گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

سران فتنه در اتاق شیشه‌ای

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «سران فتنه در اتاق شیشه‌ای»،«آمریکا بلاتکلیف ایرانی‌ها بی‌خبر!»،«اندرشناسایی بیماری خود مردم پنداری»،«برای سهیلا، بی پناه ترین ایرانی»،«از حل کردن تا جمع کردن»،«تقلب یا مصلحت‌اندیشی»،اقتدار و دانش بومی دستاورد سه دهه تحریم و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۲۸۸۴۶۲

کیهان:سران فتنه در اتاق شیشه ای

«سران فتنه در اتاق شیشه‌ای»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می‌خوانید؛ حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری برای نظام جمهوری اسلامی به مثابه «تهدید» و «فرصت» بود. در ابتدا عناصر کودتاگر که با استفاده از فرصت و ظرفیت نظام وارد فضای انتخاباتی شده و در معرض آراء شهروندان هم قرار گرفته بودند به نفی ساز و کارهای نظام روی آورده و خواستار تحول بنیادین در این امور گردیدند و برای رسیدن به مقصود خویش، شهروندان را به «مقاومت» و «شورش» در برابر قانون و نظام فراخواندند و خود بر ایستادگی تا رسیدن به مقصود- که در ظاهر ابطال انتخابات و در باطن مختل و ملغی کردن نظام بود- تاکید ورزیدند. این موضوع طی یک دوره 10 تا 15 روزه اغتشاش هایی را در پی داشت و نگرانی هایی را در داخل و خارج کشور پدید آورد و هزینه های سنگین کشور را در عرصه بین المللی در پی داشت. این وجه « تهدید» این حوادث بود.

اما در عین حال وقتی عده ای از چهره ها و احزاب و دسته های سیاسی آنچه را در دل نسبت به نظام دینی پنهان می داشتند، آشکار کردند و برای «آزمودن» نظام، مردم و رهبری همه دار و ندار خود و پشتیبانان خارجی را به میدان آوردند، یک فرصت را در اختیار نظام قرار دادند تا جمهوری اسلامی تکلیف خود را با کسانی که با مبانی نظام و خط امام سر دشمنی دارند و در عین حال به تصرف مناصب مهم نظام چشم دوخته اند، روشن گرداند.

انقلاب اسلامی در تجربه تاریخی خود یک بار در ماههای اول پس از پیروزی، در مواجهه با فتنه حزب خلق مسلمان تا مدت ها روش مماشات را در پیش گرفت ولی با این وجود رهبر این جریان یکی دو سال بعد فتوای قتل امام و برچیدن نظام را صادر کرد و با گروه قطب زاده در کودتا هماهنگ شد. در نهایت نظام با برخورد قاطع این فتنه را خنثی کرد. در غائله بنی صدر نیز نظام تا مدت ها حداکثر مماشات را به خرج داد ولی زمانی که بنی صدر با منافقین برای براندازی وارد عمل شد، نظام رودربایستی را کنار گذاشت و به برخورد قاطع روی آورد. در ماجرای آقای منتظری نیز حضرت امام تا مدت ها حداکثر خویشتنداری را به خرج داد و به تعبیر خودشان خون دلها خورد ولی وقتی پای حفظ اساس نظام به میان آمد، آقای منتظری را فاقد صلاحیت اعلام و او را برکنار کرد. امروز نیز جریانی که با چهره هایی نظیر خاتمی، موسوی و کروبی شناخته می شود، دوره مماشات و حوصله نظام را پشت سرگذاشته و کار را به نقطه ای رسانده که راهی جز برخورد قاطع و بدون ملاحظه با آن باقی نگذاشته است. این در حالی است که جرم موسوی و... بدون تردید از جرائم بنی صدر ، رجوی و منتظری بسیار سنگین تر است چرا که در کودتای موسوی و... دست هائی در داخل و خارج، از عناصر کمونیست، منافق و لیبرال تا آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی درهم گره خوردند در حالی که در موارد گذشته چنین هم پیمانی با این شدت و حدت نبود اگرچه نتیجه آن اقدامات نیز تضعیف موضع انقلاب در مقابل موضع دشمنان خارجی بود. این هم پیمانی موسوی و... با دشمنان خارجی به تنهایی جرمی نابخشودنی است که به کودتا علیه نظام نیز گره خورده است.

اما در این بین، ما در مواجهه با رخدادهای خسارت بار پس از انتخابات شاهد دو خط موازی هستیم. یک خط را می توانیم خط «اصلاح و شفافیت» و خط دیگری را با تسامح خط «وحدت و رجعت» بنامیم.

خط اصلاح و شفافیت مبتنی بر حرکت از وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب است بر این اساس باید قانون ستیزی ها و خودمحوری ها و هرچه که ضدارزش است اصلاح شوند یعنی تغییر در این نگرش کنند. انقلاب به عقب باز نمی گردد و براساس راه و ریلی که در اول کار، امام راحل عظیم الشأن بر مبنای اسلام ناب محمدی-ص- احداث کرده اند، به حرکت ادامه می دهد و به فتح افق های پیش رو چشم دارد. در این نگرش «شفافیت» حرف اول را می زند، ابهام پراکنی، دو دوزه بازی، حصارهای بلندی که دور خودکامگان کشیده شده و به آنان مجال می دهد تا به دروغ خود را معرف جامعه و رهبران آزادی و آگاهی بخوانند، همه باید کنار روند تا مردم بتوانند در «اتاق های شیشه ای» به نظاره واقعیت و تمیز بین سره و ناسره بنشینند. براساس این نگرش در مواجهه با فتنه گران و دست های تنیده در دستان دشمن خارجی-آمریکا و صهیونیزم- بیش از همه «آگاهی» نیاز است و این است که رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای روی عنصر بصیرت و تبیین اینهمه تاکید دارند.

اما برخی از افراد حاضر در جریانی که با عنوان «وحدت و رجعت» خطاب می شود به جای اصلاح دنبال توجیه پلشتی ها و عادی دانستن آن ها و به جای شفاف سازی و حقیقت گرایی دنبال بازگرداندن وضعیت گروههای سیاسی به شرایط قبل از خرداد 88 می باشند. برخی از این منادیان آشتی در حالی که هیچ توجیهی برای اقدامات جنایتکارانه پس از انتخابات سران فتنه ندارند، مایلند این اتفاقات یک سره به فراموشی سپرده شوند که صد البته همراه با آن باید دستاورد مهم مردم و نظام در انتخابات عظیم 22خرداد و معانی مشارکت 85 درصدی نیز پایمال گردند.

در این میان «بدلکاران» وارد صحنه شده اند و از وحدت ملی تعبیری ساخته اند تا با حفظ موقعیت متجاوزان به حقوق مردم و حدود الهی و با حفظ منافع حیف و میل کنندگان بیت المال سازگار باشد. بدلکاران در شعبده بازی خود، کشور را درگیر بحران خوانده و وحدت مردم را مخدوش معرفی می نمایند اما موضوع از این قرار است که عده ای پس از خیانت و همدستی با دشمن از قطار انقلاب پیاده شده و بعد به فحاشی علیه مسافران و لوکوموتیوران روی آورده اند حالا عده ای از بدلکاران درصددند تا آنچه رخ داده را یک «سوءتفاهم» معرفی کرده، قطار را نگه دارند و هتاکان را بعنوان شهروندانی که کماکان صلاحیت اداره امور را دارند معرفی نمایند!

بدلکاران از قانون و لزوم نهادسازی- موازی با نهادهای قانونی- حرف می زنند در حالی که قانون اساسی و نهادهای مسئول برآمده از متن قانون و رای مردم را به قربانگاه برده اند. بدلکاران با چشم بندی، استوانه های مذهبی را نگران نحوه مواجهه دولت با شخصیت های مذهبی معرفی می کنند و تلاش وافری دارند تا با استناد به عبارتی از یک شخصیت مذهبی وانمود کنند که آنان در هیچ تاریخی به اندازه امروز از دولت آزرده نبوده اند و حال آنکه همه می دانند هیچکدام از دولت ها به اندازه دولت فعلی بر مبانی مذهبی ابتنا نداشته اگرچه پاره ای خطاهای غیرقابل اغماض نیز در آن دیده می شود. اما تردستان بدلکار سخنی از رویکردهای عمدتاً غیراسلامی دولت های سازندگی و توسعه سیاسی در حوزه های سیاست، اقتصاد و فرهنگ و بی اعتنایی رؤسای آن ها به دغدغه های علما- در امور بنیادی- به میان نمی آورند. مراجع محترم در وضع طبیعی، حتماً از روی کار آمدن دولتی که به تعبیر حضرت آیت ا... خامنه ای ارزش های مورد تاکید حضرت امام خمینی و ارزش های بومی را سر دست دارد و در مجامع بین المللی نیز از آن ها دفاع می کند، خشنودند. چنین دولتی حتماً با استقبال زایدالوصف مراجع مواجه می باشد. بدلکارانی که شب و روز در کار بدبین کردن استوانه های مذهبی به نظام و دولت هستند از نومیدی علما نسبت به دولت سخن می گویند!

بدلکاران با تردستی مدعی اند که نظام مشکل دارد وقتی می پرسی به چه دلیل؟ می گویند چون موسوی نتیجه را نپذیرفته است و چند نفری از مسئولان سابق نیز با او همراهند. از نظر این ها موضوعات مملکتی تا این حد سخیف شده اند که موافقت یا عدم موافقت یک کاندیدای شکست خورده با یک جریان، نظام را با بحران مواجه می کند!

بدلکاران با لاپوشانی ارتباط وسیع و پردامنه موسوی، خاتمی و... با کانون های ضدایرانی و ضدانقلابی، مسایل این فتنه گران را در حد اختلاف نظر دو یا چند کاندیدای انتخابات تنزل داده و چنین وانمود می کنند که اگر دو نفر از آنان طی بیانیه یا گفت وگوی رسانه ای التزام خود را به رهبری و قانون اعلام کنند، همه چیز حل و فصل می شود. این در حالی است که یک جریان سیاسی اگرچه با استفاده از مجال و مجرای قانون وارد میدان رقابت سیاسی شده ولی با نفی قانون و نهادهای منبعث از آن، علیه نظام کودتا کرده و اتفاقاً این کودتا توأم با خونریزی و خشونت هم بوده است- یعنی کودتایی از جنس شدید- این کودتاگران را چگونه می توان با یک بیانیه که برای آنان زیر پا گذاشتن آن حتماً آسانتر از زیر پا گذاشتن مبانی ناب مذهبی، راه روشن حضرت امام و قانون اساسی است به عنوان بخشی از نیروهای نظام پذیرفت؟

بسیاری از خوانندگان محترم حتماً به یاد دارند که از حدود نیمه دوم آذرماه 1359 که ماشین جنگی صدام به گل نشست و متوقف شد و آثار شکست آن ظاهر شد عده ای در داخل و خارج به اسم اینکه این یک جنگ «برادرکشی» است! ببینید دو طرف جبهه مسلمانند و خون هر دو محترمند! تبلیغات وسیعی را به راه انداختند در آن روز بدلکاران با سرپوش گذاشتن بر ماهیت صدام حسین و جبهه ای که علیه انقلاب اسلامی و اسلام ناب محمدی(ص) با مشارکت آمریکا، اسرائیل، اروپا، ارتجاع عرب، منافقین و.... شکل گرفته بود، درصدد بودند گریبان صدام حسین را از دستان پرقدرت انقلاب اسلامی و رزمندگان برهانند. در این ماجرا نیز بدلکاران می خواهند هم دستی کفار، منافقین و منحرفین را با پارچه ای مخملین از انظار دور نگه دارند و دو طرف را نیروی انقلاب و نظام خطاب نمایند!

نظام جمهوری اسلامی برای دفع فتنه هزینه های سنگینی پرداخته و کودتاگران را در اتاق های شیشه ای قرار داده و واقعیت وجودی آنان را برملا کرده است بدلکاران می خواهند با تردستی نظام را بار دیگر گرفتار فتنه گران زیاده خواه و دیکتاتور نمایند اما این امر از توانایی و اختیار آنان خارج است. بدلکاران نه در نظام و نه در میان مردم آنچنان جای پایی ندارند.

آفتاب یزد: آمریکا بلاتکلیف ایرانی‌ها بی‌خبر!  

«آمریکا بلاتکلیف  ایرانی‌ها بی‌خبر!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامهِ‌ی آفتاب یزد است که در آن می‌خوانید؛از روزی که ناگهان ممنوعیت دائمی مذاکره با آمریکا از تریبون نماز جمعه تهران و توسط دبیر بانفوذ شورای نگهبان اعلام شد تا دیروز که مشاور ارشد احمدی‌نژاد بر باز بودن باب مذاکره با آمریکا به شرط رعایت عدالت سخن گفت، تنها 5 روز گذشت. در همین مدت روزنامه‌ای که نفوذ آن کمتر از خطیب نماز جمعه تهران نیست اصولاً انجام مذاکره میان نمایندگان ایران و آمریکا – در ژنو– را رد کرد و معاون نماینده ایران از گفتگوی 40 دقیقه‌ای میان جلیلی و برنز خبر داد و این گفتگو را کوتاه خواند. البته برای ایرانیان که همواره شاهد سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های یک ساعته و حتی بیشتر از آن هستند مذاکره 40 دقیقه‌ای، کوتاه تلقی ‌می‌شود اما بعید است در سایر نقاط جهان، بتوان زمان 40 دقیقه‌ای را برای مذاکره ای که نخستین بار پس از سی سال در چنین سطحی برگزار می‌شد، زمان کوتاه نامید. مگر آنکه بر اساس تحلیل روزنامه کیهان علت طولانی شدن این زمان، اصرار طرف ایرانی بر «ضد مذاکره» و افزایش دوره «حال گیری» نسبت به طرف آمریکایی بوده باشد. تنها نکته ابهام در این میان، آن است که پس از آن «ضد مذاکره» و علی‌رغم تاکید دبیر شورای نگهبان بر منع قطعی مذاکره با آمریکایی‌ها ، چرا مشاور ارشد احمدی نژاد با اعلام یک قید مبهم یعنی وجود عدالت، مذاکره را بلامانع برمی‌شمارد؟ به راستی آیا مردم ایران که در چند سال اخیر، هزاران بار کلمه «عدالت» را در تریبون های رسمی شنیده‌اند ‌ ‌ برداشت دقیقی از «عدالت مورد نظر دولت ایران» دارند که اکنون عده‌ای به آمریکایی‌ها پیغام می‌دهند «عدالت را بپذیرید تا مذاکره کنیم»؟

برای پاسخ‌گویی به این سوال و رفع ابهام در خصوص تناقض گفتار دولت و حامیان آن در موضوع مذاکره با آمریکا، سه فرضیه وجود دارد:

نخستین فرضیه، متکی به روش «شناسایی نیمه پنهان» است که مورد علاقه بخشی از اجرا کنندگان این سناریو می‌باشد. بر این اساس، عده‌ای در داخل ماموریت یافته‌اند پرچم مخالفت با مذاکره را به دست بگیرند . این پرچمداری ، گروه‌های متعصب در میان اصولگرایان را از وجود مخالفت قوی با مذاکره، مطمئن خواهد ساخت تا آنها به تحرکی خاص و تخریب‌گر دست نزنند. مفهوم پذیرش این فرض، آن است که مذاکره قرار است ا نجام شود و تنها بایستی زمینه آ‌ن را به تدریج فراهم کرد تا این سوژه نیز به سوژه‌های کردان، رحیمی، مشایی و سایر موضوعاتمورد اعتراض برخی تشکل‌های حامی اولیه دولت اضافه نشود.

فرضیه دوم آن است که حضرات، دیگر اهمیت زیادی برای مخالفت‌های درون جناحی قائل نیستند و تنها هدف آنها، ارسال این پیام به طرف آمریکایی است که «مخالفت‌ها در ایران، بسیار سنگین است و تنها کسی که می‌تواند در برابر"‌مخالفان پرنفوذ" ایستادگی کند – و این ایستادگی را توسط مشاور ارشد خود، علنی نماید – احمدی نژاد است. پس فرصت را غنیمت بشمارید که اگر این فر صت را از دست بدهید فرد دیگری نخواهد توانست با شما پای میز مذاکره بنشیند.»

اما فرضیه خوش‌بینانه‌تری نیز در این موضوع وجود دارد. این فرضیه مبتنی بر تجربیاتی می‌باشد که از رفتارهای گذشته احمدی‌نژاد و برخی همکاران او، به دست آمده است. اگر این فرضیه، صحیح باشد علت مخالفت‌های علنی در تریبون نماز جمعه و روزنامه وابسته به بیت‌المال، ناامیدی از تمکین دولتمردان نسبت به سیاست کلی است که توسط عالی‌ترین مقام نظام تعیین شده است. به عبارت دیگر، همانطور که در موضوع لغو حکم معاون اول، تأخیر یک هفته‌ای در اجرای دستور، این رسانه‌ها و برخی تریبون‌ها را به علنی ساختن موضوع، وادار کرد احتمالا این بار نیز تشخیص بعضی از مقامات و رسانه‌های اصولگرا بر این بوده است که پالس‌های ارسالی برای مذاکره با طرف آمریکایی‌، فاقد عنصر عزتمداری بوده است. این موضوع، به صراحت در نطق، مصاحبه یا اظهارنظر تعدادی از نمایندگان اصولگرای مجلس مورد اشاره قرار گرفت. اما علی‌رغم همه هشدارها و اظهار نگرانی‌ها، ‌‌ظاهراً مسئولان دولتی، حاضر به اصلاح روش خود نشده‌اند. همین مسئله تقویت‌کننده فرضیه سوم در این موضوع است که به موجب آن، تعدادی از رسانه‌ها و تریبون‌داران، ناچار به افشاگری و علنی‌سازی مخالفت با نحوه فعلی مذاکره شده‌اند تا دولتی‌ها را تحت فشار قرار دهند.البته نباید گمان کرد که این فشارها، تاثیری بر دولت و حامیان ویژه آن می‌گذارد. زیرا علی‌رغم آنکه دو تریبون نزدیک به نهادهای عالی نظام تلاش می‌کنند با «آبروداری» موضوع را جمع و جور کنند تعدادی از دولتی‌ها بر ادامه سیاست‌های خود پافشاری دارند.

‌هر کدام از فرضیات فوق که درست باشد بایستی برای آینده روابط ایران با سایر کشورها نگران بود زیرا طرف‌های مقابل، از یک‌سو به راحتی به دنبال امتیازگیری از مذاکره‌کنندگان ایرانی – که اشتیاق زیادی برای مذاکره نشان می‌دهند– خواهند رفت و از سوی دیگر، در هر مقطعی که مایل باشند برای رها کردن مذاکرات و توافقات، به وجود اختلاف نظر اساسی در ایران در خصوص مذاکرات خارجی اشاره خواهند کرد تا مذاکره‌کنندگان ایرانی را فاقد اختیار و مجموعه دستگاه تصمیم‌گیر در کشور را غیرقابل اعتماد معرفی کنند. نگارنده سه روز قبل، همین موضوع را در قالبی دیگر مورد توجه قرار داد و خواستار شفاف‌سازی شد. اما در همین سه روز برخی اظهارنظرها از جمله تاکید معاون دبیر شورای عالی امنیت ملی بر مذاکره 40 دقیقه‌ای جلیلی و برنز و پافشاری مشاور ارشد احمدی‌نژاد بر وجود آمادگی برای مذاکره، بر ابهام‌ها افزود تا نه تنها طرف‌های خارجی بلکه در داخل ایران هم کسی به درستی نداند «مذاکره با آمریکا؛ آری یا نه؟» 
 
رسالت:اندرشناسایی بیماری خود مردم پنداری

«اندرشناسایی بیماری خود مردم پنداری» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛آقای موسوی در تازه ترین اظهارات خود در مخالفت با مقوله ای که این روزها از آن به عنوان «وحدت ملی» یاد می شود می گوید :« تا موقعی که حق مردم قبول نشود و مردم به حساب نیایند، راه حلی پیدا نخواهد شد. اصل این است که به مردم احترام گذاشته شود، عقاید آنها قبول شود، باید به حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان برگردیم ، آن موقع راه حل خیلی راحت پیدا می شود» 1()

آقای موسوی در تازه ترین اظهارات خود در مخالفت با مقوله ای که این  روزها از آن به عنوان «وحدت ملی» یاد می شود می گوید :« تا موقعی که حق مردم قبول نشود و مردم به حساب نیایند، راه حلی  پیدا نخواهد شد. اصل این است که به مردم احترام گذاشته شود، عقاید آنها قبول شود، باید به حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان برگردیم ، آن موقع راه حل خیلی راحت پیدا می شود» 1()

در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری4  نفر نامزد ریاست جمهوری بودند.85  درصد مردم که نصاب بی نظیری است در انتخابات شرکت کردند. مفهوم آن این است که عده ای در اندازه15  درصد به هر دلیلی در انتخابات شرکت نکردند. قطعا اینها از هموطنان ما بودند و جزء همین مردم هستند.

از این85  درصد بیش از دو سوم آنها به احمدی نژاد ، یک سوم آنها به موسوی و زیر یک درصد به کروبی رای دادند و آرای باطله بیشتر از آرای کروبی بود. همه این درصدها جزء  مردم این آب و خاک هستند.

آقای موسوی در این میان خود را نماینده100 درصد مردم می داند و طوری حرف می زند که گویی100  درصد مردم ایران به او نمایندگی داده اند که بگوید؛ «حق مردم در این مملکت قبول نمی شود به آنها احترام نمی گذارند، عقاید آنها مورد قبول واقع نمی شود»!!

سوال این است که آن15  درصد چگونه و در کجا این نمایندگی را به آقای موسوی دادند که از قول آنها به طور مطلق سخن بگوید.

آن دوسومی که به آقای احمدی نژاد رای دادند کی و کجا به آقای موسوی نمایندگی دادند که او بیاید از سوی همه مردم سخن بگوید و آن افرادی که زیر یک درصد بودند و ...

این خود بزرگ بینی از کجا آمده است ؟ در دنیای سیاست و سیاستمداران ما امراض زیادی داریم اما مرض «خود مردم پنداری» یک بیماری نوظهور در سپهر سیاست ایران و جهان است . در هیچ دموکراسی و حتی در نظام سلطنتی یک سیاستمدار به خود اجازه نمی دهد به نمایندگی از کل مردم - آن هم در  انتخاباتی که شکست فاحشی خورده - سخن بگوید. ظاهرا ایشان در این «گنده گویی» متوجه بیماری خود شده که در سخنان خود از نمایندگی کل مردم منصرف شده در جملات بعدی به عنوان نماینده اکثریت مردم سخن گفته است . او می گوید:« تا هنگامی که اکثریت مردم اغتشاشگر نامیده شود راه حلی پیدا نمی شود» جالب اینجاست این سخنان را در جمع فراکسیون اقلیت مجلس زده است!

خوب ایشان برای بهبود بیماری خود در همین دیدار یک گام به جلو برداشتند و به جای «خود مردم پنداری» به «خود اکثریت بینی» تنزل کرده اند یعنی پذیرفته اند که نمی شود به نمایندگی از کل ملت صحبت کرد و به اکثریت خود را تخفیف داده اند. او بی هیچ دلیل و سندی هنوز خود را رئیس جمهور می داند و به نتایج انتخابات تن نداده و رای اکثریت مردم را به رسمیت نمی شناسد.

خوب حالا ببینیم آیا واقع بینانه است که او خود را نماینده اکثریت مردم بداند و به کسانی که به فرمان شورش او لبیک گفتند و به خیابانها ریختند بگوییم اکثریت مردم !
اولا چه کسی - جز خود او- گفته است اکثریت مردم اغتشاشگر هستند.
میلیشایی که در اجرای فرمان او و دستور واشنگتن و لندن از طریق تلویزیونهای ماهواره ای به خیابانها آمدند چند نفر بودند؟

ثانیا : ملت ما در گونه شناسی خود در دادگاههایی که علنی برگزار شد آنها را دیدند . آیا کسی می تواند دیدگاه آقای مهندس موسوی را تائید کند.

خود مهندس موسوی در همین دیدار در خصوص منظورش از وحدت می گوید: « در آستانه انتخابات زنجیره سبزی که میدان تجریش را به میدان راه آهن جوش داد یکی از بهترین مظاهر وحدت بود که همه اقشار مردم در آن شرکت کردند»
آیا تهران فقط میدان تجریش تا راه آهن است ؟ آیا همه ایران در همین خیابان خلاصه می شود؟ مردمی که در دیگر خیابانها و محلات زندگی می کنند آدم نیستند؟

بیماری «خود اکثریت بینی» یا « خود اکثریت پنداری» موجب می شود که ما جز خود و پندارهای خود  هیچ کس را نپذیریم.

بیماری خود اکثریت پنداری موجب می شود تاریخ گذشته و حال و آینده را انکار کنیم و حتی در وسعت جغرافیایی ای که حضور داریم دچار خطا شویم.

منشاء مشکلات همین «خود اکثریت بینی» بود که مهندس موسوی حاضر نشد داوری6  فقیه و6  حقوقدان شورای نگهبان به عنوان عالیترین مرجع داوری وفق قانون اساسی نتایج انتخابات را قبول کند. همین «خود مردم بینی» بود که باعث شد ولایت فقیه را به عنوان فصل الخطاب منازعه و اختلاف تلقی نکند و آقای موسوی خود شاکی و خود قاضی و خود هم مجری حکم باشد . حکم چه بود؟

حکم این بود که هر کس ایشان را رئیس جمهوری همه مردم یا اکثریت مردم نداند، باید دریک شورش و اردوکشی خیابانی نابود شود. لذا مرگ بر دیکتاتور (بخوانید مرگ بر اکثریت) اصلی ترین شعار فرقه «خود اکثریت پنداران» در آشوبهای خیابانی شد!

دیکتاتوری چیست؟ برنتابیدن رای اکثریت ،  برنتابیدن حق حاکمیت مردم، برنتابیدن اصول لایتغیر قانون اساسی و ...
بالاخره دیکتاتوری یعنی نفی شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی که متاسفانه روز قدس شاهد آن از سوی فرقه «خود مردم پنداران» بودیم.

شعار جمهوری ایرانی «به جای جمهوری اسلامی» از رسانه های رژیم صهیونیستی با اشتیاق زایدالوصفی از جنبش موسوم به سبز پخش شد.

بیماری «خود مردم پنداری» آقای موسوی را به وادی ای کشانده است که راه حلی برای حل مشکلات نمی بیند جز به رسمیت شناختن پندارهای خود، آیا می شود یک ملت بیدار و آگاه و انقلابی را به پذیرش این پندارهای بیمارگونه دعوت کرد؟ بی تردید پاسخ منفی است.

اینجاست که همه تلاش دلسوزان برای نجات شکست خوردگان انتخابات اخیر به نتیجه نمی رسد و ما باید در اندوه و تاسف حذف - بخوانید خودکشی - یک ضلع از اضلاع رقابت در انتخابات های آینده بمانیم.

اعتماد:برای سهیلا، بی پناه ترین ایرانی

«برای سهیلا، بی پناه ترین ایرانی»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی اعتماد به قلم فرزانه روستایی است که در آن می‌خوانید؛
سهیلا قدیری تنهاترین و بی پناه ترین ایرانی که زندان های کشور تاکنون به خود دیده، دیروز اعدام شد. نه کسی را داشت که برای اعدام نشدنش به دادستان التماس کند و نه حتی بیرون در زندان اوین کسی منتظر بود تا انجام اعدام را به اطلاعش برسانند. کسی بدن بی جان او را تحویل نمی گیرد و هیچ ختمی به خاطر او برگزار نمی شود. از همه درآمدهای نفتی کشور فقط چند متر طناب نصیب گردن او شد و از 70 میلیون جمعیت ایران تنها کسی که به او محبت کرد، سربازی بود که دلش آمد صندلی را از زیر پای سهیلا بکشد و به 16 سال بی پناهی و فقر و آوارگی او پایان دهد و او را روانه آن دنیا کرد که مامن زجرکشیدگان و بی پناهان و راه به جایی نبردگان است.سهیلا 16 سال پیش از خانواده یی که هیچ سرمایه مادی و فرهنگی نداشت تا خوب و بد را به او بیاموزد، فرار کرد و میهمان پارک های میدان تجریش شد.

حال او یک دختر شهرستانی یا دهاتی با لهجه کردی و لباس هایی بود که به سادگی می شد دریافت به شمال تهران تعلق ندارد و از اینجا بود که میهمان ثابت گرسنگی و سرمای زمستان و گرمای تابستان و نگاه کثیف و هرزه رهگذران شد.پس از سال ها آوارگی در حالی که فرزند ناخواسته یی را حمل می کرد، از سوی پلیس دستگیر شد و برای اولین بار در زیر سقف بازداشتگاه احساس خانه و مامن داشتن را تجربه کرد. به گفته خودش کودک پنج روزه اش را کشت چون تحمل سختی و گرسنگی و آوارگی کشیدن فرزند دلبندش را نداشت.

وقتی وکیل در جلسه دادگاه از او می خواهد که بگوید «دچار جنون شده بودم فرزندم را کشتم»، زیر بار نرفت و باز تاکید کرد من عاشق کودکم بودم زیرا به غیر از او کسی را نداشتم ولی نمی خواستم فرزند یک مرد معتاد و یک زن ولگرد بی پناه به روزگار من دچار شود. منطق زن فقیری که در دادگاه تکرار می کرد من روی سنگفرش های خیابان و زیر باران بزرگ شده ام، آن کودک بی پناه تر از مادرش را به کام مرگ کشاند و پس از دو سال مادرش نیز به سرنوشت مشابهی دچار شد.

اعدام بی پناه ترین ایرانی این سوال را مطرح می کند که گناه ولگردی و هرزگی یک انسان فقیر و بی پناه و راه گم کرده بزرگ تر است یا گناه جامعه ثروتمندی که برای فنا نشدن امثال سهیلا اقدامی نمی کند. قبح فسق و فجور سهیلا زشت تر است یا اینکه کسی در مناطق شمال تهران از شدت گرسنگی به تن فروشی روی آورد. و در نهایت وجود امثال سهیلای ولگرد و قاتل برای یک جامعه پرادعا و پر از مراسم پرریخت و پاش زشت تر است یا بی تفاوتی نسبت به اینکه در لابه لای کوچه پس کوچه های حوالی میدان تجریش، انسانی در اثر سرمای دی و بهمن چنان به خود بلرزد که برای نمردن از سرما و گرم شدن، هر شب را در خانه یی سپری کند.

حال که از فقر و بی پناهی و به تعبیر برخی، استضعاف امثال سهیلا احساس گناه نکردیم، از گرسنه ماندن او در خیابان های پر از رستوران تجریش شرمنده نشدیم، و از اینکه جایی را نداشته تا شب های زمستان را در آن سپری کند. فرجام سهیلا قدیری و کودک پنج روزه اش ثمره یک بی عدالتی و یک ظلم غدار اجتماعی است که برای سر و سامان و پناه دادن به امثال سهیلا چاره یی نیندیشیده. اگر نگاه سنتی خشن و بی عاطفه سیاه و سفید جامعه خود را به تجربه دیگر جوامع متوجه کنیم، درمی یابیم بسیاری از کشورها راه حل هایی را تجربه کرده اند. کشورهای اروپایی مراکزی را دایر کرده اند که هدف از سازماندهی آن پناه دادن به کسانی است که برای مدت کوتاهی یا اساساً سرپناهی ندارند و بدون سرپناه فنا می شوند. حتی در کشور ثروتمندی همچون سوئد یا انگلیس زنانی که در اثر اختلاف خانوادگی از خانه فراری می شوند به مکان های تعریف شده یی هدایت می شوند تا آرامش بیابند و به زندگی عادی بازگردند.

برای جامعه یی که مفتخر است هرساله در مراسم و مناسبت ها تعداد دیگ های بار گذاشته شده صدتا صدتا اضافه می شود و بسیاری از نهادها با یکدیگر رقابت می کنند، تامین زندگی دو هزار یا پنج هزار نفر امثال سهیلا هزینه و سازماندهی کمرشکنی محسوب نمی شود.اعدام امثال سهیلا به عنوان نماینده فقیرترین اقشار آسیب پذیر که از یکی از دورافتاده ترین شهرهای غرب کشور به تهران پرتاب شده، کدام حس عدالت طلبی کجای نظام قضایی ما را اقناع می کند و پاسخ می گوید. آیا سهیلا قدیری شهروند دارنده شناسنامه کشور ایران به خاطر محرومیت و فلاکتی که کشید و نقل آن، اشک همگان را در دادگاه درآورد باید غرامت دریافت می کرد یا حکم اعدام. یک هفتادمیلیونیوم درآمدهای نفتی ایران که بالغ بر 735 میلیارد دلار می شود معادل 10 هزار و پانصد دلار یا 10 میلیون و 500 هزار تومان می شود. سهم سهیلا به عنوان عضوی از جامعه 70 میلیونی ایران با یک حساب سرانگشتی 10500 دلار یا 10 میلیون و 500 هزار تومان می شود.

در شرایطی که بسیاری از اقشار جامعه ایران با تحصیل در آموزش و پرورش و تحصیلات دانشگاهی مجانی و با دریافت یارانه های بهداشتی، غذایی و دارویی بسیار بیشتر از 10500 دلار از سهم درآمد نفتی تسهیلات دریافت کرده اند، سهیلا به عنوان شهروند جامعه ایران هیچ گاه امکان بهره مندی از هیچ تسهیلات دولتی و ملی را نداشت. به همین لحاظ سهیلا به عنوان کسی که نتوانست از هیچ امکاناتی بهره مند شود، باید حداقل 10 میلیون و 500 هزار تومان سهم خود را از درآمدهای نفتی 30 سال گذشته دریافت می کرد. و نیز به خاطر محرومیت هایی که به آن دچار شد و عقب ماندگی و عقب افتادگی مضاعفی را بر او تحمیل کرد، مبالغ دیگری را نیز باید به عنوان خسارت دریافت می کرد. به این ترتیب سهیلا با داشتن 10 میلیون و 500 هزار تومان امکان آن را داشت تا اتاقی را اجاره کند، کار شرافتمندانه یی را بیابد و شب ها از گرسنگی و زمستان ها از سرما به خود نلرزد.

شاید او می توانست خانواده یی تشکیل دهد و لذت مادر شدن و همسر بودن را تجربه می کرد و نیز فرصت می یافت به جای کشتن فرزند دلبندش با شیرین زبانی و شیطنت های کودکانه او آرامش یابد. اما سهیلا به جای آرامش خانواده و همسر و فرزند، در فشار حلقه طناب دار آرام گرفت. حداقل او دیگر گرسنگی نمی کشد، از سرما به خود نمی لرزد و نگاه های هرزه را تحمل نمی کند. بی تردید در رحمت و غفران خداوند رحمان و رحیم آرامش یافته است.

ابتکار:خود نظام پنداری و خود مردم انگاری

«خود نظام پنداری و خود مردم انگاری»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می‌خوانید؛با نگاهی به ویژگیهای فرهنگ ایرانی به مجموعه ای از عادات رفتاری نخبگان سیاسی و ساختارهای اندیشگی بر می خوریم که همگی آنها از نوعی "جزمیت و خود مطلق بینی" برخوردار است و حاصل آن چیزی جز تولید تکفیر و تحقیر و تخریب نیست. نگاهی به صحنه رفتار سیاسی گروهها که این روزها در جریان است عمق این عادت فرهنگی و ساختار اندیشگی را نشان می دهد یک طرف صحنه را کسانی تشکیل داده اند که خود در کانون مرکزی تصمیم گیری دولت می باشند و گرفتار خصلت "خود نظام پنداری" می باشند که در حقیقت خود را مساوی با نظام می دانند سقف اعتبار خود را تا سقف اعتبار نظام ارتقا» داده اند ترجیحات و رفاه خود را به عنوان ترجیحات و رفاه اجتماعی قلمداد می کنند،آنچه را خود درست و مطلوب می پندارند به عنوان آنچه برای جامعه درست و مطلوب است معرفی می کنند به عبارتی کاری می کنند که تفکیک منافع فرد و گروه از منافع عموم سخت می شود و هر شکستی در سیاست های مقامات دولتی شکست کل نظام تلقی می شود و چون این نتیجه غیر قابل قبول است پس مقدمه آن هم نباید رخ دهد. این گروه تلاش می کنند رقیب را در برابر نظام بنشاند و سعی در القا» مخالفت رقیب با نظام یا پشت کردن آنها به نظام جمهوری اسلامی دارد و از این طریق با تشکیل نظام حلقات طولی انتقاد او را تا مرز مخالف با خدا و پیامبر و رهبری تفسیر می کنند و سپس نتیجه دلخواه را طلب می نمایند.

 "خود نظام پنداران" در برابر هر خواستی چنان واکنش نشان می دهند که گویی موجودیت نظام به خطر افتاده است طرف دیگر این صحنه را "خود مردم انگاران"تشکیل می دهند آنانکه بحکم رقابت از صحنه حضور در قدرت بازماندهاند. جبهه مقابل دولت تشکیل دادهاند، اینان اگرچه در مقیاس انتخابات اقلیت می باشند اما برای مبارزه از خصلت "خود مردم انگاری" بهره می برند خواست خود را خواسته کل مردم می شمارند و سعی در نمایش تقابل عملکرد دولت و مردم را دارند خود نظام پنداران در بسیاری موارد خود را در جایگاه خدایی می نشانند و دینداری این و آن را اندازه می گیرند و با زبان آتشین اذهان مردم را بر علیه مخالفین می شورانند و جامعه را از خطر منتقدین خود با انگ های گوناگون برحذر می دارند "خود مردم انگاران "هم در جایگاه مردم می نشینند و به نام و از زبان آنها سخن می رانند و حریف را کودتاچی بر می شمارند و باژستی پیامبرانه و رحیمانه در قالب نصیحت قیم مآبانه و گاه در قالب الحذر الحذر به تخریب و تشکیک مخالف خود می پردازند و از آنان به نام جاهل و ظالم وضال و مضل نام می برند.

اگر تصویر فوق محصول ذهن منفی نگارنده تلقی نشود و آسیب شناسی رفتار امروز سیاسیون باشد.آنگاه باید گفت صحنه سیاست امروز ایران از افراطی سلفی تا معتدل اخوانی در سطوح مختلف با دوز بالا را شامل می شود و قشری گرایی و دگماتیسم سیاسی ویژگی های بارز این رفتار می باشند کسانی که ژست خردورزی می گیرندبه سادگی در هنگام بحران ها میانه روی و پختگی را به باد ناسزا و تازیانه طعنه و شناعت می گیرند، در نتیجه تعصب و خشونت از ثمره های بسیار طبیعی چنین وضعیتی است بطوری که کمترین حد آن در تکفیر،تحقیر و تفسیق و بایکوت دیگران تبلور میابد با اینکه از نظر تاریخی روابط استبدادی از مناسبات سیاسی فراتر رفته و به صورت فرهنگ استبدادی در اعماق ذهن و شخصیت ما ایرانیها ریشه دوانیده است و به صورت اتوماتیک یکی از ویژگی های فرهنگ استبدادی مطلق بینی و مطلق خواهی،  اغراق گویی و گزافه  گویی، خودمحوری، خود مطلق بینی و فرافکنی است.

اما فجایع سیاست نباید باعث شود دیدگان خرد و ایمان کور شود کشور در این بحران های پرفتنه سخت نیازمند قانون و اخلاق است،این دو همان چیزهایی هستند که این روزها به آسانی در هیجان،خشم و هوس گم شده اند.

جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته

«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛ گرچه در این هفته مهرماه به پایان رسید ولی کرامت آغوش گشود و در نخستین روز از ماه با کرامت ذیقعده کریمه اهل بیت حضرت معصومه (س ) و شفیعه روز جزا ایام را به نام خود مزین نمود. در این روزهای پرفیض و پردرخشش همچنین ایران اسلامی برای برپایی سالروز میلاد ولینعمت خود حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام آماده می شود و امید است که محتوای این برنامه ها و مراسم ها علاوه بر جشن و سرور بر محور گسترش و تعمیق سیره رضوی در رفتار آحاد جامعه متمرکز گردد.

در این هفته تهران میزبان رئیس جمهور سنگال و رئیس دوره ای سازمان کنفرانس اسلامی بود که برای چهارمین بار طی سه سال گذشته به کشورمان آمد و در این سفر علاوه بر راههای گسترش روابط دو کشور پیرامون همبستگی کشورهای اسلامی و راهکارهای حمایت از ملت مظلوم فلسطین بحث و تبادل نظر شد. آقای عبدالله داد رئیس جمهور سنگال در مدت اقامت دو روزه خود با رهبر معظم انقلاب نیز دیدار کرد. در این دیدار حضرت آیت الله خامنه ای پیگیری مساله فلسطین را مهمترین وظیفه سازمان کنفرانس اسلامی خوانده و تاکید کردند امروز فلسطین مظلوم نیازمند حرکتی محکم درست و حساب شده در دنیای اسلام است.

رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به ریاست کشور سنگال بر سازمان کنفرانس اسلامی افزودند : هدف از تشکیل این سازمان پیگیری مسئله فلسطین است لذا سازمان کنفرانس اسلامی مسئولیت مهم و ظرفیت زیادی برای ایفای نقش در موضوع فلسطین دارد. حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به پشتیبانی قدرتهای استکباری و برخی دولتهای کشورهای اسلامی از رژیم صهیونیستی خاطرنشان کردند : « خواست ملتهای مسلمان کمک به فلسطین است و جا دارد سازمان کنفرانس اسلامی با حمایت از مظلومان فلسطینی دردل مردم فلسطین امید ایجاد کند » .

در این هفته جنایت عوامل استکبار در انفجار تروریستی محل همایش فرماندهان سپاه با سران طوایف بلوچ در ایرانشهر که باعث شهادت 41 تن از هموطنان خدوم شد قلب مردم ایران را مالامال از اندوه ساخت و در عین حال آتش انتقام و برخورد جدی با عوامل ناامنی را شعله ور ساخت . به دنبال واگذاری مسئولیت تامین امنیت منطقه سیستان و بلوچستان به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و اتخاذ راهبرد امنیت پایدار و بومی با بهره گیری از ظرفیت های منطقه ای و مردمی و انتصاب یکی از یادگاران و فرماندهان سرافراز دوران هشت سال دفاع مقدس برای این امر مهم و دستاوردهای موثر در این عرصه استکبار جهانی با تحریک ایادی سرسپرده و مزدور خود در منطقه نشست مردمی سپاه پاسداران با طوایف و مردم بومی منطقه را مورد اقدام کور تروریستی خود قرار داد و جمعی از فرماندهان مردمی و سران طوایف بلوچ را به شهادت رساند.

بی تردید این اقدام جنایت بار در راستای استراتژی شیطانی بیگانگان و دشمنان زخم خورده نظام و انقلاب در شکستن وحدت شیعه و سنی و ایجاد انشقاق بین صفوف متحد و یکپارچه ملت ایران و تضعیف کارکردهای مردمی و امنیت آفرین در منطقه محروم جنوب شرق کشور و نیز انتقام از تعامل و مشارکت ورزی مردم منطقه در این صحنه صورت پذیرفت ولی لازم است نیروهای انتظامی و امنیتی کشور با قاطعیت در مقابل شرارت و توطئه آفرینی مزدوران استکبار بایستند و آنها را از صفحه روزگار محو نمایند; همانگونه که رهبر معظم انقلاب در پیام تسلیتی به مناسبت شهادت این عزیزان تاکید کردند دست قدرتمند نظام اسلامی باید متجاوزان به جان و مال و امنیت مردم را به سزای اعمال خیانتکارانه شان برساند. این یک خواست ملی است که تروریسم شومی که حمایت اهریمنی دشمنان امنیت و وحدت ملت و سازمانهای جاسوسی برخی دولتهای استکباری پشت سر آن قرار دارد هرچه سریعتر با عزم راسخ نیروهای جان برکف از ریشه خشکانده شود و اهالی منطقه مظلوم سیستان و بلوچستان و مردم وفادار آن خطه برای همیشه احساس آرامش و امنیت کنند.

این هفته صحنه بین المللی نیز شاهد حوادث و رخدادهای متعددی بود. کشیده شدن انتخابات افغانستان به دور دوم بازتاب گزارش « گلدستون » در مورد جنایات رژیم صهیونیستی در غزه تشدید ناآرامی ها و تشنجات داخلی در پاکستان و بالاخره ادامه بلاتکلیفی در لبنان بر سر تشکیل کابینه از اهم رویدادهای هفته جاری بود.

در افغانستان سرانجام کمیسیون انتخاباتی پس از حدود دو ماه که از انتخابات ریاست جمهوری می گذرد نظر نهایی خود را اعلام کرد. مطابق گزارش این کمیسیون هیچ یک از کاندیداها نتوانستند حدنصاب پنجاه بعلاوه یک درصد آرا را کسب کنند و در نتیجه انتخابات به دور دوم کشیده شد و دو کاندیدای حائز اکثریت یعنی حامد کرزای و عبدالله عبدالله برای بار دوم در 16 آبان ماه به رقابت خواهند پرداخت . کسانی که مسائل افغانستان را دنبال می کنند به سادگی می توانند تشخیص دهند که این یک نتیجه مصلحتی است که تصمیمات آن در محافل خارج از افغانستان و توسط قدرتهای متنفذ گرفته شده است . البته این بدان معنی نیست که در انتخابات افغانستان تقلب صورت نگرفته باشد نکته این است که اگر غرب تشخیص می داد حفظ وضعیت موجود یعنی حمایت از ادامه حکومت حامد کرزای مطابق منافع غربی هاست قطعا نتیجه اینگونه رقم نمی خورد ولی با اعلام نتایج کنونی تردیدی نمانده است که غربی ها حاضر نیستند به هر قیمت از بقای کرزای دفاع کنند. به عبارت دیگر حفظ حامد کرزای برای غربی ها تا آن حد حیاتی نیست که به بهای تشدید وخامت اوضاع بحرانی افغانستان از وی پشتیبانی کنند. تحولات جدید اگرچه تا حدی می تواند التهاب را موقتا از صحنه سیاسی افغانستان دور سازد ولی نمی تواند راه حل مطمئن و با دوامی باشد و روزهای آینده و با نزدیک تر شدن برگزاری دور دوم انتخابات بازگشت تشنج سیاسی محتمل است.

وضعیت در پاکستان نیز در هفته جاری بحرانی بود و این کشور دستخوش انفجارهای متعدد و چندین حمله تروریستی بود که موجب شد ارتش عملیات گسترده ای علیه شورشیان ترتیب دهد. چند ماه قبل نیز ارتش پاکستان تحت فشارهای آمریکا و همچنین به منظور مواجهه با شدت گرفتن حملات افراطیون مذهبی حملات سنگینی را علیه مناطق تحت نفوذ طالبان پاکستان یعنی « دره سوات » صورت داد که نه تنها حملات تروریستی کاهش نداشت بلکه شدیدتر نیز شده است . حملات انفجاری مهیب طی هفته گذشته به مراکز ارتش که تلفات سنگینی بر نظامیان و غیرنظامیان وارد ساخت موجب شد که ارتش پاکستان وزیرستان جنوبی را مور حمله قرار دهد. در این ارتباط اعلام شد که ارتش شهر مهم « کوکتای » را که پایگاه اصلی طالبان پاکستان و زادگاه « بیت الله محسود » رهبر معدوم طالبان این کشور می باشد بازپس گرفته است . بهرحال آنچه که از شواهد و حوادث اخیر پاکستان برمی آید چشم انداز تحولات این کشور همچنان غبارآلود و مبهم است و گشایشی در بن بست موجود امنیتی سیاسی این کشور دست کم در آینده نزدیک مشاهده نمی شود.

هفته جاری بازتاب گزارش ریچارد گلدستون رئیس کمیته حقیقت یاب سازمان ملل در غزه ادامه یافت و واکنش های جدیدی را در منطقه و جهان برانگیخت . جنبش حماس که پیشتر از تصویب این گزارش در شورای حقوق بشر سازمان ملل استقبال کرده بود در موضع گیری جدید اعلام کرد آماده پاسخگویی به ابهامات موجود در این گزارش علیه حماس است . گزارش گلدستون رژیم صهیونیستی را به دلیل تهاجم گسترده سال گذشته به غزه محکوم و رهبران این کشور را تلویحا به جنایت جنگی متهم نمود و در عین حال اتهاماتی نیز متوجه حماس کرد. این در حالی است که آمریکا و برخی کشورهای اروپایی می کوشیدند از تصویب گزارش مذکور جلوگیری کرده و یا اینکه آنرا به تعویق اندازند.

این گزارش اگرچه حجم و گستردگی جنایات رژیم صهیونیستی را بسیار کمتر از آنچه که مورد انتظار جامعه جهانی بود مورد اشاره قرارداده است ولی با این حال تصویب آن موفقیتی برای جبهه ضدصهیونیستی و به خصوص مردم مظلوم غزه به حساب می آید و شکست دیگری بر شکستهای چندسال اخیر در کارنامه رژیم صهیونیستی می افزاید. همانگونه که انتظار می رفت آمریکا و برخی دولتهای اروپایی حامی رژیم صهیونیستی نتوانستند نارضایتی خود را از این گزارش بروز ندهند و بدون تردید در راه پیشرفت این مصوبه و کشانده شدن پرونده رژیم صهیونیستی به شورای امنیت و یا دادگاه های بین المللی مانع تراشی خواهند کرد ولی در هر حال این گزارش بر بخشی از واقعیات های موجود یعنی قانون شکن بودن و ماهیت جنایتکارانه رژیم صهیونیستی و مظلوم و محق بودن طرف فلسطینی تاکید کرد و آنرا در عرصه قضاوت جامعه جهانی قرار داد.

تحول دیگر در صحنه بین المللی ادامه بن بست در تشکیل کابینه لبنان بود که پس از گذشت 4 ماه همچنان این کشور بدون دولت مانده است . پس از آنکه « سعد حریری » رئیس فراکسیون اکثریت مجلس و رهبر جریان غربگرای « المستقبل » از سوی رئیس جمهور لبنان برای بار دوم مامور تشکیل کابینه گردید تاکنون نتوانسته است کابینه خود را معرفی کند. جناح های رقیب سیاسی لبنان بر سر ترکیب کابینه و وزارتخانه های سهمیه خود اختلاف دارند. گروه معارض که به گروه « هشت مارس » نیز موسوم است و متشکل از چند تشکل و حزب سیاسی از جمله جنبش حزب الله است خواستار 11 وزارتخانه است ولی گروه « 16 مارس » در تقسیمات کابینه تعیین 16 وزیر را به خود اختصاص داده چهار وزیر را به رئیس جمهور و 10 وزیر را نیز به هشت مارس مختص ساخته است . ساختار سیاسی لبنان اگرچه به دلیل تفرق و تنوع گرایش ها دارای ویژگی خاصی است که زمینه اختلاف دیدگاه و سلایق را ایجاد کرده است ولی نباید نقش طرفهای خارجی به خصوص آمریکا فرانسه و عربستان و برخی کشورهای دیگر را در عمیق تر شدن بحران سیاسی این کشور نادیده گرفت . این دولتها به دلایل واهی خود را محق در دخالت در لبنان می دانند و همین دخالت های ناخواسته و گستاخانه موجب شده است تا سایه تفرقه و تنش های سیاسی از کشور لبنان دور نشود.

حیات نو:از حل کردن تا جمع کردن

«از حل کردن تا جمع کردن»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی حیات نو به قلم شهریار ایزدپناه است که در آن می‌خوانید؛
مدتى است درباره مقولاتى نظیر آشتى ملی، وحدت ملی، حل اختلاف و ... فراوان گفته و شنیده مى‌شود، مباحثه و حتى منازعه در مى‌گیرد، بدون آنکه مفهوم این مقولات چندان روشن و آشکار باشد.

از لابه لاى سخنان و مواضع افرادى که به عنوان طراحان ایده‌هاى آشتى یا وحدت ملى شناخته شدند نیز مى‌توان کم و بیش این واقعیت را دریافت که آنها خود نیز راه‌حل و سازوکار روشنى براى تحقق ایده خود در اختیار ندارند. از نیات و انگیزه‌هاى طراحان این ایده‌ها نیز درمى‌گذریم که اگرچه در نیت خیر و دلسوزانه برخى از طراحان، طرح‌هاى آشتى ملى یا وحدت ملى تردیدى نیست؛ اما کشف نیات افراد نیز ممکن نیست. شاید یکى از دلایل عدم موفقیت این طرح‌ها که با هدف حل مشکل و بحران سیاسى موجود در جامعه طراحى شده‌اند...

عدم توجه به تمامى واقعیت‌ها و داده‌هاى سیاسى و اجتماعى پس از انتخابات یا پاره‌اى الزامات و محدودیت‌هاى برخى جریان‌ها و افراد سیاسى براى نادیده گرفتن آنهاست. به این ترتیب طرح‌ها و طراحان با مشکلاتى از این دست مواجهند. شاید برخى علاقه‌مندان عرصه سیاست را تصور بر آن بود که فقدان طرح و برنامه روشن و منقح براى فیصله دادن به بحران، علت اصلى تداوم وضعیت کنونى است.

به این معنى که طرفین این مخاصمه سیاسى دامنه‌دار که پس از انتخابات به اوج خود رسید، اینک در وضعیت آماده به آشتی، مصالحه یا سازشند و تنها در این میان برنامه و نقشه‌هایى براى رسیدن به تفاهم، مفقود است. اگر این چنین بود البته امکان داشت که از طى شدن گامى براى نزدیک شدن به تفاهم سخن گفت اما اخیرا و پس از آخرین مصاحبه مهندس موسوى که همین هفته انتشار یافت و پس از شنیدن این جمله شگفت‌انگیز از زبان او مبنى بر اینکه هیچ تماس مستقیمى در این رابطه با مهندس موسوى گرفته نشده و نامه‌نگارى یا مذاکره‌اى هم با ایشان صورت نگرفته و اساسا کارى در این زمینه انجام نشده؛ سوالى بزرگ ذهن را به خود مشغول مى‌کند. حقیقتا آنها که از طرح آشتى و وحدت سخن مى‌گویند، چگونه الگو یا اساسا تصورى از آشتى در ذهن دارند. شرایطى را تصور کنید که از آشتى و ترک مخاصمه میان دو طرف مدت‌ها مى‌شنوید بعد ناگهان در مى‌یابید که یکى از طرفین دعوا اصلا مورد مذاکره و بحث و مشورت قرار نگرفته است. اتفاقى به غایت عجیب و غیرقابل فهم.

اگر براى طراحى و تدوین طرحى که دور کردن جامعه را از آشوب و التهاب هدف گرفته، میرحسین موسوى که کاندیداى معترض به سلامت انتخابات است، طرف اصلى مذاکره نبود و سخنان او شنیده نشده چه کسى مى‌تواند در این جایگاه قرار گرفته طرف مشورت شود؟ ترک مخاصمه و حل دعوا همواره اصولى ثابت و تکرار شونده در منازعات گوناگون دارد. باید نخست نظرات، دیدگاه‌ها، مطالبات و اعتراضات دو طرف را شنید. سپس تلاش کرد با توجه به ویژگى‌ها، توانایى‌ها و پتانسیل‌هاى هر طرف، به نقطه‌اى مرضى الطرفین رسید. این پروسه‌اى است که مى‌توان نام آشتى و مصالحه را بر آن اطلاق کرد. به این ترتیب باید گوشزد کرد که آنچه براى رسیدن به آشتى و وحدت لازم است گفت‌وگو و مذاکره است اما با فردى یا جریانى که یکى از دو طرف دعواست. شاید هم باید مشکل را جاى دیگر جست‌وجو کرد. آنجا که یک تفکر تندرو و افراطى که برخى ابزار قدرت را نیز در اختیار دارد، نه به حل مسئله و بحران که فقط به «جمع کردن» ماجرا مى‌اندیشد.
 
دنیای اقتصاد:تقلب یا مصلحت‌اندیشی

«تقلب یا مصلحت‌اندیشی»عنوان سرمقاله ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم محمود صدری است که در آن می‌خوانید؛دولت افغانستان، دو ماه پس از برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری این کشور، اعلام کرده است که هیچ‌یک از نامزدها به اکثریت آرا (50درصد به علاوه یک رای) دست نیافته‌اند و حالا باید حامد کرزای و عبدالله عبدالله در دور دوم انتخابات رقابت کنند. علتی که رسما برای ابطال شماری از آرای حامد کرزای و کشاندن آن به زیر حد نصاب پیروزی اعلام شده، تقلب در برخی حوزه‌های رای‌گیری بوده است. حال آن که یک ماه ونیم پیش کمیسیون انتخابات از احتمال پیروزی کرزای سخن گفته بود و حتی کرزای به اعتبار همان پیش‌بینی، دست‌کم یک پیام تبریک هم دریافت کرد.

حال پرسش این است که آیا علت اصلی کشیده شدن انتخابات به دور دوم، تقلب بوده است یا تقلب به علاوه ملاحظات دیگر. به احتمال زیاد، تقلب عامل یگانه و اصلی دو‌مرحله‌ای شدن انتخابات نبوده است؛ زیرا اگر چنین بود، شمارش و بازشماری آرای افغانستان (حدود 5/5میلیون رای) چندان کار دشواری نبود که دو ماه طول بکشد. طبق مصوبه کمیسیون انتخابات، قرار بود دو هفته پس از انتخابات، نتایج نهایی اعلام شود، اما این کار دو ماه طول کشید. ظن غالب این است که این دو ماه بیشتر صرف مذاکرات شده است تا شمارش و بازشمارش آرا.

افغانستان از حدود یک دهه پیش، به لحاظ حقوقی کشوری آزاد و دموکراتیک به شمار می‌رود و قاعدتا در چنین کشوری، رای‌دهندگان، تعیین‌کنندگان اصلی مسیر سیاسی کشور به شمار می‌روند، اما واقعیت چیز دیگری است.اولا، هنوز نقش شیوخ و سران قبایل و طوایف افغانستان در سمت‌گیری قدرت، مهم و تعیین‌کننده است. ثانیا، افغانستان اکنون یک موضوع و مساله بین‌المللی است که سیاست داخلی آن از تحولات جهانی به ویژه اراده کشورهای عضو ائتلاف جهانی و در راس آنها ایالات متحده تاثیر می‌پذیرد.تلفیق این دو پدیده موجب شده است که رویکرد سیاسی در افغانستان، بسیار بیش از آنکه تابعی از افکار عمومی به معنای مصطلح آن باشد، از فرهنگ مذاکره و مصالحه که در افغانستان سابقه‌ای دیرینه دارد، تاثیر بپذیرد.

در واقع، چه در انتخابات افغانستان تقلب امری واقعی و فراگیر بوده یا اینکه درباره آن بزرگنمایی شده باشد، حکومت کابل نمی‌توانست آن را نادیده بگیرد. زیرا اگر حامدکرزای بر منصبی می‌نشست که زیر آن رودخانه مواج بدگمانی و شائبه تقلب در حرکت بود، هم روابطش را با قبایل و طوایف شمال و غرب افغانستان که پایگاه رای رقیب اصلی وی عبدالله عبدالله بود، تخریب می‌کرد و هم اینکه اعتبار حقوقی و اقتدار اخلاقی دولتش خدشه‌دار می‌شد و رابطه‌اش را با دموکراسی‌های غربی به خطر می‌انداخت. اینکه آمریکا تصمیم‌گیری درباره تقویت جبهه ضد القاعده و طالبان را به حل و فصل نهایی مساله انتخابات موکول کرده است، برای کرزای نشانه روشنی بود و احتمالا بر تصمیم وی مبنی بر پذیرش مرحله دوم انتخابات بی‌تاثیر نبوده است.

حامد کرزای با شناخت دقیقی که از مناسبات اجتماعی و سیاسی کشورش دارد، می‌داند که اداره کشور بحران‌زده افغانستان بدون حمایت همه یا دست کم بیشتر طیف‌های قومی و سیاسی ناممکن است و حتی اگر او بتواند به لحاظ قانونی جایگاه خود را تثبیت کند، بدون رضایت دیگران، کاری از پیش نخواهد برد. بنابراین، محتمل‌ترین دلیلی که کرزای برای تن دادن به اعتراض نامزد مخالف خود داشته، نیاز ملکداری او به حمایت سراسری است. اگر کرزای در دور دوم انتخابات پیروز شود، حتی اگر با آرای کمتری نسبت به وضع کنونی به ریاست جمهوری برسد، حتما مقتدرتر خواهد شد و اگر رقیبش به پیروزی برسد، نام کرزای به عنوان کسی که راه انتخابات آزاد را در کشورش هموار کرده است، ماندگار خواهد شد.

مردم سالاری:تاملی در واژه اصولگرایی

«تاملی در واژه اصولگرایی»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم محسن دقت دوست است که در آن می‌خوانید؛موضوع تعاریف حزبی که از واژگان اصول صورت می گیرد و جماعت "اصولگرا" را زیر چتر حمایتی این تعریف قرار می دهد  یا جماعتی دیگر را از این محدوده خارج می سازد از موضوعات مهمی است که کمتر به آن پرداخته شده است. مسلم است که در عالم سیاست بین گروه ها و احزاب مختلف و حتی در یک گروه که تحت عنوانی واحد به فعالیت می پردازند، بسته به برداشت های مختلف و سلائق اجرایی متنوع موجود، تعاریف متعددی راجع به مبانی اعتقادات سیاسی و شیوه های عملکردی وجود دارد.

کما اینکه مجموعه اصلاح طلبان در فصول انتخاباتی که نمایی از افتراقات و اشتراکات مورد اشاره را عیان می سازد عملا به دو شعبه سنتی و عملگرا تقسیم می شوند. با این وجود قواعدی وجود دارند که گروه های همسو و شکل دهنده به مجموعه هایی با اسم و رسم یکسان را با حلقه های پیوندی بیشتری نسبت به نقاط تمایز مشخص کند. بدیهی است که این پیوندها در رابطه با طیف اصولگرا باید نمود بیشتر و انعطاف کمتری داشته باشد. چرا که با وجود تعاریف عمومی و واسعی که نسبت به تفکر و منش اصولگرایی ارائه می شود و مطابق آنها فعالیت سیاسی خارج از حوزه اصولگرایی عملا وجود خارجی ندارد، نفس گرایش داشتن به اصول که ذهن را به سمت پیروی از یکسری موازین محکم و لایتغیر سوق می دهد طبعا اجازه مانور کمی را روی متغیرهای سیاسی فراهم می سازد.

تمامی این تفاسیر مبتنی بر تعاریف عرضه شده و تعابیر شخصی در مورد مرام سیاسی اصولگرایی بوده و قابل رد یا تایید هستند. در مقابل این نظریات، عملکردهایی وجود دارند که تحلیل محتوای پاره ای از آنها نشان می دهد با هیچکدام از این تعاریف سازگاری ندارند. محض نمونه می توان به فراز و فرود رفتار انتخاباتی اصولگرایان در انتخابات مجالس هفتم و هشتم با روش های بدیعی که برای دستیابی به وحدت به کار بردند و ریاست جمهوری نهم با آن تکثر عجیب و غریب اشاره کرد.

در راس همه اینها حمایت حداکثری اصولگرایان در انتخابات دهم ریاست جمهوری از محمود احمدی نژاد که کمترین شاخص پایبندی به اصول مورد نظر همان اصولگریان را طی دوره نخست ریاست خود بر قوه مجریه  چه در شعار و چه در عمل - بروز داد و این خود چالش و ابهامی است که با گذشت بیش از پیش زمان اثرات عمیق تری را بر اصولگرایان خواهد گذاشت.

به هر حال این مبحث بسیار پردامنه است و نیازمند بررسی جامع. آنچه باعث شد گریزی کوتاه به این موضوع داشته باشم، مشاهده نقل قولی از آقای محمدنبی حبیبی دبیر کل حزب موتلفه اسلامی در روز دوشنبه بود در مورد دیدگاه انتخاباتی این حزب اصولگرا مبنی بر آنکه: "معتقدیم در انتخابات، (فرد) صالح رای آور نسبت به (فرد) اصلح رای نیاور در پشتیبانی ما ترجیح دارد". البته ایشان در ادامه می افزایند که هر دو شخص مذکور باید حداقل کف مطالبات اصولگرایی را داشته باشند. اما به نظر این توضیح نیز رافع ابهامات شکل گرفته نیست. مگر آنکه معیارهای جدیدی را پایه شناخت خود از این مجموعه و استنباط یا پیش بینی تصمیمات و تحرکات آن قرار دهیم.

هنگامی که پای تئوری پردازی در میان است و دوستان اصولگرا به ارائه تعاریف نظری از سیاق سیاسی خود می پردازند، از اصولی صحبت می کنند که پایبندی به آنها نمی تواند محل نسبیت گرایی و رتبه بندی باشد. پس ابتدا باید به این مساله پرداخت که از دید اصولگرایان چگونه و با چه ملاکی یک نفر "صالح" و دیگری "اصلح" می شود؟ زیرا در این صورت باید قائل بود به اینکه اعتقاد و فرمانبری از اصول اموری مشروط و دارای نوسان هستند و اشخاص مختلف را می توان به نسبت دوری و نزدیکی به این اصول درجه داد.  احتمال دیگر آن است که تعابیر و شاخص هایی که از اصول عرضه می شوند را متغیر و دارای طیفی از کیفیت های مختلف بدانیم.

 نکته بعدی این است که حتی اگر به فرض چنین تمایزی را طبق موازین اصولگرایی مشروع بدانیم، با نظرداشت تعاریف ذکرشده ترجیح صالح بر اصلح چگونه توجیه می شود؟ اگر قرار است احزاب اصولگرا برنامه های سیاسی خود را طبق قواعد مرسوم و رایج مابین سایر گروه ها پیاده کنند، چرا باید تحت لوای نامی به فعالیت بپردازند و در نتیجه از مواهب ظاهری و باطنی این نام استفاده نمایند که سایرین شاید نزدیک تر باشند به آن، ولی همواره "گیوتین" دوری از اصول و سایر اتهامات همراستا بالای سرشان باشد؟

این نکات در کنار ابهامات فراوانی که مواضع مختلف و بعضا متناقض اصولگرایان در انتخابات اخیر و جریانات بعدی آن وجود داشته و در اقشار منتسب به هواداری از آنان نیز جلوه دارد، ضرورت یک بازتعریف و خانه تکانی را در این جناح یادآور می شود.

قدس:اقتدار و دانش بومی دستاورد سه دهه تحریم

«اقتدار و دانش بومی دستاورد سه دهه تحریم»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی قدس است که در آن می‌خوانید؛پیشینه تحریم ایران از سوی غرب به سالهای آغازین انقلاب اسلامی برمی گردد. غرب و بخصوص آمریکا پیش از انقلاب، ایران را جزیره ثبات در خاورمیانه می دانستند که می توانست به خوبی نقش ژاندارم منطقه را برای آنها ایفا کند، اما این جزیره ثبات ناگهان و برخلاف پیش بینی ها، به جزیره ای ناامن برای مستکبران تبدیل شد.

انقلاب اسلامی سبب شد همه معادلات آمریکایی ها برای استفاده از ایران در راستای حفظ منافع غرب در خاورمیانه و حتی آسیا به هم بریزد. این موضوع آن قدر برای غربیها گران آمد که برژینسکی، مشاور کارتر -رئیس جمهور وقت آمریکا- بصراحت گفت: «آمریکا برای تغییر حکومت در ایران حتی از گزینه نظامی نیز استفاده خواهد کرد» که چندی بعد این مسأله از سوی کارتر نیز مورد تأکید قرار گرفت.
در حقیقت، این واکنشها از عمق ناراحتی غرب حکایت می کرد و آنها از همان زمان در صدد ایجاد بحران برای ایران برآمدند که یکی از این راه ها تحریم اقتصادی بود.
غرب حتی گزینه نظامی را با تحریک صدام برای حمله به ایران نیز در دستور کار قرار داد و در شرایطی که ایران از ارتشی مستقر و توان لازم برخوردار نبود، غربیها نه تنها سلاح که حتی سیم خاردار که وسیله ای کاملاً دفاعی است، در اختیار ایران قرار نمی دادند و از ارسال محموله های دفاعی برای ایران جلوگیری می کردند.

اما این تحریمها تنها باعث ایجاد وحدت بیشتر در میان مردم کشورمان شد و امام خمینی(ره) در بیاناتی، تحریمها را به فال نیک گرفته و اعلام کردند: «ما مرد رمضان هستیم و از محاصره ها سربلند بیرون خواهیم آمد.»

این آرمان به حقیقت پیوست و جمهوری اسلامی ایران، نه تنها جنگ را با موفقیت پشت سر گذاشت، بلکه دو دستاورد مهم را نیز برای خود به ارمغان آورد، اول اینکه توانست با کمک متخصصان داخلی به دستاوردهای بزرگ علمی و تهیه نیازهای خود دست یابد و مهمتر آنکه تحریمها باعث ایجاد وحدت هرچه بیشتر بین گروه های مختلف جامعه و آشکارتر شدن ماهیت استبدادی کشورهای تحریم کننده شد. در واقع، ایران اسلامی عملاً از سه دهه تحریم، قدرت، دانش بومی و وحدت بیشتر مردم خود را به دست آورد.

اکنون در آغاز دهه چهارم انقلاب اسلامی، شرایط با گذشته بسیار تفاوت کرده است، زیر بناهای اقتصادی ثبات بیشتری یافته اند، نیروهای نظامی به مراتب توانمندتر از اوایل انقلاب هستند و بویژه دانشمندان ما در عرصه علم به پیشرفتهای انکارناپذیری دست یافته اند. بی گمان این شرایط ما را در ادامه مسیر استوارتر خواهد ساخت و بدون تردید تحریمها نمی توانند تأثیر روزهای ابتدای انقلاب را داشته باشند، ضمن اینکه غرب با اعمال تحریم بیشتر، سرمایه اجتماعی ایران را افزایش خواهد داد و راه را بر خود دشوارتر خواهد کرد.

باید اذعان نمود، آمریکا و رژیم صهیونیستی از زمان ورود جمهوری اسلامی به باشگاه هسته ای جهان، با وجود تأکیدات آژانس بین المللی انرژی هسته ای مبنی بر صلح آمیز بودن فناوری هسته ای ایران، تلاش می کنند با فرافکنی و تبلیغات رسانه ای، مانع از ادامه حرکت دانشمندان کشورمان شوند و اساساً به همین بهانه سعی دارند با اعمال تحریمهای جدید، افکار عمومی جهان را منحرف کرده و به پروژه «ایران هراسی» دامن بزنند.

آنها همچنین پس از حوادث انتخابات تصور کردند شرایط برای اعمال فشار بیشتر بر ایران فراهم شده است و می توانند در مذاکرات هسته ای امتیازهای زیادی از کشورمان بگیرند؛ زیرا گمان داشتند حکومت ایران با اغتشاشهای فتنه گران تضعیف شده است و دولت نمی تواند در مذاکرات هسته ای کارآمدی لازم را داشته باشد، ولی بر خلاف این تصور، مذاکرات هسته ای از سوی کشورمان با قدرت دنبال شد و مذاکره کنندگان توانستند احساس شکست را به وضوح به آنها تحمیل کنند تا آنجا که حتی رسانه های غربی با انتقاد از کشورهای خود از قدرت و دقت عمل ایرانی ها ابراز شگفتی کردند.

این شرایط باعث شد لابی صهیونیستی بار دیگر دست به کار شود و برای فرافکنی موضوع تحریمها را به میان بکشد تا عقب نشینی غرب در پرونده هسته ای ایران در سایه جنگ رسانه ای و تبلیغاتی رنگ ببازد. اما نکته مهم آن است که خود آنها نیز به خوبی می دانند این تحریمها، نه تنها تأثیر چندانی بر کشور ما ندارد، بلکه آن گونه که تجربه نشان داده است، باعث سوق دادن جامعه به سوی همگرایی می شود.

چندی پیش حتی کالین پاول در مصاحبه ای گفته بود: «هر گاه ما حرکتی برای اعمال فشار بر ایران انجام می دهیم، ایران از این فشار به طرز معجزه آسایی رها شده و نتیجه کار باعث وحدت بیشتر در جامعه ایرانی می شود.»

به نظر می رسد، باید این تحریمها را به فال نیک گرفته و متوجه باشیم کسانی که از این فشارها متضرر خواهند شد، خود کشورهای غربی بخصوص آمریکایی ها هستند که در شرایط شکننده اقتصادی نیز به سر می برند.

جالب آنکه کسانی مانند برژینسکی که زمانی از حمله نظامی به ایران سخن می گفتند، امروز از برخورد عزتمندانه با ایران می گویند و دریافته اند که با جمهوری اسلامی ایران نمی توان رفتاری همسان با برخی کشورها داشت.

  

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها