در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رسالت:پیام بیانیه تهران؛ تعامل به جای تقابل
«پیام بیانیه تهران؛ تعامل به جای تقابل»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت بهقلم دکتر امیر محبیان است که در آن میخوانید؛گره روابط پیچیده ایران و غرب در طی سی سال گذشته دائما_ بدلیل عدم شناختغرب و بویژه ایالات متحده از نحوه صحیح تعامل با ایران محکم تر شده است. بهره گیری از ادبیات خشن بدلیل نشناختن روانشناسی ایرانیان هماره شکافمیان ایران و غرب را ژرف تر کرده وسندی برای اثبات تمایل غربیان برایبرخورد از موضع بالا مبتنی برنگرش استعماری محسوب شده است.
روی کار آمدن باراک اوباما نشانه ای از تغییر رفتار آمریکا تلقی شد وفارغ از نگاه بدبینانه گروهی در ایران که پیشاپیش هر گشایشی را فریب میانگارند؛ بسیاری امیدوار بودند اوباما از اشتباهات بوش درس گرفته وواقعیت هایی چون قدرت منطقه ای و نیز نقش مهم جهانی ایران را بپذیرد؛دراین صورت می توانست بجای اتکاء به مشورت های تعدادی کوته فکر تند رو بهسخنان واقعگرایانی گوش فرا دهد؛ که در صدد اصلاح وجهه آن کشورمیباشند؛وجهه ای که بویژه در میان مسلمانان روزبروز نامطلوب تر می شود.
گره روابط پیچیده ایران و غرب در طی سی سال گذشته دائما_ بدلیل عدم شناختغرب و بویژه ایالات متحده از نحوه صحیح تعامل با ایران محکم تر شده است.
بهره گیری از ادبیات خشن بدلیل نشناختن روانشناسی ایرانیان هماره شکافمیان ایران و غرب را ژرف تر کرده وسندی برای اثبات تمایل غربیان برایبرخورد از موضع بالا مبتنی برنگرش استعماری محسوب شده است.
روی کار آمدن باراک اوباما نشانه ای از تغییر رفتار آمریکا تلقی شد وفارغ از نگاه بدبینانه گروهی در ایران که پیشاپیش هر گشایشی را فریب میانگارند؛ بسیاری امیدوار بودند اوباما از اشتباهات بوش درس گرفته وواقعیت هایی چون قدرت منطقه ای و نیز نقش مهم جهانی ایران را بپذیرد؛دراین صورت می توانست بجای اتکاء به مشورت های تعدادی کوته فکر تند رو بهسخنان واقعگرایانی گوش فرا دهد؛ که در صدد اصلاح وجهه آن کشورمیباشند؛وجهه ای که بویژه در میان مسلمانان روزبروز نامطلوب تر می شود.
واقعیت آنست که رفتار اوباما تفاوتی جدی با رویکرد جرج دبلیو بوش پسرداشت. ارسال علائمی دال بر تمایل برای حل مشکل با ایران می توانست حاکیاز نوعی واقعگرایی در میان اطرافیان باراک اوباما باشد.
اما این روند در جریان بروز آشوب های پس از انتخابات سال گذشته شدیداآسیب دید.اوباما بر اساس تحلیل کاملا غلطی که در ادامه برداشت های غلطدولت بوش از وضعیت داخلی ایران بود؛ تمامی نتایج مثبت اقدامات پیشین خودرا در قماری کوته اندیشانه باخت. به عبارتی؛ دریچه ای هر چند کوچک کهبرای حل معضلات سی ساله روابط میان دو کشور گشوده شده بود بدلیل اشتباهتحلیلی اوباما و مشورت های غلط به او بسته شد.متاسفانه این اشتباه بااشتباهات جدید ادامه داده می شود؛ ارسال پیش نویس تحریم های جدید علیهایران کاری بی فایده است که فقط گرهی بر گره های پیشین خواهد زد.
اکنون اگر با دقت نگریسته شود بیانیه تهران علامتی هوشمندانه؛ دقیق وظریف از سوی ایران به جهان غرب مبنی برمیل به تعامل است.البته تعاملی کهبر ستونهایی از واقعیت گرایی و احترام دو جانبه بنا شده است.
در بیانیه تهران بستر لازم برای همکارهای وسیع تر در زمینه فعالیتهای صلحآمیز هسته ای کشورها فراهم آمده و بر آن تاکید شده است.از نکات قابل توجهدر بیانیه تهران، آغاز حرکت برای ایجاد فضای تعاملی به جای فضای تخریبی،تقابلی و صدور قطعنامه است.
واکنش آمریکا در قبال این بیانیه تاسف آور بود و نشان داد که این بیانیهحتی با دقت خوانده نشده است و اگر هم خوانده شده است اندیشمندانی واقعگرا و فارغ از پیشداوری در مورد آن به اوباما مشورت نداده اند.
بر این باورم که بیانیه تهران علامتی مثبت از سوی ایران بوده و میتواندگشاینده دریچه ای باشد که با اشتباه اوباما بسته شد.
در مورد شخص احمدی نژاد و دولت او هر نگاهی می توان داشت؛ قضاوتی که میتواند به تمایل فرد و گرایش سیاسی او مرتبط باشد ولی نمی توان منکر شد کهاحمدی نژاد روحیه و نیز تمایلی استثنایی برای انجام کارهای بزرگ دارد؛بیانیه تهران بذرهای کاری بزرگ را با ظرافت درون خود نهان دارد؛ آیا جهاناین پیام را در خواهد یافت؟
تهران امروز:ما و جاسوسان ساده
«پیام بیانیه تهران؛ تعامل به جای تقابل»،«ما و جاسوسان ساده»عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است که در ان میخوانید؛هیچکس در هیچ کجای دنیا برای جاسوسی از کشوری دیگر «ویزای جاسوسی» نمیگیرد، این ابتداییترین درس دنیای جاسوسی است که جاسوسها، جاسوس نیستند.
بنابراین ساخت هویتهای جعلی برای عوامل اطلاعاتی و جاسوسی جزو اصول اساسی این دنیا محسوب میشود. سازمان سیا در آغاز دهه 80 میلادی صدها شغل و عنوان فعالان زیرمجموعه خود را تغییر داد و در عوض به ساخت مشاغل جدید برای عوامل خود روی آورد.
هیچ وقت هیچکس از این افراد که معمولا برای انجام عملیاتهای خاصی به نقاط دیگر اعزام میشوند مدارکی دال بر حضور رسمی در سیستمهای جاسوسی و اطلاعاتی نه همراه میبرد و نه به همراه دارد. بنابراین وقتی این گروه در نقطهای از عملیات دچار خطا شده و دستگیر میشوند بلافاصله با تکذیب کشورها مواجه میشوند که آنها اصلا جاسوس نیستند بلکه توریست، روزنامهنگار، پژوهشگر، استاد دانشگاه، پزشک، معلم، ورزشکار، شهروند عادی یا چیزی شبیه به این هستند و بازداشت آنها مثلا درست نیست یا غیرقانونی است. این اتفاق برای افرادی که در ایران در چند مدت اخیر بازداشت شدهاند به کرات رخ داده است.
تازهترین نمونه از این دست مسئله «کلوتیلد ریس» فرانسوی است که در ایران در حوادث پس از انتخابات به جرم جاسوسی برای فرانسه بازداشت شد ولی فرانسویها اعلام کردند که او صرفا یک شهروند عادی بوده که به دعوت دانشگاهی به ایران رفته اما بلافاصله پس از آزادی او یکی از مقامات سابق امنیتی فرانسه بر جاسوس بودن او اذعان کرد و گفت که اطلاعاتی را برای فرانسه میفرستاده، این در حالی است که «کوشنر» وزیر خارجه فرانسه پیش از آن گفته بود «کشورش اینقدر احمق نیست که فردی مثل ریس را برای جاسوسی به ایران اعزام کند.»
کیهان:گزینه های راهبردی در بیانیه تهران
«گزینه های راهبردی در بیانیه تهران»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛واکنش آمریکا به بیانیه تهران و توزیع فوری پیش نویس قطعنامه چهارم تحریم ها در میان اعضای شورای امنیت، در واقع کمی غیر منتظره بود؛ نه به این دلیل که کسی در تهران تصور می کرد آمریکایی ها دست از کینه توزی علیه ایران بردارند بلکه از این رو که حقیقتا هیچ کس فکر نمی کرد دولتمردان آمریکا تا این حد بی خرد و ناتوان از تشخیص سود و زیان خود باشند.
ایده مبادله بیش از یک سال قبل، زمانی روی میز مذاکرات گذاشته شد که آمریکایی ها متوجه شدند هدف گذاری تعلیق غیر منطقی و دست نایافتنی است و اصرار بر آن جز ریخته شدن هر چه بیشتر آبروی آنها حاصلی نخواهد داشت. درک این موضوع که آمریکایی ها به دلیل مواجه شدن با« بحران گزینه» در مقابل ایران (ناکارآمد شدن گزینه های قبلی و ناتوانی از ایجاد گزینه های جدید) مایل به یافتن راهی برای خروج آبرومند از بحران تقابل با ایران هستند، هرگز برای ایران دشوار نبوده است. سال هاست که رسانه ها و تحلیلگران آمریکایی تاکید می کنند اساسا هیچ روش کارآمدی برای متوقف کردن ایران وجود ندارد و دولت آمریکا باید همان سیاستی را در مقابل ایران در پیش بگیرد که در دهه 80 در مقابل چین در پیش گرفت، یعنی پذیرش موجودیت و قدرت آن و بعد تلاش برای یافتن راه هایی برای تعامل با آن که حتی المقدور بر منافع مشترک تاکید می کند و از نقاط رویارویی فاصله می گیرد.
مقام های رسمی دولت آمریکا هم مدتی است -اگرچه با فاصله نسبت به جامعه رسانه ای و تحلیلی- دقیقا همین رویکرد را در پیش گرفته اند. مهم ترین نمونه از این دست نامه ای است که رابرت گیتس در ژانویه 2010 به تیم امنیت ملی اوباما نوشت و در آن درخواست کرد فکری برای سبد خالی گزینه های آمریکا در مقابل ایران بکنند. تا آنجا که مربوط به خالی بودن دست آمریکا در مقابل ایران می شود، رابرت گیتس شاید صریح ترین مقام آمریکایی است. این استدلال که حمله نظامی فقط می تواند برنامه ایران را برای مدت کمی به تاخیر بیندازد ولی هرگز قادر به متوقف کردن آن برای همیشه نخواهد بود اساسا متعلق به اوست.
در مورد تحریم ها هم اگرچه آمریکایی ها فکر می کنند اعمال تحریم های «سنگین همراه با اجماع جهانی در زمانی طولانی» ممکن است بتواند نهایتا روی ایران تاثیر بگذارد ولی در حال حاضر حتی یک نفر هم در هیئت حاکمه آمریکا نیست که عقیده داشته باشد قطعنامه چهارم تاثیری فوری بر ایران خواهد گذاشت و بلکه برعکس یک الیت قدرتمند وجود دارد که می گوید اگر ایران تصمیم بگیرد به قطعنامه جدید پاسخ حقوقی یا فنی بدهد، ممکن است دیگر هیچ چیز برای آمریکا باقی نماند چون پاسخ حقوقی بعدی به معنای ایجاد صدمه اساسی در همکاری ایران با آژانس و طبعا کور شدن چشم های غرب در ایران و پاسخ فنی به معنای یک جهش عمیق در برنامه غنی سازی 20درصدی ایران خواهد بود و اینها کابوسی است که توهمات آمریکا در مورد تاثیر قطعنامه ها بر ایران را نابود خواهد کرد.
دقیقا بر اساس همین مبانی یعنی علم به نیاز شدید آمریکا به خروج از بحران با حداقل آبروریزی بود که ایران گزینه مبادله را هرگز رد نکرد و فقط اعلام کرد باید تضمین هایی عینی در دست داشته باشد که مطمئن شود در ازای موادی که خارج می شود، سوخت 20 درصد وارد ایران خواهد شد. آمریکایی ها البته هرگز نخواستند تضمین های مورد نظر ایران را تامین کنند و حتی پس از مذاکرات وین اعلام کردند دیگر هیچ مذاکره فنی با ایران نخواهند کرد (و جالب است که حالا ایران را متهم به بی علاقگی به مذاکرات می کنند!) با این وجود، حتی وقتی آمریکایی ها مذاکرات تحریم را آغاز کردند ایران ایده مبادله را از روی میز برنداشت چرا که تصور می کرد در اینکه این راه باز بماند نهایتا اشکالی نیست. در کنار این، ایران یک سلسله اقدامات استراتژیک انجام داد که مبانی بازی را به طور کامل تغییر داد.
فهرست این اقدامات چنین است: 1- ایران مطابق برنامه خود به تولید اورانیوم کم غنی شده ادامه داد و میزان ذخایر خود را از 2000 کیلوگرم فراتر برد. این امر نهایتا ایران را در موقعیتی قرار داد که خطر استراتژیک تهی شدن انبار ذخیره مواد هسته ای خود را -یعنی همان چیزی که غربی ها در پی آن بودند- برای همیشه از بین ببرد. 2- ایران با اعلام تاسیسات فردو و بعد اعلام برنامه خود در مورد ساخت 10 تاسیسات جدید غنی سازی (در پاسخ به قطعنامه شورای حکام) عملا وضعیتی بوجود آورد که موضوع نطنز از دستور مباحثات استراتژیک خارج شود. 3- ایران در گام بعدی غنی سازی 20 درصد را آغاز کرد و ظرف یک روز از آبشار S8 در نطنز محصول گرفت. این کار چند پیام کلیدی داشت. اولا توجه به این نکته بسیار مهم است که ایران تنها زمانی غنی سازی 20 درصد را آغاز کرد که غربی ها نتوانستند پیام اعلام بی علاقگی ایران به بالاتر بردن غنی سازی از سطح 5/3 درصد را دریابند. ثانیا ایران در شرایطی غنی سازی 20 درصد را شروع کرد که قبل از آن تمام جهان اذعان کرده بود ایران اورانیوم 20 درصد غنا را جز برای مصارف صلح آمیز در راکتور تهران برای چیز دیگری نمی خواهد. در واقع این اولین بار بود که غربی ها اسیر حرف های خود شدند و نتوانستند ایران را به اقدامات غیر صلح آمیز متهم کنند. ثالثا- نکته دیگر این است که آغاز غنی سازی 20 درصد باعث شد ایران تجربه فنی را به دست بیاورد که شاید در شرایط عادی هرگز توجیهی برای کسب آن نداشت. در واقع اگر غرب سوخت راکتور تهران را به ایران می داد ایران هیچ وقت امکان این تجربه فنی را نمی یافت، تجربه ای که اگر در آینده به هر دلیل غنی سازی 20 درصد در ایران متوقف شود هم برای ایران باقی خواهد ماند و دیگر قابل بازگشت به عقب نیست. غربی ها خود ضرب المثلی دارند که می گویند آدمی نمی تواند آنچه را که می داند نداند! رابعا و شاید مهم تر از همه اینها، ایران با آغاز غنی سازی 20 درصد موضوع غنی سازی 5/3 درصد را کاملا به حاشیه برد و آن را به یک گزینه غیر قابل گفت وگو تبدیل کرد.
مجموعه این اتفاقات باعث شد غرب احساس کند دچار نوعی عقب ماندگی استراتژیک شده است. ایران دائما گزینه های جدیدی را به سبد خود اضافه می کرد در حالی که غربی ها در کارآمد کردن همان یک گزینه مورد ادعای خود یعنی تحریم درمانده بودند. فعال شدن ترکیه و برزیل برای واسطه گری میان ایران و گروه 6 علاوه بر انگیزه های اختصاصی که خود آنها داشتند، محصول چراغ سبزی بود که آمریکایی ها پس از مشاهده همین دورنمای تاریک مبارزه جویی با ایران به این دو کشور نشان دادند. ترکیه و برزیل در اصل 3 انگیزه بیشتر نداشته اند. اول اینکه می خواستند گرهی که آمریکا در پی باز کردن آن با دندان بود و نمی توانست، را با دست باز کنند و از این طریق جایگاه بین المللی خود را ارتقا ببخشند. دوم، این دو کشور می دانستند که هرگونه تحریم جدید در شورای امنیت می تواند به مبادلات اقتصادی وسیع آنها با ایران آسیب بزند (البته پیش نویس جدید نشان می دهد که این تحلیل درست نبوده است) و در نتیجه می خواستند یک راه حل مذاکراتی ماقبل تحریم پیدا کنند و سوم، ترکیه و برزیل به این نکته واقف بودند که گذشته ایران در پرونده هسته ای آینده آنهاست و غرب اگر اکنون از خاکریز ایران بگذرد رویه ای ایجاد خواهد کرد که خیلی زود دامن آنکارا و برازیلیا را هم می گیرد. ایران علاوه بر اینکه از این انگیزه ها آگاه بود، به دلیل استراتژی مبنایی خود در سیاست خارجی که می توان آن را «به هم ریختن نظم شمال محور در روابط بین الملل» خواند، به آنها اجازه رشد داد و در زمانی کوتاه نتیجه این تعامل در قالب بیانیه تهران ظاهر شد.
بیانیه تهران برای طرف غربی حقیقتا غافلگیر کننده بود. این بیانیه دقیقا زمانی در تهران امضا شد که طرف های غربی خود را برای گرفتن قیافه حق به جانب در مقابل ترکیه و برزیل و گفتن این جمله که «دیدید گفتیم با ایران نمی شود به نتیجه رسید» آماده کرده بودند. حتی پیش از نشست تهران هم معلوم بود که غربی ها باور نمی کردند در ایران اتفاق غیر منتظره ای رخ بدهد. دیمیتری مدودف رئیس جمهور روسیه روز 26 اردیبهشت در مسکو به لولا داسیلوا گفت در تهران شانسی بیش از 30 درصد ندارد و چند روز قبل از او هم هیلاری کلینتون گفته بود امکان ندارد که تلاش های ترکیه و برزیل به نتیجه ای برسد.
وقتی همه این پیش بینی ها نادرست از آب درآمد واضح بود که غربی ها دچار سرگیجه شده اند. در واقع، بیانیه تهران همه مبانی اقدام آمریکا علیه ایران را فرو ریخت. اجازه بدهید این مبانی را مرور کنیم: 1- آمریکایی ها همیشه می گفتند ایران فقط بازی می کند و هرگز تن به هیچ توافقی نخواهد داد. بیانیه تهران نشان داد ایران اتفاقا اهل توافق است به شرطی که طرفی برای توافق وجود داشته باشد. 2- آمریکایی ها همواره تاکید می کردند برنامه هسته ای ایران یک تهدید است اما بیانیه تهران نشان داد ایران یک برنامه تجاری کاملا شفاف را تعقیب می کند. 3- آمریکایی ها می گفتند در مورد ایران اجماع وجود دارد اما بلافاصله پس از امضای بیانیه تهران معلوم شد همه آن سیستم اجماعی که آمریکایی ها ساخته بودند و هدف آن به قول خودشان فرستادن پیام یکپارچه جامعه بین المللی به ایران بود، تا چه حد شکننده است. و 4- آمریکایی ها همواره می گفتند یافته شدن هرگونه راه حل برای مسائل مهم جهانی از جمله مسئله ایران بدون مشارکت آنها ممکن نیست. بیانیه تهران نشان داد که اتفاقا آمریکا بخشی از مشکل است نه بخشی از راه حل و بلوک های جدیدی شکل گرفته که می توانند برای مسائل مهم جهانی راه حل پیدا کنند بدون آنکه از آمریکا اجازه گرفته یا به خط قرمز های آن پای بند باشند.
شاید چیزی که بیشتر از هر موضوع دیگری آمریکا را عصبانی کرد متن بیانیه تهران بود که کسانی حتی در داخل ایران هم هنوز آن را به درستی نفهمیده اند. ایران طبق بیانیه تهران حتی یک گرم اورانیوم از خاک خود خارج نمی کند مگر اینکه آمریکایی ها (و گروه وین) به طور مکتوب و رسمی کلیه بندهای بیانیه را بپذیرند. پذیرش کلیه بندها دقیقا به این معناست که آمریکا باید غنی سازی در ایران را بدون اشاره به درصد بپذیرد (بند2)، برای ساخت نیروگاه و راکتورهای تحقیقاتی در ایران وارد عمل شود (بند3)، همه تهدیدهای خودعلیه ایران را متوقف کند (بند4)، هرگونه مذاکره میان ایران و گروه 1+5 فقط بر مبنای مشترکات دوبسته پیشنهادی باشد (بند9) و نهایتا اذعان کند که ایران هیچ عدم پای بندی به NPT نداشته است (بند10). در کنار اینها بیانیه تهران هیچ الزامی برای توقف غنی سازی 20 یا 5/3 درصد، ساخت تاسیسات جدید و ساخت و مونتاژ ماشین های جدید برای ایران ایجاد نمی کند. در واقع روشن بود که آمریکایی ها با دیدن چنین متنی شوکه خواهند شد، متنی که پیشنهاد آژانس را کاملا مراعات می کند اما از هیچ کدام از حقوق و خطوط قرمز ایران به قدر ذره ای کوتاه نمی آید.
ارائه پیش نویس قطعنامه ششم علیه ایران پس از مواجهه با این شوک، در واقع به این معنا بود که درست بودن همه استدلال های ایران ثابت شود. واکنش آمریکا نشان داد که ایران در مورد همه چیز راست می گفته است. از جمله ایران راست می گفته که آمریکایی ها با ترکیه، برزیل و آژانس صادق نیستند و فقط می خواهند آن را بازی بدهند، ایران راست می گفته است که قصد واقعی آمریکا مبادله نیست و آمریکا فقط توطئه ای برای تهی کردن انبار ذخیره مواد هسته ای ایران ترتیب داده است و ایران راست می گفته است که اوباما با بوش فرقی ندارد و فقط دروغگوی بهتری است. اینها مسائلی است که اکنون دیگر نه فقط ایران بلکه کشورهایی مانند برزیل و ترکیه -و بسیاری کشورهای دیگر که فعلا ترجیح می دهند صدایشان را بلند نکنند- آن را دریافته اند و تحت این شرایط شاید آمریکا بتواند چند قطعنامه هم بدهد اما باید مطمئن باشد ارزش این قطعنامه ها برای کشورهای جهان از حد ورق پاره هایی بی خاصیت فراتر نخواهد رفت.
جالب است که آمریکایی اخیرا چیزهایی در این باره می گویند که ایران نشان داد از فشارها تاثیر می پذیرد و احتمالا به همین دلیل هم هست که بحث قطعنامه را جدی کرده اند تا شاید بتوانند به خیال خودشان ایران را وادار به امتیازدهی کنند. چیزی که این گمان را تقویت می کند زنده شدن یکباره مرده ریگ تعلیق توسط آمریکایی هاست و بیان جملاتی از این دست که قطعنامه صادر می شود چون ایران در مذاکره با ترکیه و برزیل تعلیق را نپذیرفته است! جالب است که آمریکایی ها تا همین هفته پیش می گفتند تنها چیزی که از ایران می خواهند پذیرش مبادله در کشور ثالث است (نامه اوباما به اردوغان و داسیلوا همین را می گوید) اما حالا می گویند ایران چرا تعلیق را نپذیرفته است؟! این اظهارات نتیجه فعالیت همان دستگاه محاسباتی معیوبی است که قبلا در باره آن سخن گفته ایم. اگر دستگاه محاسباتی آمریکا درست کار می کرد طبعا آمریکایی ها باید می فهمیدند که بیانیه تهران سقف توافقی است که می توان کرد .
با این حال باید گفت در واقع این واکنش آمریکا در زمانی بسیار خوب انجام شد چرا که هنوز هیچ موادی از ایران خارج نشده است. حتی اگر قطعنامه ای صادر شود ایران به راحتی می تواند در حالی که ترکیه، برزیل و بسیاری کشورها را در کنار خود دارد گزینه مبادله را از روی میز بردارد، با توجیه کامل غنی سازی 20درصد و ساخت تاسیسات جدید را هم ادامه بدهد و در کنار همه اینها آمریکا را در جامعه جهانی بابت دروغگویی و خیانت پیشگی اش به چالش بکشد. فکر نمی کنم وضعیتی بهتر از این وجود داشته باشد.
برداشته شدن گزینه مبادله از روی میز به معنای مسدود شدن تنها راه موجود پیش پای آمریکاست. ایران علاقه ای به ایجاد این بن بست نداشت و اراده خود را هم نشان داد. اگر آمریکایی ها واقعا مایل به دویدن در کوچه بن بست هستند، ایران بدش نمی آید اندکی تفریح کند.
مردم سالاری:شکل اجتماعی پدیده ها و سیاستگذاران
«شکل اجتماعی پدیده ها و سیاستگذاران»عنوان سرمقالهِ روزنامهی مردم سالاری به قلم میرزابابا مطهری نژاد است که در آن میخوانید؛دردو هفته گذشته در رسانه ها بحث فعال شدن گشت های ارشاد یا امر به معروف و... در آینده نزدیک به منظور برخورد با پدیده بی حجابی یا بد حجابی از زبان مسوولین نیروی انتظامی بیان و در نمازهای جمعه برخی شهرها از جمله تهران هم حمایت شد.
بدیهی است ارزش های اسلامی در کشور اسلامی باید هم مورد حمایت قرار گیرد و هر مسلمانی نیز از آن حمایت می کند و ما هم مساله حجاب و پاسداری از حریم حجاب را مهم دانسته واز آن حمایت کرده و خواهیم کرد. لذا با عنایت به مسائل مطرح شده در مورد روش برخورد با پدیده بی حجابی نکاتی داریم که شاید به خواندنش بیارزد. یکی از عارضه های منفی و کم ثمر یا بی ثمر و به اعتقاد نگارنده مضر که متاسفانه کم کم دارد فراگیر هم می شود، محور قرار دادن شکل های اجتماعی مسائل و تایید یا رد آنهاست.
توجه به این شکل ها از طرف مردم عادی که مسوولیتی در سیاستگذاری ها و تعیین سیاست ها و انتخاب مجریان و کارگزاران ندارند امری طبیعی و لازمه حضور ابتدایی اجتماعی و سیاسی است. اما محور قرار دادن شکل اجتماعی پدیده ها بدون توجه به علل و ریشه های وجودی آنها و رفع و دفع آمرانه با توسل به قوه قهریه از طرف کسانی که مسوولیت سیاستگذاری و امکان نظارت و اصلاح و تکمیل سیاست ها را دارند اگر دقت نشود می تواند مضر هم باشد. نیاز به رویارویی فرهنگی روز به روز افزون می شود. زیرا که فرهنگ چیزی است که زمینه سالم اجتماعی و تربیتی را فراهم می کند تا ذات انسان قوام گیرد و همانجاست که این انسان جدید به دور از سلطه استعماری، هم سازنده تمدن آینده خواهد بود و هم هدایتگر، اینجاست که حل مشکل فرهنگ حل مشکل سیاست نیز هست. فرهنگ میان فلسفه انسان و فلسفه جامعه، یعنی دستاوردهای انسان و جامعه پیوند بر قرار می کند و همبستگی این دستاوردها در یک شخصیت واحد، تمدن می سازد و فرد و جامعه و روابط سالم بین آنها هدایت می گردد.
در بیان اهمیت این نگرش و این نیاز کافیست در مبارزه با تهاجم فرهنگی یا بعنوان عمل فرهنگی در سالهای اخیر به تبعیت از افرادی که به حسن نیت اکثر آنها شکی نیست، نگاهی حتی نه چندان تحقیقی و عمیق بلکه ظاهری بیندازیم وروش ها و عمل و نتیجه عمل آنها را فهرست کنیم و بصورت یک کارنامه نظر افکنیم قطعا به این نتیجه خواهیم رسید که باید فعالیت های فرهنگی و تصحیح فرهنگی با آهنگی همراه شود که هماهنگی میسر باشد و باید در بستری جاری شود که اولا همه آحاد جامعه را در بر گیرد، ثانیابرآیند فعالیت ها و تلاشها در نتیجه همسویی و هم بستری تلاشهای فرهنگی بوده و هرلحظه نسبت به لحظه قبل فراتر رود، ثالثا هویت ساز باشد و مواج، رابعا قابل تبدیل به مولفه های کمی و قابل اندازه گیری و در نتیجه قابل کنترل و نظارت.
اگر صورت مساله را تصحیح فرهنگی بدانیم و تحول در فرهنگ را هدف قرار دهیم، باید ازسیستم اجتماعی و حتی سیستم اقتصادی این تصحیح را آغاز کنیم و در انتها به سیستم فرهنگی برسیم. بررسی کنیم تحول در کدام سیستم تاثیر فرهنگی می گذارد و جامعه را در بستری که هدف گرفته ایم به حرکت در می آورد. از کدام تئوری تصحیح فرهنگی به این نتیجه رسیده ایم که باید از شکل اجتماعی به نتیجه برسیم. آنقدر موضوع ظریف است که اگر اندکی، فقط اندکی و کمتر از اندکی بی توجه به این مهم حرکت کنیم، به بحران تضاد ارزش ها می رسیم، تضاد ارزش ها سنگ بنای ((التقاط هویت )) یا (( فقدان هویت)) است.
به نظر نگارنده، آنها که بدنبال حل معضل هویت هستند باید نظریه های تغییر اجتماعی را جدی بگیرند. قطعا نظریه هایی که مخاطبش فقط عناصر و شکل های فرهنگی باشند راه حل مساله نیست و یا روش هایی که عناصر و شکل های فرهنگی خاصی را هدف بگیرد به نتیجه نخواهد رسید. در تایید این نگاه به عبارت زیر عنایت کنید که تهاجم فرهنگی از سیستم فرهنگی صورت نگرفته است، بلکه از سیستم اقتصادی و نظامی راه خود را برگزیده است. تصحیح فرهنگی هم همین است.
مالک ابن نبی اندیشمند و نظریه پرداز بزرگ اسلامی در کتاب وجه العالم الاسلامی می گوید: وقتی که تهاجم صلیبی ها در قرن 12 میلادی در بعد نظامی شکست خورد، اروپائیها با شروع قرن شانزدهم، تهاجم فرهنگی و اقتصادی را همسو با تهاجم نظامی از مسیر محافل علمی و استشراق و تبلیغ آغاز کردند. این حرکت برای مدتی طولانی بد ترین نتیجه ها را در کشاندن جهان عرب به سوی ارزشهای فاسد و انحرافی به بار آورد که خود هیچ ارتباطی با روح اسلام نداشت.
فرهنگ، گهواره سازنده شخصیت انسان است که بر اساس آن ارزش ها و ضوابط خود را می آفریند. با هجوم فرهنگی اروپا، حرکت غرب گرایانه افزون گردیده و دخالت مهاجم در نهاد مردم (سیستم های اجتماعی و اقتصادی) که از اندیشه اروپا تاثیر پذیرفته بود قوت گرفت. مالک ابن نبی از آیه مبارکه قرآن کریم که می فرماید: (( یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک...)) این نتیجه را می گیرد که قرآن کریم اساس تحول و تغییر فرهنگی را از سیستم اجتماعی آغاز می کند. فعلا در این مقال فقط خواستم طرح مساله کنم و وارد مشکلات سیستم های اقتصادی و اجتماعی که سیستم فرهنگی را متاثر کرده نشده، که خود حدیث مفصل دارد و باید در شرایط خاص آن مطرح شود.
سیاست:چالش بازیگران جدید
«چالش بازیگران جدید»عنوان سرمقالهی سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛از زمان انتشار بیانیه تهران یک هفته میگذرد. درطی این یک هفته شاهد واکنشهای گوناگونی از سوی مقامات و رسانههای غربی و آمریکایی بودهایم. بسیاری از کارشناسان و برخی مقامات غربی این بیانیه را مورد توجه قرار داده و همچنان در حال تجزیه و تحلیل آن هستند.
واکنش کشورهایی از جمله آمریکا، رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای اروپایی نشان از ناخرسندی آنها از بیانیه تهران دارد. آنها به این خاطر از این بیانیه ناخشنودند که آن گونه که تصور میکردند اهداف و خواستههایشان محقق نشد. پافشاری برای تعلیق غنیسازی اورانیوم توسط ایران، موید این امر است.
تا پیش از این یکی از مباحث مهم تبادل سوخت هستهای با ایران بود. دیپلماسی هستهای ایران با ورود دو بازیگر تازه یعنی برزیل و ترکیه وارد فاز جدیدی شد. دو کشوری که به تازگی به عضویت غیردائم شورای امنیت سازمان ملل درآمدهاند. ایفای نقش این دو کشور در بحث هستهای ایران باعث شد تا ناکارآمدی گروههایی همچون 1+5 نمایان شود. تا هنگامی که کشورهایی همچون اعضای گروه 1+5 که 5 کشور آن از اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل هستند، از موضع بالا با جمهوری اسلامی ایران رفتار کنند و خواستههای غیر قانونی و ناحق خود را مطرح سازند، وضعیت بحث هستهای ایران همچنان نامعلوم باقی میماند. اما ورود برزیل و ترکیه نشان داد که میتوان از پتانسیلهای موجود در دنیا برای حل اختلافات بهره جست.
اما اکنون که یکی از مباحث مهم یعنی بحث هستهای ایران در حال حل شدن است، آمریکا و غرب بر موضوع دیگری پافشاری و آن را بزرگنمایی میکنند. تعلیق کامل غنیسازی اورانیوم توسط جمهوری اسلامی ایران خواسته غیرقانونی است که مطرح میشود.
اوباما رئیسجمهور آمریکا پس از انتشار بیانیه تهران اینگونه اظهارنظر کرد که این بیانیه توقعات ما را برآورده نمیسازد و همچنان بر تعلیق غنیسازی اصرار کرد. اصراری که هیچ جایگاه قانونی از لحاظ قوانین بینالمللی و آژانس ندارد.
جمهوری اسلامی ایران در دیپلماسی هستهای خود با اقدامی که انجام داد ابتکار عمل را بار دیگر در دست گرفت. واکنشهای غرب نسبت به این ابتکار عمل که پیش از صدور بیانیه هیچکدام از کشورهای غربی و آمریکایی توقع نداشتند این توافق صورت گیرد، آینده مسئله هستهای ایران را رقم خواهد زد.
اکنون کار برای هر دو طرف به نظر میرسد سختتر شده است، هم برای ایران و هم برای غرب. بازیگران تازهای وارد پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران شدهاند. این بازیگران به خاطرنقش خود خواهان امتیازهایی از هر دو طرف نیز هستند هم از ایران و هم از غرب.
برای ادامه راه و در دست داشتن ابتکار عمل نیازمند آن هستیم که با کمترین هزینه بازی را ادامه دهیم.
ابتکار:فعلا یک هیچ به نفع ایران اما بازی ادامه دارد
«فعلا یک هیچ به نفع ایران اما بازی ادامه دارد»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم
علی موسوی خلخالی است که در آن میخوانید؛ روز دوشنبه 27 اردیبهشت اتفاقی تاریخی در تهران رخ داد. ایران انتقال اورانیوم از خاک خود به ترکیه و تحویل اورانیوم غنیشده را با مسئولیت برزیل و ترکیه پذیرفت. این اتفاق برگ برندهای برای ایران شد که میرفت پروندهاش در شورای امنیت برای تحریمهای جدید به شور گذاشته شود. در حقیقت توافقنامه تهران میز بازی پرونده هستهای ایران را به هم ریخت. فعلا ایران برنده شد. ایران یک غرب صفر.
سوال نخست، اگر پرونده هستهای ایران را یک بازی دو جانبه تصور کنیم چه شد که نتیجه این بازی فعلا به اینجا کشیده شد؟
نخست، در اواخر مهر ماه 1388 طرفهای ایرانی، فرانسوی، امریکایی و روسی در وین گردهم آمدند تا پرونده هستهای ایران را این بار بر سر چگونگی انتقال اورانیوم کمغنی شده به خارج و دریافت میلههای سوخت مورد بررسی قرار دهند. در آن کنفرانس مسئله این بود که چگونه ایران 1200 کیلوگرم اورانیوم کم غنی شده خود را که در حقیقت ذخایر اورانیوم آن محسوب میشد، به روسیه منتقل کند و روسیه آن را به فرانسه بدهد تا در مقابل آن ایران میلههای سوخت مورد نیاز رآکتور هستهای تهران را دریافت کند. آن مذاکرات به دلیل این که ایران نپذیرفت 1200 کیلوگرم اورانیوم کمغنی شده خود را به طور یکپارچه تحویل طرف غربی دهد و همچنین طرف فرانسوی و روسی نیز هیچ گونه تعهدی مبنی بر تحویل میلههای سوخت به ایران ندادند، شکست خورد. از آن موقع تا به حال نزدیک به 8 ماه میگذرد و ایران با تغییر برخی از بازیگران اصلی پرونده و جایگزین کردن ترکیه و برزیل به جای روسیه و فرانسه انتقال اورانیوم از خاک خود به کشوری دیگر را پذیرفت.
دیگر آن که در این مدت دو بازیگر جدید وارد پرونده هستهای ایران شدند. نخست برزیل که محمود احمدینژاد رئیس جمهوری ایران با سفر به آن کشور آن را وارد پرونده هستهای ایران کرد و جالب آن که برازیلیا نیز مشتاقانه پذیرفت که به کشمکش هستهای ایران قدم بگذارد و به نقشآفرینی در این پرونده بپردازد. تا یک سال پیش برزیل که دهمین اقتصاد بزرگ دنیا محسوب میشود، جزء جی 20 است و یکی از کشورهای قدرتمند سیاسی دنیا به حساب میآید در اولویتهای سیاست خارجی ایران جایگاهی نداشت، اما ایران این کشور را به یکی از متحدان اصلی خود تبدیل کرد.
دیگری ترکیه، کشوری که روز به روز به نزدیکی رابطه سیاسی خود با ایران میافزاید. روابط تهران و آنکارا در دوران صدارت اسلامگرایان به رهبری عبدالله گل و رجب طیب اردوغان در عالیترین سطح خود رسیده است. ترکیه نیز با حمایت ایران قدم به پروسه هستهای ایران گذاشت در حالی که روسیه میرفت تا با پیوستن به غرب روابط خود را با تهران دگرگون کند و چین نیز تحت فشارهای شدید غربیها به تنها مدافع با قید و شرط از برنامه هستهای ایران تبدیل شود.
بدین ترتیب دو کشوری وارد عرصه پرونده هستهای ایران شدند که با آغاز عضویتشان در جمع اعضای غیر دائم شورای امنیت کار را برای طرفهای غربی برای ایجاد یکپارچگی علیه برنامه هستهای ایران بیش از پیش سخت کردند.
در پاسخ به سئوال نخست از زاویه دیگری نیز میتوان به پرونده هستهای ایران نگریست. پیش از این بحثهای هستهای ایران در کشورهای دیگر و عموما بیطرف مانند سوئیس و اتریش برگزار میشد. این بار ایران خود میزبانی صلح هستهایاش را عهدهدار شد و هدایت آن را خود در دست گرفت تا بدین ترتیب ابتکار عمل نه در دست طرف سوم یا بهتر بگوییم طرف غربی بلکه در دستان خودش باقی بماند.
حال ایران در کنار چین دو متحد جدید نیز در کنار خود دارد که میتوانند در پرونده هستهای ایران باز هم برای تهران امتیاز به ارمغان آورند.
در این جا شاید بتوان پاسخ منتقدان اصلاح طلب را که نسبت به مذاکرات وین انتقادهای تندی میکردند، داد. برخی از چهرهها و صاحبنظران اصلاحطلب پس از برگزاری کنفرانس وین انتقاد میکردند که دولت دهم پروندهای را مطرح کرد که پیش از این برای تهران به هیچ وجه مسئله نبود. آنها میگفتند که تهران همواره برای تامین راکتور هستهای دانشگاه تهران مشکلی نداشته و به راحتی آن را از کشورهای دیگر دریافت میکرده است. حال چرا باید پروندهای که پیش از این مسئله نبود اکنون برای ایران مسئله شود؟ پاسخ را اکنون میتوانیم دریابیم. ایران بدین ترتیب هم متحد تازه دست و پا کرد و هم این که زمان لازم را خرید. فعلا پرونده هستهای ایران باز هم وارد چرخه زمانی افتاده است. غرب برای تحریم ایران به بنبست خورده و حتی اگر روزی باز هم تصمیم بگیرد تهران را تحریم کند، این تصمیم فردا عملی نخواهد شد. حتی یک، دو یا سه ماه دیگر هم عملی نمیشود. چون در حال حاضر آن یکپارچگیای که غرب به خصوص ایالات متحده امریکا به دنبال آن بود تا بتواند به واسطه آن از اعمال تحریم علیه ایران سود بجوید، از دست رفته است. توافقنامه تهران هم بحث نظامی را که از سوی اسرائیل و امریکا دائما مورد تهدید قرار میگرفت از ایران دور کرد و هم این که سایه سنگین تحریمهای جدید را که میتوانست ضربات سنگینی به اقتصاد و اجتماع کشور وارد آورد فعلا به محاق برد.
در این جا چند پرسش مطرح میشود؛ برآیند مذاکرات تهران چه شد؟ پس از آن چه خواهد شد؟ پرونده هستهای ایران اکنون در چه مرحلهای است؟
برآیند مذاکرات فعلا این شده است که ایران هم توانسته دو متحد استراتژیک قوی برای خود دست و پا کند و هم این که توپ را به طور واقعی در زمین غربیها بیندازد. همچنین بحث تحریم یا تهدید نظامی را نیز فعلا از خود دور کرده است.
از حالا به بعد چه خواهد شد؛ این دیگر بستگی دارد که غرب با ایران چگونه رفتار کند. با توجه به استقبالی که چین از پرونده هستهای ایران کرده، اروپا موضعی دوگانه اتخاذ کرده و ایالات متحده نیز فعلا گیج به نظر میرسد، این دیگر بستگی به غربیها دارد که بخواهند چه تصمیمی در برابر ایران بگیرند. حال همه چیز عوض شده است. اگر تا 24 ساعت قبل از رسیدن لولا داسیلوا به ایران روسها و امریکاییها به او میگفتند که سفرش بیفایده است و نمیتواند کاری از پیش ببرد، حال این روسیه و امریکا و متحدان غربیشان هستند که باید به پرسشهای داسیلوا که میپرسد دیدید که توانستیم پرونده هستهای ایران را به جلو ببریم، حال برنامه شما چیست، پاسخ دهند.
درباره جایگاه پرونده هستهای نیز میتوانیم بگوییم، تازه به خانه اول یعنی جایی که در سال 88 بود، رسیدیم. غربیها تا به حال مشغول حل این مسئله بودند که چگونه ذخایر اورانیوم را از ایران خارج کنند که اکنون برای آن راه حلی پیدا شده است؛ تازه نباید این را هم فراموش کرد که غربیها قول داده بودند در صورتی که ایران به انتقال اورانیوم پاسخ مثبت دهد، امتیاز و مشوقهایی نیز بدهند. اما جدای از این مورد، حال مسئله این است که غنی سازی اورانیوم به کجا میرسد؟ بحثی قدیمی که کشمکش اصلی پرونده هستهای ایران طی سالهای گذشته بوده است. آنچه به نظر میرسد این است که غربیها بر سر خروج اورانیوم کمغنی شده ایران که پیش از این بر آن به شدت اصرار میکردند، به چالش تازهای بر خوردهاند. این موضوع کار آنها را باز هم پیچیدهتر و سختتر میکند. صبح سهشنبه 18 می، روزنامه واشنگتن پست مقالهای در همین زمینه نوشت که به خوبی نشان میداد غرب به چالشهای تازهای بر خورده که هنوز نمیداند چه راه حلی برای آنها وجود دارد. بر اساس این مقاله ایران در این 8 ماه ذخایر اورانیوم خود را به پنج هزار کیلوگرم رسانده است. غرب تا پیش از این بر سر 1200 کیلوگرم اورانیوم با ایران چانهزنی داشت. حال که پنجهزار کیلوگرم رسیده چه میخواهد بکند؟
اکنون ادبیات هستهای ایران تفاوت کرده است. بازیگران آن نیز فرق کردهاند. حال افرادی وارد پرونده شدهاند که میتوانند موازنه بازی را به خوبی تغییر دهند. از حالا به بعد کار سختتر شده است، هم برای ایران و هم برای غرب. چرا که بازیگران جدید امتیازهای جدید میخواهند. ایران در گرفتن وقت از غرب بر خلاف میل غربیها تا به حال موفق عمل کرده و مضافا بر آن توانسته ابتکار عمل را خود در دست گیرد. اما آیا میتواند این بازی را تا آخر با کمترین هزینه و بیشترین پیشرفت پیش ببرد؟
وطن امروز:بازی اتمی ایران
«بازی اتمی ایران»عنوان یادداشت روز روزنامهی وطن امروز به نقل از وال استریت ژورنال است که در ان میخوانید؛عجب افتضاحی! این نخستین جملهای بود که پس از دیدن مذاکرات محمود احمدینژاد با سران ترکیه و برزیل، در ذهن میآمد. آمریکا هم سعی کرد واکنش سریعی داشته باشد و یک روز بعد اعلام کرد تحریمهای جدید ایران در راه است. ببینیم چه کار میکنید. قرار بود تحریمها بهانهای باشد برای یکپارچگی جهان در برابر ایران. آن یکپارچگی از بین رفته است.
اعتبار این سرخوردگی به دولت اوباما و استراتژی دیپلماتیک بیخاصیت او بازمیگردد؛ به 9ماه پیش. ماه اکتبر بود که پیشنهاد مبادله سوخت اتمی مطرح شد و قرار شد تهران اورانیوم کمتر غنیشده خود را به بیرون بفرستد. غرب دید نمیتواند جلوی برنامه اتمی ایران را بگیرد، تصمیم گرفت آن را به وقفه بیندازد.
ایرانیان هم کلک را گرفته و آن را رد کردند.اما آقای اوباما که جواب نه از یک دولت خطرناک را نمیپذیرد، همینطور روی پیشنهادش تاکید کرد. وقتی قرار شد در شورای امنیت تحریمها نهایی شود، ایران گفت نوع مشابهی از این قرارداد را با همکاری ترکیه و برزیل امضا کرده است. رئیسجمهوری برزیل پس از امضای آن گفت، امروز دیپلماسی نشان داد پیروز است. همان چیزی که آقای اوباما گفته بود را به او بازگرداند.
سرخوردگی دیپلماسی آمریکا از هردو سو، لولا را بر آن داشت تا از این موقعیت استفاده کرده و به عنوان عضو غیردائم شورای امنیت، به دیپلماسی متوسل شود. پس به جای اینکه به گفته اوباما، آمریکا و اروپا تا پایان بهار امسال، تهران را در یک گوشه فشار دهند، خانم کلینتون به سنا رفت و گفت بهترین پاسخ آماده شده و دور چهارم تحریمها آماده است. این درست است که روند کار سرعت پیدا کرده ولی دولت آمریکا در حال تلاش برای عقب نماندن از ایران است.
این مبارزه در عرصه جهانی است که ناظران بر آن نظارت میکنند، جایی که اوباما از یکطرف قرار بوده جلوی فعالیت اتمی ایران را بگیرد و از طرفی دیگر بتواند هدف خود را درست جلوه داده و برای آن حامی جلب کند اما به جای پیروزی بر افکار و احساسات مردم، این تلاشها نتیجه اندکی داشت. مثلا کشوری مانند ترکیه که حدود 10 میلیارد دلار با ایران سطح تجارت دارد با تحریم جدی مخالف است و از این رو هم خواهان تحریمهای بدون دندان است، هم اینکه میخواهد حق فعالیت صلحآمیز هستهای ایران حفظ شود.
از همه مهمتر، دولت آمریکا بر این باور است که هرچند دلش نمیخواهد ایران اتمی شود اما اگر هم شد قدرت بازدارندگی با آن را دارد. همانطور که در برابر اتحاد جماهیر شوروی سابق این کار را انجام داد. دیگر کشورها هم ماندهاند که چرا وقتی این طور است، باید قطعنامه تحریمها را امضا کنند.در این احوال و از زمانی که دولت اوباما روی کار آمده، فعالیت هستهای ایران شدت گرفته است. هفته پیش بود که آژانس بینالمللی انرژی اتمی گزارش داد ایران فعالیتهای غنیسازی را گسترش داده است».
آفرینش:اتحادیه دانشگاه های جهان اسلام و نقش ایران
«اتحادیه دانشگاه های جهان اسلام و نقش ایران»عنوان سرمقالهِ روزنامهی آفرینش به قلم علی رمضانی است که در ان میخوانید؛اتحادیه دانشگاه های جهان اسلام در واقع وابسته و نهادی برآمده از سازمان آموزشی ،علمی و فرهنگی اسلامی (آیسیسکو) است اتحادیه ای که در راستای آرمان و هدفی بزرگ برای توسعه آموزشی عالی در جهان اسلام و افزایش همگرایی و همکاریهای دانشگاهی در میان جمعیت یک و نیم میلیاردی مسلمانان جهان و کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی تلاش می کند. تلاش هایی که با وجود موانع و چالش های بسیار فراروی آن توانسته است گام های بزرگی در راه اهداف و آرمان ها و استراتژی های تعیین شده باشد.
در واقع امروزه کمتر کسی است که بر نقش کم رنگ ، ناچیز و کم اهمیت پژوهش ،دانش و ارتقا» علمی در میان کشورهای اسلامی در مقایسه با کشورهای توسعه یافته آگاه نباشد چه اینکه آمارها و ارقام ها نشان از آن می دهد که عملا مراکز علمی و دانشگاهی حدود 56 کشور اسلامی عملا جایگاه فراخور شایسته در جهان نداشته اند و بطوری که در رتبه بندی های اعلام شده جهان دانشگاه های کشورهای اسلام وضعیت نامطلوبی داشته اند با این حال با توجه کشورهای اسلامی و افزایش توجه به نهادی همانند اتحادیه دانشگاه ها ی جهان اسلام ما در یک دهه گذشته شاهد افزایش جایگاه دانشگاه های اسلامی کشورهایی نظیر ایران ،ترکیه ،پاکستان و حتی مصر و مالزی در رتبه های جهانی بوده ایم در کنار این افزایش توجه به نقش اتحادیه دانشگاه های جهان اسلام در همگرایی پیوند دانشگاه های جهان اسلام در یک دهه گذشته باعث شده است که برخلاف بسیاری از نهادهای اسلامی سازمان کنفرانس اسلامی این اتحادیه با برعهده گرفتن نقشی پویا قادر به توجه و افزایش نگاه مجامع علمی جهان به این اتحادیه و حدود 200 دانشگاه عضو آن شود، در حقیقت آغاز همگرایی و توجه فزاینده به نقش اتحادیه و سپس افزایش نقش آفرینی این نهاد در مناسبات دانشگاهی جهان اسلام تاثیرات ملی و جهانی زیادی برای کشورهای مسلمان داشته است در این میان کشور ما ایران توانسته است نقش مهمی در این مناسبات داشته باشد بطوری که با برگزاری اخیر مجمع اتحادیه دانشگاه های جهان اسلام از تلاش های دانشگاه آزاد اسلامی و ریاست سه دوره متوالی اتحادیه دانشگاه های جهان اسلام و رئیس هیات امنای دانشگاه مجازی اسلامی تقدیر به عمل آمد تقدیری که در جایگاه خود نشان دهنده توجه کشورهای اسلامی به اثرات سودمند و مفید این اتحادیه در راستای اهداف آیسیسکو از جمله توسعه علوم و فنون و توسعه فناوری اطلاعات در کشورهای اسلامی است .
در این حال باید توجه داشت که موفقیت های فوق در کنار تاسیس دانشگاه مجازی اسلامی که هم اکنون ریاست هیات امنای آن به عهده دانشگاه آزاد اسلامی محول شده است به نوعی گام علم و اساسی دیگری در پیوند دادن دانشگاه های جهان اسلام ،افزایش ارتباطات علمی استادان و دانشجویان ،تبادل تجربیات و دستاوردهای علمی ،جلوگیری از مهاجرت نخبگان جهان اسلام به کشورهای توسعه یافته و برداشتن مرزهای علمی بین کشورهای اسلامی تلقی می شود. در این راستا دانشگاه مجازی اسلامی می تواند بر عهده گرفتن نقش فعالی در گستره جهان اسلام در کنار نقش علم اتحادیه دانشگاه های اسلامی در کنار گسترش مبادلات علمی بین کشورهای اسلامی بویژه کشورهای قدرتمند اسلامی نقش مهمی در تقریب مذاهب اسلامی نیز بازی می کند چه اینکه گرد آمدن حدود 200 دانشگاه جهان اسلام در زیر پوشش این اتحادیه و افزایش مبادلات همگرایی را افزوده و در کنار آن بر کاهش اختلافات مذهبی تاثیر زیادی می گذارد و چه اینکه رشد علوم و فنون در جهان اسلام در کنار افزایش توجه جهانیان به رشد دانش و توسعه در پهنه کشورهای اسلامی هدفی است که اتحادیه در سه دوره گذشته گام های بزرگی در آن راستا برداشته است.
آرمان:بحث حجاب و جامعه
«بحث حجاب و جامعه»عنوان سرمقاله ی روزنامهی آرمان به قلم معصومه ابتکار است که در آن میخوانید؛ بعد از انقلاب اسلامی ایران شرایط و فضایی فراهم شد که اکثریت قاطع جامعه بهطور خودکار و با انتخاب آگاهانه به سمت تحقق ارزشهای دینی همه جهات در زندگی ، از جمله پوشش ولباس پیشرفت کردیم. این امر فقط اختصاص به بحث حجاب خانمها نداشته بلکه نوع پوشش آقایان هم مطرح بوده و کلا یک تحول عظیم اتفاق افتاد و تدریجا این تحولی که با رویکرد آگاهانه و ارادی و اعتقادی بود، تبدیل به یک ضابطه اجتماعی شد و گاه از مقررات اجتماعی نیز از آن یاد میشود. مشکل از زمانی پیش آمد که عدهای تصور کردند میتوانند چیزی که ابتدا با آگاهی انتخاب و اراده ملی شکل گرفته بود با شیوههای قهری پیش ببرند! نسل جوان با مشکلات زیادی روبرو است. ازجمله کمی توجهی به هویت جوانان.
امر به معروف و نهی از منکر به ظاهر خلاصه نشود. جوان امروز، مشکلات زیادی دارد که عبارتند از، بیکاری، معیشت و...باید از روش و شیوههایی استفاده کنیم که جوان جامعه بتواند در فضایی سالم و آزاد مباحث را بشنود و بهترین آن را انتخاب کند. با جبر در گذشته هم جواب نگرفتیم. یعنی این طرحها در گذشته هم انجام شده. یک مدتی یک فضایی بوده و فقط یک یا دو هفته تاثیر گذاشته است. فکر میکنم اگر درجامعه فرهنگسازی کنیم در زمینههای دیگر خودبهخود مشکلات بدحجابی نیز رفع میشود. باید مسئولان و کسانی که دررأس کارند برای سایر افراد جامعه الگو باشند.
یعنی مواظب رفتار اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی خود باشند. حتی در جملهای که میگویند«دعوت کنید مردم را به سوی خدا» به روشهای غیر زبانی اشاره دارد. این امر خداوند است که فقط با زبان دعوت نکنید بلکه با رفتارتان این کار را کنید. ما باید رفتارمان زینت بخش دین و بزرگان دین باشد. این را اولیای دین از ما خواستند و گفتند برای ما زینت باشید. کسانی که در رأس کارند، مسئولیت بیشتری دارند که رفتارشان مطابق با اصول رفتار اسلامی باشد.
چون ممکن است برخی مسئولان در جامعه اسلامی گاه در مقابل کار خلاف دوستشان یا هم حزبشان برخورد قاطع نکنند و خیلی راحت از او بگذرند و او را به چشم شهروند عادی نبینند، بلکه به چشم دوست رفتارش را بررسی کنند. آنگاه دیده میشود مردم جامعه که باهوشند، رفتار ما را زیر نظر دارند و این رفتار در جامعه منعکس میشود. باید امر به معروف و نهی از منکر برعکس نیز باشد. یعنی از سمت مردم هم به سوی مسئولان (صاحبان منصب) باشد. مردم حق دارند و باید والیان خودشان را کسانی که متصدیان امورند، منصب دارند، ثروت در اختیارشان است و بودجه در اختیارشان است را امر به معروف کنند و اگر در این امر فرهنگسازی شود بسیاری از مشکلات جامعه نیز حل میشود.
ما نباید از خانواده هم در بحث حجاب دور شویم، زیرا در خانواده هم رفتارها تاثیر گذارند، اگر رفتار ،رفتارهای منطقی باشد، حرمت جوان و احترام جوان را داشته باشند، اگر یک فضای معنوی و یک فضای آزاد و دیدگاهها در خانواده که سلول اولیه جامعه است، شکل گیرد به طبع در جامعه هم مشکلات قابل حل است. اول خانواده وبعد جامعه در سالم بودن افراد نقش دارند اما در کل هم خانواده و هم جامعه روی هم تاثیرگذارند و...
دنیای اقتصاد:تاثیر بحران یورو بر بورس تهران
«پیام بیانیه تهران؛ تعامل به جای تقابل»،«ما و جاسوسان ساده»،«گزینه های راهبردی در بیانیه تهران»،«شکل اجتماعی پدیده ها و سیاستگذاران»،«چالش بازیگران جدید»،«فعلا یک هیچ به نفع ایران اما بازی ادامه دارد»،«بازی اتمی ایران»،«تاثیر بحران یورو بر بورس تهران»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم علیرضا کدیور است که در ان میخوانید؛به اعتقاد بسیاری از کارشناسان و فعالان بازار سرمایه، بورس تهران در حال حاضر دماسنج اقتصاد کشور نیست؛
چراکه ترکیب صنایع و شرکتهای حاضر در بورس به گونهای است که هماکنون بیش از 60 درصد ارزش بازار متعلق به شرکتهای تولیدکننده مواد خام است. شرکتهای فعال در صنایع فلزی و معدنی، پتروشیمی و پالایشگاهی با توجه به تعرفههای موجود و فروش محصولات خود به قیمتهای جهانی، کفه ترازوی بورس تهران را به سمت قیمتهای جهانی سنگین کردهاند؛ اما این ناموزونی در بورس، از سال 85 و در پی عرضه شرکتهای بزرگ دولتی در قالب اجرای سیاستهای کلی اصل 44 (با توجه به زمینه فعالیت این گونه شرکتها) بیش از پیش تشدید شده است.
نمونه بارز تاثیرپذیری بالای بورس از قیمتهای جهانی، بازدهی 30 درصدی بورس در نیمه اول سال 87 در پی جهش قیمت جهانی مواد خام و ثبت میانگین بازدهی 33- درصدی در نیمه دوم همان سال پس از بروز بحران جهانی اقتصاد است. وضعیتی که به وضوح تاثیرگذاری بالای روند حرکت قیمتهای جهانی بر سودآوری شرکتهای مرتبط و حتی روند کلی بورس تهران را نشان میدهد.
از سوی دیگر، بررسی روند حرکت قیمت جهانی نفت، فلزات، مواد نفتی و محصولات پتروشیمی حکایت از رابطه معکوس نرخ برابری دلار آمریکا در مقابل سایر ارزهای بینالمللی و قیمت این گونه مواد دارد.به بیان دیگر تضعیف دلار آمریکا در مقابل سایر ارزها، رشد قیمتهای جهانی و تقویت دلار، افت قیمتها را در پی دارد. حال در شرایطی که طی روزهای گذشته، بحران اقتصادی، حوزه یورو را مورد تهدید قرار داده و منجر به افت ارزش یورو در مقابل دلار آمریکا و تقویت دلار شده است، قیمت جهانی مواد خام مسیر نزول را در پیش گرفتهاند. بررسی روند تغییرات یورو در برابر دلار آمریکا نشان میدهد پس از ثبت بالاترین نرخ برابری این دو ارز در سطح 599/1 در 15 جولای 2008، یورو با شیبی ملایم به برابری 512/1 در اوایل دسامبر 2009 رسیده است؛ اما طی 6 ماه گذشته، برابری یورو در برابر دلار با افت 5/18 درصدی به سطح 24/1 تنزل یافته است. وضعیتی که پس از یک دوره خوشبینی درخصوص جهش قیمتهای جهانی در اسفند 88 و فروردین 89، قیمت جهانی نفت، فلزات غیرآهنی، بیلت فولادی و برخی از محصولات پتروشیمی را با افتی مشابه یورو توام ساخته است.
اما در حال حاضر به نظر میرسد بورس تهران به واسطه چند عامل، تاکنون نسبت به این سقوط معنادار و احتمالا مدتدار واکنش نشان نداده است. در این میان نخستین عامل به خوشبینی نسبت به بهبود قیمتها در ماههای پیش رو در سالجاری (با توجه به گذشت تنها دو ماه از سال کاری) بازمیگردد. از سوی دیگر نزدیکی به فصل مجامع و انتظار برای دریافت سود نقدی، تا حد زیادی بار منفی روانی ناشی از سقوط قیمتهای جهانی را تعدیل کرده است. اما به هر رو به نظر میرسد تداوم تقویت ارزش برابری دلار آمریکا نسبت به سایر ارزها و سقوط یا حتی ثبات قیمتهای جهانی در سطح فعلی میتواند پس از گذر از فصل مجامع و تقسیم سود نقدی (با توجه به کاهش ارزش ذاتی شرکت) روزهای متفاوتی را برای بورس تهران رقم زند. روزهایی که تاثیرات اجرای قانون هدفمندسازی یارانهها، نیز به تدریج خود را نشان خواهد داد.
جهان صنعت:خوشنشین
«خوشنشین»عنوان سرمقالهی روزنامهی جهان صنعت است که در آن میخوانید؛اقتصاد ایران یک اقتصاد تورمی است. این تورم، همهجانبه و دایمی در اقتصاد کشور جا خوش کرده است. هرگاه تورم زیادتر میشود، قدرت خرید هم کمتر میشود بنابراین تقاضا برای پول نیز بهطور متناسب با قدرت خرید واقعی (و نه اسمی) دچار تغییر میشود.
در این رابطه باید دانست که مازاد عرضه پول (که بهوسیله بانکها ایجاد میشود) نیز به نوبه خود تورمزا بوده و به نزول «قدرت خرید پول» دامن میزند.شاید این ادعا را هم بتوان مطرح کرد که افزایش عرضه پول، راسا سازوکاری است که در نهایت به محدودیت «پول حقیقی» منجر خواهد شد. اما در هر حال این ذات بازار پول است که طی آن در کوتاهمدت تقاضای پول را بهواسطه عرضه اسمی پول نقد تامین کند. امادر بلندمدت، همین مکانیزم باعث کاهش قدرت خرید و افزایش تورم شده و چرخه کاهش نقدینگی را دامن میزند. از این رو است که عرضه بدون محدودیت پول نقد را نمیتوان یک راهحل قطعی و کارآمد تلقی کرد چراکه چرخه فوق را در قالب یک دور باطل استمرار میبخشد.
در ایران مسوولیت تدوین و نظارت بر حسن اجرای سیاستهای پولی بر عهده بانک مرکزی قرار دارد. بنابراین اگر بپذیریم که کنترل تورم بهعنوان یکی از اساسیترین نیازهای بازار پول هم برعهده این بانک است با این اوصاف باید پذیرفت که سیاستهای پولی بانک مرکزی فاقد کارایی موثر از جنبه تاثیر و اجرا هستند.
ناگفته پیداست که یکی از بهترین شیوههای مبارزه با تورم، تکیه بر سیاستهای پولی مناسب است (در کنار سایر سیاستها از جمله سیاستهای مالی). برای مثال تندادن به کسری بودجههای سنگین و متوالی و همچنین بیانضباطیدر ساختارها و سیستمهای مالی نیز در امر مبارزه با تورم اختلال ایجاد میکنند. در اینجا اگر بانک مرکزی و سیاستهای پولی را مسوول بدانیم، ظاهرا چندان بیانصاف نبودهایم. دقت داریم که این بانک مسوولیت حفظ و حراست از ارزش مبادلهای پول را هم بر عهده دارد.
پول:آقای استانیسلاوسکی و پول ملی
«آقای استانیسلاوسکی و پول ملی»عنوان سرمقالهی روزنامهی پول به قلم مهرداد خدیر است که در آن میخوانید؛ نکتهای که از زبان آقای طهماسب مظاهری، رییس کل پیشین بانک مرکزی در پانل تخصصی کنفرانس پولی و ارزی بیان شده چندان جدی و قابل تامل است که ضرورت دارد کارشناسان و محافل مختلف اقتصادی و حتی سیاسی و اجتماعی بر آن درنگ کنند و قبل از همه مجلس و بویژه اقتصاددانان و اقتصادخوانان آن بههوش باشند.
هشدار تلویحی رییس کل سابق، درباره تامین پول موردنیاز هدفمند کردن یارانهها از بانک مرکزی است. مفهوم دیگر این جمله این است که کار از برداشت از ذخیره ارزی گذشته و احتمالا قرار است از نظام بانکی استقراض صورت گیرد.
با این توجیه که ابتدا یارانههای نقدی در استانهایی که اجرای آزمایشی شروع شده واریز و بعد حذف و هدفمندی اجرا میشود. به این معنی که چون «دخل» این پروژه فعلا نرسیده و تمام آن «خرج» است، منابع آن را باید از جای دیگر تامین کنند. حال آنکه یگانه منبع برای هزینهکردی با عنوان «پرداخت یارانه نقدی» باید همان درآمدی باشد که از افزایش قیمتها حاصل میآید. به بیان روشنتر مثلا وقتی قیمت برق چند برابر میشود دولت هم نیمی از این درآمد را به یارانه بگیران متقاضی میدهد.
تامین اعتبار هدفمندی یارانهها از بانک مرکزی و با چاپ پول اما اذعان به تحقق نیافتن پیشبینیهاست، همچنانکه پیش از این تصریح شده بود با افزایش قیمتها، مصرف کاهش مییابد و دولت همزمان نمیتواند هم در پی اصلاح الگوی مصرف باشد و هم تشویق به افزایش برای کسب درآمد.
این را دیگر همه میدانند که چاپ پول بدون پشتوانه پایه پولی (پول پرقدرت) را تضعیف میکند و به تورم دامن میزند. از سوی دیگر توجیه هدفمندسازی یارانهها تنها در چارچوب اقتصاد آزاد امکانپذیر است و همین اقتصاد آزاد با استقلال بانک مرکزی و نگاه صرفا پولی و غیر دستوری نسبت وثیق دارد. از این رو نمیتوان از یک سو با مدل اقتصاد آزاد در ضرورت حذف یارانهها داد سخن داد و از جانب دیگر بدیهیترین اصول آن را نادیده انگاشت و بانک را به ابزاری برای جبران کسری بودجه و کاستیهای درآمدی بدل ساخت.
موضوع حساستر و مخاطرهآمیزتر از اختلافات آکادمیک و تفاوت در مقام نظر و تئوری است. مثلا در عرصه هنر و بازیگری ممکن است کارگردانی یا بازیگری پیرو مکتب «استانیسلاوسکی» باشد که معتقد بود بازیگر باید در نقش مستحیل شود و دیگری پیرو «برشت» که به فاصلهگذاری باور داشت و اینکه احساس کنی بازیگر در حال ایفای نقش است و خود نقش نیست.
در قبال پول و بانک هم دو نگاه وجود دارد. یکی نگاهی که آن را به مثابه ابزار مینگرد و دیگری آنکه پول را کالا میداند. اگر تفاوت دو مکتب استانیسلاوسکی و برشت، سلیقههایی را ارتقا میدهد و بحثهایی را بیرون از زندگی روزمره دامن میزند، تفاوت نگاه ابزاری و در خدمت اهداف دولت به پول با نگاه متناسب با اقتصاد رقابتی اما میتواند پول ملی را به چنان ضعف و فتوری بکشاند که نه حذف سه صفر که قطاری از صفرها هم افاقه نکند.
خوب یا بد و واقعی یا اغراقآمیز تضعیف شدید پول ملی آدمی را به یاد اقتصاد زیمبابوه میاندازد؛ نمایشی که تفاوتی ندارد بازیگران آن، پیرو استانیسلاوسکی باشند و در نقش، حل و مستحیل و مضمحل شوند یا پیرو برشت و جابهجا یادآوری کنند که ما داریم نقش بازی میکنیم.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد