گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

اهداف و پیامدهای واقعی یک انتصاب‎‎

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «عملیات عقیم سازی شوراها»،«مشایی همچنان چشم اسفندیار دولت دهم»،«توحید سیاسی»،«درس های نصرالله داستان کوتاه اسرائیل»،«درسی که کرانکایت داد»،«اهداف و پیامدهای واقعی یک انتصاب‎‎»،«مشایی؛ زورآزمایی زودرس»،«انتخاب وزیران معیارها و مؤلفه ها» و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۲۶۷۱۶۲

جمهوری اسلامی:عملیات عقیم سازی شوراها

«عملیات عقیم سازی شوراها»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛یک طرح یک فوریتی برای اصلاح قانون شوراها در مجلس شورای اسلامی در معرض بررسی قرار گرفته که بموجب آن حق انتخاب شهرداران به وزیر کشور و استانداران واگذار شده است . براساس این طرح برای شهرهای پرجمعیت بیش از 200 هزار نفر حق عزل و نصب شهرداران در اختیار وزیر کشور است و در شهرهای با جمعیت کمتر این مهم برعهده استانداران خواهد بود. با در نظر گرفتن اینکه استانداران هم در واقع منتخبین وزیر کشور هستند بدین ترتیب شهرداران سراسر کشور توسط وزیر کشور گمارده خواهند شد که بصورت یک مرحله یا دو مرحله ای بصورت مستقیم یا غیرمستقیم دولت در انتخاب و انتصاب شهرداران سراسر کشور نقش اصلی را ایفا خواهد کرد.

با بررسی سوابق امر به ویژه با عنایت به روند تحولات منجر به تشکیل « شوراهای شهر » و نقش آفرینی آنها در انتخابات « شهردار پاسخگو » بی تردید واگذاری چنین ابزاری به وزیر کشور نوعی عقب گرد است و « شوراهای شهر » در هر گوشه از کشور را به ساختار ناتوان تصنعی و نمایشی تبدیل می کند که فاقد کمترین اثرگذاری و اختیارات خواهد شد. ابزارهای نظارتی و مهار کننده را از شوراهای شهر سلب می کند و آنرا غیرکارآمد می سازد.

این تصمیم و اقدام از یکطرف استقلال نسبی شوراها در قلمرو اعمال مدیریت شهری را خدشه دار می کند و از طرف دیگر شوراها را به یک « زائده » تبدیل می نماید که شهرداران تحت هیچ شرایطی در قبال عملکرد خود به آنها پاسخگو نیستند و کمترین حرف شنوی و تمکینی را هم در قبال شوراهای شهر نخواهند داشت چرا که اساسا عزل و نصب آنها خارج از توان و اراده شوراها قرار می گیرد و شوراها را به « شیر بی یال » ی مبدل می سازد که فقط جنبه صوری دارد.

این یک عقبگرد جدی در قلمرو واگذاری کار مردم به مردم است و دقیقا با « فلسفه وجودی شوراها » در تضاد کامل است چرا که نقش برگزیدگان مستقیم مردم یک شهر را به نزدیک صفر می رساند و مسئولیت تصمیم گیری درخصوص عزل و نصب شهرداران را به « مرکزنشین ها » واگذار می کند. از این بابت تصمیم مجلس شورای اسلامی اگر بر تقویت این طرح غیراصولی استوار شود مغایر « سیاست تمرکز زدائی » نیز هست و یکبار دیگر شرایطی را فراهم می سازد که کار تصمیمات محلی و منطقه ای را به مرکز کشور محول می کند و باعث می شود که دولت از کارهای اصولی و بنیادی خود غافل شود و به کارهای دیگر بپردازد که اساسا در چارچوب « تصمیمات محلی » قابل طبقه بندی است .

باید پرسید واگذاری مسئولیت اتخاذ چنین تصمیمی به وزارت کشور و استانداران کدامین « گره اجرائی » را می گشاید و چه منافعی ممکن است به همراه داشته باشد برخی شواهد و قرائن نشان می دهند که انگیزه اصلی و نیروی محرکه اصلی در این قضیه تامین اهداف سیاسی یک گروه خاص است که در انتخابات گذشته نتوانسته اند مقبولیتی در قلمرو انتخابات شوراها کسب نمایند و بدین ترتیب درصدد انتقام جوئی از شوراها و تغییر مسیر قانونی به سمتی هستند که در 4 صباح حاکمیت یک گروه خاص ابزارهای تصمیم گیری درخصوص شهرداری ها را به وزارت کشور و استانداران واگذار کنند. به مصلحت مجلس به عنوان مرکز ثقل قانونگذاری کشور نیست که عملکرد و تصمیمات خود را تابع شرایط مقطعی سازد و به عقیم ساختن نهاد مردمی شوراها بپردازد.

نظام جمهوری اسلامی پس از عمر پر خیر و برکت 30 ساله اش به مرحله ای از بلوغ سیاسی رسیده است که تدریجا در قلمرو گسترده تری کار مردم را به مردم واگذار کند و نقش تصدی گری دولت را مرتبا تقلیل دهد. نظام اجرائی بایستی به کارهای بنیادی و زمینه سازی برای تحقق مسائل جدی تر بپردازد.

مشکل جدی و مهمی که اجرای این تصمیمات نسنجیده و انتخاب و تحمیل شهرداران غیرمقبول به همراه دارد اینست که زمینه های تنازع شهرداران تحمیلی با شوراهای شهر را فراهم می سازد و از این پس وزارت کشور و استانداران بایستی نقش « کلانتر محل » را برعهده بگیرند و دعواهای روزمره میان شهرداران تحمیلی و شوراهای شهر را که منتخب مردم هستند حل و فصل نمایند. این اقدام غیراصولی ممکن است باعث رویاروئی مردم با بالاترین سطوح مدیریتی استان در کشور در وزارت کشور شود و مشکلات جدیدی را بهمراه داشته باشد و کمترین احتمال ایجاد ذهنیت منفی و بدبینی مردم در هر استان نسبت به استانداران و وزارت کشور خواهد بود که نوعی « انحصارطلبی » را برای نظام اجرائی در ذهن ها تداعی می کند. اکنون که یک فوریت این طرح در مجلس به تصویب رسیده بیم آن می رود که ذهنیت های جناحی و سیاسی نزد برخی نمایندگان مجلس با هدف تحمیل شرایطی بر کل نظام قانونگذاری کشور شود که نهایتا به تصویب این طرح غیراصولی منجر گردد. در چنین شرایطی از نمایندگان مجلس انتظار می رود از یکطرف پیامدهای منفی این حرکت سیاسی غیرمنطقی را در نظر بگیرند و از طرف دیگر سایر نمایندگان را از فرو غلتیدن در مسیر خطرناکی که با مصالح عمومی جامعه و کشور در تضاد و تناقض است باز دارند.

فلسفه ایجاد شوراهای شهر در قانون اساسی نوعی « تمرین کار گروهی » با احساس مسئولیت از یکطرف و ایجاد روحیه پاسخگوئی در مسئولین اجرائی در قلمرو خدمات و مدیریت شهری بوده است . اگر احیانا در این زمینه مشکل کمبود یا نارسائی خاصی وجود دارد بایستی باطرح مسائل و بدور از گمانه زنی و پیشداوری در جهت حل و فصل مشکلات حرکت کنیم تا نظام شوراها به درجات بالاتری از استغنای در تصمیم گیری و نظارت دست پیدا کنند نه آنکه با عقبگرد در این زمینه به « نقطه صفر » باز گردیم و شوراها را عقیم ساخته و آنها را به یک « تشکل ابتر » و بی خاصیت مبدل سازیم که بی هیچ انگیزه ای صرفا چشم به راه « تصمیمات مرکز » باشند!

ابتکار:مشایی همچنان چشم اسفندیار دولت دهم

«مشایی همچنان چشم اسفندیار دولت دهم» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می‌خوانید؛ احمدی نژاد نشان داد که مرد تصمیمات غیر منتظره و موج آفرین است و همواره برغم انتظارات شکل گرفته و در نقطه مقابل گمانه های رایج عمل کرده است.

در شرایطی که براساس گمانه زنی ها پیش بینی می شد دکتر احمدی نژاد دولتی متفاوت با دولت نهم و افرادی با کمترین حساسیت و حاشیه را برگزیندو حتی بسیاری از چهره های اصولگرا که برای خود سهمی در پیروزی ایشان قایل بودند مترصد و منتظر دعوتنامه حضور در کابینه دهم بودندو شاید کت وشلوار وزارت یا معاونت رئیس جمهور برای خود تهیه دیده بودند در عین حال بسیاری هم خواهان غربال دولت دهم و چشم انتظار کنار گذاشتن افراد پرحاشیه دولت نهم بودند بطوریکه قدر مشترک تخمین و پیش داوریهااین بود که مرد حاشیه ای دولت نهم یعنی اسفندیار مشایی از تمام مناصب کنار گذاشته خواهد شد همان کسی که به چشم اسفندیار دولت نهم لقب گرفته بود.

اما خبر پنج شنبه (25تیر88)مبنی بر انتصاب آقای مشایی به معاون اولی ریاست جمهوری آب پاکی برگمانه ها و انتظارات شکل گرفته بود.خبر آنچنان برای عده ای عجیب،شگفت آور و غیر قابل باور بود که اعلام رسمی از طریق منابع مختلف خبری را کافی ندانسته و معتقدند تا از زبان شخص آقای احمدی نژاد نشنوند باور نخواهند کرد اما مهم اینستکه خبر واقعیت دارد والبته قابل پیش بینی بود که چه میزان موجب اعتراض و انتقاد هواداران قرار خواهد گرفت،نگارنده در اینجا بنای توضیح چرایی این انتخاب را ندارم بلکه از جنبه ای دیگر به مسئله نگاه می کنم.

درمقاله دیگری تحت عنوان دولت دهم،فراگیر یا همسو،به اشاره آوردم که مردم در انتخابات 22خرداد88 دکتر احمدی نژادی را انتخاب کردند که در چهار سال گذشته با روحیات، منش و سیاست های او آشنایی پیدا کرده بودند مردم در 22خرداد به یک آدم ناآشنا رای نداده اندکه حال با تصمیمات اوغافل گیر شوند مردم به کسی رای دادند که آقای مشایی در طول چهارسال گذشته پاشنه آشیل دولتش بود سخنان مشایی در دولت نهم آنچنان جنجالی به پاکرد که در یک اقدام بی سابقه برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی یک رئیس جمهور مجبور بود برای پاسخ به سوال جمعی از نمایندگان در مجلس حضور یابد.

دامنه مواضع آقای مشایی پای مراجع عظام را به مسئله باز کرد اما محمود احمدی نژاد در آن مقطع نشان داد که به هیچ وجه حاضر نیست دست از حمایت مشایی به دلیل اعتراضات شکل گرفته بردارد بلکه مشایی مورد حمایت بی سابقه او قرار گرفت.رئیس جمهور در جایی در دفاع از ایشان گفتند:آقای مشایی جزو اسلام شناسان کشور است و مظلوم واقع شده است با این پیشینه مردم در 22خرداد همچنان به احمدی نژاد روی آوردند و اکنون این حق رئیس جمهور است تا در مقابل مسئولیت تاریخی خود افرادی که در نگاه او بتوانند کاستی های دوره قبل را جبران نمایند انتخاب و به همکاری دعوت نماید و باید احتمال داد که احمدی نژاد در این دوره به دنبال کابینه ای کارآمدتر می باشد اوست که چهار سال از نزدیک با این آدم ها کار کرده و توانمندی هر کدام را دریافته است و میزان اعتقاد و ایمانش به آقای مشایی در حکم اخیر نمایان است،نکته مهمتر اینکه احمدی نژاد نشان داده که اهل تحمیل افراد غیر همسو نیست و همکارانش لزوماباید با سلیقه ایشان سازگار باشند در نتیجه فشار گروههای اصولگرا برای تغییر چینش دلخواه رئیس جمهور نه فقط کارساز نخواهد بود که انرژی دولت جهت پاسخگویی را به هدر خواهد داد.

اعتماد ملی:توحید سیاسی

«توحید سیاسی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی اعتماد ملی به قلم علیرضا علوی‌تبار است که در آن می‌خوانید؛جهت‌گیری اصلی پیامبران دعوت به توحید و نفی بت‌پرستی بوده است. دینداران معتقدند که مخاطب این دعوت همه انسان‌ها، در همه مکان‌ها و در همه زمان‌ها بوده‌اند. از این رو دینداران موظفند توحید و بت‌پرستی را به گونه‌ای تعریف کنند که فرا زمان و فرا مکان بوده و در هر زمان و مکانی مصداق مشخص خویش را پیدا کند. اگر کسی بت‌پرستی را به معنای پرستش مجسمه‌های چوبی و سنگی موجود در میان قبایل و اقوام گذشته تعریف کند و تنها همان را مصداق بت‌پرستی بگیرد، پیام دین را از جاودانگی که مدعی آن است تهی ساخته. اما اگر معنا را با انتزاع ویژگی‌های مشترک مصادیق مشخص کنیم به تلقی بهتری از پیام دین دست خواهیم یافت.

بت‌پرستی یعنی مطلق تلقی کردن امر نسبی، نامحدود تلقی کردن امر محدود و نامتناهی فرض کردن امر متناهی. امر محدود نسبی و متناهی می‌تواند مصادیق گوناگون داشته باشد. گاه ممکن است انسان برداشت‌ها و فهم خویش را از باورهای دینی که به دلیل انسانی بودنش نسبی و ناقص است مطلق و کامل تصور کند و به این ترتیب در بت‌پرستی سقوط کند. گاه یک نهاد اجتماعی ساخته بشر به بت تبدیل می‌گردد و زمانی یک نظام سیاسی خاص. توحید یعنی گشودگی ذهنی و وجودی در برابر امر نامحدود، ماورایی و متعالی.

به همین دلیل است که زندگی مومنانه و موحدانه مستلزم نگاهی انتقادی است به همه عناصری که ساخته دست بشرند اما مدعی جاودانگی و مطلق بودن هستند. ایمان دینی هم در حوزه اندیشه و هم در حوزه‌های زندگی مستلزم نفی مطلق‌گرایی و اختصاص دادن امر مطلق به خداوند متعال است. توحید یادآوری این نکته است که هر آنچه محصول فرآیندهای بشری است در معرض اصلاح و تجدید دائم قرار دارد و تنها یک نامتعین متعال و مطلق وجود دارد.

سیاست از جمله زمینه‌هایی است که بسیار سریع می‌تواند، بسترساز بت‌پرستی گردد. نظام‌های سیاسی و اجتماعی مایلند خود را مطلق و متعالی جلوه دهند و از این طریق اطاعت و تبعیت مردم را به دست آورند اما هر آزاداندیشی نیک می‌داند که در دنیای انسانی هر نظام اجتماعی و سیاسی به دست انسان‌ها و از طریق عمل هدفدار آنها شکل می‌گیرد. نظم‌های اجتماعی و سیاسی معطوف به امور نسبی، عادی و روزمره‌اند و نباید به آنها تقدس بخشید و با سوءاستفاده از زبان دینی آنها را به منزله امری مطلق و غیرقابل تغییر جلوه داد.

مقدس تلقی کردن یک وضعیت سیاسی یعنی خارج کردن آن از حوزه چون و چرا و نقد و بی‌عیب و نقص پنداشتن آن. این کار معنایی جز «بت‌پرستی سیاسی» ندارد. چگونه می‌توان از بت‌پرستی سیاسی اجتناب کرد؟ رها شدن از چنگال بت‌پرستی سیاسی چندان دشوار نیست! باید از فوق چون و چرا پنداشتن رفتار و تصمیم‌های زمامداران پرهیز کرد! باید اجازه داد تا مردم و منتقدان برمبنای معیارهای کلی چون برابری، آزادی، همبستگی و اخلاق به نقد فرآیندها و رفتارها و نهادهای موجود بپردازند!

باید امکان تنوع و چندگونگی را در جامعه پدید آورد! باید از مطلق کردن خویش پرهیز کرد! همان طور که در همیشه تاریخ متداول بوده است، دعوت به توحید و پرهیز از بت‌پرستی به راحتی مورد پذیرش آنها که از تداوم وضع موجود و استقرار نظم جاری فایده می‌برند، قرار نمی‌گیرد. منافع در پوشش جذاب از ارزش‌ها و باورها پنهان می‌شوند تا توجیه‌کننده برخورداری گروهی اندک از ثروت، قدرت و منزلت باشند. اما به گواه همان تاریخ پیام توحید زود جای خود را در میان محرومان از قدرت، ثروت و منزلت باز می‌کند بت‌پرستی سیاسی و نگاه به افق نامتناهی و نامتعین جایگزین می‌گردد!

کیهان:درس های نصرالله داستان کوتاه اسرائیل

«درس های نصرالله داستان کوتاه اسرائیل» عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می‌خوانید؛این روزها مصادف با سالگرد آغاز حمله رژیم صهیونیستی به لبنان است. لبنان در سال 1385 شاهد یک جنگ 33 روزه فراگیر بود، جنگی که برخلاف تصورات غالب در آن روز، با شکست سنگین و تاریخی ماشین جنگی، سرویس اطلاعاتی و قدرت جذب کمک های بین المللی اسرائیل به پایان رسید و به یک مبدا تاریخی در منطقه خاورمیانه و در مناسبات حوزه عربی تبدیل گردید.

با توجه به اهمیت موضوع مروری بر این رخداد داشته باشیم. در روز 21 تیرماه 1385 یک یگان از حزب الله لبنان برای واداشتن رژیم صهیونیستی به آزادسازی اسرای لبنانی از طریق روستای مرزی «عیتاالشعب» وارد یک منطقه اشغالی در شمال فلسطین شد و به یک یگان اسرائیل حمله برد. در این حمله 5 نفر از عناصر رژیم صهیونیستی به هلاکت رسیدند و سه خودروی زرهی و نفربر این رژیم منهدم گردید و دو نفر از نیروهای آنان که بشدت مجروح شده بودند به دست نیروهای حزب الله افتادند که البته این دو نفر نیز در حین انتقال به نقطه ای که حزب الله برای آنان در نظر گرفته بود، به هلاکت رسیدند ولی حزب الله با تکیه بر برتری اطلاعاتی خود- نسبت به اسرائیل- مرده بودن این دو را مخفی نگه داشت تا از آن بهره لازم را ببرد.

رژیم صهیونیستی در حالی ناچار به واکنش به اسیرگیری در جنوب «عیتاالشعب» شد که براساس برنامه خود- و اطلاعاتی که بعداً فاش گردید- و خود نیز ناچار به آن اذعان کردند، قرار بود در اواخر ماه سپتامبر 2006- اواخر شهریور 85- عملیات سنگین هوایی، زمینی و دریایی را به قصد از میان برداشتن مقاومت لبنان علیه همسایه شمالی خود راه اندازد. نحوه رفتار مخالفان لبنانی حزب الله در هفته اول جنگ 33 روزه نشان داد که رژیم صهیونیستی برای قطعی کردن شکست حزب الله یک جبهه کاملاً داخلی را نیز علیه حزب الله هم آهنگ کرده اند. مثلث حریری، جنبلاط و جعجع آماده شده بود تا به محض آغاز جنگ، نیروهای مقاومت را از پشت سر بزند به گونه ای که حزب الله از 4 جبهه تحت محاصره و فشار باشد؛ جبهه دریایی، جبهه هوایی، جبهه زرهی و ستون پنجم. همه چیز برای نابودی حزب الله آماده شده بود با این توضیح که هنوز نقطه های کوری وجود داشت که برای روشن کردن آن به 2-3ماه زمان نیاز بود. اما در عین حال «دان حالوتس» - رئیس ستاد مشترک ارتش- جرج کالوینسکی- فرمانده نیروی هوایی- و عمیر پرتص- وزیر جنگ رژیم صهیونیستی- به نخست وزیر ایهود اولمرت اطلاع دادند که با وجود بعضی سوالات، عملیات 4 جانبه در کمتر از 10 روز با موفقیت به پایان می رسد.

به هر حال جنگ با شدت تمام آغاز شد و حزب الله در شرایط ایزوله نظامی قرار گرفته بود چرا که اسرائیل با شلیک پرشدت به ساختمان ها و تاسیسات متعلق به حزب الله و یا افراد آن نقاط امن این گروه را آسیب زده بود و شناسایی نقاط امن جدید به زمانی احتیاج داشت که طبعا در شرایط شدید جنگی چنین زمانی در اختیار نیست. سه روز طول کشید تا نقشه جنگ سپتامبر افشا شود و فشار داخلی گروههای لبنانی که با تمسک به آغازگر بودن حزب الله در جنگ، جبهه مقاومت را از نظر روانی تحت فشار شدید قرار داده بودند کم اثر شود و حقانیت و مشروعیت اقدام نظامی حزب الله سایه خود را بر تحولات جنگ بگستراند. در روز چهارم سیدحسن نصرالله در یک اقدام کاملا بی سابقه از اعلام پیش از شلیک انهدام یک ناوچه پیشرفته اسرائیلی خبر داد و همگان را برای مشاهده زمان انهدام آن به ساحل بیروت دعوت کرد. دقایقی بعد تصویر مستقیم انهدام ناوچه ساعر5 از چندین شبکه تلویزیونی پخش شد.

این موضوع ضربه حیثیتی فراوانی به اعتبار نظامی اسرائیل زد و به همان میزان اعتبار ویژه ای به حزب الله لبنان داد. اسرائیلی ها اعلام کرده بودند ناوچه های کلاس ساعر مجهز به سیستم دفاع ضد موشکی است و امکان انهدام آن توسط امکانات مقاومت وجود ندارد وقتی ناوچه ساعر 5 در جلوی چشم دوربین ها و در فاصله 12مایلی آب های بیروت منهدم شد رعب شدیدی در جبهه اسرائیل شکل گرفت، نظامیان آن از یکدیگر می پرسیدند: آیا کسی می داند حزب الله چه امکاناتی دارد تا بتوان براساس آن میزان آسیب پذیری و مصونیت اسرائیل را تعیین کرد؟ از سوی دیگر شلیک به ساعر5 روحیه جدیدی به نیروهای مقاومت داد و بر تحلیل بسیاری از کسانی که در لبنان از شکست حتمی مقاومت خبر می دادند، تاثیر گذاشت. ولید جنبلاط رهبر سیاسی دروزی های لبنان که برای نابودی حزب الله لحظه شماری می کرد در روز پنجم جنگ با صراحت اعلام کرد که اسرائیل قادر به شکست دادن مقاومت نیست و نصرالله نیروهای خود را برای یک جنگ پرشدت و زمان دار آماده کرده است.

جنگ 33روزه تا روز نهم جنگ در هوا و دریا استمرار داشت ولی در زمین از حرکت ستون های زرهی اسرائیل خبری نبود. در همین دوران ستون پنجم نیز از کار افتاده بود چرا که، سینیوره، حریری، جنبلاط، جمیل و جعجع- 5 رهبر عمده گروه موسوم به 14مارس- تحت فشار شدید جامعه لبنان قرار گرفته بودند که مشروعیت جنگ حزب الله را قبول داشت.

نیروی زرهی اسرائیل روز نهم با تردید شدید در روستای مارون الرأس وارد عمل شد و سه روز طول کشید تا بتواند این روستا را به محاصره درآورد ولی وقتی گروههای کوچک ولی پرشمار حزب الله آنان را محاصره کردند و دهها تانک افسانه ای مرکاوا را شکار کردند، پیشروی در مارون الرأس را از سر بیرون کردند و برای ادامه عملیات متوجه نقطه دیگری در جنوب شهر شیعه نشین «بنت جبیل» گردیدند تا شاید با پشت سر گذاشتن 8 کیلومتر به این شهر برسند و با محاصره آن یک نقطه استراتژیک را تصاحب نمایند. جنگ در زمین به بن بست رسید و این در حالی بود که آمریکایی ها بر ادامه جنگ تا دستیابی به نقطه قابل توجهی در زمین تاکید می کردند. جنگ از روز پانزدهم - یعنی پایان هفته دوم- با تصور غالب «پیروزی حزب الله» سپری شد و این موضوع در ادبیات سیاسی جهان تاثیر گذاشت و باعث فروپاشی جبهه ائتلافی غرب گردید.

بر این اساس شورای امنیت وارد عمل شد و قطعنامه 1701 را به تصویب رساند و بر لازم الاجرا بودن آن تاکید کرد. این قطعنامه دارای یک ظاهر و یک باطن بود. باطن این قطعنامه به رسمیت شناخته شدن حزب الله از سوی شورای امنیت و همطراز خواندن آن با یک دولت بود و این به یک دلیل تبدیل شد که از آن به بعد نام حزب الله در متن لیست گروه های تروریستی قرار نگیرد. ظاهر این قطعنامه از عزم جهانی برای کنترل تسلیحاتی حزب الله خبر می داد. افزایش تعداد نیروهای یونیفل از 2000 به 12000 نفر و اجازه شلیک تیر به آنان، کنترل مرزهای سوریه، اجازه بازرسی از محموله ها در فرودگاه بیروت و انحصار سلاح در دست ارتش همه از این مسئله خبر می دادند ولی آنچه در «صحنه» عملی بود هیچکدام از این شعارها نبود. نیروهای یونیفل که هیچگاه به عدد 12 هزار نفر نرسید دچار ریزش شد و اینک به حدود 9000 نفر تقلیل یافته، اقتدار حزب الله در جنوب، جرات شلیک کردن را از نیروهای یونیفل گرفته است، بازرسی محموله ها در فرودگاه بیروت نیز عملی نشده است. مرزهای سوریه کماکان مرزهای امنی برای نیروهای مقاومت به حساب می آید و سلاح مقاومت کماکان در دستان حزب الله قرار دارد.

بر همین اساس قطعنامه 1701 علی رغم گذشت 3 سال از تصویب آن در حد اقدامی سمبلیک و داعیه ای حقوقی باقی مانده است و صادرکنندگان آن هیچ امیدی به اجرا شدن بندهای آن ندارند این البته یکی از دهها قطعنامه ای است که گویا از ابتدا برای تاریخ نگاشته شده و نه برای حل یک مسئله بین المللی.

حزب الله لبنان امروز سه سال پس از آغاز جنگ 33 روزه، بر بلندای منطقه ایستاده و به یک نقطه امید برای امت اسلامی و امت عربی تبدیل گردیده است. با وجود حزب الله در لبنان هجوم اسرائیل به این کشور تا حد زیادی منتفی است و از این رو لبنانی ها حزب الله را با واژه امنیت مترادف می دانند و بر لزوم مانایی و بالندگی آن تاکید دارند.

شکست تاریخی اسرائیل از حزب الله، تمام دستاوردهای امنیتی و نظامی تصور شکست ناپذیری رژیم صهیونیستی را بر باد داده است و ادامه آن را با ابهام جدی مواجه کرده است. چندی پیش یکی از نویسندگان ارتش صهیونیستی پرداختن به موضوع اسرائیل را اشتغال به نوشتن «داستان کوتاه» دانست. داستانی که به برگ های آخر خود نزدیک شده است.

اعتماد:درسی که کرانکایت داد

«درسی که کرانکایت داد»عنوان سرمقاه‌ی روزنامه‌ی اعتماد به قلم بهروز بهزادی است که در آن می‌خوانید؛والتر کرانکایت بنیانگذار خبر حرفه‌ای تلویزیون در امریکا، روز جمعه گذشته در سن 92 سالگی درگذشت.

کرانکایت از جمله شخصیت هایی بود که طی نیم قرن همه امریکاییان با اعتماد به گفته هایش در تلویزیون سی بی اس گوش می دادند و همیشه میل داشتند واقعیات را از زبان او بشنوند. بعد از مخالفت های روشنفکران امریکایی با جنگ ویتنام زمانی جنبش مخالفت با جنگ همه گیر شد که کرانکایت در یک بعدازظهر درباره آن سخن گفت و جنگ را زیر سوال برد.

کرانکایت کسی بود که در پی هر حادثه مهمی امریکاییان منتظر پخش برنامه او می نشستند تا حقیقت را از زبان او بشنوند. کرانکایت راوی جنگ کره و ویتنام، ترور جان اف کندی، سفر نخستین انسان به ماه و بسیاری دیگر از رویدادهایی بود که برای تاریخ امریکا اهمیت داشت. گرچه در زمان زندگی کاری کرانکایت شماری دیگر از همکاران او کوشیدند جایش را در میان مردم بگیرند، ولی هیچ گاه توفیق پیدا نکردند، چرا که او بذر اعتماد را در میان مردم کاشته بود و مردم همیشه می خواستند گزارش رویدادهای مهم را از کرانکایت بشنوند.

من در طول زندگی حرفه یی خودم زمان دانشجویی یک بار با کرانکایت روبه رو شدم و از او پرسیدم که رمز موفقیت او در چیست و در جواب شنیدم «اعتماد». او گفت مخاطب باید اعتماد کند که به او راست می گویی آنگاه همه چیز حل است. بعدها فهمیدم که این یک جمله او چقدر ارزش داشته است.

کرانکایت به اندازه یی محبوب جامعه امریکایی بود که هرگاه اراده می کرد می توانست کاندیدای ریاست جمهوری و به راحتی رئیس جمهور شود ولی او حرفه خود را بالاتر از ریاست جمهوری می دانست و در جایی خواندم هنگامی که به او پیشنهاد شرکت در رقابت های انتخابات ریاست جمهوری را داده بودند گفته بود من کسی هستم که می توانم رئیس جمهور عوض کنم و شغلی بالاتر از او دارم. این نقل قول درست یا نادرست، واقعیتی عینی داشت چرا که استقبال مردم از سخنان کرانکایت به گونه یی بود که او را از حدود یک رئیس جمهور بالاتر می برد.

می گویند در سال 1968 کرانکایت در بازگشت از سفر ویتنام جنگ را زیر سوال برد و از آن با عنوان خونین و بی حاصل یاد کرد. بعد از سخنان کرانکایت، لیندون جانسون رئیس جمهور وقت امریکا گفته بود کرانکایت را که از دست بدهی یعنی امریکا را از دست داده یی و درست چند ماه بعد اعلام کرد در دور بعدی انتخابات ریاست جمهوری شرکت نخواهد کرد. او می دانست با مخالفت های کرانکایت بار دیگر کرسی ریاست جمهوری را نخواهد دید.

به هر حال پرونده زندگی مردی روز جمعه گذشته بسته شد که به امر خبر و خبررسانی در جامعه خود شخصیت داد و به ژورنالیست ها آموخت مهم ترین حرفه دنیا از آن آنان است. به شرط آنکه به حرفه خود وفادار بمانند، دروغ نگویند و سانسور نکنند. به خاطر منافع شخصی و گروهی و مالی در اخبار دست نبرند و صادقانه هر چه را می بینند به مردم گزارش کنند. درسی که کرانکایت به ژورنالیست های بعد از خود داد بسیار کوتاه و آموزنده بود و بعداً تاریخ نشان داد که چنین درسی باید در نخستین صفحه کتاب های آموزش روزنامه نگاری و در کل انتشار و خبر قرار بگیرد. روزنامه نگاری که خبر را به خاطر خبر منتشر نکند در افکار عمومی مخاطبان می میرد و روزنامه نگاری که از حرفه خود عدول نکند، همیشه زنده می ماند، چرا که تاریخ به دست های او می نگرد و در ارزیابی های خود هیچ گاه اشتباه نمی کند و این منبعث از سرگذشت خود او است. والتر کرانکایت مردی که به عنوان یک ژورنالیست جوان در دادگاه نورنبرگ شرکت داشت و بعدها به تدریج مهم ترین رویدادهای تاریخ را برای مخاطبان خود روایت کرد، تنها از آن جهت که به حرفه خود خیانت نکرد و رویدادها را همان طور که بود برای مردم منتشر ساخت به عنوان بزرگ ترین شخصیت جامعه خود در تاریخ ماندنی شد.

صدای عدالت:اهداف و پیامدهای واقعی یک انتصاب‎ ‎ ‎ ‎‎ ‎

«اهداف و پیامدهای واقعی یک انتصاب‎‎»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه ی صدای عدالت به قلم احمد جلالی نایی است که در آن می‌خوانید؛ در زمانی که محمود احمدی نژاد وعده داد برای دولت دهم تغییرات عمده داشته باشد‎ ‎برخی از این سخن او تفسیر کردند که وی درصدد جبران کاستی های گذشته است ومی‎ ‎خواهد رویه جدیدی در پیش بگیرد‎ .‎اما تمام این پیش بینی ها با انتخاب مشایی به‎ ‎عنوان معاون اول و دومین فرد اجرایی کشور نقش بر آب شد‎ .

‎این در حالی است که‎ ‎هیچ کدام ازعملکرد وی در هیچ عرصه ای مقبول نبوده و مورد اعتراض همگانی اصولگرایان‎ ‎هم قرار دارد‎ .
‎حال سوال اینجاست که احمدی نژادبا آگاهی کامل از اینکه انتصاب‎ ‎مشایی با مخالفت شدید منتقدین و حامیان وی و روحانیون و مراجع روبرو می شود چرا دست‎ ‎به چنین عملی زد و اصولا وی از این اقدام به دنبال چه هدفی است؟

به نظر می رسد‎ ‎احمدی نژاد با انتصاب مشایی 4 هدف عمده را در قبال تمامی فعالین و گروه های سیاسی‎ ‎داخل و خارج کشور دنبال می نماید که عبارتند از‎ :
1- ‎احمدی‌نژاد در میان زائران‎ ‎حرم امام رضا (ع) با بیان اینکه "برخی تصور می‌کنند که می‌شود دور ایران را دیوار‎ ‎کشید و ایران را آباد کرد" منطقی را مطرح کرد که اشاره به آن از سوی او قدری قابل‎ ‎تأمل بود چرا که وی چنین طرز فکری را باطل دانست و گفت چنین آرزویی هیچ گاه محقق‎ ‎نخواهد شد‎.

‎احمدی نژاد با این جمله نشان داد که خود وی نیز متوجه شده است‎ ‎اداره کشور در چهار سال آتی بدون استفاده از توانمندی های کشورهای دیگر و جذب‎ ‎سرمایه گذاری های خارجی در حوزه های مختلف امکان پذیر نیست لذا باید با انتصاب‎ ‎افرادی که از نظر بسیاری از غربی ها و حتی داخل کشور ساختار شکن شناخته شده اند ،‏‎ ‎نشان دهد که وی به دنبال تغییر جدی در حوزه سیاست خارجی و شکستن ساختارهای گذشته‎ ‎است هر چند که این ساختارها بسیار محکم باشند لذا مشایی می تواند امتیازات کلامی‎ ‎بزرگی را در سال های آتی نصیب کشورهای دیگر از جمله آمریکا نماید‎.

2- ‎احمدی‎ ‎نژاد در طول چهار سال گذشته دریافته که در جامعه ایران هرکس مظلوم واقع شود در‎ ‎تمامی میادین برنده است هر چند که دستاوردی نیز برای ارائه نداشته باشد . وی به‎ ‎خوبی متوجه شده که جهت مظلوم نمایی بایستی دائما و به تنهایی در آماج حملات و‎ ‎انتقادهای نیروهای خودی و رقیب قرار گرفت تا مردم یک فرد را در مقابل ده ها تن‎ ‎مشاهده نمایند و اینچنین پی به مظلومیت آن شخص ببرند. مشایی می تواند سیل انتقادها‎ ‎را از تمامی اصناف روانه احمدی نژاد نماید و به این شکل وی در مقابل این همه فشار‎ ‎تبلیغاتی تنها و بی یاور جلوه نماید‎.‎

3- در انتخابات اخیر بسیاری از گروه هایی که این بار از احمدی‎ ‎نژاد حمایت نموده بودند اینک به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم به دنبال اخذ سهم خود‎ ‎در دولت هستند از سوی دیگر این بار احمدی نژاد نمی خواهد بدون مطالعه و شناخت و‎ ‎تنها با معرفی این و آن وزرای خود را انتخاب نماید چرا که دیگر کسی از وی تغییرات‎ ‎مداوم در کابینه را نمی پذیرد. لذا باید چشم امید حامیان انتخاباتی را به قدرت‎ ‎ناامید نمود و این ناامیدی با انتصاب کسی که با اکثریت طیف حامیان دولت مشکل دارد‏‎ ‎امکان پذیر می شود‎.

‎انتصاب مشایی می تواند این پیام را به امیدوارانی همچون‎ ‎زاکانی و دهقان (جمعیت رهپویان انقلاب ) فدایی و فروزنده (جمعیت ایثارگران) ترقی و‎ ‎بادامچیان (جمعیت موتلفه ) و ... بدهد که جایی برای آنها در کابینه ای که مشایی نفر‎ ‎دوم آن است وجود ندارد چرا که این ها در زمانی منتقدین سرسخت مشایی بوده اند‎ .

‎علاوه بر آنکه به عقیده احمدی نژاد افرادی که از وی حمایت نموده اند و یا به‎ ‎او رای داده اند وظیفه شرعی خود را انجام داده اند و در قبال انجام یک تکلیف شرعی‎ ‎حق اظهار نظر مداخله جویانه در باب انتخاب کابینه ندارند که البته ایشان نیز به حق،‎ ‎هیچ قولی در خصوص تبعیت از نظرات آن ها نداده است‎.

4- ‎احمدی نژاد در چهار سال‎ ‎گذشته به خوبی دریافته که با اقوام و نزدیکان و ودوستان قدیمی خود بهتر می تواند‎ ‎کار مفید داشته باشد و این طیف حرف وی را بهتر از لایه های دیگر می خوانند بنابراین‎ ‎پست های مهم کابینه کنونی را به نزدیکترین افراد خود می دهد چنانکه معاون اولی خود‎ ‎را به پدر زن فرزند خود اعطا می نماید و البته در این را ه نیز بسیار مصمم است و‎ ‎هیچ گونه اعتراضی را نیز از هیچ مقامی قبول نخواهد نمود زیرا او می داند تغییرات‏‎ ‎عمده و سریع در کشور تنها با افرادی مطیع و حرف شنوا صورت می گیرد نه با جمعی از‎ ‎نخبگان که هر کدام برای خود ایده ای متفاوت داشته باشند‎.

‎اینچنین می توان متوجه‎ ‎شد که انتخاب مشایی از سوی احمدی نژاد به عنوان دومین فرد اجرایی کشور از روی‎ ‎هوشمندی و با اهداف خاصی صورت گرفته است اگر چه در آن به هیچ وجه منافع گروه های‎ ‎حامی رییس دولت دیده نشده است‎ .

‎اما احمدی نژاد این بار تا چه حد می تواند در‎ ‎مقابل فشارهای فزآینده حامیان و منتقدین خود در قبال این انتخاب ایستادگی کند؟ در‎ ‎این مورد می توان گفت که این بار احمدی نژاد قدم بزرگ اما خطرناکی را برداشته است‎ ‎قدمی که اگر به عقب نشینی وی یا مشایی بیانجامد چهار سال آتی را با مشکلات ویژه ای‎ ‎روبرو می سازد که مهمترین آن رودررویی جدی دولت دهم با موافقان سابق خود و مقابله و‎ ‎واکنش سخت به فشارهای وارده در این روزهاست علاوه بر آنکه چهره دولت و حامیان وی‎ ‎نیزبا استعفا یا برکناری مشایی به هیچ وجه ترمیم نخواهد شد‎. ‎
 
دنیای اقتصاد:وضعیت فعلی صنعت نفت؛ چالش‌ها و راهکارهای آینده

«وضعیت فعلی صنعت نفت؛ چالش‌ها و راهکارهای آینده»عنوان سرمقالهِ‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم محمد‌هادی نژادحسینیان است که در آن می‌خوانید؛

1 - وضعیت ذخایر نفت‌و‌گاز جهان
حجم کل ذخایر کشف شده نفت‌و‌گاز جهان به ترتیب حدود 1150میلیارد بشکه نفت و 180‌تریلیون مترمکعب گاز می‌باشد. با فرض ادامه میزان مصرف فعلی، طول عمر میادین نفت جهان 41 سال و میادین گاز 67 سال خواهد بود.

کشورهای عضو اوپک 75‌درصد ذخایر نفت جهان را در اختیار دارند. ذخایر خلیج فارس 82‌ درصد کل ذخایر اوپک و 62‌درصد کل ذخایر جهان را شامل می‌شوند.

ذخایر نفت‌و‌گاز جمهوری اسلامی ایران به ترتیب برابر 138‌میلیارد بشکه (2/11‌درصد جهان) و 5/27‌تریلیون مترمکعب (برابر 3/15‌درصد کل جهان) است که عمر آنها براساس میزان تولید فعلی به ترتیب برابر 89 و بیش از 200 سال می‌باشد.

2 - اهمیت منطقه خاورمیانه و خلیج فارس در تامین انرژی جهان
وقتی جورج دبلیو بوش وارد کاخ سفید شد، در اولین ماموریت، معاون خود دیک چنی ـ رییس سابق شرکت نفتی‌ هالی‌برتون ـ را مامور تدوین سیاست انرژی آمریکا کرد. البته نومحافظه‌کاران قبل از ورود به کاخ سفید، برنامه‌های آتی خود را تهیه کرده بودند و از جمله انستیتو بیکر، وابسته به دانشگاه رایس هوستون که زیر نظر جیمز بیکر، وزیر امورخارجه سابق آمریکا اداره می‌شود، در سال 2001 پیش‌نویس این گزارش را با عنوان «چالش‌های انرژی در قرن 21» تهیه کرده بود. در گزارش مذکور آمده که «ایالات‌متحده زندانی معمای انرژی خود شده است. عراق یک عامل بی‌ثباتی برای جریان نفت از خاورمیانه به بازارهای بین‌المللی است. چنین ریسکی برای آمریکا غیرقابل تحمل است؛ بنابراین آمریکا باید در عراق مستقیما دخالت نظامی نماید.» گزارش چنی نیز نتیجه می‌گیرد که «کشورهای صنعتی دنیا و از جمله آمریکا در سال 2020 وابستگی 67‌درصدی به نفت خاورمیانه خواهند داشت و بنابراین امنیت انرژی باید در اولویت تجارت و سیاست خارجی آمریکا قرار گیرد.»

واقعیت این است که تمامی مطالعات و پیش‌بینی‌ها در رابطه با وضعیت انرژی در آینده جهان، نشان می‌دهند که از سال 2010 تقاضا برای نفت اوپک و خاورمیانه رو به فزونی خواهد گذاشت و با رو به اتمام گذاشتن منابع نفتی دریای شمال، آمریکای شمالی و حتی روسیه، باقیمانده منابع نفتی خاورمیانه در سال 2020 حدود 80درصد و در سال 2030 حدود 95‌درصد ذخایر نفت جهان را تشکیل خواهند داد. از اینجا اهمیت اوپک و منطقه خاورمیانه و خلیج فارس، به‌ویژه پنج کشور عربستان، ایران، عراق، امارات و کویت در تامین انرژی جهان در دهه‌های آینده روشن می‌شود و این که چرا این منطقه جهان همیشه مرکز اصلی توجه سیاست جهانی بوده و برای کشورهای این منطقه دولت تعیین می‌کرده‌اند و اکنون با جمهوری اسلامی این همه مخالفت دارند و بالاخره این که چرا دسترسی به منابع نفتی خاورمیانه، اولویت استراتژیک برای اقتصادهای بزرگ دنیا است؟

3 - اهمیت استراتژیک امنیت انرژی
زندگی و رفاه ملت‌ها بستگی به رشد اقتصادی کشورشان دارد و آن نیز وابسته به امنیت انرژی آنها در آینده است. امروزه امنیت انرژی مهم‌ترین چالش برای اقتصادهای بزرگ جهان است، زیرا از طرفی نیاز کشورها به انرژی فسیلی سال به سال افزایش می‌یابد و از طرف دیگر تولید غیر اوپک کاهش و در نتیجه وابستگی آنها به نفت وارداتی مخصوصا از خلیج فارس سال به سال بیشتر می‌شود.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که چالش امنیت انرژی برای اروپا و آمریکا بیشتر و روشن‌تر مطرح گردید، آمریکا، اروپا و سایر اقتصادهای بزرگ، سه روش متفاوت را در تعامل با این چالش در پیش گرفتند.

اروپا برای تضمین امنیت انرژی مورد نیازش در آینده، از روش چندجانبه‌گرایی، همکاری در ایجاد ساختارهای بین‌المللی، همکاری‌های دوجانبه و چندجانبه استفاده می‌کند. تدوین «پیمان منشور انــرژی (ECT)» و تشویق کشورها برای پیوستن به آن و ایجاد شرکتی برای احداث خط لوله جدید جهت انتقال گاز از منطقه دریای خزر به اروپا با مشارکت کشور‌های مسیر (طرح خط لوله گاز NABUCCO) نمونه‌هایی از اجرای این سیاست‌اند. اقتصاد‌های بزرگ دیگر مانند ژاپن، چین و هند نیز هریک به دنبال عقد قراردادهای درازمدت با کشورهای تولید‌کننده نفت‌و‌گاز و سرمایه‌گذاری‌های مشترک برای تولید بیشتر نفت‌و‌گاز هستند.

این قبیل همکاری‌های درازمدت در زمینه انرژی، بلوک‌بندی‌های جدیدی را در جهان شکل خواهد داد و وابستگی اقتصادی این بلوک‌ها، طبیعتا منجر به وابستگی بیشتر سیاسی آنها نیز خواهد شد؛ نکته‌ای که از ابتدای امر، باعث خشم و وحشت آمریکایی‌ها شده است. در این میان دولت نومحافظه‌کار برای تضمین امنیت انرژی آمریکا در آینده، روش یکجانبه‌گرایی، جنگ، اشغال مستقیم و تغییرات در ساختارهای سیاسی کشورهای منطقه خاورمیانه و تصرف فیزیکی منابع نفتی را در دستور کار خود قرار داده است که البته اولین مرحله آن، یعنی اشغال عراق، تا به حال با موفقیت چندانی همراه نبوده است.

در شرایط کنونی جهان، امنیت و منافع ملی کشورهای نفت خیز، به میزان ایفای نقش آنها در تامین امنیت جهانی انرژی ربط داده می‌شود، جمهوری اسلامی ایران باید با در نظر گرفتن منافع ملی خود، نقش مناسب را در این زمینه در صحنه بین‌المللی برعهده گیرد. قطعا از بین سه روش فوق‌الذکر، روش یکجانبه‌گرایانه آمریکا مورد مخالفت شدید ایران است. در مورد روش اروپایی‌ها، اگرچه علی‌الاصول مورد قبول جمهوری اسلامی ایران می‌تواند باشد، ولی مشکلات سیاسی اروپایی‌ها با ایران، مانع از عقد قراردادهای درازمدت و سرمایه‌گذاری‌های خیلی حجیم بین طرفین شده است. بنابراین سیاست مطمئن و معقول برای جمهوری اسلامی ایران همکاری درازمدت با اقتصادهای بزرگ آسیایی مانند ژاپن، چین و هند است که خوشبختانه طی دوسال اخیر توسعه چشمگیری یافته است. البته باید توجه داشت که همه تخم‌مرغ‌ها هم در یک سبد قرار نگیرند.

4 - جمهوری اسلامی ایران و سازمان اوپک
ایران و چهار کشور دیگر تولید‌کننده نفت در سال 1960 سازمان اوپک را تاسیس نمودند. هدف از ایجاد اوپک، اعمال حاکمیت ملی بر منابع نفت پس از ملی کردن صنایع نفت، تامین درازمدت عرضه نفت به بازار بین‌المللی و حفظ منافع تولید‌کنندگان از طریق اتخاذ سیاست‌های واحد و در نتیجه کاهش رقابت بین اعضا بود. به دلیل نقش موثر ایران در تاسیس این سازمان، اولین دبیرکل آن از ایران انتخاب شد. با توجه به رقیب بودن اعضای اوپک، تصمیمات مهم در آن، مانند انتخاب دبیرکل، به شرط موافقت همه اعضا(اجماع) قابل اجرا خواهند بود. در عین حال، هرچه عضوی قدرت تولید نفت بیشتر و ظرفیت خالی افزون‌تر داشته باشد، بر تصمیمات اوپک بیشتر تاثیرگذار است. برای تضمین امنیت عرضه نفت باید سرمایه‌گذاری لازم برای تولید نفت به میزان کافی بشود تا بازار با کمبود عرضه مواجه نگردد. بنابراین قیمت نفت باید در سطحی باشد که درآمد کافی برای کشورهای عضو اوپک ایجاد کند؛ به نحوی که علاوه‌بر توان اجرای پروژه‌های اولویت دار زیربنایی آنها، سرمایه لازم را برای توسعه میادین نفتی نیز در اختیار داشته باشند. درآمد بهینه برای اعضای اوپک به دو عامل قیمت و سهم بازار مرتبط است. افزایش همزمان هردو مطلوب ترین حالت است.

آمریکا و اغلب کشورهای غربی، از ابتدای تاسیس اوپک به مخالفت با آن پرداختند و در عین حال، به دلیل نفوذ در سیستم حکومتی بعضی از اعضای قدرتمند اوپک، نظرات خود را در جهت پایین نگهداشتن قیمت نفت، از طریق آنها القا می‌نمودند. از طرفی وجود بازیگران متعدد در صحنه بین‌المللی بازار نفت، آمار تولید و مصرف غلط یا ناقص توسط تولید‌کنندگان یا مصرف‌کنندگان، پیش‌بینی‌های متناقض سازمان‌های مختلف، نگاه سیاسی – امنیتی به موضوع و نفوذ سیاسی قدرت‌های بزرگ، همگی باعث شدند تا اوپک در جهت حفظ منافع اعضای خود توفیقی نداشته باشد. با تهدید جایگزینی انرژی‌های نو، در صورت افزایش قیمت نفت، سال‌ها سیاست محافظه‌کارانه‌ای را بر اوپک حاکم نمودند. حتی تا چندی قبل که قیمت نفت حدود 10 تا 12‌دلار بود، ادعا می‌کردند که اگر قیمت هر بشکه نفت یک دلار اضافه شود، رشد اقتصاد جهانی حدود 3/0درصد کاهش می‌یابد و در نتیجه تقاضا برای نفت کم شده و سهم اوپک در بازار جهانی نفت کاهش می‌یابد.

در حالی که اخیرا اعلام کردند که اقتصاد جهانی قابلیت تحمل قیمت نفت تا 50‌دلار را دارد. به هر حال به‌رغم آن که وجود اوپک قطعا بهتر از عدم وجود آن بوده، ولی بنا به دلایل ذکر شده، متاسفانه اوپک به‌جز در دوران کوتاه‌مدت اخیر، بیشتراوقات در دستیابی به اهداف خود موفق نبوده است. با این وجود، هیچ‌گاه غربی‌ها از تبلیغ علیه اوپک دست برنداشته و همیشه آن را به عنوان کارتلی که فقط برای کسب سود بیشتر اعضای خود و علیه منافع جامعه جهانی تلاش می‌کند، معرفی کرده‌اند.

در راستای سیاست فوق، دولت نومحافظه‌کار آمریکا برنامه‌هایی را برای اضمحلال ویا تضعیف و بی‌اثرسازی اوپک و همچنین ایجاد بی‌ثباتی در بعضی کشورهای عضو آن تدارک دیده است. نوشته‌ها و سخنان نظریه پردازان و نویسندگان نومحافظه‌کار، پر است از اتهامات به اوپک، تا با ساختن چهره‌ای مخوف از آن در سطح بین‌المللی، به خصوص در زمان افزایش قیمت‌های نفت، زمینه را برای از هم پاشی اوپک آماده کنند.

برای مثال، اوپک را سازمان فاسدی معرفی می‌کنند که علیه منافع جامعه جهانی، در پی افزایش قیمت نفت است تا درآمد کشورهای عضو را که به عقیده آنها اکثرا حامی تروریست‌ها هستند، بالا ببرد. با این چهره‌سازی از اوپک، نومحافظه‌کاران، زمینه را برای اجرای برنامه‌های طراحی شده، از قبیل حمله نظامی به برخی کشورها و اشغال میادین نفتی یا ایجاد بی‌ثباتی در کشورهای نفت‌خیز برای پیاده کردن دموکراسی مورد نظرشان فراهم می‌کنند.

در چنین شرایطی نقش دبیرکل اوپک می‌تواند تعیین‌کننده باشد. طبق اساسنامه اوپک، دبیرکل اداره‌کننده دبیرخانه اوپک، سخنگو و رابط بین کشورها است ولی در شرایط امروز، برای نجات اوپک، دبیرکل آن باید از شناخت سیاسی و اقتصادی قوی برخوردار باشد و بتواند با شجاعت با خطراتی که اوپک و کشورهای عضو آن را تهدید می‌کند، مقابله نماید وبا دیدگاه روشن نسبت به آینده اوپک، بتواند طرح‌های لازم برای حفظ اوپک از تهدیدهای احتمالی و هدایت آن به سوی وضعیت مطلوب را ارائه کند.

با دیپلماسی قوی و فعال بتواند چهره غیرواقعی ترسیم شده از اوپک در سطح جهانی را اصلاح و افکار عمومی جهان را نسبت به نقش واقعی اوپک آشنا نماید و امکانات سازمانی اوپک را برای بیان ضرورت وجود این سازمان به خاطر تضمین امنیت عرضه انرژی به میزان مورد نیاز، بسیج کند. اوپک باید در این شرایط حساس از جو ضد جنگ و نگرانی فزاینده جهان در مورد امنیت انرژی، استفاده نموده و به دفاع از جایگاه خود به عنوان نهادی مسوول و پاسخگو در مقابل نگرانی مصرف‌کننده در بحث امنیت انرژی اقدام نماید. تقویت صندوق اوپک جهت کمک به کشورهای ضعیفی که در اثر بالا رفتن قیمت نفت صدمه جدی می‌بینند، از جمله اقدامات بشردوستانه‌ای است که می‌تواند به ترسیم چهره‌ای مثبت‌تر از اوپک در سطح جهانی کمک کند.

سرمایه:مشایی؛ زورآزمایی زودرس

«مشایی؛ زورآزمایی زودرس»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سرمایه به قلم داوود محمدی است که در آن می‌خوانید؛انتصاب مشایی به سمت معاون اولی احمدی نژاد در کابینه دهم موجب شد تا هنوز عمر دولت نهم به پایان نرسیده احمدی نژاد در چالش سنگین و سرنوشت ساز مقابل طیف گسترده ای از حامیان درون جناحی اش قرار گیرد. اما علت و اهمیت این انتصاب در چیست و چرا چنین انتقاد بی سابقه درون جناحی را به وجود آورده است؟

نخست باید یادآور شد «تردید» درباره نتایج اعلامی انتخابات ریاست جمهوری دهم پدیده ای «فراگیر» است. جدا از همراهی عملی و کلامی جدی برخی از محافظه کاران شاخص با اصلاح طلبان، حول محور ضرورت تردیدزدایی از شبهات انتخاباتی، در سطح بدنه اجتماعی محافظه کاران نیز باوجود تبلیغات پرحجم و بی وقفه صدا و سیما و رسانه های حامی دولت تردید به شدت ریشه دوانده و به تعبیر باهنر، «حزب اللهی ها»، پولدارها و بی پول ها دچار شک انتخاباتی شده اند. در چنین فضایی که به دلیل تعداد مرددان «پرشمار» و استحکام «متزلزل» باور بسیاری از حامیان احمدی نژاد به نتایج انتخابات، جامعه در شرایطی به سر می برد که به اجماع ناظران و کارشناسان (از جمله رفسنجانی) «بحرانی» است، اکثر رهبران اصولگرا معتقدند چینش کابینه دولت دهم باید کاملاً حساب شده به دور از هرگونه ریسکی باشد زیرا عملکرد ناراضی ساز و سخنان تحریک کننده احتمالی احمدی نژاد و وزرای آینده او می تواند در وضعیت کنونی جامعه، موجی ایجاد کند که امکان و هزینه مهار آن بالاتر از توان و تحمل حاکمیت است. هم از این رو است که بلافاصله پس از اعلام پیروزی انتخاباتی احمدی نژاد، بحث تشکیل کمیته ای ویژه در قوه مقننه و موظف ساختن رئیس دولت آتی به رایزنی و هماهنگی با نمایندگان مجلس مطرح شد و به احمدی نژاد هشدار داده شد که اگر رویه بی اعتنایی به مجلس همانند دوره چینش دولت نهم ادامه یابد، وزرای پیشنهادی برای عبور از گردنه «رای اعتماد» راه دشواری در پیش خواهند داشت.

در این میان، احمدی نژاد که از عزم جزم هم جناحی های خود برای کاستن از دامنه اختیارات وی در گزینش اعضای کابینه دهم آگاه است، کوشید تا با انتصاب رحیم مشایی در پست معاون اولی خود، نمایشی از اقتدار خویش برپا سازد. مشایی فردی است که 200 نماینده مجلس به طور مکتوب و در واکنش به سخنان وی پیرامون «دوستی با ملت اسرائیل»، خواهان برکناری اش شده بودند و اکنون مجلس با ناباوری شاهد صعود وی به جایگاه دومین راهبر کابینه دهم است،آن هم در شرایطی که سمت جدید مشایی نیازی به تایید نمایندگان ندارد.

بر اساس فرضیه بنیادین احمدی نژاد، اگر او بتواند با وجود انتقادهای گسترده درون جناحی، مشایی را در منصب معاون اولی حفظ کند، برنده «جنگ روانی زودرس» جلسه «رای اعتماد» خواهد بود زیرا مجلس به این جمع بندی خواهد رسید که رئیس دولت دهم در عزل و نصب هایش، قاطع است و به نظر دیگران (حتی در مسند عضویت در قوه مقننه) اهمیتی نمی دهد و به این ترتیب، راه لابی نمایندگان درباره وزرای آتی، پیشاپیش مسدود خواهد شد. هر چند برخی نمایندگان تاکید کرده اند احمدی نژاد «تاوان» عدم برکناری مشایی را باید در روز رای اعتماد به کابینه بپردازد اما حامیان رئیس دولت دهم بر این باورند که با راه اندازی تبلیغات گسترده حاکی از «ضرورت حمایت» از دولت در شرایط حساس کنونی، فشار نهادهای بیرون مجلس و مذاکره با فعالان شاخص قوه مقننه، این اعتراض های احتمالی مهار خواهد شد. بر این اساس، حتی به هشدارهای حامیان دوآتشه احمدی نژاد در مجلس پیرامون آسیب های این انتصاب بر روابط قوای مجریه و مقننه، توجهی نمی شود.

این در حالی است که تعداد قابل توجهی از نمایندگان اصولگرای مجلس که هدف خود را کنترل بیشتر دولت دهم از همان روز رای اعتماد قرار داده اند، جدا یا در کنار استدلال های ارزشی و اعتقادی، به نقش روانی «تعیین کننده» عهده داری منصب معاون اولی توسط مشایی یا برکناری وی، تلاش خود را تشدید کرده اند تا احمدی نژاد را ناچار سازند در روزهای آتی، مشایی را از سمت معاون اولی برکنار کند با درک عواقب بی توجهی به نظر نمایندگان مجلس، در چینش سایر اعضای کابینه، خود را به مذاکره با نمایندگان و لحاظ نظر آنها ملزم بیند. به هر حال، چالش معاون اولی مشایی، فراتر از اعتراض به یک انتصاب، نمادی از زورآزمایی دولت و مجلس درباره تداوم یا قطع عملکرد «تک محوری» احمدی نژاد است که فرجام آن در تعیین «موازنه قدرت» این دو قوه موثر است و شاهین ترازو را به نفع احمدی نژاد یا مجلس، رقم خواهد زد.

مردم سالاری:سی تیر، سمبل حرکت خودجوش مردمی و همبستگی عمومی

«سی تیر، سمبل حرکت خودجوش مردمی و همبستگی عمومی»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم احمد رومه‌ای است که در آن می‌خوانید؛بی تردید سی تیر 1331 شمسی، لحظه ای از لحظات نادر تاریخ قیام ها و جنبش های ملی و سیاسی ایران به شمار میآید. در آن روز شاید برای نخستین بار در تاریخ سیاسی معاصر ایران بود که احساسی مشترک، انگیزه رستاخیزی یکپارچه و هماهنگ می شد. رستاخیزی که خود اعجازی بود زاییده همدلی ها و به همین دلیل اعجازآفرین و برآورنده آرزویی شیرین در آن روز همه گروه ها و قشرها و طبقات مردم. بی آن که لحظه ای به اختلافات مسلکی و آیینی و حزبی بیندیشند. به حکم ندای درونی از پی احساس خطری جدی که دستاورد و نهضت نوپای ملی شان را به تهدید کشانده و دموکراسی- هر چند نارس و نیم بندشان را به مخاطره افکنده بود، همه یکدل و یک صدا تمام نیروی ایمان و اسلامیشان را در یک بازو و یک مشت نیرومند و کوبنده فشرده کردند تا به دهان یاوه گوی استعمار و عوامل بی شرم و سیه دل و تبهکارش فرود آورند و دیکتاتوری را به بیغوله ها بفرستند... و دیدیم که چنین کردند.

آنچه قیام سی تیر را تشخص می بخشد و به آن جنبه ای استثنایی (و نزدیک به قدوسیت) می دهد. خودجوش بودن آن است. همان خودجوشی و یکپارچگی مقدس انقلاب اسلامی را در روزهایی که تمامی ملت ایران فارغ از (من)، (ما) و برکنار از تفاوت اندیشه ها، سلیقه ها و مکتب ها و به فرمان رهبر کبیر انقلاب و با یک شعار واحد بر جوشیدند و خروشیدند و رزم کردند و پیروز شدند.
هر چند عظمت گستردگی و ثمربخشی انقلاب اسلامی و پیروزی باورنکردنی آن با نتیجه درخشان اما کم دوام قیام سی تیر قابل مقایسه نیست ولی تشابهات شگفتی میان این دو رخداد ملی وجود دارد که انکارپذیر نتواند بود.

در آن روز با فراخوان آیت ا...کاشانی و رهبری دکتر محمد مصدق سبب شد که ملت راه درست تاریخی خود را برگزیند و ادامه دهد.
مصدق ضربه نخست را بر دهان استعمار زده بود و مردم را متوجه آسیب پذیری و امکان نابودی آن و همچنین بی بنیادی نظام حکومتی کرده بود. بگذریم که ذهن مصدق بنا به خصلت طبقاتی و اخلاق اجتماعی اش اجازه قاطعیت کامل به او نمی داد یا شاید هنوز محیط را مستعد و مناسب انقلابی کامل نمی دید و این سبب شده بود که مردم با جان و دل به آنچه کسب کرده بودند بچسبند و از آن پاسداری کنند و سیر تکاملی نهضت را سرعت بخشند و این چیزی بود که نوکران داخلیش را خوش نمیآمد و نیامد و تمامی نیروی شیطانی خود را علیه مصدق و نهضت او که خواست مردم بود، تجهیز کرد. نخست فرمان نخست وزیری قوام السلطنه را به دستش داد و این همزمان بود با عزل دکتر مصدق.

قوام السلطنه که می پنداشت که نهضت مصدق و جنبش مردم حادثه ای مهار شدنی است در نخستین روز از چهار روز حکومت پوشالیش چنان رجزی خواند و برای اثبات ادعای کوردلانه اش نیروهای مسلح پلیس و ارتش را به خیابان ها کشاند.
از بامداد روز سی تیر زندگی روزمره تهران ظاهرا به صورت عادی آغاز شد. مردم از خانه ها به کوچه ها از کوچه ها به خیابان ها و از خیابان ها به میدان ها روانه می شدند.

اما آنچه از همان آغاز محسوس بود. غیر عادی بودن این آغاز  زندگی ظاهرا عادی بود. بازاریان به طرف بازار راهی شدند. اما مغازه ها را باز نکردند. دانشجویان به سوی دانشگاه راه افتادند اما به کلاس نرفتند. همچنین دانش آموزان و معلمان، کارگران و سایر قشرهای مردم همه در حرکت بودند ولی به سوی مقصدی که گویی به حکم ندای غیبی برایشان تعیین شده بود...
و مردم شعارهایی که هدفشان یک واژه بود (مصدق) و مصدق مظهر و تبلور خواست های برحق آزادی و آزادی خواهی و نفی استعمار دیکتاتوری بود شکست نهضت ملی مردم در زمان مصدق نتیجه بازگشت به اختلاف ها و دوگانگی و تفرقه جان ها...
در نتیجه با اتحاد و همبستگی و یکدلی مردم به رهبری رهبر کبیر انقلاب روز بیست و دوم بهمن ماه 57 به بار نشست و انقلاب شکوهمند جمهوری اسلامی به پیروزی رسید. امید است که همیشه اتحاد جان ها و یکی بودن دل ها به انقلاب جمهوری اسلامی مستدام باشد.

قدس:انتخاب وزیران معیارها و مؤلفه ها

«انتخاب وزیران معیارها و مؤلفه ها»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در آن می‌خوانید؛پس از اعلام صحت انتخابات از سوی شورای نگهبان، گمانه زنی ها از سوی محافل و نخبگان سیاسی در خصوص چینش کابینه ریاست جمهوری دهم بویژه با اعلام برخی معاونان آقای احمدی نژاد در کابینه؛ ابعاد رسانه ای به خود گرفت.

رئیس جمهور منتخب با عنایت به ملاکها و معیارهای مورد نظر خویش بخصوص کوله بار تجربه و شناختی که از چهره های گوناگون و کارآمدی آنها به دست آورده است، نسبت به گزینش همکاران خویش در کابینه دهمین دوره ریاست جمهوری اقدام خواهد کرد. نکته ای که اکنون ذهن تحلیلگران را به خود معطوف نموده، معیارهای گزینش افراد برای تصدی مهمترین پستهای کلیدی کشور است که هر گونه کوتاهی و غفلت برای انتخاب آنها، نه تنها تعامل با نمایندگان مجلس را به چالش می کشد، بلکه تبعات بروکراتیک را نیز به کشور تحمیل خواهد نمود.

پرداختن به معیارهای گزینش وزرا از حوصله این نوشتار خارج است، ولی از باب اهمیت تنها به برخی از ملاکهای انتخاب مدیران کلان، به طور اجمال اشاره می گردد.

* جوان بودن
عده ای با تکیه بر جوان بودن، دیگر الزامها و ویژگیهای فرد را به بوته فراموشی می سپارند، در حالی که «تجربه» و «سابقه» سرمایه های مدیریتی تلقی می شوند که در جلوگیری از هدر رفت منابع و سرعت در انجام طرحها نقش مؤثری دارند. انتخاب همکاران جوان اگر دغدغه نداشتن تجربه را بر طرف نماید، گزینش شایسته ای است که به معنای گردش نخبگان نیز قابل ارزیابی است.

ورود چهره های جدید، به مفهوم باز شدن فضای مدیریتی است که فرصت انجام وظیفه برای دیگر افراد را نیز فراهم می نماید، اما این نگاه نباید به منزله تجربه سعی و خطا باشد و این مسؤولیت خطیری که جامعه انتظار خروجی قابل دفاع را در راستای حل مشکلات و ارائه نقطه نظرات جدید دارد، هزینه سعی و خطای دیگران گردد. اکنون بر کسی پوشیده نیست، نه تنها زمان چنین نگرشی منقضی گردیده، بلکه در صورت اصرار بر اتخاذ این مشی کاری، نباید از تبعات اداری آن بر ساختارها و خروجی کار غفلت نمود.
همان گونه که مولای متقیان علی(ع) در این مورد فرمودند: «در امور کارمندان خود بیندیش و پس از آزمایش به کارشان بگمار...»

* تجربه
یکی دیگر از ویژگیهای وزرا، داشتن تجربه لازم در مسؤولیت مربوطه است. وجود این عنصر که به عنوان مکمل علم عمل می نماید، مدیر را در سطوح گوناگون مدیریتی از توانمندی فکری لازم برای ایفای نقش برخوردار می نماید و در صورت فقدان آن، عملکرد افراد تبعاتی را برای مدیریت کلان کشور در پی خواهد داشت. امام علی (ع) در صفاتی که برای مدیریت برمی شمارند، مجهز بودن به سلاح تقوا و تجربه را گوشزد و در نهج البلاغه به مالک اشتر می فرمایند: «ای مالک، در انتخاب مدیر و کارگزاران خود باتجربه ها را انتخاب کن.»

اهتمام به این موضوع بر کسی پوشیده نیست، اما عده ای به نحوی عنصر «تجربه» را بزرگ می کنند که فرصت حضور برای دیگران را سلب نمایند. اگر استنباط از تجربه تأکید بر حضور چهره های خاصی باشد که در برخی مقاطع در عملکرد بروکراسی چنین وضعیتی مشهود بوده است، این دیدگاه نمی تواند به معنای بهره گرفتن از تجربه دیگران باشد، بلکه این نگرش را می توان دایره محدود گزینش نخبگان تلقی نمود.

* تخصص
ملاک دیگر برای انتخاب وزرا، داشتن علم و خرد لازم به منظور اداره مجموعه تحت امر می باشد. توجه به معیار تخصص، یکی از اولویتهایی است که امروزه در همه سطوح مدیریتی اعم از خرد و کلان، مورد عنایت می باشد؛ یعنی مدیر نسبت به تشکیلات و سازمان خود، دانش و علم و آگاهی را داشته باشد. اصل عقل ایجاب می کند که کار را باید به کاردان سپرد و اگر مدیر، دانش آن کار را نداشته باشد، شکست سازمان و تشکیلاتی که در آن کار می کند، قطعی است. چنانچه مدیر، صلاحیت علمی نداشته باشد نمی توان او را برای تصدی مسؤولیت و مدیریت انتخاب کرد.

* تعهد
یکی دیگر از ملاکهای گزینش وزرا، داشتن «تعهد» است تا از این رهگذر عملکرد آنها هزینه برای نظام ایجاد نکند. عده ای در گذشته با اولویت دادن به تعهد و یا تخصص موضوعهای اصلی را به حاشیه می کشاندند، در حالی که اکنون باید به این موضوع اذعان نمود که تعهد شیرازه ای است که همگی معیارهای فوق را به یکدیگر پیوند می دهد. به سخن دیگر، هر کدام از ویژگیهای مورد اشاره بدون تعهد امکان عملی شدن را نمی یابند.

* کارآمدی
این ویژگی در حقیقت بیانگر قابلیتها و تواناییهای مدیران و کارگزاران در اداره کشور است که ایفای بهینه کار ویژه های دولت و کسب حداکثر رضایتمندی مردم را درپی دارد. امروزه با گذشت سه دهه از انقلاب مردمی ایران، کسی تردیدی در پایه های مشروعیت این نظام روا نمی دارد. اما این نیز واقعیت دارد که هر حکومتی ممکن است در عرصه تحقق کار ویژه ها و وظایف و هدفهای خود با دغدغه و نگرانی مواجه شود. لذا توجه به عنصر کارآمدی برای گزینش اعضای کابینه، از مهمترین اولویتهایی است که قطعاً رئیس جمهور در انتخاب همکارانش آن را مورد امعان نظر قرار خواهد داد.

بنابر این، اصل شایسته سالاری اساس گزینش و ملاک انتخاب دولت دهم خواهد بود، اگر چه نمی توان این مهم را نادیده گرفت که اعضای کابینه دولت باید همراهی و همسویی کاملی با رئیس جمهور جهت تحقق اراده وی داشته باشند تا نداشتن قرابت فکری، خللی در انجام وظیفه ایشان که مسؤولیت کل کابینه بر عهده وی می باشد، ایجاد نکند.

لذا شایسته است، آقای احمدی نژاد از منابع انسانی ارزشمندی که قابلیت و توانایی آنها در سطوح گوناگون مدیریتی به اثبات رسیده است، استفاده نماید. در صورت تحقق این مهم که قطعاً از دغدغه های جدی رئیس دولت دهم می باشد، می توان کابینه ای توانمند را در راستای انجام وظیفه خطیر مدیریت کلان کشور، انتظار داشت.

  

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها