1 ـ هیچ‌گاه ادبیات روایی و به طور خاص قصه‌های پریان، افسانه‌ها و متل‌ها قابلیت اجرای بدون تغییر در یک اثر دراماتیک مثل فیلم یا تئاتر را ندارند. این گونه داستان‌ها بیش از هر چیز دارای اصول ثابت و پیام‌های مشخصی هستند که برای دراماتیک شدن احتیاج به پیچیدگی بیشتر و تضاد‌های کشمکش‌زا و درگیرکننده دارند. این تضادها باید سوال‌هایی اساسی، جذاب و غیرقابل گذشت در ذهن مخاطب ایجاد کند تا او به روند داستان علاقه‌مند شود و در حالت آرمانی درگیری ذهنی‌اش با قصه پس از پایان اثر نیز دوام یابد.
کد خبر: ۳۳۸۸۱۷

تکیه تنها روی داستان‌های همیشه گفته شده با گره‌های آنها (که حداقل به دلیل تکرار خود قصه دیگر ساده و قابل پیش‌بینی شده‌اند)‌ نمی‌تواند تنها به واسطه یک اجرای کامل و چشم‌نواز فیلم یا نمایشی را نجات دهد. بدیهی است که این گونه آثار با ترکیب و همنشینی زمینه قدیمی اثر با تفسیری تازه و دمیدن عناصر دراماتیک است که قابلیت تبدیل به یک درام را پیدا می‌کنند.

2 ـ رویا‌ها و غرق شدن یک انسان در آنها به دلیل تضادی که بین ذهن و جهان واقعی ایجاد می‌کند، همیشه برای فیلمسازان جذاب بوده است. رویاپردازی و غرق شدن در رویا خود نوعی کنش برای برهم زدن جهان واقعی و روال عادی زندگی است. به همین خاطر این تضاد همیشه زمینه‌ای خوب برای ایجاد موقعیت‌ها و گره‌های گیرا به یک نویسنده و کارگردان می‌دهد.

3 ـ تیم برتون در آخرین اثر خود، آلیس در سرزمین عجایب (که یک داستان آشنا و قدیمی است)‌ شخصیت رویاپردازی را در تضاد با جهان واقعی و آدم‌های آن قرار می‌دهد و با پرتاب آلیس به درون سرزمین عجایب (سرزمین خواب‌ها و رویا‌های او) سعی در نمایش تاثیر جهان فراواقعی بر شکل‌گیری شخصیت انسان دارد. با این وجود آنقدر اثر در عرصه متن ناقص است که دست آخر جز یک کارت‌پستال چیزی بیشتر از خود باقی نمی‌گذارد.

4 ـ قصه آلیس در سرزمین عجایب با وجود تبلیغات گسترده و چشمان زیاد منتظر آن چیزی نشد که همه انتظارش را داشتند. برتون با استفاده‌ای ساده از داستان مورد نظرش بدون پیچیدگی‌های درام با ساده‌انگاری تمام در شخصیت‌پردازی هیچ چیز جدیدی برای ارائه ندارد. در واقع توقف او در خلق تیپ‌ها و تصاویر سه‌بعدی بیش از هر چیز اثر را قابل حدس و پیش‌بینی‌پذیر کرده و از نظر خلق جذاب عناصر داستانی ناموفق است. آلیس با نظم جهان همراه نیست، با رویاپردازی‌های بی‌وقفه خود (بخوانید رویاپردازی‌های پوچ) مدام طبیعت و اصل را در جهان زیر سوال می‌برد و آنچه در خواب‌هایش می‌گذرد، اهمیت بیشتری از آن چیزهایی دارد که اطرافش در جریان است. تا اینجا شخصیت یک درام خوب تا حدودی شکل گرفته، اما در واقع نقطه اصلی داستان این تضاد نیست، بلکه آشنایی آلیس با جهان عجایب است و شناخت آن که باید منجر به درک آلیس از خود شود، اما در واقع این درک هیچ‌گاه در سرزمین عجایب به چشم نمی‌آید و آنچه بر آن تکیه می‌شود بیش از هر چیز عجیب بودن و عجیب جلوه کردن عناصر سرزمین عجایب است نه سیر بالغ شدن آلیس. به همین دلیل است که برخوردهای او پس از بازگشت به جهان واقعی در انتهای فیلم شتابزده و ناهمگون به نظر می‌رسد. در واقع سیر رسیدن به بلوغ را در فیلم نمی‌توان فهمید.

5 ـ شاید نبودن یکی از اصیل‌ترین نقاط قوت آلیس در سرزمین عجایب را باید حضور جانی دپ دانست. او که پیش از این هم تجربه اجرای شخصیت‌هایی سرخوش با درونی بیمار را داشته (در کارخانه شکلات‌سازی و مجموعه فیلم‌های دزدان دریایی کارائیب) در فیلم آخر برتون اجرایی درخشان از شخصیتی داشته که سرخوشی و جنون بیرونی‌اش به طور عمیق به درونی محزون و شکست‌خورده گره می‌خورد. خود شخصیت دپ بیشتر به این حالت دامن زده و به نوعی جانی دپ شخصیت خاص و ضدساختار خود را به درون فضای تخت و بسیط داستان فیلم برده است. همنشینی این دو مساله در بازی جانی دپ دلنشین‌ترین بخش اثر را ساخته که برخلاف همه تیپ‌های عجیب و پرادعای فیلم دارای تشخص و احساساتی انسانی و باورپذیر است.

علیرضا نراقی / جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها