دادستان کل کشور تاکید کرد؛

کول‌برها مظلوم هستند؛ قاچاقچی نه!

دیری است که مانوسند با محنت روزگار. رنجی که بافته شده بر سیما و طنین انداخته در نواهای غریبشان. اما هر‌لحظه و هر آن بیم آن دارند که از پس سنگی آتشی افروخته شود که رهسپار عدمشان کند یا آن‌که دستی و چشمی بر راه نهند و تا ابد سربار شوند و سرافکنده.
کد خبر: ۳۶۶۸۴۶

 این داستان تکراری مرزنشینانی است که نه از سر تفرج و نه به دلیل اندوخته‌کردن مال، تنها به یک دلیل ساده پای در راه مرگ می‌نهند؛ تا شب هنگام از اجاق خانه‌شان دودی برخیزد و کودکان سیه چشمشان گرسنه سر بر بالین نگذارند. کم نیستند این جماعت اما چندان دیده نمی‌شوند شاید به نگاه ما چندان خوش منظر نیستند که درنگی کنیم برای سرنوشتشان، تدبیری، تاملی یا...

به نشانی...

زن، کودک، جوان و پیر از همه جنس. هنوز قصه مبهم است، درست مثل خود آنها. این گزارش یک تراژدی است. تراژدی آدم‌هایی که در تمام نوار مرزی بویژه مرزهای غربی از ایلام و مریوان و بانه و... پراکنده‌اند. کولبر صدایشان می‌زنند. کارشان قاچاق است اما نه از نوع کلان آن؛ به اندازه سیری شکمشان کوچک است. آنها بار سنگین دیگران را بر شانه‌های تکیده خود حمل می‌کنند و هزار خطر در راه را بر جانشان می‌خرند.

بارها از آن دیگران است چیزهایی مثل پارچه، چای، کریستال، آدامس آن هم در مقیاسی سنگین، که چشم و خرد می‌ماند و یخ می‌زند از شگفتی در توان و طاقتشان. اینان ساده‌اند و بی‌ریا. زندگیشان را برای نان فردا به گرو می‌گذارند. حمل می‌کنند بار دیگران را و رد می‌کنند از مرز. به صورت غیرقانونی. به صورت بسیار ساده و خلاصه کولبر کسی است که اجناس دیگران را به صورت جزء اما غیرقانونی بسته‌بندی شده روی پشت و شانه خود از مرز رد می‌کند. آنها برای این کار مبلغ ناچیزی دریافت می‌کنند.

داستان یک زندگی...

سیروان دبیرستانش ناتمام ماند. اهل روستایی است در نوار مرزی بانه. گله دارد خیلی هم. نه از کار راضی است نه از زندگی و نه از هیچ چیز دیگر. با خیلی واسطه راضی به یک گپ کوتاه شد. او درباره کار خود به جام‌جم می‌گوید: حتی نمی‌توان در این شهر یک کار ساختمانی یافت. آن که بار خویش را بسته بر شانه‌ها و کمر ناتوان ما، راه خود می‌رود و ما هنوز باید تابستان و زمستان با هزار ترس و دلهره به این کار ادامه دهیم. البته حتی این کارها هر روز هم وجود ندارد. گاهی هفته‌ای 2 تا 3 بار آن هم بیشتر در زمستان است.

او می‌گوید: این بار متعلق به دیگران است ما تنها مثل یک... تا حد مرگ بار بر دوش و پشت خود حمل کنیم و آن را به این سو و آن سوی مرز حمل می‌کنیم. چیزهایی مثل پارچه، چای، کریستال و... گاهی هم وسایل الکترونیکی.

او خیلی گله دارد از این همه وعده بی‌عمل مسوولان. می‌گوید کسی به فکر چاره نیست. سرمایه‌گذاری نمی‌کنند کار آفرینی نمی‌شود. اما در عوض همیشه ما را مرزنشینان شریف و گرامی و ... خطاب می‌کنند. البته اهالی بومی هم که ثروتی دارند بیشتر در کار داد و ستد فعالیت می‌کنند، آنها هم هیچ‌گاه سرمایه‌گذاری مناسبی را در منطقه انجام نمی‌دهند.

وی درباره خطرهای راه می‌گوید: اگر کنترل مرز کمتر باشد کار ما ساده‌تر است اما یک خطر همیشگی وجود دارد مرگی ناگهانی یا معلولیتی همیشگی. مین‌های نهفته در خاک که از دوران جنگ برجای مانده است. هر چند ما راه‌های امن را تا حدودی می‌شناسیم اما این راه‌ها هم چندان امن نیستند. هنگامی این خطر بیشتر می‌شود که کنترل مرز از سوی مرزداران شدید شود که به ناچار باید به کوره راه بزنیم.

مردمان مهربان این دیار از پس این همه سال، نگاهشان دوخته به دست مسوولان تا از سر مسوولیت باری را از شانه‌های بی‌رمقشان بردارند؛ نه صرفا از راه برخورد قانونی، بلکه با تدبیر و سیاست و سرمایه‌گذاری.

کمی آن سوتر

اینجا مریوان است، خوش آب و هوا با طبیعت بکر و شاعرانه. اما این شعر برای کولبران این منطقه همیشه غمگنانه است. محمد حالا مغازه‌ای کوچک در شهر دارد. پیشتر او هم کولبر بود. او درباره این شغل می‌گوید: کار سخت و طاقت‌فرسایی است اگر به مأموران برخورد نکنید و بازداشت و جریمه نشوید، سقوط و افتادن و خطر مین همیشه وجود دارد. البته همه کسانی که کولبری می‌کنند از سرناچاری است و بیشتر اهالی روستا به این کار مشغولند.

محمد در ادامه می‌گوید: اما از همه مشکلتر حمل سوخت است، شما فکرش را بکنید یک نفر 5 تا 7 پیت 20 لیتری را به یک‌بار برکول و دست خود حمل کند آن هم در ازای مبلغ بسیار ناچیز رقمی 15 تا 25 هزار تومان!

او به زنان مسنی که به این کار مشغول هستند اشاره می‌کند و می‌گوید: ظاهر آنها بسیار پیر و فرسوده به نظر می‌آید اما هنگامی که سنشان را سوال می‌کنی 30 تا 35 ساله هستند ولی در نگاه شما حداقل 55 ساله و 60 ساله به نظر می‌رسند. سرما، گرما و تحمل این همه سختی آنها را به این روز درآورده است.

وی درباره این زنان توضیح می‌دهد: بیشتر آنها سرپرست و نان‌آور خانواده هستند. برخی نیز شوهرشان در همین راه معلول و کشته شده است؛ البته دانش‌آموزان در فصل تعطیلی و حتی دانشجویان بومی زیادی به این کار مشغول هستند.

محمد نیز بیکاری را مهم‌ترین دلیل روی آوردن به این کار سخت و خطرناک ذکر می‌کند و می‌گوید: این شهر دارای افراد ثروتمند بسیار زیادی است که بیشتر آنها به واسطه همین مرز و داد و ستد با کشور عراق به اینجا رسیده‌اند. اما به نسبت این ثروت و دارایی شما شاهد اجرای پروژه‌ها و سرمایه‌گذاری نیستید.

حتی برخی نیز که در فکر تاسیس یک کار تولیدی هستند بیشتر ترجیح می‌دهند در جایی غیر از این شهر سرمایه‌گذاری کنند.

زندگی از دست رفته

داستانی که برای ما حزن‌آلود و گاه غریب به نظر می‌رسد تکرار هر روزه زندگی آنان است. کار، تفریح، زندگی... نمایش عجیبی است که انگار همه را یک سناریست نوشته است. خطر راه و مین و سرما بخشی از ماجراست و مساله قانونی حکایتی دیگر. در این مناطق هر روزه افراد زیادی به کار کولبری می‌پردازند.

آنان در روزهای سرد و سوزناک شانه‌های افتاده خود را برای حمل بار زندگی گرم می‌کنند. یک حقوقدان درباره این کار که از دست قضا هم غیرقانونی است، می‌گوید: از دیدگاه جرم شناسی و ضابطان قضایی، نوع اتهام‌هایی که به این افراد نسبت داده می‌شود، در بخش نخست آن اقدام به قاچاق و حمل کالایی است که تعرفه قانونی و گمرکی آن پرداخت نشده است و در قسمت دیگر ماجرا، عبور آنها در نوار مرزی و خارج شدن از مرزهای رسمی و تعریف شده بین دو کشور همسایه، خود عملی غیرقانونی محسوب می‌شود. اگر چه آگاهی یا عدم‌طلاع افراد کولبر از جرم بودن این عمل جای تامل دارد. اما در بیشتر موارد، ارزش کالایی را که آنها حمل می‌کنند، به حد نصاب مورد‌نظر قانون مجازات مرتکبین قاچاق جهت مجرم شناختن حاملان این‌گونه کالاها نمی‌رسد و عمل ارتکابی آنها فاقد دو عنصر مادی و معنوی است.

جامعه‌ای فراموش شده

عادت شده که برای هر مشکل اجتماعی به دنبال ریشه‌های اجتماعی آن باشیم. بر اساس پژوهشی که پریوش چراغی انجام داده است‌ نواحی مرزی استان کردستان بویژه روستاهای مرزی شهرستان مریوان، به دلیل شرایط طبیعی و ماهیت توسعه نیافته اقتصادی، قادر به عرضه پتانسیل‌های کافی برای اشتغال نیستند و در زمره مناطق منزوی به شمار می‌روند.

ویژگی‌های اقتصادی، خصوصیات قومی و اجتماعی و بالاخره ضرورت‌های سیاسی این‌گونه مناطق ایجاب می‌کند که مساله نیروی انسانی و اشتغال از ماهیت و ویژگی‌ فوق‌العاده‌ای برخوردار باشد و در سطح سیاستگذاری‌های ملی، طرح موضوع شود. با این حال مناطق مرزنشین دارای فرصت‌های زیادی برای انجام عملیات زیرزمینی قاچاق هستند. این شیوه عمل از رایج‌ترین و دیرینه‌‌ترین اشتغالات مرسوم مناطق مرزی بوده و از جمله امتیازات این‌گونه مناطق به شمار می‌رود.

مرز خاک یا مرز جان!

مرزنشینان روزگار غریبی دارند، البته به زعم ما. انگار آنان از مرز جان گذشته‌اند. زنانگی زنان به لطافت سنگ شده در روزگار این سرزمین. بازی و شادی کودکان عبور از مین است و مرز. جوانان نیز سایه سنگین مرگ را در پس آرزوهای خود می‌بینند. آنها هنوز گوش می‌سپارند به وعده مسوولان. برای کار و سرمایه‌گذاری و هزار حرف گفته و ناگفته دیگر. اما اگر زمانی برایشان باقی بماند. شما اگر حتی یک بار مسیرتان به آن مناطق افتاد و طاقتی بود برای یک شب ماندن، البته اگر در کوه اطراق کنید، زمزمه‌های شبانه‌ای را خواهید شنید که همین کولبران در مسیر سر می‌دهند. رنگ آواز دارد و هزار آرزو. «بیا ای یارم، بیا ای تازه یارم‌/‌ بیا ای ستاره شب‌های تارم‌/‌بیا ای شاه پر بال خیالم‌/‌ بیا ای روشنایی شبانه خانه‌ام...» بیا ای... بیا. آنان دیر زمانی است که مانده‌اند به انتظار تا روز روشنشان فرا رسد.

فاطمه حامدی‌خواه 
جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها