در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
فوتبالی که به عنوان پدیده فراگیر اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی، کارکردهای زیادی را در جهان معاصر ایفا کرده و حتی میتواند در برقراری صلح و کاستن از تنشها و منازعات منطقهای و جهانی تاثیرگذار باشد. با این حال همین فوتبال با قابلیتها و کارکردهای بسیارش، اگر با درک صحیح و مثبتی همراه نباشد، میتواند در مسیر عکس، دردسرها و مشکلات زیادی را برای ورزش هر کشوری ایجاد کند.
واقعیت این است که نگاه ما به فوتبال اشتباه است و مسیر را بعضا به غلط رفتهایم. تا امروز دروغ، دلالی، پاچهخاری و لمپنیسم، تار و پود فوتبال ایران را فراگرفته است.
فردی که دغدغه اصلی خود در فوتبال این مرز و بوم را «فرهنگی» میداند و چون زشتیهای بسیاری را در این فوتبال دیده، تصمیم به این گرفته که خود را کنار بکشد نیز بصراحت میگوید: «من آدم اشتباهی این فوتبال هستم و حالا که نمیتوانم این حجم از ناهنجاریها را در فوتبال ببینم، بهتر میبینم که خود را کنار کشیده و به وظیفه معلمیام در قبال نوجوانان و جوانان کشورم عمل کنم.» البته او در رویکرد به زمینههای این ناهنجاریها، مجموعهای از عوامل را مقصر میداند. زنجیره پیوستهای که به ناهنجار به محیط ورزشگاهها دامن میزند تا حاجرضایی که چشمانداز روشن و خوبی را برای فوتبال ایران نمیبیند، بصراحت عنوان کند که اگر دست وی بود، بالای سردر ورزشگاهها مینوشت ورود زیر 16 سالهها ممنوع.
البته او در این رهگذر تنها تماشاگران را مقصر نمیداند، چراکه از دید او وقتی با تماشاگران برخورد خوبی از بدو ورود تا خروجشان از ورزشگاه صورت نمیگیرد، نمیتوان صرفا توپ را به زمین آنان انداخت، بلکه در این قضایا عملکرد مسوولان فوتبال در درجه اول باید مورد توجه و ارزیابی لازم قرار گیرد.
نگاهی هرچند سطحی به فوتبال کشورمان نشانگر این است که این رشته از سرمایهها و پتانسیلهای زیادی بهره میبرد. مسوولان هم اعلام میکنند سالانه 400 میلیارد تومان به فوتبال تزریق میشود، اما خروجی آن چندان ملموس نیست. باشگاهها از استانداردها دور هستند و هنوز نظام باشگاهداری ما دچار مشکل است. نتیجهگرایی آفت فوتبال ما شده که ثبات را از نظام باشگاهی دور کرده است و موجب شده کارهایی اساسی صورت نگیرد. مراد از بحث ما آسیبشناسی فوتبال است و به طور طبیعی امیر حاجرضایی میتواند افقهای جدیدی را در این عرصه باز کند.
زمانی پیشنهاد کردم نشستهایی تحت عنوان آسیبشناسی در فوتبال با شرکت افراد حوزههای مختلف مثل روانشناسان، جامعهشناسان و حقوقدانان و نه فقط کارشناسان فوتبال برگزار شود و این افراد مشکلات موجود را بررسی کنند. در حقیقت نباید به نظرهای اهالی فوتبال بسنده شود چون اگر قرار بود حضور آنها برای این کار کافی باشد تا به حال مشکلات ما حل شده بود. نمیگویم چنین اجماعی، مشکلات ما را حل میکند، اما شاید کاهش دهد.
البته دغدغه من در سالهای اخیر، دغدغه فرهنگی بوده است. معتقدم بدون رشد فرهنگی، بعد فنی فوتبال هم ارتقا پیدا نمیکند. سال 2006 به دلیل دیگری علاوه بر تماشای جامجهانی به آلمان رفته بودم و آن جمعآوری اظهارنظر کارشناسان این کشور در مورد فوتبال ایران بود. متاسفانه آنجا اتفاقهای بدی توسط هواداران و مرتبطان ایرانی فوتبال افتاده بود طوری که کارشناسان آلمانی را به این نتیجه رساند که اگر فوتبال ایران از لحاظ فرهنگی ارتقا پیدا کند، پتانسیل موفقیت در دنیا را دارد.
من طی 6 ماه گذشته پس از یک دهه به ورزشگاهها رفتم و متاسفانه با چشم خود صحنههای بسیار دردناکی را مشاهده کردم که موجب انصرافم از ادامه حضور در فوتبال شد. در حقیقت حالا که نمیتوانم تغییری در این شرایط بسیار نامطلوب فرهنگی ایجاد کنم حداقل میتوانم خودم را از این غافله جدا کنم. به شهرستانهای دور افتاده و محروم خواهم رفت و آنجا به معلمی این رشته میپردازم.
مطمئن باشید با رفتن من، آبی از آب تکان نمیخورد. واقعا نمیتوانم ببینم چطور براحتی تخت سینه نوجوان 15 ساله بلیت به دستی زده میشود و او را به ورزشگاه راه نمیدهند یا به اصطلاح لیدری از این طرف ورزشگاه با گوشی همراه خود دستور سر دادن رکیکترین الفاظ به ناموس یک ورزشکار یا مربی یا داور را میدهد و بلافاصله حدود هزار نفر براحتی آن الفاظ زشت را فریاد میزنند! نمیتوانم تحمل کنم یک مربی در مقابل دوربینها از پاکی، صداقت و اخلاقیات صحبت کند، ولی در مقابل چشم بازیکنانش، عربدهکشی و فحاشی شگرد کاریاش باشد. به همین دلایل قادر به همراهی این فوتبال نیستم. فضای کنونی ورزشگاهها اکسیژن ندارد و در آن نمیشود نفس کشید. حداقل من نمیتوانم در چنین فضایی نفس بکشم. نمیدانم شاید مشکل تنفسی داشته باشم، ولی به هر حال چون وصله ناجوری هستم این منم که باید بروم.
احساس کردید محیط سپاهان برای همکاری مناسب نیست؟
نه، من آنجا تجربههای خوبی داشتم. اتفاقا طی 6 ماهی که با این باشگاه همکاری کردم مسوولان باشگاه نهایت احترام را برایم قائل بودند و مردم خوب اصفهان با محبت تمام با من رفتار کردند، اما مشکلاتی را که عنوان کردم متاسفانه معضل عامی برای فوتبال ایران است و به فرد یا باشگاهی خاص برنمیگردد. من در آخرین بازی تیمم با پرسپولیس بعد از سالها به ورزشگاه آزادی رفتم و مرتب اسکوربورد (تابلوی نتایج) ورزشگاه را نگاه میکردم. نه برای دیدن نتیجه بازی، چون هر نتیجهای ثبت میشد سپاهان قهرمان و پرسپولیس، چهارم لیگ شده بودند بلکه برای دیدن ساعت تا ببینم چه زمانی مسابقه تمام میشود!
از من پرسیدند ایدهآلیستی؟ گفتم نه اتفاقا رئالیست هستم، ولی نمیتوانم با رئالیسم (واقعیت) این ورزشگاه کنار بیایم و نمیتوانم زشتیهای موجودش را ببینم، چون به هر حال جنگ هم قواعدی دارد و طبق مقررات بینالمللی، جنگ کثیف را به کنوانسیون ژنو ارجاع میدهند، ولی در فوتبال ما، نه کنوانسیون ژنوی وجود دارد و نه ارگانی برای صیانت از فوتبال پاک.
فیلم مستندی دیدم که در آن حتی مارادونا میگفت: «توپ فوتبال باید پاک بماند.» فوتبال، پدیده ارزشمندی است که کینه دهها ساله مردم ارمنستان از دولت ترکیه را کنار زد و عبدالله گل پس از سالهای طولانی به واسطه این ورزش وارد ایروان شد و نوای سرود کشورش را طنینانداز کرد.
متاسفانه اینجا همه چیز لگدکوب شده و همه از این ورزش فقط برد میخواهند. ببرید ولی با ابزار پاک! نه با این کارهایی که واقعا در مقابل مردم از گفتنش شرم دارم و نمیتوانم همه چیز را بگویم!
واقعیت این است که مادری باید باشد تا طفلی به دنیا بیاید، ولی برای فوتبال ما به جای مادر، دایه گذاشتهاند که هیچ بویی از مادری ندارد.
البته مسائل فرهنگی برای ما هم دغدغهای جدی است. فکر میکنیم فوتبال ما در سطح باقی مانده است و همین سطحی بودن خنجری ساخته که لطماتی به ما میزند. اینکه چرا عربها و ژاپنیها ما را جا گذاشتهاند به همین موضوع برمیگردد. به هر حال وقتی مدیر ورزشی اینگونه است لیدر هم به خود اجازه میدهد که چنان رفتاری داشته باشد. آنچنان که مسوول سازمان لیگ عنوان کرده بود لیدرها مانع اجرای مراسم جشن قهرمانی شده بودند. با همه این احوال و با درک اینکه چقدر به ذهن و روح شما فشار آمده است میگوییم شما باید بمانید و مسائل را بگویید تا ریشه آنهامشخص شود و بسترها برای نفس کشیدن طبیعی فوتبال فراهم شود.
همانطور که اشاره شد فوتبال ایران نیاز به آسیبشناسی دارد آن هم نه با یکی دو جلسه، بلکه با حضور کارشناسان حوزههای مختلف. در زبان فوتبال، موفقیت به 3 عامل مدیریت، برنامهریزی و سرمایهگذاری و زیرشاخههای مختلفی که تا زمین فوتبال ادامه پیدا میکند مربوط میشود. اگر بگوییم فدراسیون مقصر است، اشتباه کردهایم. باید بگوییم این زنجیری است که از مدتها پیش رها شده است. مشکل کنونی، ماحصل ضعف مدیریت طی دورههای مختلفی است که به چنین نابهنجاری تبدیل شده است.
متاسفانه ما معلمهای خوب را خانهنشین میکنیم. مردان بزرگی در ماههای اخیر از میان ما رفتهاند که تمام سهمشان، گردش پیکرهایشان بر دوش مردم در ورزشگاه شهید شیرودی بوده است. من همواره بر خلاف خیلیها، خودم را به فوتبال بدهکار میدانم چون رسالت فوتبال، کرامت انسانی آن است، در حالی که بسیاری از مسوولان، همواره از فوتبال طلبکارند. زبدهترین دیپلماتها و مردان سیاست نمیتوانند همه آحاد را در مدت کوتاهی دور هم جمع کنند ولی فوتبال این کار را میکند. اگردرک درستی از فوتبال داشته باشیم به قدرت و ارزش آن پی میبریم. فوتبال موجب میشود مردم کشورهای خیلی فقیر، طی یک ماه جامجهانی، زخمهای خود را فراموش کنند. اما نگاه ما به فوتبال اشتباهی است. صفحات روزنامهها را ببینید تا کاملا به این گفته من برسید. اولین بار با واژه مطبوعات زرد از طریق رسانهها آشنا شدم. به سراغ فرهنگ مفاهیم رنگها رفتم و متوجه شدم همانطور که آبی نماد آرامش است، رنگ زرد هم علامت توجه به شمار میآید. ولی این تیترهای سخیف ورزشی در کشوری که یکی از جوانترین کشورهای جهان محسوب میشود چه مفهومی دارد؟ جز به ابتذال کشاندن اذهان جامعه ورزش دستاورد دیگری هم دارد؟ اکنون یک فیلم مبتذل کمدی از نوع لودگی و نه طنز، از زمان تولید تا اکران 3 ماه وقت میگیرد ـ مبارک صاحبش ـ در حالی که یک فیلم فرهنگی و آموزنده چقدر به مشکلات میخورد. این ضعف مدیریتی ماست. اگر فیلمی پیام دارد و آموزنده است چرا نباید امتیازاتی بگیرد؟
متاسفانه چیزی که بشدت جامعه ما را تهدید میکند، فرصتطلبی است که در این زمان، فوتبال ما را هم به تهدید جدی کشیده است. امرار معاش من از فوتبال نیست و یک زندگی معمولی دارم. پس دنبال چیزی نیستم. به عنوان یک معلم، به ضرورت شغل خودم میخواهم سازنده باشم حتی اگر یک آجر روی آجر بگذارم. همانطور که گفتم طلبکار که نیستم هیچ، بدهکارم. رفتنم هم چیزی را عوض نمیکند ولی لااقل برای خودم یک ارزش است. نمیخواهم با این کارم از خود قهرمانسازی کنم چون یک معلم معمولی بیش نیستم که چند سالی است پس از فوت همسرم، با فوتبال و مطالعه خلأ زندگی خود را طی میکنم. اگر حرفهای شیرینی بزنم که بوی صداقت نداشته باشد دیگر معلم نیستم اما افسوس که در فوتبال ما آنچه فراوان است دروغ، دلالبازی، پاچهخاری و لمپنیسم است. تنها صداقت کمرنگی در آن وجود دارد که این هم در بین افرادی است که تک صداهای آنها در موج همهمههای کرکننده به جایی نمیرسد. اسم مقدسی که روی ورزشگاه آزادی گذاشته شده اکنون اصلا برازنده چنان محیطی نیست. جایی که سرک کشیدن به حریم خانوادهها و هتک و حمله به آنها متاسفانه از معمولیترین کارها شده است! واقعا چنین جامعهای چطور میخواهد نفس بکشد؟
به نظر میرسد در فوتبال ما مربیانی موفقند که چنین موجهایی را خوب هدایت میکنند نه این که لازم باشد بار فنی بالایی داشته باشند. در حقیقت آنهایی که خوب جنگ روانی راه میاندازند و پیش میبرند نتایج بهتری میتوانند بگیرند. بحث افراد مطرح نیست و نمیخواهیم رئیس فدراسیون را تخریب کنیم. فقط میپرسیم امکان این وجود نداشت که در کنار این همه کلاس مربیگری A,B,C توجهی هم به مسائل اخلاقی میشد و معلمی آنجا کارکردهای وسیع فوتبال را به مربیانمان میآموخت؟ ورزشی که حتی در صلح جهانی نقش دارد.
بکن باوئر یک دهه پیش راجع به شخصیت تیمی صحبت کرد. از دید او وقتی یک تیم، صاحب شخصیت میشود که تمام پازلهای فوتبالی اطراف خود را صاحب شخصیت بیابد. این پازلها عبارتند از: تماشاگران، داوران، فدراسیون، رسانهها، مربیان، بازیکنان و مدیران. با این وصف، همه در ویرانی فوتبال ما سهیم هستند، یکی بیشتر، یکی کمتر. همه ما مقصریم. من نوعی از جایی حقوق میگیرم و به خاطر آن که آن حقوق را از دست ندهم از کار ناشایست جایی که حقوقم را میدهند حمایت میکنم. اگر پای صحبت این من نوعی هم بنشینید، میگویم اگر این کار را نکنم چگونه امرار معاش کنم؟ در حالی که ما یک مسلمانیم و در وهله اول، انسانیم.
نمیدانم شاید این ورزش به ناکجاآباد میرود ولی من اینجوری به فوتبال نگاه نمیکنم و این سیما را چهره مسخ شده فوتبال میبینم و هنوز نتوانستهام باور کنم آن سیمای شریف و نجیبی که دیده بودم تبدیل به این چهره دیوگونه شده باشد.
پس به اعتقاد شما واکنشهای شدیدی که مایلی کهن سال گذشته از خود نشان داده بود طبیعی و منطقی بودند؟ کسی که از خیر سرمربیگری تیمملی گذشت تا به اصولش پا برجا بماند.
مایلیکهن آدم شریفی است که در مقابل فرزندش به خانوادهاش توهین شدید کردند. در چنین شرایط دردناکی چه چیزی برایش باقی میماند؟ او کاری جز دفاع از کیان و شرف خود نکرد.
چندروز پیش یحییزاده (نماینده مردم در مجلس) روی همین صندلی، دغدغههایش از مسائل فرهنگی ورزش را برشمرد. شاید اگر سعیدلو و کفاشیان را هم به همین جایگاه دعوت کنیم از مسائل و مشکلات فرهنگی بگویند، ولی چرا کار درستی نمیشود؟
عزیزالله محمدی آدم خوبی است که در کار خود و اصلاح مشکلات فرهنگی حسننیت داشت ولی منشور اخلاقی جوابگوی معضلات بزرگ موجود نیست.
درست مثل این که بخواهیم خونریزی شدیدی را تنها با یک چسب زخم متوقف کنیم. زمان جنگ، وقتی پای شرف مردم در بین بود یک ارتش بزرگ را متوقف کردیم ولی اکنون چنان همتی در عرصه جامعه فوتبال ما دیده نمیشود. باید آسیبشناسی جدی شروع شود چون وقتی یک پزشک نمیتواند بیماری را تشخیص و بیمار را مداوا کند، کمیسیونی تشکیل میشود تا با بررسی علائم بالینی، آزمایشها و کارهای تشخیصی به معالجه بیمار بپردازد.
جاهایی هم کارهایی شروع شد، مثل حرکت پارسال باشگاه استقلال که حمایتی از آن صورت نگرفت یا حرکات پراکنده شریفی (رئیس کمیته انضباطی).
شریفی هم آدم محترمی است. او روزی در ورزشگاهی کنارم قرار گرفته بود. پرسید فلانی، درست میشود؟ گفتم نه. چون ترفندهای شما پاسخگو نیست. با یک آنتیبیوتیک این چرک خشک نمیشود، دکتر.
اینقدر روی تماشاچی کلید کردند به کجا رسید؟ تماشاگر که به تنهایی مقصر نیست. تماشاگری که باید راهی طولانی را پیاده طی کند تا تازه در صف آب خوردن قرار بگیرد! کجای دنیا چنین فشاری بر تماشاچیان وارد میشود؟ در اغلب نقاط دنیا تماشاگران با ناوگانهای هوایی، زمینی یا قطار براحتی به ورزشگاهها منتقل میشوند.
علاوه بر آن، فروشگاههای مختلف، تسهیلات مورد نیازشان را در اختیارشان میگذارند. حتی در ایستگاهها و نقاط مختلف داخل و خارج ورزشگاه، نتایج مسابقهها به طور آنلاین روی پردههایی به نمایش در میآید. پائلو کوئیلو (نویسنده معروف) در جامجهانی 2006 حاضر شد و به خبرنگاران گفت من فوتبال نمیبینم پس پرسش فوتبالی از من نکنید. او در عین حال این توصیه ارزشمند را به هر دو گروه طرفداران تیمهای برنده و بازنده کرد تا صبوری و مدارا را برای خود حفظ کنند چون ممکن است هر دو جایشان عوض شود و روزی تیم برنده به بازنده یا بازنده به برنده تبدیل شود. این یعنی درک صحیح از فوتبال، همان فرهنگی که داشتنش برای هر تماشاگری الزامی است.
به هر حال برای رسیدن به شرایط مناسب، نیازمند عزمی ملی هستیم تا به دنبال ریشهها برویم و پس از ریشهیابی صحیح، راهکارهای اجرایی را بیابیم. بله فکر میکنم اگر قوانین درست اجرا شود کسی نمیتواند به کسی توهین کند.
باید هریک از بازیگران این عرصه، نقش خود را بخوبی ایفا کنند. از من روزنامهنگار گرفته تا هر فرد دیگر در هر نقش مرتبط.
بعد از فاجعه هیسل بروکسل، در انگلیس کارتهای شرورها را باطل کردند و وسایل آزمایش شرب خمر در دسترس قرار گرفت. در حقیقت پلیس توانست با چنین تمهیداتی، اوباشگری را کاهش دهد. اما در کشور ما کارهای موثری صورت نگرفته است. روزی من مدافع حضور خانمها در ورزشگاهها بودم ولی الان نهتنها چنین کاری را به هیچوجه صحیح نمیبینم، بلکه میگویم سر در ورزشگاه بنویسند«ورود افراد زیر 16 یا 18 سال ممنوع.»
به طور کلی قبول دارم وجه اقتصادی در هر جایی اهمیت دارد، ولی در عین حال، رسانه باید به رسالت خود هم عمل کند و نیمستونی یا نیمصفحهای را به مقولههای فرهنگی ورزش اختصاص دهد. درست است تیترهایی وجود دارند که در عین پوچی، جوانان را بیشتر جذب میکنند، ولی همه ما موظفیم فقط جلوی پایمان را نگاه نکنیم و تنها به فکر حفظ منافع آنی به هر قیمتی نباشیم.
گاهی میبینیم خبرنگاری وجه اختلاف افراد در ورزش و فوتبال میشود. مثلا با فردی تماس تلفنی گرفته میشود و بلافاصله با فرد دیگر تماس میگیرند و میگویند فلانی دارد علیه تو اینچنین میگوید. در حالی که تهیهکننده یا مسوول آن برنامه، باید جلوی این کار مخرب را بگیرد. در انگلیس، تماشاگران را چسبیده به زمین میبینیم در حالی که برخوردی بین آنها و بازیکنان و مربیان پیش نمیآید ولی ما همیشه سطح را میبینیم و از عمق صرفنظر میکنیم. این طور نیست؟
بیشک، برای درست شدن فوتبال باید فرهنگ آن را درست کنیم و گریزی نیز از آن نیست.
فکر میکنم کسی که با شنیدن اظهارات فرد دیگری در مخالفت با خود، بازی بخورد و بشدت جبههگیری کند، خود نیز دچار ضعف است و باید زیرکتر از آن باشد که در مقابل چنین ترفندهایی موضع انفعالی بگیرد یا وارد دعوا شود.
دیگر این که وقتی به تماشاچی احترام نگذاریم و با او بدرفتاری شود، عصیانزده میشود. البته نمیخواهم چنین تماشاگری را تبرئه کنم یا به کسی اتهام بزنم. به همراه سپاهان به 3 کشور امارات، عربستان و ازبکستان رفتیم. کشورهایی که هیچ جایی در فوتبال پیشرفته دنیا ندارند. عربستان و امارات دو کشور ثروتمندند و ازبکستان فقیر ولی همان ازبکها هم امکانات باشگاهشان تنه به باشگاههای اروپایی میزد؛ از کلیسا و مسجد گرفته تا سالنهای بدنسازی و طب ورزشی و ... و در همه آن مکانها نظم حاکم بود.
فرض کنیم بافتهای سرطان فرهنگی را پس زدیم، این سرطان، متاستاز (ریشهاندازی و گسترش) هم نکرده بود. در چنین حالتی جایگاه فوتبال ما کجاست؟
یکی از دوستانم که مدتی رئیس کمیته آموزش فدراسیون فوتبال بود نامهای از ای.اف.سی در اختیار داشت که نشان میداد کارشناسان این کنفدراسیون، پس از بررسیهای دقیق میدانی، دریافتهاند ایران، عراق و کره جنوبی به ترتیب دارای بالاترین پتانسیل فوتبال در آسیا هستند. در حقیقت ما عوامل اولیه را در اختیار داریم و نیازمند مدیریت، سرمایه و نیروی انسانی هستیم. مدیر توانمندی لازم داریم که بتواند در مواقعی «نه» بگوید. چنین مدیری، مربی ضعیف انتخاب نمیکند. مربی با شخصیت هم توصیهپذیر نیست و با اصول خود معامله نمیکند. اعتقاداتش را هم بازیچه اهدافش نمیکند. این مربی باشخصیت، قهرمان جهان نمیشود ولی فوتبال پاکی را میبیند مثل سینمایی که الان خانوادههای ما میتوانند در آن حاضر شوند.
فوتبال ما شبیه تنگ ماهی شب عید است. آنقدر جوان بااستعداد در آن داریم که به هم تنه میزنند. الان ابتدای فصل گرماست و این همه بچه میخواهند مسی، رونالدو و میلیتو شوند. اما آنها کجا باید بروند؟
درواقع فوتبال ما روی گنجی نشسته است که نمیداند چگونه باید از آن استفاده کند.
اماراتیها هرچه میتوانستند روی فوتبالشان سرمایهگذاری کردند ولی نتوانستهاند از نقطه کنونی بالاتر بروند، شاید به این دلیل که تماشاچی کافی ندارند. اما مردم ما عاشق فوتبالند و در این راه، دست از پا نمیشناسند. «علت عاشق ز علتها جداست». به یاد میآوردم در دوران بچگی، وقتی میخواستم از نردههای ورزشگاه بالا بروم و وارد امجدیه سابق شوم، لباسم به میلهها گیر کرد و مورد ضرب و شتم ماموران قرار گرفتم. ما با پرداختن 2 ریال، یک لقمه نان و مربای بالنگ تهیه میکردیم و پس از خوردن آن، از امجدیه تا خیابان خراسان پیاده میرفتیم. همه میگفتند کارتان اشتباه است ولی ما عاشق بودیم و راهی را که با پای معمولی نمیشود طی کرد با پای عشق، پیمودنی است. ولی متاسفانه الان عاشقان فوتبال کنار هستند و دانه دانه مثل برگی زرد از درخت نیمه خشکیده 90 ساله فوتبال ایران به زیر میافتند. چه کسی به درگذشت مردان بزرگ و معلمان باشخصیت و دلسوزی مثل استاد اسداللهی و استاد امیر آصفی توجه کرد؟ چه کسی از مرحوم کامبیز جمالی که چند روز پیش به رحمت حق رفت پرسید چطوری؟ او زمانی بازیکنی واقعا غیرقابل مهار بود. هنوز هم مثل او وجود دارند که متاسفانه در انتظار سرنوشت تلخش قرار گرفتهاند!
انتظار این است که ولو این که خودتان دیگر حاضر به حضور در این فوتبال نباشید، فدراسیون و باشگاهی چون سپاهان هر طور شده از وجودتان استفاده کند.
به قول مهران مدیری، من در این فوتبال اشتباهی هستم و به دردشان نمیخورم. سپاهان نهایت احترام و محبت را به من نشان داد ولی جملهای از مرحوم امیر آصفی در گوش من است که میگفت: دو تا از نعمتهای خدا را بیش از دیگر نعمتهایش دوست دارم؛ سلامت و استغنا. از او یاد گرفتهام که قناعت را در خود رشد دهم. خیلی پول در این فوتبال هست ولی مبارک آنهایی که دنبالش هستند. همانطور که قبلا هم گفتم قهرمان بازی درنمیآورم. من ناجی محرومها نیستم ولی احساس میکنم در چنین فضایی بهتر میتوانم مفید باشم و با روحیهام بیشتر همخوانی دارد. با آنها احساس همدلی، همنوایی و همدردی بیشتری دارم. هنوز خود را فرزند بارفروش شریفی میدانم که روزی به من میگفت چرا برای دستمزدی 400 تومانی به اداره میروی، بیا به میدان فروش میوه تا 2000 تومان به تو بدهم. آن روز نتوانستم توصیه پدر را بپذیرم و به او گفتم نمیتوانم چون از من برنمیآید و او گفت: دلم برایت میسوزد. در حقیقت روحیهام به کار در میدان تناسب نداشت.
دقیقا به همان دلیل، امروز هم نمیتوانم در میدان فوتبال بمانم چون روحیهای متفاوت با تحمل این بیحرمتیها دارم.
گویا شما جایی گفته بودید قطبی یاد گرفته چگونه با افکار عمومی بازی کند و از آن استفاده ببرد...
به قول جلال آلاحمد مردی میگفت: من انباردار بودم یکی آمد از انبار چیزی ببرد (بدزدد)، نگذاشتم. به همین دلیل از کارم بیرونم کردند. الان افتخارم این است که شرفم را حفظ کردهام. زنش گفت: عوض این شرافت، شکم ما خالی است. گفت: شرف مهمتر است یا گرسنگی؟
نمیدانم زن درست میگفت یا شوهر. به هر حال، چند آدم اشتباهی هنوز در فوتبال ما ماندهاند که اگر آنها هم بروند همه چیز حل میشود!
فوتبال واقعی و سالم یک معلم بزرگ است. به قول داریوش فرهنگ خیلیها اعتبارشان به کارهای کردهشان است. ولی بعضی آدمها اعتبارشان از کارهای نکردهشان مشخص میشود. این که تن به چه کارهایی ندادهاند.
من حرفهایم به قطبی را به خود او گفتهام، هرچند نپذیرفت. فکر میکنم اگر میپذیرفت آدم باهوشی نبود. معتقدم ناکامی تیم ملی همهاش به او برنمیگردد. بیانصافی است بگوییم نرفتن تیم ملی به جام جهانی فقط به خاطر ضعف عملکرد قطبی بود. پازلهایی که قبلا اشاره کرده بودم همگی دچار اشکال بودند، چون من و شما رسانهای هستیم به اشکال پازل خودمان اشاره میکنم. قبل از بازی تیتری حماسی راجع به تیم ملی بر صفحه اول روزنامههای ورزشی درج میشود، فردا صبح آن، همان روزنامهها فاتحه تیم ملی را قرائت میکنند. اینها موجب میشود دیگر آن روزنامه اعتبار خود را بین اعضای تیم ملی و حتی جامعه کمرنگ کند.
و در پایان...
متاسفم از این که با درددلهای تلخ خود از فوتبال خاطر شما و خوانندگان گرامی را آزردم، ولی در پایان اجازه میخواهم فراز کوتاه ولی برجستهای از ارزشهای فوتبال را هم در قالب یک خاطره بازگو کنم. برای نخستین بار در عمرم از طریق فوتبال و مسابقه سپاهان با حریف عربستانی، افتخار تشرف به خانه خدا و زیارت مدینه منوره را پیدا کردم. به خاطر دارم عزیز محمدی (رئیس سازمان لیگ) که در این سفر، همراه ما بود در بقیع حسی پیدا کرده بود که نمیخواست بدون شنیدن نوای نوحهای که روی گوشی تلفن همراه خود داشت، آن فضای محزون را ترک کند ولی چنین اجازهای توسط ماموران داده نمیشد. همان جا یک مامور که اصالتی سوری (سوریهای) داشت به من اشاره کرد و گفت: شما را از طریق فوتبال میشناسم. از او خواستم که اگر میتواند این امکان را به ما بدهند تا قدری آنجا بمانیم و از آن فضا استفاده کنیم که خوشبختانه او هم توانست چنین اجازهای برایمان بگیرد. این واقعا همان قدرتی است که در دل فوتبال نهفته است و موجب ارتباط اینچنینی دو انسان در دو نقطه متفاوت زمین میشود.
حجتالله اکبر آبادی ـ مجید عباسقلی
گروه ورزش
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: