انیمیشن نقاشی متحرک است و سینمایی ویژه برای مخاطب خردسال و کودک. دست‌کم خاستگاه اولیه‌اش اینچنین است اگرچه به مرور زمان و با پیشرفت‌های تکنولوژیک در زمینه جلوه‌های ویژه رایانه‌ای مخاطبان دیگری هم یافته و در مواردی حتی کاملا تغییر ماهیت داده و مخاطبش به‌طور کامل همان مخاطب سینمای زنده و غیرانیمیشن یعنی قشر بزرگسال شده‌ است. انیمیشن‌های دوبعدی اولیه تاریخ سینما که بهترین‌های آن متعلق به شرکت فیلمسازی والت دیسنی است تصویرگر دنیایی فانتزی و خیال‌انگیز و بخصوص غیررئال بودند برای کودکی که جهان را با همان دید کودکانه و انتزاعی مخصوص به خود می‌بیند نه با چشم عینیت‌زده بزرگ‌ترهایی که واقعیات زندگی چنان دیده‌شان را پر کرده که به سختی می‌توانند فرمی متفاوت با حافظه تصویری عینی خود را بپذیرند و باور کنند.
کد خبر: ۳۱۴۸۴۴

دنیای کودکان دنیایی منحصربه‌فرد بود که بزرگسالان تنها در صورتی اجازه ورود به آن را داشتند که کودک درونشان در گیر و دار اقتضائات بزرگسالی هنوز به‌طور کامل از دست نرفته بود و دست‌کم نیمه‌رمقی از حیات برایش باقی مانده بود. امروز اما انیمیشن وضعی وارونه پیدا کرده و این کودکان هستند که ناچارند برای این‌که مخاطب خوبی برای آثار سینمایی انیمیشن روز دنیا باشند کودکی خود را تا حد زیادی فراموش کرده و به دنیای سرد و بسته بزرگ‌ترها نزدیک شوند.

حال باید بپرسیم براستی انیمیشن چیست؟ آیا هر نقاشی متحرک یا هر پویانمایی عروسکی و غیرعروسکی به صرف این‌که چیزی غیر از فیلمسازی رئال و زنده باشد انیمیشن است و اصلا مهم نیست مخاطبش بزرگسال باشد یا کودک؟ و اگر مسلمات امروز این اجازه را به ما نمی‌دهد که چنین چیزی را نپذیریم آیا دست کم نمی‌‌بایست حساب انیمیشن کودکانه - که ما در ادبیات عامیانه‌مان به آن کارتون می‌گوییم - را از انیمیشن بزرگسال جدا کنیم و با یک واژه کلی به‌نام انیمیشن یا پویانمایی این دو را از یک جنس فرض نکنیم و حکم واحد بر هر دو نرانیم؟ آیا همین کافی نیست که ما در سینمای امروز به اندازه‌ای از دنیای شگفت‌انگیز کودکی فاصله گرفته‌ایم که فیلم‌های بزرگسالمان دیگر رنگی از قصه‌های کودکانه شاه پریان ندارد و واقعیت‌زده شده است؟ حال آن‌که در گذشته و در دوران کلاسیک تاریخ سینما فیلمسازان بنامی همچون آلفرد هیچکاک بوده‌اند که همه هنرشان دور ساختن مخاطب بزرگسال از واقعیات بی‌ارزش بیرونی و دعوت او به حقایق باطنی عالم - که بیش از همه در خیالپردازی‌های کودکانه دست‌یافتنی است - بوده و در این راه نیز هم به لحاظ هنری و هم به لحاظ جذب مخاطب عام بسیار موفق بوده‌اند. آیا همین کافی نیست برای این‌که ما دیگر از فاصله گرفتن انیمیشن- که از دیرباز سینمای خاص کودک بوده- با دنیای کودکی جلوگیری کنیم و اگر از مخاطب قرار دادن کودک درون مخاطب بزرگسال ناامید شده یا به هر دلیل صرف‌نظر کرده‌ایم دیگر سینمای خاص کودک را فدای خودخواهی‌های بزرگسالانه و اقتضائات نامبارک این عصر کودک‌گریز تکنولوژی‌زده مدرن نکنیم؟

پرداختن به انیمیشن‌هایی که هنوز این خاستگاه اولیه را دارا بوده و مخاطبان اصلی خود یعنی کودکان را از یاد نبرده‌اند؛ یا به عبارتی توجه خاص به این بخش از انیمیشن‌های سینمای جهان با هدف ایجاد مرز میان انیمیشن کودک و انیمیشن بزرگسال، کاری است که کمتر صورت گرفته و گویا انگیزه‌ای هم برایش وجود ندارد چراکه سینمای امروز هم مانند همه دیگر هنرها گرفتار فرمالیست یا شکل‌گرایی خاص دوران مدرن شده و اگر دسته‌بندی و تقسیمی در میان گونه‌های مختلف فیلمسازی صورت می‌گیرد صرفا براساس فرم و ساختار است نه محتوا و درونمایه. ما در اینجا برآنیم که به طور خاص به این بخش از انیمیشن‌های سینمایی بپردازیم و عطای نمونه‌های خوش‌ساخت، تحسین‌شده و نخل و اسکار گرفته‌ای مثل شهر اشباح، شرک و وال‌ئی را - که اگرچه آثار هنری ارزشمند و مورد قبولی هستند اما متاسفانه برای کودک یا دست‌کم برای مختصات دوران کودکی ساخته نشده‌اند - به لقایش ببخشیم و به سراغ نمونه‌هایی برویم که بی‌برو برگرد کودکانه‌اند یعنی نه مثل شهر اشباح ادعاهای فلسفی دارند، نه مثل شرک روابط و شوخی‌های جنسی بزرگسالانه دارند و نه مثل وال‌ئی بیشتر از جذاب و مفرح بودن، هنری و شاعرانه هستند.

نوشتن درباره آثار گذشته و یا به عبارتی آثاری که به‌روز نیستند و زمان اکران آنها گذشته است تنها در صورتی به عنوان یک یادداشت روزنامه‌ای پذیرفتنی و قابل قبول است که غرض از پرداختن به آنها نقد فیلم به معنای مصطلح نباشد و تحلیل و بررسی اثر به‌طور خاص از یک منظر بخصوص صورت گیرد، نه طبق روال مرسوم نقدنویسی براساس مؤلفه‌های مختلف مربوط به ارزش‌های ساختاری و مضمونی اثر. این نگاه خاص در نمونه‌هایی که برای این سلسله‌نوشتارها انتخاب شده همان کودکانگی آثار برگزیده است و اهمیت این فیلم‌ها از حیث توجه به نیازهای مخاطب خردسال و اقتضائات حال و هوای منحصر به فرد کودکی.

در راستای این زاویه دید خاص، مبحث «انیمیشن کودک» را با ذکر دانستنی‌هایی مختصر درباره کودک و نسبت او با رسانه که همواره توجه بسیاری از اندیشمندان و بخصوص روان‌شناسان و جامعه‌شناسان را به خود مشغول داشته به پایان می‌بریم تا هم انگیزه گزینش این رویکرد روشن‌تر شود و هم اهمیت مساله دوران خردسالی و ارتباط آن با رسانه بیشتر مورد توجه و تأمل دوستداران سینما بخصوص سینمای انیمیشن آن هم انیمیشن‌ کودک - نه بزرگسال- قرار گیرد.

نیل پستمن در کتاب «زوال دوران کودکی» با بیانی حسرت‌گونه درباره سرنوشت امروزی کودک و دوران کودکی می‌نویسد: «ما کودکان خود را با آشنا ساختن با میوه بلوغ، از بهشت کودکی به در آورده‌ایم و آنها را از باغ و بستان کودکی به کارگاه خشن بزرگ‌ترها تبعید کرده‌ایم.» پستمن، برخی از نتایج شوم وضع امروزی دوران خردسالی را -‌ که نتیجه مستقیم تسلط رسانه‌های تصویری بر زندگی در عصر جدید است‌- این موارد عنوان می‌کند: تبدیل بازی‌های کودکانه نشاط‌آور و بی‌تکلف به مسابقات قهرمانی و بازی‌های ورزشی آکنده از قوانین و مقررات بی‌انعطاف؛ آگاهی زودهنگام کودکان از اسرار مگوی دنیای بزرگ‌ترها و مناسبات اختصاصی شرایط بزرگسالی که از نتایج آن پایین آمدن روزافزون سن بزهکاری و رنگ باختن ارزش‌های اخلاقی در میان کودکان و نوجوانان است؛ تغییر زبان گفتاری کودکان و در کنار آن به محاق رفتن ادب و احترام نسبت به بزرگسالانی که دیگر برای کودک قابل اعتماد و تکیه نیستند چراکه اگر زمانی فاصله‌ای میان کودک و بزرگسال بود و رمز و رازی در عالم بزرگسالی که کودک، کنجکاو دست یافتن به آن بود، در عصر انفجار ارتباطات هرچه بزرگسال می‌داند کودک چه بسا کامل‌تر و بیشتر و دقیق‌ترش را می‌داند؛ تغییر مشهود طراحی لباس کودکان که روز به روز به پوشش بزرگسالان نزدیک‌تر می‌شود و به‌طور کلی بیگانه با معصومیت ویژه دوران پاک کودکی است... و موارد تاسف‌برانگیز دیگری که از شدت فراگیری و عمومیت چه بسا به خیل عادات روزمره ما پیوسته‌اند و توجه به آسیب‌های مخرب آنها کاملا به فراموشی سپرده شده است .

ویلبر شرام، جک لایل و ادوین بی‌پارکر، نویسندگان کتاب «تلویزیون در زندگی کودکان ما» در مقدمه این کتاب درباره اهمیت آگاهی از ویژگی‌های زندگی کودکان برای شناخت تاثیر رسانه بر آنها می‌نویسند: «برای درک شرایط تاثیر باید چیزهای زیادی را در مورد زندگی کودکان درک کنیم. چیزی در زندگی آنها را وادار می‌کند تا برای تجربه خاصی دست به سوی تلویزیون دراز کنند.

سپس این تجربه وارد زندگی آنها می‌شود و از میان تجارب اندوخته کودکان، ارزش‌های رمزگردان‌شده، روابط اجتماعی، و نیازهای عاجل و آنی که قبلا بخشی از زندگی آنها را تشکیل می‌داد، راه خود را به‌ ناچار می‌گشاید. در نتیجه تجربه نخستین دچار تغییری می‌شود. چیزی به دور انداخته می‌شود، چیزی اندوخته می‌شود و شاید نوعی رفتار آشکار از کودک سر زند. این تأثیر تلویزیون است.

با این اوصاف، در واقع آنچه را که می‌کوشیم تا درک کنیم، نقشی است که تجربه تلویزیونی در زندگی کودکان بازی می‌کند.»

محور بحث این سه مؤلف در اینجا به‌طور خاص تأثیر رسانه تلویزیون بر مخاطب خردسال است اما به دلیل فراگیری امروزی انیمیشن‌های سینمایی و در دسترس بودن آنها برای کودکان و حتی جذاب‌تر بودن آنها برای مخاطب خردسال در مقایسه با برنامه‌های تلویزیون، این اشاره‌ها را می‌توان علاوه بر تلویزیون در مورد انیمیشن‌های سینمایی هم کاملا صادق دانست.

آزاد جعفری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها