کسی اعتماد کنم و یاد داد باید روی پای خود بایستم و برای زندگی‌ام بجنگم. از همان زندان برای بعدها برنامه ریخته بودم. دقیقا می‌دانستم می‌خواهم چه کار کنم. از ازدواج واجب‌تر، درس خواندن بود و همان سال اول در کنکور قبول شدم.

زندان تاثیر منفی رویت نگذاشت؟

آدم بیشتر از یک سال یک جا حبس باشد و تاثیر منفی نگذاشته باشد؟حالا اینجا که نمی‌شود همه چیز را گفت، اما از نظر روحی خیلی به هم ریخته بودم. زندان مسیر زندگی مرا عوض کرد. اگر آن تصادف اتفاق نیفتاده بود الان زن امین بودم و دو سه تا بچه داشتم.

نمی‌دانم شاید خوب بود، شاید هم بد ولی قطعا اینجا نبودم.

از دانشگاه تعریف کن و این‌که چطور ازدواج کردی؟

تاریخ می‌خواندم. محمود سال بالایی بود، اما همدیگر را زیاد می‌دیدیم تا این‌که جلو آمد و خواسته‌اش را گفت. خیال ازدواج نداشتم. برای همین جواب رد دادم.

2 سال از آن ماجرا گذشت. سال آخر بودم و محمود فارغ‌التحصیل شده بود، اما هنوز منتظر من بود. بالاخره بله را گفتم. محمود در مغازه پدرش کار می‌کرد البته با یک انتشاراتی هم همکاری داشت. بعد از ازدواج فقط چسبید به مغازه.

تو چه کار کردی؟دوست داشتی شاغل باشی یا خانه‌داری را ترجیح می‌دادی؟

دلم می‌خواست کاری مرتبط با رشته‌ام پیدا کنم اما نتوانستم. برای همین مدتی خانه‌نشین شدم تا این‌که محمود کترینگ راه انداخت و من هم رفتم پیش او. هنوز هم همانجا کار می‌کنم البته این وسط یکی دو سالی را سر کار نرفتم چون باید از بچه‌مان مراقبت می‌کردم.

تاثیر زندان کاملا از وجودت رفته و به نظر می‌رسد اوضاع خوبی داری.

به هر حال 20 سال از آن ماجرا گذشته. اما بعد از آن دیگر نتوانستم رانندگی کنم. هنوز هم از ماشین می‌ترسم.اگر هم الان زندگی روبه‌راهی دارم به خاطر این است که در زندان وقتی زندگی‌های نابود شده را دیدم درس عبرت گرفتم و همه سعی‌ام را کردم تا مثل بقیه زندانی‌ها نشوم. هنوز هم خواب آن مادر و پسر را می‌بینم و هنوز هم داروی اعصاب مصرف می‌کنم. ولی خدا را شکر که گرفتاری بزرگی ندارم.

مریم عفتی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها