کد خبر: ۳۸۰۷۸۹

جدایی از هر نوعی که باشد درد آور است، می‌خواهد از جنس دوری مادر و فرزند باشد یا دور از هم ماندن دو دوست یا جدایی زن و مردی که تا چند وقت قبل با هم پیمان ازدواج داشتند و حالا اسمشان از شناسنامه هم خط خورده است. وقتی با کسانی زندگی می‌کنیم که دوستشان داریم و آنها دوستمان دارند درست مثل این که گرد شادی رویمان پاشیده باشند از ته‌دل خوشحالیم و بی‌هیچ بهانه‌ای احساس رضایت می‌کنیم، اما وقتی ماجرا برعکس می‌شود و تعادل شاقول زندگی‌مان به هم می‌خورد اگر بهترین چیزهای دنیا را هم داشته باشیم باز احساس خوشبختی نمی‌کنیم.

این راز عشق بین آدم‌هاست که بی‌هیچ منتی خوشبختی را دودستی تقدیم‌شان می‌کند، اما خیلی‌ها هستند که هیچ وقت فرصت اینچنین عاشقانه با هم بودن را پیدا نمی‌کنند یا اگر عشق درست در چند قدمی‌شان است قدرش را نمی‌دانند. طلاق حتما اتفاق خوبی نیست، چون جنسش از نوع دوری است و دوری ماهیتش آزاردهندگی است. طلاق حتی اسمش هم سنگین است، انگار دور واژه طلاق هاله‌ای بسته شده از جنس ترس، دودلی و ابهام. طلاق ماهیتش جدا کردن چند انسان از هم است، انسان‌هایی نه الزاما بد و ناسازگار که آدم‌هایی که روزی قلب‌هایشان برای هم می‌تپیده است، اما همیشه هم این طور نیست، طلاق برای بعضی آدم‌ها و بعضی زندگی‌ها راه نجات است، یک جور میانبر زدن برای رسیدن به آرامش و کاری با ظاهری تلخ، اما باطنی آزارکننده.

چرا طلاق؟

باید حتما به بن‌بست رسید تا به طلاق فکر کرد، یعنی می‌شود بدی‌ها و خوبی‌های زندگی را کنار هم گذاشت و به خوبی‌ها دل بست و برای رفع بدی‌ها به آینده چشم داشت و فکر طلاق را از سر به در کرد. زندگی مشترک اگر به عمقش فکر بکنی شیرین است حتی تلخی‌هایش که گاهی تعادل آن را به هم می‌زند، اما برای بعضی از آدم‌ها این تلخی‌ها بیشتر از شیرینی‌هایش به چشم می‌آید و آنقدر با هم درگیر می‌شوند و جنگ با هم را فرسایشی می‌کنند که به نظر می‌رسد جدا شدن از هم تنها راه پایان کشمکش‌هاست، اما انگار ریشه این اختلافات نه در متن زندگی مشترک که در انتخاب‌ها و باورهای غلط قبل از ازدواج است که به خاطر هیجانات احساسی آن دوران، کسی به آنها بها نداده است.

نتایج تحقیقات انجام شده در ایران نشان می‌دهد که 50 درصد طلاق‌ها در 5 سال اول زندگی و 30 درصد آنها در سال اول اتفاق می‌افتد

همه آنهایی که به نوعی در حوزه مسائل خانوادگی مطالعه دارند و صاحب‌نظر به شمار می‌آیند معتقدند ریشه طلاق را باید در انتخاب نادرست شریک زندگی و ادامه زندگی زناشویی با روش‌های نادرست جستجو کرد. علی دارابی، روان‌شناس و مدرس دانشگاه نیز چنین اعتقادی دارد و در گفت‌وگویی رسانه‌ای می‌گوید: آموزش‌های صحیح پیش از ازدواج یکی از مهم‌ترین راه‌های پیشگیری از طلاق است. بسیاری از افرادی که برای مشاوره به کلینیک‌های روان‌شناسی می‌آیند این جمله را می‌گویند که عیب همسرم را دیدم، اما مطمئن بودم که پس از ازدواج او را درست خواهم کرد. اما ما معتقدیم همان طور که برای رانندگی، فرد متقاضی باید حتما گواهینامه داشته باشد، پیش از انتخاب همسر هم باید شیوه همسریابی و پس از آن هم اطلاعات لازم درباره چگونگی حفظ یک زندگی مشترک را بیاموزد. آن گونه که این روان‌شناس تحلیل می‌کند یک ازدواج درست و سنجیده کلید خوشبختی زن و مرد و موفقیت فرزندانی است که از این ازدواج حاصل می‌شوند، درست مثل این که طلاق، همسرآزاری، کودک‌آزاری، خشونت‌های خانگی، اعتیاد، فرزندان تک‌سرپرست، بی‌سرپرست و فساد و فحشا ثمره ازدواج‌های نسنجیده است.

پس‌لرزه‌های طلاق

نتایج تحقیقات انجام شده در ایران نشان می‌دهد که 50 درصد طلاق‌ها در 5 سال اول زندگی و 30 درصد آنها در سال اول اتفاق می‌افتد، پس موضوع طلاق و جدایی همسران از هم‌، جدی‌تر از آن است که بشود بی‌تفاوت از کنارش گذشت. طلاق و جدایی حتی اگر با توافق طرفین صورت گرفته باشد باز به خاطر ماهیت آزاردهنده‌اش سبب ناراحتی می‌شود. یعنی وقتی فرد می‌بیند که برخلاف اطرافیانش نتوانسته زندگی مشترکش را حفظ کند و حالا دوباره به فردی مجرد تبدیل شده است احساس شکست می‌کند. زنان و مردانی که طلاق می‌گیرند از یک سو با خودشان و سوالات ذهنی‌شان درگیرند و از سوی دیگر با افرادی که آنها را مورد قضاوت قرار می‌دهند. اینها همیشه پیش خود فکر می‌کنند که ‌ای کاش روند زندگی‌شان این‌گونه نمی‌شد تا آنها مجبور باشند از همسرشان جدا شوند و حالا زیر تیغ نگاه‌ها و قضاوت‌های دیگران قرار بگیرند. البته بخشی از این افراد ممکن است به خاطر رها شدن از سرزنش‌های وجدانشان به خود حق بدهند که طلاق را بر زندگی با کسی که آزارشان می‌داد ترجیح دهند، اما حتی آنهایی که گاه و بی‌گاه به خود حق می‌دهند نیز لااقل تا چندین ماه در خلوت خود از کارشان پشیمان می‌شوند و برای همین با احساسات منفی توام با افسردگی و انزواطلبی گلاویز می‌شوند.

این همان وضعیتی است که روان‌شناسان و روانپزشکان آن را در قالب تبعات روانی طلاق بررسی می‌کنند. دکتر محمدکاظم وحید، روانپزشک در گفت‌و‌گویی توضیح می‌دهد: ایجاد بحران از عوارض طلاق است، یعنی طلاق به هر صورتی که اتفاق افتاده باشد باز فرد را به تجربه یک بحران وادار می‌کند. طلاق در واقع نوعی از دست دادن است، به طوری که همه افراد به خاطر این از دست دادن دوره‌های سوگواری را پشت‌سر می‌گذارند.

او در تشریح مراحل سوگواری می‌گوید: در دوره سوگواری و در مرحله اول فرد شوکه می‌شود و این درست بلافاصله پس ازطلاق اتفاق می‌افتد. سپس زوج در مرحله دوم درباره طلاق می‌اندیشد و به گذشته و آینده فکر می‌کند و به مرور خاطراتشان می‌پردازد. در این مرحله است که گاه زوجین به خود یا به طرف مقابلشان حق می‌دهند و از آنچه اتفاق افتاده عصبانی می‌شوند و وقتی احساس پشیمانی، چاشنی کارشان می‌شود دچار افسردگی، عصبانیت، زودرنجی و درماندگی می‌شوند. به گفته دکتر وحید، این مرحله حساس‌ترین مرحله پس از طلاق است چون ممکن است فرد برای رهایی از احساسات نامطلوبش دست به کارهایی چون ازدواج مجدد یا زندگی دوباره با همسر سابقش بزند که بی‌شک این تصمیمات عجولانه نتایج مطلوبی هم در پی نخواهد داشت. آن گونه که این روانپزشک تشریح می‌کند افراد مطلقه باید به خود وقت بدهند و دوره سوگواری‌شان را به طور کامل بگذرانند و فرصت به دست آورند تا شخصیتشان را بازسازی و بر ای آینده‌شان برنامه‌ریزی کنند.

صحبت‌های این روانپزشک بی‌شک در مورد تمام افرادی که طلاق را تجربه کرده‌اند صدق می‌کند، اما به نظر می‌رسد اوضاع زنان مطلقه در جامعه‌ای که همه چیز زیر تیغ قضاوت مردم قرار می‌گیرد کمی مشکل‌تر از مردان باشد. نگاه جامعه به زنان مطلقه مناسب نیست. این یک واقعیت تلخ است که بسیاری از این زنان را در معرض انواع آسیب‌ها قرار می‌دهد. اغلب زنان مطلقه دچار تنش، اضطراب و استرس هستند برای همین در درونشان خشمی فروخورده وجود دارد که بیشتر وقت‌ها نیز مجال بروز پیدا نمی‌کند. این یعنی فشار روانی شدید بر این زنان که روابط اجتماعی و خانوادگی‌شان را دچار تزلزل می‌کند و اگر مهارت زیادی برای اداره خود نداشته باشند به کسی که مجبور است تابع خواسته‌های دیگران باشد، تبدیل می‌شوند.

همیشه رنگ طلاق سیاه نیست

طلاق خوب نداریم، یعنی طلاق ماهیتش بد است، اما همیشه هم سیاه سیاه نیست. هیچ کس در این دنیا وجود ندارد که بخواهد زندگی مشترکش از هم بپاشد چون همه داشتن کانون گرم و محکم زندگی را دوست دارند، اما بعضی وقت‌ها در زندگی بعضی آدم‌ها شرایطی پیش می‌آید که مجبور به قطع زندگی مشترک می‌شوند. البته آنها که اعتقاد دارند رفتن به خانه بخت با چادر سفید باید نتیجه‌اش برگشتن با کفن باشد شاید بتوانند در هر شرایطی به زندگی مشترکشان ادامه دهند، اما واقعیت این است که بعضی وقت‌ها برهم خوردن یک زندگی بهتر از ادامه آن است.

طلاق هم یک حادثه است مثل هزاران اتفاق ناخوشایندی که در زندگی رخ می‌دهد و چاره‌ای جز‌کنار آمدن با آن وجود ندارد

این یک اصل کلی است که اگرچه زیاد چنگی به دل نمی‌زند اما بالاخره باید آن را پذیرفت چون طلاق هم یک حادثه است مثل هزاران اتفاق ناخوشایندی که در زندگی رخ می‌دهد و چاره‌ای جز کنار آمدن با آن وجود ندارد. کسی که طلاق گرفته خودش به اندازه کافی گرفتار غم و رنج هست پس برای این که او بتواند به زندگی عادی‌اش برگردد اطرافیان نیز که داعیه دلسوزی برای او دارند باید کمکش کنند. دکتر وحید در این باره می‌گوید: پس از طلاق، خانواده‌ها باید موقعیت جدید فرزندشان را درک و کاری کنند تا او بتواند زندگی‌اش را از نو بسازد. زمان پس از طلاق بدترین زمان برای نصیحت کردن است. پس خانواده‌ها باید نصیحت کردن را به زمانی دیگر موکول کنند.

به گفته او بعضی خانواده‌ها فرزند جدا شده خود را به چشم انسانی مقصر، گناهکار، ناتوان و شکست خورده می‌بینند، در حالی که اگر آنها دوستان واقعی فرزندشان هستند باید به او کمک کنند تا دوران سوگواری‌اش را به خوبی پشت سر بگذارد و پس از بازیابی شخصیت خود برای زندگی بهتر در آینده آماده شود.

و اما بچه‌ها

طلاق والدین بدترین اتفاقی است که یک کودک می‌تواند آن را تجربه کند، حالا می‌خواهد این طلاق در کمال توافق اتفاق بیفتد یا در نهایت جنگ و خصومت. فرزند مادر و پدرش را با هم می‌خواهد و کاری ندارد که کدام یک از آنها مقصرند و کدام یک بی‌گناه، چون او وقتی آرامش پیدا می‌کند که پدر و مادرش را کنار هم داشته باشد. پس قربانی اصلی طلاق، بچه‌ها هستند، آنهایی که در انتخاب پدر و مادرشان نقش نداشته‌اند و حالا باید چوب ندانمکاری‌ها و اشتباهات آنها را بخورند. ولی به هر حال بچه‌هایی که در چنین خانواده‌هایی متولد می‌شوند نیز ناچارند شرایط به وجود آمده را بپذیرند، هر چند بچه‌های طلاق نیز طوری زیر ذره‌بین قضاوت دیگران قرار می‌گیرند که انگار آنها هم در این اتفاق نقش داشته‌اند.

نتیجه پژوهش‌هایی که در کشورمان انجام شده نشان می‌دهد گرایش فرزندان طلاق بدسرپرست به انجام بزه غیرقابل انکار است، به طوری که شایع‌ترین بزه در میان آنها سرقت‌های کوچک، جرایم جنسی، قاچاق مواد مخدر و کالاهای غیرقانونی (البته بسته به نوع خانواده‌ها) است. این در حالی است که میان بزه دختران و پسران این خانواده‌ها نیز تفاوت‌هایی وجود دارد، به گونه‌ای که پسرها بیشتر به دستفروشی، گدایی و قاچاق مواد مخدر روی می‌آورند و دخترها گرفتار مسائل اخلاقی می‌شوند. شاید برای همین است که کارشناسان مسائل خانواده تاکید دارند که پیش از انجام طلاق، والدین باید به این بیندیشند که با این تصمیم کودکان به چه مشکلاتی دچار می‌شوند یعنی ابتدا راه‌حلی برای این مساله بیابند و بعد تصمیم خود را عملی کنند.

این همان چیزی است که روان‌شناسان نیز بر آن تاکید فراوان دارند و معتقدند این تنها والدین هستند که می‌توانند وضعیت فرزند خود را شناسایی کنند و برای او تصمیم درست بگیرند. به اعتقاد آنها والدین می‌توانند پس از جدایی به اندازه کافی کنار فرزند خود بمانند تا بتوانند تاثیرات منفی طلاق روی او را ببینند و آن گاه برای فرزند خود تصمیمات درستی بگیرند، اما آنچه به نظر می‌رسد بیش از هر چیز برای فرزندی که والدینش از هم جدا شده‌اند مفید باشد رفتار درست و محترمانه والدین نسبت به هم است، به طوری که اگر آنها با یکدیگر درگیری دارند فرزند را ابزار انتقام از هم قرار ندهند و با شکستن ابهت مادر یا پدر در نظر فرزند او را دچار تزلزل روحی نکنند.

دوری از خیال بیهوده

طلاق اتفاقی است که نباید می‌افتاد اما افتاد. تصمیمی است که نباید گرفته می‌شد اما گرفته شد. اما طلاق که پایان زندگی نیست. کسی که طلاق گرفته محکوم به مرگ نیست. او باید زندگی کند حتی بهتر از گذشته. او باید از اشتباهاتش درس بگیرد و سعی کند آدمی باشد بهتر از آن چیزی که بوده، اما رسیدن به این درجه مهارت می‌خواهد، یعنی کسی که می‌خواهد پس از طلاق مثل یک آدم دور از اجتماع و منزوی که برای مرگ یا محو شدن از مقابل دید مردم لحظه شماری می‌کند نباشد باید چند فرمانی را که روان‌شناسان می‌دهند سرلوحه زندگی‌اش قرار دهد. روان‌شناسان می‌گویند کسی که طلاق گرفته باید باور کند که زندگی ادامه دارد و اگرچه او در بخشی از زندگی شکست خورده، اما باید زندگی کند. این افراد همچنین باید اشتباهاتشان را بپذیرند و اگر واقعا مقصر بودند آن را کتمان نکنند، چون به گفته روان‌شناسان بخش مهمی از حرکت به سمت بازیابی سلامت روان، درک اتفاقات و اشتباهات رخ داده و سهم خود در آنهاست، چون بی‌شک در خراب شدن یک رابطه نه یک نفر که هر دو افراد
مقصرند.

وقتی کسی این گونه با خودش روراست باشد نیمی از راه را رفته پس وقت آن می‌رسد که تا می‌تواند غصه بخورد و زاری کند و به قول روان‌شناسان دوران سوگواری‌اش را به طور کامل بگذراند. همچنین لازم است کسی که طلاق گرفته در طول دوران سوگواری که معمولا تا 6 ماه طول می‌کشد هیچ رابطه‌ای با همسر سابقش نداشته باشد تا بتواند به دور از حضور او گذشته و آینده‌اش را بررسی کند. در این میان نقش خانواده‌ها نیز بسیار موثر است، چون آنها می‌توانند با همدردی با فردی که یک بحران را تجربه می‌کند از بار سنگین افکار منفی او بکاهند و با حمایت‌هایی که از او می‌کنند امید به آینده را در او تقویت کنند، اما بهترین توصیه‌ای که روان‌شناسان به افراد جدا شده می‌کنند این است که پس از اتمام دوران سوگواری یعنی وقتی که افکار منفی‌شان غلظت خود را از دست داد سعی کنند برای بخشیدن همسر سابق خود تلاش کنند چون بخشش حس مثبتی به انسان می‌دهد که هرگز تلاش برای انتقام گرفتن نمی‌تواند چنین کند. پس اگر پس از جدایی‌خواهان برقراری رابطه‌ای سالم و صحیح با فردی دیگر هستیم یا حتی می‌خواهیم زندگی مجردی شادی داشته باشیم باید زخم‌های کهنه قدیمی را در همان گذشته باقی بگذاریم و اجازه ندهیم خاطرات منفی به دور جدید زندگی‌مان راه پیدا کنند.

حمید بروغنی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها