اولین‌های بهروز مقدم گزارشگر تلویزیون

با هم مهربان باشیم

کد خبر: ۳۱۹۹۴۱

اولین‌بار که کارتان را در تلویزیون به عنوان گزارشگر برنامه‌های زنده شروع کردید؟

از سال 1370 گزارشگری برای برنامه‌های زنده تلویزیون را با برنامه‌ای برای آوارگان عراقی شروع کردم. گزارشگر و اولین مجری بودم که از طریق آن برنامه برای آوارگان عراقی پول جمع کردم. این برنامه به همت گروه اجتماعی شبکه یک سیما و آقای پورمحمدی تهیه شد.

جشن نیکوکاری هم با طرح دکتر پور محمدی اولین بار از طریق رادیو اجرا شد و بعد به تلویزیون کشیده شد.

تقریبا از سال 72 ـ 73 در کنار سایر همکارانم مجری و گزارشگر برنامه‌هایی از قبیل جشن نیکوکاری، جشن عاطفه‌ها، طرح اکرام، جشن عروسی‌های کمیته امداد و... بودم و تقریبا تمام برنامه‌های زنده و مستقیم تلویزیون را گزارش می‌دادم. از جشن‌ نیکوکاری گرفته تا حاضر شدن سر صندوق‌های اخذ رای در انتخابات گوناگون.

اولین گزارش زنده تلویزیونی آن هم برای یک برنامه خیریه چه حال و هوایی داشت؟

چون خیلی عاشق این کار بودم (اجرا و بازیگری)، همیشه لحظه‌شماری می‌کردم چنین فرصتی مهیا شود تا خودم را نشان بدهم. بنابراین طبیعی بود که خیلی خوشحال باشم و خدا را شکر کنم. در کل احساس خاص و قشنگی بود، مخصوصا وقتی برای پول جمع کردن پیش وزرا و دیگر مسوولان رفتم.

آیا برنامه‌ها و اجراهای شما در این زمینه فقط محدود به برنامه‌های صدا و سیما می‌شود؟

نه به هیچ‌وجه. غیر از برنامه‌هایی که بانی آن صدا و سیما است مثل جشن نیکوکاری، به‌طور شخصی هم با خیلی از موسسه‌های خیریه همکاری کردم و می‌کنم. معمولا در جشن‌هایی که دارند شرکت می‌کنم و حتی بازیگران دیگر را هم می‌برم و برنامه اجرا می‌کنیم و گاهی هم خیرین را دعوت و به موسسه معرفی می‌کنم. تقریبا در تمام مراکز خیریه (بین تالاسمی‌ها، بیماران کلیوی، پیوندی‌ها، سالمندان کهریزک، بچه‌های آسمان و بهزیستی و هر جا که لازم بوده) طی 20 سال اخیر حضور داشتم و برایشان برنامه اجرا کردم و شاید در حدود 5 الی 6 هزار لوح از این مراکز دریافت کردم.

بهترین خاطره‌ای که از جشن نیکوکاری به خاطر دارید؟

خاطره که زیاد است اما یک‌بار خانمی آمد جشن نیکوکاری و گفت: آقا من 5 تا بچه دارم و خانه و سرپناهی ندارم، البته 1500متر زمین طرف لواسانات دارم. یک نامه بدهید که کمک کنند تا بسازمش. ما گفتیم خدا خیرت بدهد 1500متر زمین در آن منطقه داری که خداتومان پولش می‌شود، برو 200متر آن را بفروش و با آن خانه‌ات را بساز.

بزرگ‌ترین هدیه‌ای که تا به حال مردم برای جشن نیکوکاری آوردند؟

چند سال پیش یک نفر 2000 جفت کفش نو برای بچه‌ها آورد. خانم‌های مسن هم کم نبودند که پول و هزینه سفر حج‌شان را برای کمک به نیازمندان می‌آوردند. گاهی یک هدیه ممکن است از نظر معنوی بزرگ باشد نه مادی. مثلا پیش آمده که بچه‌ای به پدرش گفته، امسال برای من جشن تولد نگیر و پولش را بده به این جشن برای بچه‌های بی‌بضاعت تا آنها هم خوشحال شوند. این بلوغ و رشد عاطفی آن کودک را می‌رساند که البته از این نمونه‌ها کم نیستند و من طی این سال‌ها از این صحنه‌ها بسیار دیدم.

خودتان هم تا به حال کمک مالی به این جشن‌ها کرده‌اید؟

همیشه از خداوند متعال خواستم به من کمک کند تا بتوانم به بندگانش کمک کنم. در حد وسعم کمک کردم.

جشن نیکوکاری از سال اول اجرا تا به امروز و بعد از گذشت 20سال چه تغییراتی کرده است. آیا از نظر کیفی و کمی و کمک مردمی بهتر شده یا نه؟

مردم کمک می‌کنند اما نه مثل سال‌های گذشته. این روزها دیگر در حد توان‌شان کمک می‌کنند. اما از نظر کیفی و معنوی یعنی حضور مردم در این برنامه‌ها و جشن‌ها و نشان دادن حس همدردی‌شان نسبت به گذشته اوضاع بهتر شده‌ است.

علت این‌که کمک‌های مردمی کم شده چیست؟ دلیل خاصی دارد؟

شاید شرایط نامساعد اقتصادی مردم و بالا رفتن مخارج و سخت شدن زندگی از دلایل آن باشد. دلیل دیگرش هم شاید زیاد شدن این‌گونه مراسم و جشن‌ها باشد. وقتی مراسمی از این دست زیاد باشد، برای مردم عادی و طبیعی می‌شود. شاید هم در کل از کمک‌های مالی مردم کم نشده باشد اما این کمک‌ها در مراسم و جشن‌های مختلف پراکنده می‌شود و یکجا متمرکز نیست که خیلی به چشم بیاید. البته همان‌طور که گفتم ابراز احساسات و همدلی مردم بیشتر شده و این برای ما و برگزارکنندکان این مراسم مهم است چون یکی از اهداف برگزارکنندکان این مراسم هم، بیدار کردن حس همدردی در مردم است و این‌که به فکر یکدیگر باشند، حالا هرطور که می‌توانند و به هر میزانی که در توان دارند.

چند سالی است که خیلی کم‌کار شده‌اید و دیگر خبری از شما در برنامه‌ها و اجراهای طنز تلویزیونی نیست، علت خاصی دارد؟

درست است، تقریبا از سال 1380 به این طرف نه برنامه‌ای ساختم و نه در برنامه‌ای بازی و اجرا داشتم. خودم هم از این وضعیت به شدت ناراحت و ناراضی‌ام.

متاسفانه این روزها خیلی به ما اهمیت نمی‌دهند. راستش دلم خیلی می‌سوزد چون هیچ استفاده‌ای از این همه تجربه که طی سالیان دراز کسب کردیم نمی‌شود. تنها به‌خاطر خودم نمی‌گویم، متاسفانه خیلی از بازیگران ما که می‌توانند کار طنز انجام دهند الان بیکار هستند و به نوعی به انزوا کشیده شدند. در حالی که بعضی از آنها آنقدر هنر و توانمندی دارند که به تنهایی برنامه بسازند.

اگر صدا و سیما و مسوولان بزرگواری کنند و از این افراد برای همکاری دعوت به عمل بیاورند و کار دست یک گروه خاص نباشد و از گروه‌های مختلف جدید و قدیم تواما استفاده شود، شاهد برنامه‌های پربارتری در تلویزیون خواهیم بود.

ببینید الان خانواده‌های ما به شادی و نشاط احتیاج دارند. چه اشکالی دارد در برنامه‌های مختلف و حتی برنامه‌های ورزشی، بخشی به اسم خنده‌درمانی برای ایجاد شادی و نشاط وجود داشته باشد و از همین نیروها برای راه‌اندازی آن استفاده شود. من خودم پتانسیل بالایی در زمینه طنز دارم اما از این نیرو و پتانسیل استفاده نمی‌شود. اگر از همه این نیروها استفاده شود شرایط بسیار خوبی به وجود می‌آید که علاوه بر جذب خانواده‌ها و جوانان و ایجاد شادی و نشاط می‌تواند در جهت دور کردن مردم از ماهواره هم مفید باشد. چرا آمار طلاق اینقدر بالاست؟ چون روحیه‌ها خراب شده، اگر برنامه‌هایی باشد که باعث بالا رفتن روحیه مردم و تقویت آن شود شاید با این‌گونه مشکلات کمتر مواجه شویم. تلویزیون از این نظر می‌تواند کمک زیادی به خانواده‌ها بکند.

سال 88 برای شما چطور بود؟

در کل سال خوبی نبود به خصوص که خیلی بیکار بودم و از این نظر خیلی جالب نبود.

آیا خارج از کشور اجرا داشتید؟

بله در کشورهای متعددی از جمله دانمارک، آلمان و... به مناسبت‌های مختلفی همچون عید مبعث، میلاد امیرالمومنین و نیمه شعبان.

اولین عیدی که دریافت کردید؟

یک اسکناس 2 تومانی که از پدرم گرفتم. آنموقع رسم بود پول می‌گذاشتند لای قرآن و عید که می‌شد قرآن را باز می‌کردند و به ما عیدی می‌دادند.

اولین خاطره‌ای که از نوروز و ایام عید به خاطر می‌آورید؟

یادم هست شب عید من و برادرم کت و شلوار و کفش‌های نویی که پدرمان برایمان خریده بود را روی سرمان می‌گذاشتیم و از شوق روز عید تا صبح خوابمان نمی‌برد. لحظه شماری می‌کردیم صبح شود و برویم عید دیدنی و عیدی بگیریم.

از مهمانی‌های ایام عید چی؟ خاطره‌ای دارید؟

بله، خیلی زیاد. یک‌بار من و برادرم از پدرمان کتک مفصلی خوردیم. به ما یاد داده بودند مهمان که آمد از آنها پذیرایی کرده و به آنها میوه و شیرینی تعارف کنیم. ما هم برای این‌که مهمان‌ها خوشحال بشوند هر چیزی را چندبار دور می‌گرداندیم و چند‌بار تعارف می‌کردیم، حتی کار به جایی رسید که شکلات و آجیل به زور توی جیب مهمان‌ها می‌ریختیم و فکر می‌کردیم کار خیلی خوبی می‌کنیم و الان می‌گویند چه آدم‌های خوبی هستند. بعد که مهمان‌ها رفتند یک کتک مفصلی نوش‌جان کردیم که چرا به‌زور آجیل و شکلات‌ها را توی جیب مهمان‌ها می‌ریختید و خلاصه گفتند نباید زیاد تعارف کنید برای همین یک شب دیگر که مهمان داشتیم و اتفاقا بوی ماهی هم توی خانه پیچیده بود وقتی پسر فامیل‌مان گفت چه بوی ماهی‌ای می‌آید! فوری گفتم نه، بو از غذای دیشب مانده، که مبادا بمانند و دوباره کتک بخوریم.

فاطمه مرادزاده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها