جام جم آنلاین گزارش میدهد
پرداختن به موضوعهای فانتزی و مسائلی خارج از چارچوب رایج سینمای ایران، کار سختی است. فیلمهای فانتزی، وحشت و... برخی از این گونههای سینمایی هستند. آیا فیلمنامه یک وجب از آسمان، گذشته از مشکلاتی که سوژههایی از این دست به لحاظ محتوایی دارند، مشکلات اجرایی نیز به همراه داشته است؟ برای ساخت این فیلم چه مسیری را طی کردید و چه مشورتهایی را گرفتید؟
ورودم به سینما از حوزههای متعدد هنری و براساس تعلق من به باورهای دینی بوده است. این مساله برایم اصل است. در نتیجه میکوشم موضوع هایم را منطبق با این نگاه انتخاب کنم. فیلمنامهای را که مینویسم به افراد مختلفی ارائه میکنم و از آنها نظر میخواهم. فیلمنامه یک وجب از آسمان نیز همین طور بود و تغییرات فیلمنامه نسبت به نسخه اولیه متاثر از نظرهای مختلف دوستان و همفکرانم بوده است.
به نظرم شما تمایل دارید همان مسیری را در سینما بروید که کارگردانهایی مانند مجید مجیدی، رضا میرکریمی، مجتبی راعی و... طی میکنند. یعنی سینمایی که چندان توجهی به جنبههای ظاهری دین ندارد، اما محتوایی کاملا مذهبی و دینی دارد.
این تعریف را دوست دارم و با آن موافقم، اما فکر میکنم در قالب سینمایی تفاوتهای عمده و آشکاری بین 2 فیلم من با نمونههایی که نام بردید، باشد. بعلاوه تمام سینمای مجید مجیدی این گونه نبوده است. بجز فیلمهایی مثل رنگ خدا و تا حد زیادی باران، غالب آثار مجید مجیدی صبغه اجتماعی دارد.
طبیعتا جایگاه چنین سینمایی هم فقط بخش دولتی است و بخش خصوصی تمایلی به تولید چنین فیلمهایی ندارد.
در شرایط امروز میبینیم که بخش دولتی نیز کمکم به سمت سینمای بدنه، گیشه و تجاری تمایل نشان داده و در چنین شرایطی ساخت این گونه فیلمها خیلی مشکل است و سرمایهگذار خصوصی وارد کار نمیشود و البته حق هم دارد. در جایی که غالب متولیان و زمامداران کلان فرهنگی، نگاه غیرفرهنگی دارند، چنین عدم مشارکتی از سوی بخش خصوصی کاملا طبیعی است.
در سینمای غرب بویژه هالیوود فیلمهای زیادی از این دست میبینیم که با سرمایهگذاری خصوصی ساخته میشود. این فیلمها هرچند نسبت به آثار تجاری خیلی موفق نیستند، همچنان بر تولید آنها اصرار وجود دارد. فیلمی مانند «شک» ساخته جان پتریک شانلی که سال گذشته ساخته شد و فیلمی اخلاقگرا و عمیقا دینی است یا فیلم «کوندون» مارتین اسکورسیزی بدون هیچ ستاره هالیوودی از این دسته فیلمهاست. در شرایطی که سینمای هالیوود همچنان علاقهمند به تولید چنین فیلمهایی است ما در سینمای خودمان تمایل چندانی به تولید این فیلمها نمیبینیم. متاسفانه در کشور ما بیشتر از فیلمهایی استقبال میشود که شعار زده و خیلی رو است.
با توجه به خاستگاه فکری و هنری شما خیلیها تصور میکردند ورود شما به سینما منجر به تولید فیلمهای هنری و خاص خواهد شد، اما اکنون با این فیلم دوم این تصور کاملا از بین رفته و بخش هنری مهم است.
قطعا اهمیت دارد و من از تجربههایم در زمینه هنرهای تجسمی در این عرصه استفاده میکنم، اما تصور اشتباهی در سینما وجود دارد و آن این است که اگر کسی در حوزه تجسمی، نقاشی، گرافیک و... فعالیت میکند، حالا که وارد حوزه فیلم و فیلمسازی میشود باید در آثار او مناظر، تصاویر و کادرهای فوقالعاده زیبای نقاشی را ببینیم در صورتی که تعریف سینما کاملا متفاوت است. کسی که به سالن میآید برای دیدن فیلم میآید تا قصهای تعریف شود نه این که مناظر و قابهای زیبا ببیند. اگر به دنبال منظره زیبا باشد به گالری نقاشی میرود، اما استفاده از بیان تصویری و استفاده از نماد و نشانههای بصری از تجربه هایم در حوزه تجسمی است که قطعا استفاده میکنم و شما میتوانید نمونههایی از آن را در سکانسهای هر 3 فیلمم ببینید.
به نظر میرسد فردی که از حوزهای مانند تجسمی وارد این حرفه میشود، نگاه متفاوتتری نسبت به فردی دارد که از ادبیات وارد این عرصه میشود. چقدر میکوشید نگاه دقیق و ظریف گرافیکی را در فیلم خود بگنجانید؟
آن مقدار که لازم است و باعث نمیشود از این مدیوم دور شوم؛ آنقدر که برای مخاطبانم قابل فهم باشد.
داستانی که انتخاب کردید، کاملا فانتزی است. به عنوان بیننده احساس میکنم از این خط کلی پرش داریم؛ از حوزه فانتزی به واقعیت و از واقعیت به نگاه دینی. مثلا شما سعی کردید بازیگران کودک فیلم چهرههایی زیبا و عروسکی داشته باشد، اما موقعیت کاری آنها در خیابان خیلی به واقعیت پهلو میزند یا در مورد شخصیت فرشته، او ظاهری کاملا اسلامی دارد و حتی برای او تهریش هم انتخاب شده است. فکر نمیکنید چنین سوژهای کاملا متناسب با فیلمی فانتزی است؟ یا این که کاملا واقعی باشد؟ این دوگانگی را چگونه تفسیر میکنید؟
لفظ دو گانگی را قبول ندارم اما درباره فانتزی بودن، باید دید تعریف شما از فانتزی چیست و چرا این تعریف را به این فیلم اطلاق میکنید؟
فانتزی یعنی چیزی که در عالم واقعیت اتفاق نمیافتد. در فیلم شما هم مصداقهای این نگاه فانتزی مثلا جایی است که شخصیت اصلی داستان به آسمان میرود و میگوید در اینجا ویلا میسازیم، اینجا شمال شهر آسمان است و... اما چنین چیزهایی در واقعیت امکان ندارد. فیلم شما در بخشهای مختلف میان فضای واقعی و فانتزی رفت و آمد دارد. مخاطب نمیداند با فیلم چطور ارتباط برقرار کند.
براساس این تعریف شما فیلمی مانند دالان سبز را فانتزی میدانید؟
خیلی فانتزی نیست.
درسته، اما چرا به فیلم یک وجب از آسمان میگویید فانتزی. تعریف شما تعریف درستی برای فیلم فانتزی نیست. فیلمی مثل ماهی بزرگ یا ادوارد دست قیچی فیلمی فانتزی است، اما یک وجب از آسمان فاصله زیادی از این گونه سینما دارد، نه به دلیل نقصان یا بضاعت اندک جلوههای ویژه که به دلیل مضمون، پرداخت و قالب سینماییاش. نه من اعتقاد به فانتزی بودن این فیلم ندارم.
فیلمی مثل دالان سبز تا حدودی مایههای واقعی دارد. ما در عالم واقعیت هم آدمهایی داریم که صاحب کرامت هستند و شفا میدهند یا حجتهایی دارند.
من میخواستم به چیز دیگری برسم. قبول دارم ما در واقعیت هستیم، به فراواقعیت میرویم و برمیگردیم، اما دلیل این مساله چیست که ما مرتب میان فضای واقعی و غیرواقعی رفت و آمد داریم؟ اقتضای قصه برای طرح مضمون و معنایی دینی و اخلاقی.
چرا کاملا فانتزی نمیشود؟
چون در آن صورت فانتزی و کمدی بودن اصل میشد و دیگر کسی به معنا توجه نمیکرد. در چنین صورتی فیلم بیشتر صبغه سرگرمی و تفریح پیدا میکرد، اما در شکل فعلی من دارم درباره حرص و طمع و آز و سوداگری پایانناپذیر برخی آدمها صحبت میکنم که میتواند در زندگی ما رخ دهد.
هنگام پیش تولید بیشتر عوامل فیلم، سوالشان همین بود که این موضوع تخیلی فانتزی است یا واقعی؟ و من میگفتم واقعی است.
حضرت امام خمینی(ره) در تفسیر سوره حمد به این معنا اشاره دارند که وقتی صحبت از جهان پس از مرگ و بهشت و دوزخ میشود این طور نیست که ما به فضای فیزیکی دیگری میرویم بلکه حجابهای این علم از پیش چشم دنیایی ما کنار میرود و ما واقعیت را میبینیم (نقل به مضمون.) من میخواستم در فیلم خودم به بیان چنین معنایی نزدیک شوم.
فکر نمیکنید این تعدد مضمون برای سینما چندان مناسب نیست؟ در سینما میگویند فیلمی خوب است که یک موضوع و مضمون را بگیرد و تا پایان آن را دنبال کند؟ این مساله دایره مخاطبان را محدود نمیکند؟
شاید این برداشت شما باشد. اتفاقا بعضیها انتقادشان سادگی فیلم است. من اساسا به این اعتقاد دارم که در سینما چند وجه را با هم دنبال کنم. شاید این کار مشکل باشد، اما من دوست دارم سینمای من هم قصه بگوید و هم معانی مختلفی داشته باشد. شاید این مشکل شما با فیلم است.
فکر نمیکنید در همان سادگی میتوان معانی مختلفی را قرار داد؟
سعیام همین بوده و اگر اتفاق نیفتاده باشد، ایراد به من برمیگردد، اما با توجه به بازخوردهایی که میبینم کار از این وجه ناموفق نیست.
در فیلم شما شخصیت مفاخری، روزنامه خاصی را میخواند.
مشخص است کدام روزنامه است؟
بله.
البته ما سعی کردیم چنین نشود اما شما تیزبین هستید و مطبوعاتی بودنتان هم به شما کمک میکند.
در همین فیلم ماموران همان نهادی که این روزنامه را منتشر میکنند، بساط پدر را برمیچینند و بعد در جای دیگری از فیلم همانها برای تخریب خانه مراجعه میکنند. احساس میشود شما به دنبال نگاهی سیاسی هم در فیلم بودهاید. درست است؟
به هیچ وجه دنبال چنین نگاهی نبودم و منظور سیاسی نداشتم. فیلمنامه 8 سال پیش نوشته شد. در آن موقع هم نگاه سیاسی نداشتم و میخواستم صرفا قصهام را در بستر واقعیت تعریف کنم. شخصیت اصلی داستان دستفروش بود و بساط او جمع میشد. در هر شهری و در هرکجای دنیا این وظیفه را یک نهاد خاص و مشخص انجام میدهد. در این فیلم هم همین طور است و اصلا دلیل سیاسی ندارد. موقع فیلمبرداری سعی کردیم روزنامه به صورتی در تصویر استفاده شود که مشخص نباشد. الان نمیدانم شما چطور متوجه شدید.
به هر حال شما به عنوان گرافیست میدانید هر روزنامهای ویژگی خاصی دارد که میتوان حتی اگر تکهای از آن را ببینیم نوع آن را تشخیص دهیم.
شما چون روزنامهنگار هستی چنین نگاهی داری، ولی بعید است مخاطب عادی متوجه این موضوع شود.
نام فیلم موضوع را لو میدهد. در بخش ابتدایی فیلم، مفاخری به همسرش میگوید میخوای یک وجب از آسمان رو برات بخرم؟ شخصیتهای کودک فیلم هم همان ابتدا درباره این مساله با هم صحبت میکنند. بهتر نبود اسمی را انتخاب میکردید که معانی مختلفی در آن پنهان باشد؟
اسم یک وجب از آسمان به اندازه کافی ایهام دارد. هنوز هم معتقدم اسم جذابی است و به همین دلیل آن را عوض نکردم.
موقع نگارش فیلمنامه تصوری از مخاطب احتمالی فیلم داشتید؟ فکر میکردید فیلم اکران شود؟ با در نظر گرفتن این موضوع که فیلمهای کودک و نوجوان همیشه مشکل اکران دارند.
در یکی دو دهه اخیر در دنیا، سرعت تغییر همه چیز آنقدر زیاد شده که دیگر چیزی قابل پیش بینی نیست. ممکن است فیلمی امسال ساخته شود، اما زمان نمایش آن آنقدر با تاخیر همراه شود که در شرایط دیگری که ممکن است فیلم زمین بخورد، اکران شود. شرایط قابل پیشبینی نیست.
به همین دلیل من نمیتوانم با توجه به این شرایط به چنین چیزی فکر کنم.
در انتخاب بازیگرها سراغ طیفهای مختلف رفتهاید. مثل نادر سلیمانی که نقشهای متفاوتی را تجربه کرده و هومن سیدی که انتخاب هوشمندانهای برای نقش فرشته بوده، اما لادن طباطبایی به دلیل چهره و ظاهرش مناسب بازی و نقش زنان طبقه فرودست نیست. تیم بازیگری که در فیلم مقابل دوربین رفتند چقدر با انتخابهای اول و ایدهآل شما همخوانی دارند؟
در زمان نگارش فیلمنامه برای هر یک از شخصیتها، بازیگری را در نظر داشتم؛ اما میان زمان نگارش و ساخت فیلم فاصله زیادی افتاد، در نتیجه بعضی از اشخاصی را که در نظر داشتم چهره و حتی فیزیک اندام آنها تغییر کرد و دیگر مناسب آن نقشها نبودند. از آنجایی که ساختار فیلم به گونهای است که تقریباً میشود گفت به معنای متعارف نقش اصلی ندارد، تعدادی هم از قبول نقشهای پیشنهادی امتناع و حتی یکی دو نفر هم بصراحت این موضوع را اظهار کردند. بعضی نسبت به نقشی که به آنها پیشنهاد شده بود دستمزدهای بالایی تقاضا کرده بودند که خودم آنها را کنار گذاشتم، تعدادی هم به تحریک این و آن از همکاری با طرح فاصله گرفتند، چون جماعتی سخت ایستاده بودند که این فیلم ساخته نشود و البته هم هر چه از دستشان برمیآمد انجام دادند. در این میان تنها یک نفر بود که به صورت غیرمستقیم و بدون ذکر هیچ نشانی از فیلم و فیلمنامه به طور تلویحی پیشنهاد بازی او مطرح شد و ایشان که بازیگر نیستند اساسا تمایلی برای حضور در این جایگاه (بازیگری) هم نشان نداده بودند که بناچار از آن گذشتم (بهمن فرمانآرا.) در این میان تنها شخصیتی که از زمان نگارش بازیگر آن تغییر نکرد، معیری بود که علی سلیمانی با جدیت و تلاش زیادی خیلی خوب از عهده آن برآمد. به استثنای یکی دو نفر، بقیه از انتخابهای اولیهام خیلی بهتر شدند مثل همین افرادی که شما به آنها اشاره کردید: نادر سلیمانی، هومن سیدی یا بهروز بقایی. نقش مادر محسن را قرار بود نسرین نکیسا بازی کند، اما علی رغم اشتیاق همکاریای که ایشان داشتند و به دلیل کاملا موجهی این اتفاق نیفتاد.
چرا برای بازیگران کودک دنبال نابازیگر نرفتید؟ آرمیتا مرادی خیلی تکراری است.
آرمیتا مرادی و سهند جاهدی را الان میشناسید. آنها پیش از این فیلم حضور زیادی نداشتند. هنگام پیش تولید به من گفتند سهند جاهدی نقش بسیار کوتاهی در فیلمی داشته، اما بعد از این بود که بشدت پرکار شد. اگرچه فیلم من اکران نشده بود، اما میدانید که در سینما وقتی عوامل متوجه شوند فردی قابلیتهای خوبی برای بازی دارد به سراغ او میآیند. این مساله در مورد بازیگران کودک شدیدتر است. چنین پیشنهادی مطرح شد که با این بازیگران قراردادی بسته شود تا آنها پیش از اکران این فیلم در اثر دیگری ظاهر نشوند. اما من به چنین شیوههایی اعتقاد ندارم. اگر قرار باشد فیلمی موفق شود نیازی به این کارها نیست.
این قصه برای قابل باور بودن باید فضاسازی خاصی داشته باشد. از نکاتی مانند لوکیشن، هنروران و... راضی هستید؟
آنچه روی پرده است حاصل کاری تمام شده است و نباید هیچ چیز آن را توجیه کرد. باید بگویم اگر امکاناتی را که لازم داشتم فراهم میشد داستان از این چیزی که میبینید باورپذیرتر میشد. آن محدودیتهای شدید مالی اجازه نداد شرایط لازم فراهم شود؛ مثلا برای بنگاه معیری لوکیشنی را انتخاب کردیم که اگر فیلمبرداری در آنجا اتفاق میافتاد باورپذیری قصه خیلی متفاوتتر میشد، اما سرمایهگذار حاضر نشد رقم اجاره را بپردازد و به همین دلیل بخشهای مهم و تاثیرگذاری هم از فیلم حذف شد.
شما دنبال فضاسازی از نوع فیلمهای هالیوودی بودید؟
نه به هیچوجه. فقط میخواستم برخی از جنبههای داستان به واقعیت نزدیکتر شود؛ مثلا آدمهایی که در این داستان آسمان خرید و فروش میکنند قاعدتا باید لباس، خودرو و سر و وضعشان به گونهای باشد که قابل باور شوند، اما محدودیتهای مالی چنین اجازهای را نمیداد.
قاعدتا چنین محدودیتهایی باعث میشد شما فیلمنامه را جمع و جورتر کنید.
متاسفانه خیلی این اتفاق افتاد. برخی اوقات به دلیل شرایط سخت مالی که در آن قرار میگرفتم ناچار میشدم تغییرات زیادی در داستان بدهم.
نقش فرشتهای که روی پارچه دیده میشود مربوط به چه زمانی است؟
این تصویر یکی از طراحیهای مربوط به اواخر دوره قاجار است که ما فقط صورت فرشته را از آن حذف کردیم.
چرا یک وجب از آسمان نصیب یک کودک فقیر میشود؟ آیا فقر، شان خاصی دارد؟ چرا شخصیت اصلی داستان یک آدم عادی نیست؟
محسن شخصیتی عادی است. فقیر بودنش لازمه بستر قصه است تا در مقابل آن رذیلتهای دیگران دیده شود.
فیلم شما فیلم کودک است؟
فیلم من صرفا فیلم کودک و نوجوان نیست. یکی دیگر از تفاوتهای این فیلم با دیگر آثار در همین است. بخشی از مخاطب جدی این فیلم کودکان و نوجوانان هستند؛ اما این فیلم مختص کودک و نوجوان نیست. این نوع سینما نیز در غرب بسیار تجربه شده است. نمونه آن فیلم «در جستجوی ناکجاآباد» است. محور فیلم یک نمایشنامهنویس و چند بازیگر کودک است که قصه با ذهنیت آنها روایت میشود. متاسفانه این نوع سینما را در ایران نداریم.
این نوع فیلمها خرج خود را چطور در میآورند؟
این فیلمها نیاز به حمایت، درایت، تدبیر و علاقه مدیران و مسوولان فرهنگی دارند.
چنین ویژگیهایی چقدر در تهیهکننده فیلم شما وجود داشت؟
برای فیلم من یک تهیهکننده صوری ازسوی سرمایهگذار مشخص شد. آقای سیدحسین حقگو که آن زمان معاون سینمایی حوزه هنری بود. کسی که واقعا برای فیلم دوندگی میکرد و زحمت میکشید، جواد نوروز بیگی بود که در عنوانبندی نام او به عنوان تهیهکننده اجرایی ذکر شده است. نوروز بیگی این دغدغه را داشت.
وقتی کسی در این زمینه کمکی نمیکند شما این مسیر را ادامه داده یا اینکه مسیر خود را تغییر میدهید؟
قطعا همین راه را ادامه میدهم. از فردی شنیدم که رئیس حوزه هنری گفته این فیلم مخاطبان زیادی بویژه در میان دانشآموزان مدارس دارد و خواسته است اکران آن با اصلاحاتی در شیوه تبلیغات و همکاری جدی آموزش و پرورش ادامه پیدا کند، اما ظاهرا به دلیل مخالفت سرسختانه برخی این اتفاق نیفتاده است. نمیدانم چرا؟
برخی میگویند آموزش و پرورش حمایت نمیکند. بیتردید این کار احتیاج به پیگیری و حمایت جدی دارد. در هر صورت مهمترین دغدغه من چنین سینمایی است. من از این سینما برنمیگردم. این سینما انتخاب من است.
رضا استادی
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان