گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

و امام ما گفت ...

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته اند از جمله «خصوصی سازی فرایندی چند جانبه»،«و امام ما گفت ...»،«ضیافت وحدت یا وحدت ضیافتی؟»،«جهان یخ نمی زند»،«با آمریکا به تعادل استراتژیک رسیده‌ایم»،«سی سال حضور آگاهانه زنان»،«دلالت‌های پرتاب فضاپیمای امید»،«کنترل نقدینگی کاهنده تورم» و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۲۳۴۷۷۴

آفرینش

«خصوصی سازی  فرایندی  چند جانبه» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش است که در آن می‌خوانید؛هفته گذشته دکتر اسماعیل غلامی معاون آماده سازی سازمان خصوص سازی طی گفت و گویی در خصوص واگذاری دو باشگاه استقلال و پرسپولیس به بخش خصوصی ، به آماده سازی این دو باشگاه برای واگذاری اشاره و گفته بود :این دو باشگاه به عنوان دو شرکت زیر مجموعه سازمان تربیت بدنی و جزو شرکت های گروه یک ماده دو قانون برنامه چهارم توسعه هستند که این شرکت ها باید تا پایان سال 88 یعنی پایان برنامه چهارم توسعه واگذار شوند.در این راستا و با توجه به ضرورت خصوصی سازی و واگذاری این دو باشگاه به بخش خصوصی باید توجه داشت :

خصوصی سازی به عنوان یک فرایند چند جانبه علاوه بر انتقال مالکیت دولتی به بخش خصوصی مسایل مهم دیگری از جمله اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را در برمی گیرد. بنابراین در خصوصی سازی فوتبال نیز قواعد عمومی مربوط به خصوصی سازی و حقوق خصوصی سازی کاربرد دارد و همانند شرکت های خصوصی اهداف و رویه های عمومی خصوصی سازی را دربرخواهد داشت; اما، با توجه به چند وجهی بودن ورزش فوتبال و باشگاههای اداره کننده آن نیازمند قواعد خصوصی ویژه خود هستند که جنبه فرهنگی ورزشی، تفریحی و تجاری را دربرمی گیرد. بنابراین به علت داشتن ویژگی های خاص باید در سیاست گذاری خصوصی کردن باشگاهها و ایجاد قوانین و مقررات و نظام دادرسی و مراجع تدوین مقررات همه مطابق این ویژگی های خاص قرار بگیرند. فوتبال امروزه از صرف یک عمل ورزشی و تفریحی فراتر رفته است و در محدوده فعالیت های اقتصادی و حتی اجتماعی و سیاسی نیز قرار گرفته است.

فوتبال در حوزه اقتصادی به عنوان یک عمل تجاری نیز محسوب می شود. به طوری که صاحبان باشگاههای بزرگ فوتبال از آن سود می برند و سرمایه گذاران در این زمینه سرمایه گذاری می کنند و بسیاری از فعالیت های این باشگاه ها همانند اعمال تجاری شرکت های تجاری است. مثلا تجار فوتبال از خرید و فروش و انتقال بازیکنان و حتی از اعتبار و نام آنها سود می برند. درآمد ناشی از تبلیغات تجاری در زمین ورزشی یا لباس ورزشکاران، حق پخش تلویزیونی و بسیاری از تبلیغات دیگر، آگهی های رسانه ها، سرمایه گذاری در تاسیس باشگاه، خرید سهم و فروش سهام باشگاه، فروش بلیت هم به عنوان اعمال تجاری محسوب می شوند، از طرفی اداره و مدیریت باشگاه، پرداخت حقوق و مزایای بازیکنان و مربیان پرداخت مالیات، آموزش بازیکنان و غیره مسائلی است که موضوع یک سازمان تجاری را تشکیل می دهد. در این ارتباط باید به این نکته توجه داشت که ، در وضعیت کنونی بسیاری از باشگاه های ما به سازمان ها و شرکت ها و دستگاههای دولتی وابسته هستند; مثلا پرسپولیس، استقلال، سایپا، سپاهان، پاس، فجر سپاسی هم به نوعی دولتی محسوب می شوند و دولتی بودن این باشگاهها با خود مسائل و مشکلاتی را دارد حتی برخی معتقدند دولتی بودن باعث عدم کارایی این باشگاهها شده است.

مثلا ایرادهای مطرح این است که باشگاهها از مدیران توانمند و متخصص بهره مند نیستند، ، باشگاهها عملا درآمدزا نیستند چون از کمک دولت بهره مند می شوند، عملا خلاقیت و انگیزه تلاش وجود ندارد، انگیزه ای برای رقابت وجود ندارد چون سود و زیان در نهایت به خزانه دولت برمی گردد و انگیزه ای در اشخاص خصوصی ایجاد نمی کند. خصوصی سازی در حقیقت به عنوان یک انتخاب اجتماعی تغییر جهت در اقتصاد به نفع مالکیت خصوصی است و کم کردن مالکیت عمومی و دولتی است. در یک خصوصی سازی اعتقاد بر این است که مالکیت و کنترل خصوصی از نظر تخصیص منابع، مدیریت، انگیزه، تلاش نسبت به مالکیت عمومی بهتر است. به طوری که تجربه نشان داده است هزینه های تولید و اداره بخش دولتی بیشتر از بخش خصوصی است.

خصوصی سازی در بالا بردن کارایی اقتصادی، بهبود درآمد دولت، استفاده از تکنولوژی جدید، سرمایه گذاری خارجی، ایجاد مشاغل جدید، بالا بردن کیفیت و از بین بردن فساد اداری کاملا موثر خواهد بود. البته خصوصی سازی صرفا انتقال مالکیت ازبخش دولتی به بخش خصوصی نیست بلکه خصوصی سازی یک فرایند چند جانبه است و اصول اقتصادی، حقوقی و اجتماعی نیز باید به طور همزمان با خصوصی سازی همراه و هماهنگ عمل کند. این ویژگی خصوصی سازی درمورد باشگاههای فوتبال حتی مهم تر از دیگر موسسات اقتصادی است. چون ورزش به ویژه فوتبال امروزه تنها به عنوان ورزش و تفریح و تجارت نیست و مسایل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خود را نیز دربرمی گیرد. حتی به عنوان یک عمل ملی و اعتبار و حیثیت ملی یک کشور محسوب می شود. بنابراین در خصوصی سازی فوتبال باید همه ویژگی های آن مورد نظر قرار بگیرد.

در خصوصی سازی فوتبال ممکن است مردم مستقیما در اداره باشگاه با خرید سهام، سرمایه گذاری و پرداخت حق عضویت نقش ایفا کنند. بنابراین خصوصی سازی باور این دیدگاه است که کار مردم به خود مردم سپرده شود و اعتقاد بر این که مردم توان اداره مسایل و علاقه مندی های خود را دارند و دولت نباید در آن دخالت کند; یا حداقل عمل تصدی گری را به خود مردم بسپارد.

کیهان

«و امام ما گفت ...» عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می‌خوانید؛ با عجله آمده بود و سراسیمه، دغدغه جان او را داشت و پاسخی برای این پرسش خود و دوستانش می خواست، وظیفه ما چیست؟ اهل سخن بود و چندین بار هم آنچه را می خواست بگوید، تمرین کرده بود اما وقتی او را دید زبانش بند آمده بود. محو عظمت توأم با وقار و صلابت آمیخته به مهربانی او شده بود. به جای او خمینی(ره)  سخن آغاز کرد؛ «شما را چه می شود آقای عسگراولادی؟ چه سعادتی بالاتر از  این که خون انسان در راه خدا ریخته شود ... پس شما نمی دانید که قرار است به کجا برویم؟ باید برایتان بگویم... امشب می گویم...»برایش عجیب بود. امام(ره) بی آن که او سخنی گفته باشد، درباره موضوعی سخن می گفت که عسگراولادی به همان منظور آمده بود.

چندماه قبل از آن روز، شاه به قم رفته بود ولی هیچ یک از روحانیون به استقبال او نرفته بودند. وقتی شاه به  محل استقرار خود رسیده بود، علت را جویا شده و متوجه شده بود امام خمینی(ره) استقبال روحانیت از شاه را تحریم کرده بود. شاه که به شدت عصبانی بود، در بازگشت به تهران دستور تهیه کیفر خواست علیه امام(ره) و محاکمه صحرایی! او را صادر کرده بود. آقای عسگر اولادی  بعد از اطلاع از تهیه این کیفرخواست به نمایندگی از همرزمانش نزد امام(ره) رفته تا از یکسو این خبر را به امام(ره) برساند و از سوی دیگر درباره تکلیف خود و سایر مردم از ایشان سوال کند. ولی امام(ره) پیش از طرح موضوع به آن پاسخ داده بود.

امام راحل(ره) در ادامه همان ملاقات به آقای عسگر اولادی گفته بودند؛ تصور نکنید که مبارزه ما یکسال و دو سال و سه سال طول می کشد، به دوستانی که حوصله این مبارزه طولانی را ندارند، بگوئید کنار بکشند. این مبارزه چند دهه ادامه خواهد داشت... مبارزه ما  محدود به جلوگیری از تصویب یک قانون، تغییر یک وزیر و یا تغییر یک دولت نیست، مبارزه  ما برای فراهم آوردن زمینه ظهور حضرت بقیه  الله-ارواحنا له الفداء- است. از هم اکنون به شما بگویم که نهضت ما سه مرحله در پیش دارد. مرحله اول، اسلامی کردن ایران است. بعد از نجات کشورمان، از آن به عنوان یک پایگاه برای نجات سایر کشورهای مسلمان استفاده می کنیم و این، یعنی اسلامی شدن بقیه کشورهای مسلمان، مرحله دوم نهضت ماست. و مرحله سوم این مبارزه، گسترش الگوی حکومتی اسلام به همه جهان است. در این مرحله و هنگامی که همه ملت ها با الگوی عدالت گستر و خداجوی اسلام  ناب آشنا شدند می توانیم به حضرت بقیه  الله عرض کنیم که جهان منتظر شماست. (نقل  به مضمون از قول برادر بزرگوارم، مبارز پیشکسوت و فدایی حضرت امام(ره)  آقای حبیب الله عسگراولادی).
2
-امام راحلمان(ره) برای ارزیابی راهی که پیموده ایم، مقایسه میان نقطه آغاز و نقطه ای که در آن ایستاده ایم را پیشنهاد می کردند. این مقایسه تابلوی روشن و قابل استنادی از موقعیت کنونی انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن به دست می دهد و صدالبته، پرداختن به همه موارد بیرون از محدوده این نوشته  است... از آن میان  به چند نمونه بسنده می کنیم تا مشتی باشد از خروارها و اندکی از بسیارها. بخوانید؛ شعار نیست، نه خلاف است ونه گزاف.

3-در نخستین روز از جنگ تحمیلی، جیمی کارتر رئیس جمهور  وقت آمریکا که خود برپا کننده جنگ بود طی مصاحبه ای گفت؛ «امیدوارم این جنگ مسئولان ایران را بر سر عقل آورد»! و روز بعد، صدام حسین در پایان یک کنفرانس خبری  که با حضور خبرنگاران خارجی در یکی از نقاط اشغال شده جنوب کشورمان ترتیب داده بود  با  غروری  احمقانه گفت؛ «کنفرانس خبری بعدی را در تهران تشکیل می دهیم  و آن روز خیلی دور نیست»! جنگ احزاب بود که در آن همه مشرکان زمان به مقابله با نظام اسلامی نوپای ایران آمده بودند و شکست جمهوری اسلامی ایران را  قطعی می دانستند.
هیئت هایی از ایران به چند کشور خارجی فرستاده شد تا واقعیت ماجرا بازگو شود. مقامات شوروی سابق در پاسخ به اعتراض هیئت ایرانی که چرا با ارسال موشک های «اسکاد بی» به عراق، مردم بی دفاع را قتل عام می کنید؟ گفته بودند «در میز مذاکره افغانستان، صندلی ایران خالی است»!  یعنی دست از حمایت مردم مظلوم افغانستان بردارید تا...
پاپ ژان پل ششم در پاسخ به هیئت اعزامی کشورمان و گوشزد کردن پیام حضرت امام(ره) که «اگر حضرت مسیح بود جانب ما را می گرفت یا آمریکا را»، فقط گفته بود OH JESUS CHRIST- آه، یا حضرت مسیح!- انواع تسلیحات مدرن به عراق سرازیر شده بود و... به قول حضرت امام(ره)؛ خدایا تو می دانی که ما تنهای تنها بودیم و نخواستیم جز تو کسی را داشته باشیم و نداشتیم... و اما، امروز... این ما هستیم که از آن نقطه به این نقطه رسیده ایم؟ و این همان آمریکاست که برای نجات از باتلاق عراق دست به دامان ما شده است؟ این همان کشورهای عربی حمایت کننده از صدام هستند که برای نجات از فروپاشی دولت های خود و رها کردن گریبان خویش از پنجه مردم مسلمان کشورهای خود، دست نیاز به سوی ایران اسلامی دراز کرده اند و یا در آرزوی ذره ای از اقتدار جمهوری اسلامی ایران، انگشت  حسرت به دندان می گزند؟

4-در سالهای نخستین بعد از پیروزی انقلاب به «سیم  خاردار» نیاز داشتیم و کشورهای غربی «ناز» می کردند و می گفتند؛ از کجا معلوم سیم خاردار را برای ساختن موانع حلقوی در سنگرها به کار نبرید؟! و نمی دادند.
امروز، اما، ایران اسلامی به فن آوری هسته ای دست یافته است، در نانوتکنولوژی، به رتبه های برتر دنیا رسیده است، موشک های بالستیک  و دوربرد می سازد، همین چند روز پیش در مقابل چشمان حیرت زده جهانیان، ماهواره امید را به فضا فرستاد و هر سه مرحله، جدایی ماهواره از موشک پرتاب کننده، قرار گرفتن در مدار تعریف شده قبلی و ارسال پیام را با موفقیت انجام داد... تولید سلول های بنیادی، ساخت مدرن ترین سدها و نیروگاهها و... بماند.

5-روزی از آن روزها، یکی از چالش های سیاسی ایران اسلامی با کشورهای غربی، حمایت مالی، تسلیحاتی و تبلیغاتی آنان از گروههای تروریستی بود. آنها در مقابل اعتراض ما، شانه بالا می انداختند و ابرو درهم می کشیدند و با وقاحت بر حمایت از تروریست ها تاکید می کردند.
امروز چه؟ آیا چالش ما در این سطح نازل است؟ امروز، به اعتراف دشمنان، در خاورمیانه هیچ رخدادی بدون اراده ایران اسلامی نمی تواند اتفاق بیفتد. تحولات در فلسطین، لبنان، عراق، یمن و تمام منطقه به سرانگشت اقتدار جمهوری اسلامی ایران بسته است، نیست؟! در گرماگرم درگیری آمریکا با عراق، روزنامه واشنگتن پست خطاب به بوش نوشت؛ خاورمیانه را به ایران واگذار کن و بازگرد. آمریکا همه چیز را باخته است.

6-آن روزها، شعار مرگ بر آمریکا فقط از زبان مردم ایران شنیده می شد. امام ما می فرمود آمریکا شیطان بزرگ است و تاکید می کرد «هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید» و...
امروزه این شعار در همه منطقه و از زبان تمام ملت های مسلمان و حتی غیرمسلمان به گوش می رسد. مردم آمریکا در تظاهرات خود پلاکاردهای BUSH  IS  SATAN- بوش شیطان است- بر سر دست بلند می کنند. مردم مسلمان در همه جای جهان اسلام، همه گرفتاری ها و ناکامی های خود را زیر سر آمریکا می دانند و...
گروههای طرفدار آمریکا که آن روزها به گرایش خود افتخار می کردند، این روزها از واژه آمریکوفیل-طرفدار آمریکا- شرم می کنند و خود را به «توبه» یا به ظاهر و برای حفظ پرستیژ، به ایران اسلامی و نهضت های مقاومت همسو با ایران نظیر، حزب الله لبنان، جهاد اسلامی و حماس فلسطین و... می چسبانند.

7- بوش می گفت و رابرت گیتس، دیک چنی، شیمون پرز و... نیز با استیصال می گویند در جنگ 33 روزه لبنان، در جنگ 22 روزه غزه، در عراق... و هر جای جهان اسلام که مقاومتی در مقابل آمریکا و متحدانش وجود دارد، درگیری واقعی میان ایران و آمریکاست و عجیب آن که دروغگویان دراین باره راست می گویند.
صهیونیست ها که با دو خط آبی روی پرچم اسرائیل، داعیه سرزمینی به وسعت از نیل تا فرات داشتند، امروزه پوزه ای خاک آلود دارند، به دور خود دیوار حائل می کشند و افسانه شکست ناپذیری خود را به ناچار فراموش کرده اند. «زئیف شف» با عصبانیت همه این خواری و ذلت را زیر سر ایران می داند... و این عصاره باطل را ببین که امروزه حق گو! شده است.

8-باراک اوباما، روی شعار «تغییر» موج سواری می کند و حال آن که «تغییر» اگر به مفهوم تغییر فرمول قدرت جهانی باشد، این تغییر 30 سال پیش و به همت امام راحل ما(ره) آغاز شده و امروز به قول رهبرمعظم انقلاب - در سخنان دیروزشان- جغرافیای سیاسی و قدرت جهانی را دگرگون کرده است.
چند سال پیش، ژاک شیراک رئیس جمهور وقت فرانسه در یک مصاحبه مشترک با سه روزنامه واشنگتن پست و نیویورک تایمز -هر دو آمریکایی- و نوول ابزرواتور فرانسوی گفته بود، مقابله با ایران اسلامی ناممکن است و هزینه این مقابله بارها از هزینه قبول ایران هسته ای بیشتر خواهد بود. آن روز، بوش با عصبانیت از شیراک به عنوان رئیس جمهوری که نمی داند چه می گوید یاد کرد و امروز مقامات آمریکایی با اعتراف ناگفته، پذیرفته اند که نه فقط قدرت رویارویی با ایران اسلامی را ندارند، بلکه باید آبرومندانه! به قدرت و اقتدار آن  اذعان کنند. و عجیب آن که آقای اوباما، سعی دارد این «نیاز» آمریکا را با عنوان «امتیاز» به ایران بفروشد و از مذاکره با جمهوری اسلامی سخن می گوید. مذاکره ای که ایران اسلامی دون شأن خود می داند و هرگز به آن تن نخواهد داد. چه کسی است که نداند، این پیشنهاد «تعامل» بعد از شکست سخت آمریکا مطرح می شود و کدام عقل سلیم حاضر است با پذیرش مذاکره، شکست مفتضحانه آمریکا را به تأخیر اندازد؟!

9-و دهها و صدها دستاورد دیگر که نشان می دهند، در آغاز دهه چهارم انقلاب، به نقطه ای که آن روز حضرت امام راحل ما(ره) خبر داده بود نزدیک شده ایم و امروز در رکاب خلف حاضر او، آن راه که او ترسیم فرموده بود را «خوش به نشان» آمده ایم.
به قول آقا، این روزها خاورمیانه به ویترین ناکامی ها و شکست های پی درپی آمریکا و متحدانش تبدیل شده است... و این رشته سر دراز دارد.

آفتاب یزد

«ضیافت وحدت یا وحدت ضیافتی؟» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفتاب یزد است که در آن می‌خوانید؛این موضوع تا کنون بارها مورد بحث قرار گرفته است که بهترین روش حاکمیت در دنیای امروز کدام است؟ بسیاری از افراد، حاکمیت حزبی را کارآمدترین روش برای اداره کشورها می‌دانند. طرفداران این نظریه، برای اثبات حقانیت دیدگاه خود نکته‌ای را مورد اشاره قرار می‌دهند که به تدریج در ایران نیز صحت آن آشکار می‌شود. این نکته، تنظیم رقابت‌های انتخاباتی براساس برنامه‌های مدون حزبی و پاسخگویی مجموعه حزب به جای پاسخگویی‌های انفرادی است.

موافقان حکومت حزبی همچنین به این نکته اشاره می‌کنند که وعده‌های ارائه شده توسط یک حزب - که بایستی مبتنی بر مرام‌نامه و برنامه‌های حزبی باشد - به راحتی قابل انکار و تکذیب نیست در حالی که وعده‌های شخصی، تنها در بعضی تریبونها مطرح می‌شود و لذا تکذیب، تعدیل یا توجیه آن چندان مشکل نمی‌باشد. اما به نظر می‌رسد یک ویژگی‌ در داخل ایران وجود دارد که کشور ما را به نمونه‌ای منحصر به فرد تبدیل کرده است. این ویژگی حاکمیت محفلی به جای حزبی یا وجود احزاب نانوشته و غیر پاسخگوست. وجود احزاب محفلی را به راحتی می‌توان با نگاهی به تعامل کارگزاران حکومتی با یکدیگر - به ویژه در سه چهار سال اخیر - مشاهده کرد.

در ابتدای این دوره، اکثریت مجلس از دست اصلاح‌طلبان خارج شد و جناح اصولگرا بر قوه مقننه مسلط گردید. پس از غلبه اصولگرایان بر مجلس، رسانه‌های نزدیک به آن جناح لزوم خارج شدن دولت از دست اصلاح‌طلبان را مورد تاکید قرار دادند. استدلال آنها این بود که با یکپارچه شدن حاکمیت، خدمتگذاری به مردم با سهولت بیشتر انجام خواهد شد. برای تحقق این آرزو، بیش از یک سال وقت لازم نبود و از نیمه سال 84، ذوق زدگی فراوان از اینکه هر سه قوه توسط اصولگرایان اداره می‌شود در تبلیغات زبانی و مکتوب صاحب نفوذان این جناح مشهود بود. اما با گذشت یک دوره کامل از تسلط جناح موسوم به اصولگرا بر مجلس و در آستانه پایان یک دورهاز حاکمیت اصولگرایان بر دولت، به نظر می‌رسد که هیچ یک از فراکسیون‌های آن جناح، حاضر نیستند مسئولیت ناکامی‌های چهار سال اخیر را بپذیرند. علاوه بر این، اظهارنظرهای مبهم و دادن آدرسغیردقیق نسبت به کاستی‌ها، ضعف‌ها و ناکامی‌ها نشان می‌دهد که حاکمیت یکپارچه اصولگرایان، وسیله‌ای برای حذف اصلاح‌طلبان از حاکمیت است و نه ابزاری برای خدمتگذاری هماهنگ به مردم.

اظهارنظرهای انتخاباتی اصولگرایان در ماههای اخیر و سردرگمی آنها نسبت به »تعدد« یا »وحدت« کاندیدا در انتخابات 22 خرداد 88 نیز تنها از همین زاویه قابل تحلیل می‌باشد. در واقع اصولگرایان بیش از دیگران از عدم هماهنگی‌های استراتژیک و تاکتیکی خود اطلاع دارند اما اصل اساسی مورد نظر آنها یعنی جلوگیری از حاکمیت اصلاح طلبان، افرادی در آن جناح را وادار ساخته است که برنامه‌ انتخاباتی خود را با نگاه به کاندیداهای اصلاح‌طلبان و میزان رای ا~وری آنها تنظیم نمایند. انعکاس این راهبرد ظاهراً اصولگرایانه اما غیراصولی، در جلسات مشترک اصولگرایان به یک نحو است و قبل و بعد از جلسات، به نحو دیگر! نتیجه این وضعیت آن است که بسیاری از اصولگرایان، در جلسات مشترک خود از اینکه مردم به مجموعه آنها اعتماد کرده‌اند ابراز رضایت می‌نمایند و خدا را سپاس می‌گویند. اما پس از جلسه، با ادبیات گوناگون همان انتقادات متقابلی را مطرح می‌کنند که قبل از جلسه در تریبون‌های عـمومی مطرح کرده بودند. به عبارت دیگر، بسیاری از جلسات دست‌اندرکاران حاکمیت یکپارچه، به جای آنکه محلی برای تبادل نظر، طرح انتقادات و رفع اشکالات باشد محفلی برای خوش و بش کردن و تبادل تعارفات کلیشه‌ای است. این جلسات همچنین فرصتی برای تجدید قوا و آمادگی برای سخنرانی‌های تریبونی بعدی است که محتوای آن، نقادی‌های درون جناحی و انداختن توپ مشکلات در زمین سایر فراکسیون‌های اصولگراست.

اکنون چهار سال است که اصولگرایان »ضیافت وحدت« برگزار می‌کنند اما معمولاً دوره اعتبار این »وحدت ضیافتی« بلافاصله پس از دسترسی بعضی از آنها به نخستین تریبون، خاتمه می‌یابد. آنچه که از جلسات مشترک فراکسیون‌های حکومتی اصولگرایان در رسانه‌ها منعکس می‌شود، چیزی نیست جز ابراز همکاری‌ و هماهنگی و تلاش برای امیدوار ساختن مردم نسبت به کارآمدی حاکمیت یکپارچه. البته امروز کمتر کسی به این کارآمدیامید بسته است در عین حال هنوز کسانی آرزوی تحقق این کارآمدی را دارند. زیرا چالش های سبک و سنگین اصولگرایان در قوای گوناگون تنها منجر به سوختن فرصت های کشور و مردم می شود.

متاسفانه به نظر می رسد برخی از ضیافت‌های وحدت، تنها با هدف برنامه ریزی برای جلوگیری از کاهش تعداد مناصب حکومتی که در اختیار اصولگرایان است تشکیل می‌گردد که حتی اگر هدف اصلی از جلسات، همین باشد اصولگرایان باید از فرصت تشکیل جلسات، برای گفتگوهای چالشی و نزدیک کردن دیدگاه ها استفاده کنند نه آنکه با کسب انرژی از این »همنشینی‌های خصوصی« به دنبال فرصتی باشند تا در »تریبون های عمومی « به مناظره های یک طرفه و معمولاً بی حاصل بپردازند؛ مناظره‌هایی که تنها نتیجه آن، سلب مسئولیت از مجموعه »اصولگرایان حاکم« است. ‌ ‌

انتقاد دولتی ها از عملکرد قوه قضائیه در مبارزه با مفاسد اقتصادی، توصیه های مکرر مسئولان قضایی و هشدار آنها نسبت به پیامد منفی بعضی از اقدامات دولت بر سرمایه گذاری داخلی و خارجی، اعتراض مجلسی ها به عملکرد اقتصادی دولت، ابراز نگرانی‌ها از ناکامی دولت در اجرای اصل 44 و انتقادات متقابل دولت و مجلس از یکدیگر در مورد گرانی‌ها و تورم نمونه هایی است که به نظر می‌رسد در ضیافت وحدت اصولگرایان، فرصتی برای طرح نمی یابد اما قبل و بعد از هر ضیافت وحـدت، در تریبون های متعدد مطرح می شود تا مردم بدانند وحدت ضیافتی، دستاورد قابل توجهی برای کشور و ملت ندارد. ‌ ‌

امروزه بسیاری از اصولگرایان، با نگرانی به تحولات انتخاباتی اصلاح‌طلبان می‌نگرند و به صورت علنی اعتراف می‌کنند که اگر احتمال پیروزی اصلاح طلبان وجود داشته باشد تمام اعتراض‌ها و انتقادهای خود به احمدی نژاد را متوقف خواهند کرد و بر او اجماع می نمایند. هیچ‌کس نمی‌تواند اصولگرایان را از این اراده»‌ »نه‌چندان اصولگرایانه« منع کند اما می‌توان از آنها توقع داشت که برای ضیافت‌های وحدت خود، برنامه‌ریزی کنند تا از فرصت این ضیافت ها، برای برنامه ریزی در جهت حل مشکلات مردم نیز استفاده نمایند. آیا برای سران اصولگرای قوا و همکاران ایشان، این امکان وجود ندارد که به جای مناظره‌های یک طرفه و تریبونی، در جلسات وحدت خود به چالش های جدی با یکدیگر برخیزند و از این چالش ها، راحل هایی برای مشکلات فزاینده کشور پیدا کنند؟ ‌ ‌

آیا وضعیت فعلی، اصولگرایان را به این اندیشه وانمی‌دارد که به جای »محفل های وحدت« به فکر اتحاد در قالب احزاب صاحب برنامه باشند و به جای تاکید بر حذف اصلاح طلبان، به جذب رای مردم بر اساس کسب اطمینان آنها از کارآمدی برنامه حزبی بیند یشند؟
 
ابتکار

«جهان یخ نمی زند» عهنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم سیدجواد سیدپور است که در آن می‌خوانید؛اجلاس اقتصاد جهانی در داووس به اتمام رسید اما بحران اقتصاد جهانی همچنان به قدرت خود باقی است.این اجلاس که قرار بود نشست های صورت گرفته در آن وضعیت اقتصاد جهانی را تحت تاثیر قرار دهد،خود متاثر از برخورد رجب طیب اردوغان و شیمون پرز واقع شد و در سایه حوادث تکان دهنده غزه قرارگرفت.اگرچه اجلاس های سالانه داووس همیشه مورد توجه رهبران و نخبگان اقتصاد و سیاست دنیا واقع شده و همواره محلی برای شناخت رویدادهای مهم مدیریتی و اقتصادی در سطح جهان محسوب گردیده ولی نتایج و خروجی های آن لزوما بر روند اقتصاد جهان تاثیر مستقیم نگذاشته است.حتی پیش بینی های صورت گرفته در نشست ها و کارگاههای آن نیز تماما محقق نشده،گرچه در برخی موارد موثر و نافذ نیز بوده است.

اما به طور مشخص می توان تاکید کرد که این اجلاس به رغم آنکه بزرگترین گردهمایی اقتصاد دنیا محسوب می شود نتوانسته آنچنان که انتظار می رفت از بروز سونامی های خوفناک اقتصادی مثل آنچه اکنون جهان با آن مواجه است خبر دهد. اگر در بیانیه پایانی سال گذشته این اجلاس توجه شود حتی یک خط را نمی توان سراغ گرفت که از بوجود آمدن رکود در اقتصاد دنیا و برشکستگی بسیاری از بنگاهها و شرکت های فرا ملیتی دنیا سخن گفته باشد. در بیانیه پایانی سال گذشته داووس تنها به ذکر هشدارهایی کوتاه پیرامون وضعیت مالی بخش مسکن امریکا بسنده شده است و به عاقبت شرکت ها از پس بحران فراگیر مالی توجه ای نشده است.شاید برخی چنین استدلال کنند که اساسا پیش بینی وضعیت آینده اقتصاد هرگز در دستور کار مجمع جهانی اقتصاد در داووس نبوده، لذا نباید عدم پیش بینی آینده،جزو ضعف های این اجلاس به شمار آید.

اما آنوقت این سوال پیش می آید که اگر اجتماع این همه از سران دولت ها، شرکت ها و دانشگاهها نتواند به آینده نقبی بزند پس به چه کاری می آید؟!واقعیت آن است که به رغم تمام کاربست های علمی در نظام فکری اقتصاد، واقعیت اقتصاد، یاغی تر از آن است که به چنگ دانشمندان و صاحب نظران افتد.آدمی در طول دویست سالی که آرام آرام و نظام مندبا علم اقتصاد مواجه شده، تنها توانسته اندکی بدان نظم ببخشد و هرگز نتوانسته به طورقطعی و حتمی آنرا مهار کند و بدانجایی ببرد که مطلوب اوست.

شاید بزرگترین گناه علم اقتصاد در قرن حاضر این باشد که بیش از اندازه به ساحت علمی خود اتکا کرده و ماهیت انسانی و به طبع آن انعطاف پذیری و تحول یابندگی خود را از یاد برده است. این گفته «هایک» موید همین مطلب است که:«هیچکس نمی داند چگونه می توان رشد اقتصادی را برنامه ریزی کرد چرا که هیچیک از ما مکانیسم واقعی آنرا نمی شناسد.» این تعبیر شاید اصطلاح درستی نباشد و عده ای از اقتصاددانان را خوش نیاید اگر گفته شود که «اقتصاد، علم نیمه است »به این معنی که تنها بخشی از آن به زیر تیغ تشریح علم در می آید ولی قسمت عمده آن فرار است و از میدان جاذبه منطق علمی خارج است. این خاصیت گریز از مرکز به دلیل خصوصیت ذاتی انسانهاست که به وجود می آید، خاصیتی آزادمنشانه و تحول خواه.از این نظر همچنان که این رفتار انسانی قوام دهنده اقتصاد آزاد است نقیض آن نیز محسوب می شود.نقیضی که وقتی در امکان های بی نهایت ضرب شود علم را قدرت دست یابی بدان نیست.

از اینجاست که علم اقتصاد خود تبدیل به مجهولی برای فلسفه علم می شود و ترادف «علم» و «اقتصاد» با هم نامطبوع جلوه می نماید زیرا علم اگر علم باشد با ماهیت گریزای اقتصاد چه باید بکند؟ اما سوای این مباحث که به معرفت شناسی علم اقتصاد مربوط می شود، مجمع جهانی اقتصاد در سال جاری محلی برای عرض اندام مخالفین جهانی سازی بود. مخالفینی که بالاخره حجتی قطعی برای اثبات نگرانی ها و دغدغه های خود یافتند:سقوط اقتصاد آزاد و رکود جهانی.زمانی گفته می شد:«بحران رژیم های ارشادی - اجتماعی و بازگشت لیبرالیسم از مشخصات تاریخی تفکر سالهای دهه 1980 میلادی است.

دیگر کسی نه در شرق و نه در غرب، نه در دنیای صنعتی ونه در جهان سوم،لزوم دخالت دولت، توجه بیشتر به برنامه ریزی و ملی کردن را تاکید نمی کند. از پکن تا پاریس با گذری از مسکو، بوئنوس آیرس یا دهلی، همه دولت ها همه اقتصاددانان، چه دست راستی و چه دست چپی، آزادی نیروهای بازار و خصوصی کردن هرچه بیشتر را مطرح کرده اند.»اما وقایع رخ داده در نیمه دوم سال گذشته میلادی -که اکنون پیش بینی می شود سال جاری میلای را نیز یکسره با خود در کمای اقتصادی فرو برد -نشان داد، رهاسازی اقتصادی و هضم شدن در دیگ جوشان لیبرالیسم نه تنها مطلوب نیست بلکه فوق العاده نیز خطرناک است.

سقوط پیاپی بورس های جهان و ورشکستگی گسترده ابر شرکتها که روزگاری نه چندان دور، دولتها می آوردند و می بردند، به شکل بی سابقه ای طبقات اجتماعی جوامع توسعه یافته را هدف قرار داده و موج فزاینده ای از بیکاری را دامن زده که در 60 سال گذشته نمونه ای از آن نمی توان یافت و تازه، این ابتدای ویرانی است.این ثمره شجره جهانی سازی است که منافع آن اندک و مضار آن بی شمار است.این واقعه عظما که سال جاری میلادی دامنه آن گسترده تر، خوفناکتر و دردناکتر خواهد شد، گواه صادقی است که اقتصاد آنی نیست که گفته و تدریس می شود، آنی است که پنهانی صورت می گیرد.اما یک منتقد منصف نمی تواند یکسره برهمه دستاورد های اقتصاد بازار و نتایجی که تا کنون برای بشر داشته خط بطلان بکشد ولی می تواند زمینه ای را برای عبور،پیشنهاد یا انتخاب کند که به تجربه نشان داده منافع کم خطرتری دارد زیرا «راز» اخذ تصمیم پر منفعت و کم هزینه همچنان یک «راز» است.

گفته شده از نتایج مجمع جهانی اقتصاد در سال جاری این است که رشد اقتصادی در دنیا به «صفر» خواهد رسید و این یعنی قرائت فاتحه پشت فاجعه برای اقتصاد جهانی.ساده ترین دستاورد چنین پدیده ای یعنی خشن تر شدن جهان و عصبی تر شدن دولت ها از عدم مهار بحران ها و سرریز این خشونت به هر جایی که دست بدهد. افزایش آسیب های اجتماعی و وقوع بحران های اخلاقی مخصوصا در جوامع توسعه یافته از پی بیکاری هایی که گروه گروه کارگران را بدان مواجه خواهد ساخت، زمینه ای را ایجاد خواهد کرد که دولت ها برای تحقق رویای زندگی عادلانه مجددا به سمت نوع جدیدی از سوسیالیسم و کنترل در اقتصاد حرکت کنند-و اینجا اتفاقا باید محل توقف اقتصاددانان و مسئولین ایرانی باشد که آیا با این مشخصات و مختصات اقتصاد جهانی، رفتن به سمت خصوصی سازی، پاسخگوی نیازهای اقتصاد فردا خواهد بود؟ظفرمندی «دست پنهان اسمیت» براقتصاد در سال جاری به اتمام خواهد رسید اگر دولت ها نتوانند مشتان گره کرده کارگران بیکار شده را باز کنند زیرا ورود شتابناک و هراسان دولت ها برای مهار تخریب مشروعیت خود، به بی اعتباری بازار خواهد انجامید. ا

اگر این دوره را ظهور عصر یخبندان اقتصاد آزاد بنامیم چندان به گزافه نرفته ایم.اما با همه این اوصاف تاریخ دقایق سخت تر از این را شاهد بوده که قافله بشری از یخبندان گذشته و پرتو آفتاب، یخ موجود در زهدان ذهن بشر را ذوب ساخته است.پس می بایست و سزاوار است همچنان چشم بر پرتو نوری داشت که نه از اقلیم اقتصاد که از ماهیت طبع بشر بر می خیزد، طبعی که هم نقطه قوت و هم ضعف علم اقتصاد است.سال2009 میلادی، سال سرد اقتصادی است اما نه آنچنانکه جهان یخ بزند.

رسالت

«سی سال حضور آگاهانه زنان» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می‌خوانید؛به گزارش سازمان ملل متحد 60 درصد از یک میلیارد فقیر در جهان زنان و دختران هستند زنان 75 درصد بزرگسالان بی سواد که جمعا 960 میلیون نفر هستند. را تشکیل می دهند. از 130 میلیون کودکی که به مدرسه  نمی روند 70 درصد دختر هستند. قاچاق انسان بزرگترین تجارت غیر قانونی در جهان است که در آن سالانه 3 میلیون زن که 1/2 میلیون آن کودک هستند، تجارت می شوند. شمار زنان زندانی در اروپا روبه افزایش است فقط به طور نمونه آمار زنان زندانی در انگلیس در دو دهه گذشته دو برابر افزایش داشته است.

بیش از 40 درصد زنان در اروپا مورد آزار و اذیت جسمی قرار می گیرند و  یک سوم ازدواجها در این قاره به طلاق می انجامد. افزایش بی سابقه بارداری دختران انگلیسی مقامات بهداشتی این کشور را نگران کرده است. از سال 1998 تا کنون از هر 10 قتل در آفریقا شش قتل مربوط به خشونت علیه زنان بوده است. یک سوم زنان افغانی پس از حمله آمریکا به افغانستان معتاد شده اند. از سال 1973 تا کنون در شهرهای غربی آمریکا بیش از 50 میلیون کودک متولد نشده،سقط شدند و...

این آمار و اخبار تکان دهنده واقعیت تلخ جهان پیرامون ماست که  برده داری جنسی در قرون گذشته در برابر آن هیچ به نظر می رسد. هر چند خانواده به عنوان اساسی‌ترین و قدیمی‌ترین نهاد اجتماعی از زمان آغاز خلقت بشر همواره در معرض آسیب‌هایی بوده است اما در چند قرن اخیر این تهدیدات رنگ جدی‌تر و خشن تر ی به خود گرفته است که در مقایسه با طول تاریخ بی سابقه است.

به راستی مفهوم زن در جهان مدرن دلالت بر چه معنایی می کند؟ در قفای شعارهای پرطمطراق فمینیستی چه می گذرد که امروز بلند شدن صدای گریه نوزاد در اروپا و آمریکا به یک آرزو تبدیل شده است. برابری جنسیتی آیا به معنای برده داری مدرن با دستمزد حداقل و استفاده های ایزلری از زنان است.

مگر نه اینکه زن به مثابه یک عنصر اصیل انسانی است خردمند و رشدیافته که امور را به ترازوی اندیشه می‌سنجد و نقش خویش را به عنوان یک انسان متفکر و سازنده جامعه ایفا می‌کند. مگر نه اینکه مرد از دامن زن به معراج  می رود و مگر نه اینکه زن از اراده‌ای سرسخت بهره دارد که با آن مرزها را می‌شکند و بندها را می‌گسلد تا خواست خویش را چنان که باید تحقق بخشد. بهترین نمونه این چهره، همسر فرعون است که فریفته جاه و مقام و جلوه‌های فرعونی و مقهور شیطان نمی‌گردد و از قلمرو نفوذ فرعون می‌رهد و اقتدار او را از هم می‌درد و قرآن او را به عنوان الگوی زنان مثل می‌زند.” و خدا بر کسانی که ایمان آورده‌اند، زن فرعون را مثال می زند. “و مگر نه اینکه برای زن در طول تاریخ حیات فردی و اجتماعی خود الگویی بلند مرتبه و یگانه به سان ام ابیها، دردانه خلقت حضرت فاطمه زهرا وجود دارد.

امروز در سرآغاز قرن بیست و یکم زن خسته از مادیت، صنعت و تکنولوژی، تنها شاهراه نجات خود از این مزبله دهشت انگیز معنویت و سنت می بیند و بدین سو در حال حرکت است. عصر حاضر را باید عصر ایمان و علم، عصر سنت و صنعت، عصر ایدئولوژی و تکنولوژی، عصر دین و اخلاق و ارزش‌های الهی - انسانی، عصر تکامل وجودی انسان‌ها و نیز عصر بازگشت به اصل از دست رفته و “روزگار وصل به اصل”‌ نامید.
انقلاب اسلامی ایران در طلیعه این عصر طلایی، آوردگاه یک واکنش طبیعی در برابر این ظلم تاریخی علیه زنان بود. فهم رابطه بین خانواده و انقلاب اسلامی مسبوق به تبارشناسی تاریخی خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی و مداقه در شناخت «هویت زن مسلمان» است. در حقیقت انقلاب اسلامی  کنشی بود که در مقابل کنش‌های تخریبی علیه خانواده و کاستن از منزلت زن در طول تاریخ به وجود آمد. این حرکت استمرار بدیهی  مجاهدت‌های انبیای الهی و علی‌الخصوص خاتم المرسلین حضرت محمد (ص) در صیانت از کیان خانواده و مبارزه با سنت‌های جاهلی در تحقیر زنان و از همه غم‌انگیز‌تر زنده به گور کردن دختران بود.

زنان و حضور فعال آنها در مسائل سیاسی و اجتماعی و مشارکت آنها در تصمیم گیری های کلان جامعه رهاورد سی ساله انقلاب اسلامی است.  انقلاب اسلامی زن را به جایگاه اصیل خود بازگرداند و وی را از موجودی منفعل به انسانی فعال و اجتماعی تبدیل کرد. به برکت انقلاب امروز دختران و زنان ایران اسلامی در آموزش عالی حتی از پسران و مردان نیز پیشی گرفته اند و آمار 70 درصدی ورودی دختران به دانشگاه ها برای بسیاری از غربی ها غیر قابل باور است. امروز به یمن اعتماد به نفس دختران ایرانی، در امر پزشکی بانوان، دیگر نیازی به پزشکان مرد نیست . حضور زنان در عرصه مدیریت سیاسی به خصوص در سطوح ارشد و مشارکت فعال آنها در سه قوه قابل توجه است. حضرت امام خمینی(ره) در مورد فعالیت اجتماعی واشتغال زنان همیشه این نکته را بیان می‌کردند که: “فعالیت اجتماعی، سیاسی کنید ولی حدود شرعی از جمله رضایت همسر را رعایت کنید.” حجاب و عفاف به عنوان دو ارزش در جامعه ایران مراحل جامعه پذیری خود را سپری کرده و علی رغم وجود برخی چالشها از جمله تهاجم فرهنگی دشمن ،اما الگوی عالی حجاب در حال گسترش است و...

امام راحل (ره) با تاکید بر نقش نهاد خانواده می‌فرمایند: “شما خانم‌ها شرف مادری دارید که در این شرف از مردها جلو هستید و مسئولیت تربیت بچه در دامن خودتان را دارید.” ایشان همچنین ضمن تبیین نقش زنان در فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی تاکید فرمودند: “زن باید در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد. زن‌ها در جمهوری اسلامی رای باید بدهند، همان طوری که مردان حق رای دارند، زن‌ها حق رای دارند. همان طوری که مردها باید در امور سیاسی دخالت کنند و جامعه خودشان را حفظ کنند، زن‌ها هم باید دخالت کنند و جامعه را حفظ کنند. زن‌ها هم باید در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی همدوش مردها باشند.”

در نهایت باید گفت گفتمان انقلاب اسلامی قادر است در واکنش به تهدیداتی که نهاد خانواده را نشانه گرفته ضمن تبیین الگوی هویت زن مسلمان با توسل به سیره حضرت زهرا و حضرت زینب (سلام الله علیهما) بین وظیفه اصلی زنان در استقرار کیان خانواده و نقش‌های اجتماعی و سیاسی آنان تعادلی پویا برقرار کند و موجد نوعی نگرش پاک و انسانی به این جنس لطیف خلقت باشد که در عین لحاظ تفاوتهای طبیعی با جنس مذکر اما از حقوق متناسب و برابری برخوردار باشد.

جمهوری اسلامی

«حرف روشن ما با اوباما» عنواتن سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛ با اینکه بسیاری از مقامات آمریکائی و اروپائی اعلام کرده اند که در مناقشات مربوط به انرژی اتمی جمهوری اسلامی ایران برنده و غربی ها بازنده هستند اما اخباری که از اجلاس هفته گذشته گروه 1 +5 در آلمان می رسد ناتوانی غرب را در این ماجرا بدون هیچ ابهامی به اثبات می رساند.

خبرگزاری انگلیسی رویترز در گزارشی از اجلاس آلمان نوشت : در این اجلاس از تحریم تازه تهران هیچ صحبتی به میان نیامد و جلسه بعدی نیز به بازنگری کامل آمریکا در سیاست های خود موکول شد . نمایندگان گروه 1 +5 در نشست « ویسبادن » آلمان از پیشنهاد باراک اوباما برای مذاکرات مستقیم با ایران حمایت کردند; با این حال همزمان از تهران خواستند قطعنامه های شورای امنیت را رعایت کرده و غنی سازی را تعلیق کند.

توجه به این نکته در تحلیل آنچه در این اجلاس مطرح شده بسیار نقش دارد که اجلاس نمایندگان کشورهای عضو گروه 1 +5 در آلمان نخستین گردهمایی آنها درباره ایران پس از روی کار آمدن دولت باراک اوباما است . به عبارت روشن تر این گروه با خارج شدن از زیر فشار دولت بوش کوچک اکنون به نظر می رسد تا حدودی راحت تر تصمیم می گیرد. در عین حال که در بیانیه پایانی نشست کشورهای عضو گروه 1 +5 بر ادامه سیاست هویج و چماق تاکید شده و این بیانیه از جمهوری اسلامی ایران خواسته است که قطعنامه های شورای امنیت مبنی بر تعلیق فوری غنی سازی اورانیوم را به اجرا گذاشته و با آژانس بین المللی انرژی اتمی همکاری نماید اما در عین حال حمایت خود را از سیاست جدید دولت آمریکا برای گفتگوی مستقیم و بدون پیش شرط با ایران ابراز داشته اند.

تصریح به این نکته در بیانیه گروه 1 +5 بطور روشن عقب نشینی از مواضع گذشته محسوب می شود . این گروه همواره به تبعیت از دولت بوش تعلیق غنی سازی را پیش شرط هرگونه مذاکره و تفاهم با ایران اعلام می کرد ولی اکنون دولت باراک اوباما در حال بازنگری سیاست های آمریکا در قبال ایران است و گفته می شود سیاست دولت جدید آمریکا در انجام مذاکرات بدون پیش شرط با تهران استوار است در حالی که جرج بوش هرگونه مذاکره با تهران را منوط به تعلیق غنی سازی اورانیوم کرده بود.

انتشار این اخبار همزمان با دهه مبارک فجر در سی امین سال انقلاب اسلامی یک پیروزی غیرقابل انکار برای این انقلاب و ملت بزرگ ایران است . مقاومت ستودنی مردم و مواضع استوار رهبری این پیروزی را به ارمغان آورده است . توجه به این نکته بسیار مهم است که آمریکا در طول 30 سال گذشته همواره برای مذاکره با ایران تلاش کرده و چون حاضر نمی شد از موضع استکباری خود کوتاه بیاید هرگز نتوانست به این خواسته خود برسد. دولتمردان آمریکا اسیر این توهم هستند که فکر می کنند باید هر وقت اراده کنند رابطه خود را با یک دولت قطع نمایند و هر وقت هم لازم بدانند با آن دولت رابطه برقرار کنند بدون آنکه طرف مقابل حقی برای تصمیم گیری داشته باشد. این یک روش استعماری است که دولتمردان آمریکائی نیز بعد از جنگ جهانی دوم به آن عادت کردند و با سواستفاده از ضعف حکومت ها در بسیاری از کشورها تا حدود زیادی توانستند با همین سیاست به پیش بروند و اهداف خود را محقق سازند. انقلاب اسلامی ایران این معادله را درهم ریخت و در فضای سیاسی جهان تغییرات عمده ای ایجاد کرد که دیگر زمینه ای برای اعمال چنین روش مستکبرانه ای وجود ندارد . درست به همین دلیل است که در طول 30 سال گذشته دولت های متعددی که در آمریکا زمام امور را به دست گرفتند علیرغم توسل به انواع ترفندها نتوانستند ملت ایران را تسلیم اراده خود کنند بلکه اکنون به این نتیجه رسیده اند که باید خود تسلیم اراده ملت ایران شوند.اینکه در بیانیه گروه 1 +5 سخن از حذف پیش شرط آمریکا برای مذاکره با ایران به میان آمده و این گروه نیز از آن استقبال کرده نکته ایست که باید قدری مورد تامل قرار گیرد.

واقعیت اینست که دولت آمریکا به ملت ایران بدهکار است و اگر قرار باشد شرطی برای مذاکره درنظر گرفته شود این ایران است که باید شرط داشته باشد کمااینکه دارد . دولت های مختلف آمریکا در 55 سال گذشته یعنی از کودتای 28 مرداد 1332 تاکنون همواره با سیاست خصمانه علیه ایران عمل کرده اند. به همین دلیل آمریکا بدهکار ملت ایران است و تا جبران نکند اصولا حق تقاضای مذاکره ندارد.

دولت اوباما اگر میخواهد با موضوع روابط با ایران برخوردی واقع بینانه نماید باید ابتدا 55 سال سیاست خصمانه علیه ملت ایران را جبران نماید و سپس درخواست مذاکره کند. در همین موضوع هسته ای نیز دولت بوش کوچک با سیاست کینه توزانه و تحریک گروه 1 +5 تا توانست علیه فعالیت های هسته ای ایران مانع تراشی کرد . شیوه زشت قلدری های بین المللی اینست که ابتدا برخلاف موازین و مقررات بین المللی خود را از ملت ها طلبکار می کنند و سپس همان طلبکاری بیهوده را شرط قرار می دهند تا به خواسته های خود برسند. غنی سازی حق قانونی ملت ایران است . بنابراین اصولا آمریکا حق نداشت از شرطی تحت عنوان تعلیق غنی سازی سخن بگوید و به همین دلیل امروز نیز با عقب نشینی از این شرط جعلی منتی بر سر کسی ندارد.

حرف روشن ملت ایران با دولت جدید آمریکا اینست که اگر دست از همه ادعاهای خلاف قانون خود علیه ایران بردارد خصومت های گذشته را جبران کند اموال و دارائی های ایران را آزاد نماید از ملت ایران عذرخواهی کند تعهد نماید که دیگر در امور داخلی ایران دخالت نخواهد کرد و در مسائل هسته ای نیز کاملا خود را کنار بکشد راه برای اینکه مسئولان ایرانی بتوانند درباره مذاکره با آمریکا بررسی های لازم را بعمل آورند باز خواهد شد.

مردم سالاری

«آزمون سخت اصولگرایی» عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم مهدی قوامی پور است که در آن می‌خوانید؛ اصولگرایان اگرچه هیچ گاه نتوانستند در عرصه اندیشه و نظر توضیح دهند به چه اصولی پایبند ند و  این اصول با قانون اساسی که میثاق ملت و حکومت است چه نسبتی دارد اما در دولت نهم و مجالس هفتم و هشتم این امکان را یافتند تا بی هیچ مانعی خود را در عمل به ملت عرضه دارند . اینک در  ماه های پایانی دولت نهم فرصتی است تا به شکلی کاملا اجمالی به قضاوت عملکردشان بنشینیم و اصولی را که طی هشت سال دولت اصلاحات هر روز از آسیب دیدن آن مویه ها سر می دادند ببینیم.

یادمان نرفته و نمی رود نوروز سال 85 را که رئیس جمهور محترم و رئیس مجلس شورای اسلامی یک صدا از هدیه نوروزی خویش به ملت سخن می گفتند بنزین و حامل های انرژی گران نمی شود و سپس دیدیم که نه تنها گران شد که کار به سهمیه بندی و کارت سوخت رسید و عجبا که  آقای احمدی نژاد و حداد عادل آن را حرکتی شجاعانه و ضروری خواندند. پس از آن که نفت بر سر سفره ها آمد نوبت مسکن شد . با پرداخت وام هایی که هیچ توجیه اقتصادی و کارشناسی نداشت قیمت مسکن رشدی فزاینده یافت تا این بار با مسدود کردن وام ها و راه اندازی طرح مسکن مهر مشکل مسکن را با وامی 14 میلیونی برای همیشه حل کنند آن هم با کنار هم قرار دادن افرادی که جز به محل سکونت هیچ قرابتی با هم ندارند . طرحی که پیش از این به گونه ای دیگر در کشورهای سوسیالیستی به اجرا در آمده و با شکست مواجه شده بود. در واقع دولت و مجلس اصولگرا یک بار با پرداخت وام باعث افزایش تورم شد و بار دیگر به منظور کنترل تورم با مسدود کردن وام رکود را برای اقتصاد ایران به ارمغان آورد  و این همه در حالی بود که نفت هر روز گران تر می شد و اقتصاد جهانی روزهای خوش و فراموش ناشدنی را سپری می کرد.

در واقع وقتی نفت گران شد دولت اصولگرا چنین استدلال می کرد که همه چیز در جهان گران شده است و گرانی در کشور نه ناشی از سو» عملکرد دولت که از خارج از مرزها میآید. پس ملت با موجی از گرانی روبه رو شد و البته مجلس اصولگرا همچنان حامی دولت بود. رئیس مجلس هفتم که در مجلس هشتم دیگر رئیس نبود و فرصتی یافته بود تا روزه سکوت بگیرد وقتی که روزه سکوتش را شکست از عملکرد دولت و مجلس هفتم انتقاد کرد اما در واقع نوشداروی پس از مرگ سهراب بود و اتفاقا مجلس اصولگرای هشتم در تدارک امضای نامه ای بود که در تایید دولت اصولگرا نوشته شده بود تا به ملت نشان دهد که انتقادات آقای حداد عادل جدی نیست. در مجلس اصولگرای هشتم تعدادی از نمایندگان مردم نه تنها با شرمساری بلکه با افتخار خود را وکیل الدوله نامیدند تا همراهی و اتحاد خود را با دولت اصولگرا نشان دهند و البته این پایان ماجرا نبود که آقای کردان با ماجراهایش در تاریخ کشور شگفتی آفرید.

راستی چرا هیچ کس نپرسید ماجرای 526 میلیارد تومانی ایشان به همراه رئیس پیشینش در صداوسیما و تحقیق و تفحص مجلس ششم از آن چه شد ؟و یا آن حرف ها که نمایندگان نتوانستند در صحن علنی مجلس بگویند چه بود؟ و یا جریان مذاکرات نفتی در وزارت کشور به کجا کشید ؟ و اصلا مافیای نفت از بین رفت ؟ اما فهمیدیم که رئیس جمهور اصولگرا به صداقت او ایمان دارد و او را سمبل بسیجی می داند و باز فهمیدیم که تنها پیامبران دروغ نمی گویند. این را هم آقای باهنر عضو هئیت رئیسه مجلس گفتند. پس از این همه نوبت طرح تحول اقتصادی شد تا دولت مهرورزی که کشور را با در آمد افسانه ای نفت آن چنان اداره کرده است در دوران سقوط قیمت نفت یک بار دیگر نشان دهد که همچنان می خواهد نفت را بر سر سفره های مردم بیاورد.

طرحی که همه کارشناسان نسبت به اجرای آن هشدار داده اند و البته چون همه دفعات قبل هیچ امیدی به استفاده از نظر کارشناسان توسط دولت اصولگرا نیست. چرا که با انحلال سازمان مدیریت و برنامه و همه شوراهای کارشناسی و مشورتی دیگر این دولت علاقه خود را به نظر کارشناسی نشان داده است و اما پرده آخر که امیدواریم آخرین پرده هم باشد. براساس گزارش تفریغ بودجه سال 85 یک میلیارد دلار پول نفت گم شده است. نماینده کاشمر و مخبر کمیسیون اقتصادی مجلس جناب آقای خباز هم گفتند تکلیف ما را از الان روشن کنید و به ما ضمانت اجرایی بدهید که دولت به جای اجرای لایحه مصوب خود قانون مصوب مجلس را اجرا خواهد کرد تا به این ترتیب زحمات نمایندگان زیر سوال نرود. چرا که دولت به جای اجرای لایحه بودجه سال 87 مصوب مجلس که دارای 262 ردیف بوده همان لایحه 36 ردیفی مصوب خود را اجرا کرده است و باز این بار پاسخ جناب باهنر نایب رئیس مجلس اصولگرا شنیدنی بود. حضرت ایشان فرمودند اگر دولت مصوبه مجلس را اجرا نکرده باشد هم گلایه دوستانه !!! از آنها خواهیم داشت و هم جای گلایه جدی قانونی وجود دارد .

و این همه تنها نمونه ای از خروار بود که به اجمال گفته شد وگرنه مثنوی هفتاد من می شد. اگر قرار بود به همه مسایل نظیر گرانی برنج و واردات آن، وضعیت نابسامان چایی، واردات بی رویه انواع میوه، برداشت بدون اطلاع مجلس از صندوق ذخیره ارزی و واردات بنزین بدون اطلاع مجلس  و ... و صدالبته سیاست خارجی که کشور را تا آستانه جنگ پیش برد  و تحریم هایی نیز به ملت تحمیل کرد، پرداخته می شد .
و شگفتا شگفت، اگر چه از زمانی که  امام (ره) خطاب به جناح راست معترض به دولت مهندس موسوی گفته بود شما که عرضه اداره یک نانوایی را ندارید چرا این قدر به دولت خدمتگزارمهندس موسوی اعتراض می کنید سالیان بسیار گذشته است اما گویی در هم چنان بر همان پاشنه می چرخد. پس به واقع باید گفت دولت نهم و مجالس هفتم و هشتم فرصتی بود تا اصولگرایی به روشنایی روز در آید و همه توان و صداقتش را به نمایش گذارد. توان و صداقتی که همگان شاهدش هستیم. حالا ما اصولگرایی را می دانیم چیست و اصولگرا کیست و از چه اصولی پیروی می کنند واز این بابت بسیار خوشحالیم، هر چند بهای گزافی پرداخت کرده ایم .

قدس

«انتخابات عراق و صف آرایی های جدید» عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی قدس به قلم حسن هانی زاده است که در آن می‌خوانید؛انتخابات شوراهای استانی عراق و پیروزی لیست «دولت قانون» به ریاست نوری مالکی نخست وزیر این کشور، نشان می دهد که صف آرایی های جدیدی در عرصه سیاسی و مدیریت اجرایی عراق آغاز شده است.

با اینکه در حوزه جغرافیای سیاسی و اجتماعی عراق، بعد مذهبی و طایفه ای همواره بر سایر ابعاد غلبه داشته اما این انتخابات رویکرد جدید ملت عراق را نسبت به ضرورت حرکت به سمت دولت سازی و تشکیل نهادهای مدنی نشان می دهد.در این انتخابات که چهارمین تجربه ملت عراق در زمینه دموکراسی تلقی می شود رأی دهندگان با پختگی و تجربه سیاسی بیشتری به نامزدهای خود رأی دادند.

از ویژگیهای دیگر این انتخابات، حضور بیش از 500 جریان سیاسی و حزب است که در مقایسه با سایر انتخابات عراق از نشاط و پویایی بیشتری برخوردار بود.در انتخابات گذشته برخی طوایف موجود در عراق که دهها سال زیر ستم رژیمهای دیکتاتوری و طایفه ای عراق بسر برده اند نسبت به دورنمای تشکیل یک نظام دموکراتیک با تردید می نگریستند.

به همین دلیل این مجموعه ها، انتخابات گذشته را تحریم کردند و در گذر زمان دریافتند که اینگونه تحریم ها، آنان را از حق مشارکت در ترسیم سرنوشت ملی خود محروم می کند. بنابراین در انتخابات شوراهای استانی همه طوایف عراق مشارکت فعالی از خود نشان دادند و نتایج انتخابات نیز نشان داد که بعد طایفه ای و مذهبی از سایر ابعاد کم رنگتر شده است.طبیعی است با توجه به اینکه دولت نوری مالکی توانسته صادقانه در راه تأمین امنیت داخلی عراق تلاش کند، ملت عراق نیز اقبال بیشتری نسبت به سیاستهای داخلی این دولت از خود نشان دادند.

پیام دیگری که این انتخابات به دنبال داشت این بود که ملت عراق بویژه ساکنان مناطق محروم از شنیدن شعارهای غیر عملی بشدت خسته شده اند و بیشتر به سمت عملگرایی تمایل نشان می دهند و این میل به سمت عملگرایی را دولت نوری مالکی با هوشمندی کامل دریافت کرد.
به همین دلیل است صف آرایی های انتخاباتی اخیر به ظهور برخی جریانهای سیاسی که اتخاذ سیاست عملگرایی را نیاز شدید ملت عراق می دانند، منجر شد.

از سوی دیگر بروز برخی اختلافات سیاسی در بدنه احزاب شیعی به ضعیف تر شدن مواضع اینگونه احزاب در برابر احزاب لائیک منجر شد و این احزاب نتوانستند در مقایسه با انتخابات گذشته از آرای بالایی برخوردار شوند.بعد دیگر این انتخابات موضوع امنیت بود، که دولت کنونی عراق ثابت کرد می تواند با تکیه بر نیروهای امنیتی داخلی و بومی سازی امنیت از حضور نیروهای خارجی بی نیاز شود.

حضور بیش از 80 هزار نیروی داخلی برای تأمین امنیت عراق نشان داد که دولت نوری مالکی به مرحله ای رسیده که می تواند امنیت را در سراسر عراق تأمین کند.در چنین فضایی دولت مالکی با توجه به این تجربه موفق می تواند سقف چانه زنی خود را برای وادار کردن باراک اوباما رئیس جمهوری جدید آمریکا به خارج ساختن نیروهای این کشور از عراق افزایش دهد.

بنابراین صرف نظر از اینکه چه حزبی در عراق به پیروزی رسیده است و این پیروزی چه تأثیری بر سیاست خارجی عراق و روابط آینده این کشور با همسایگان خود خواهد داشت، مهمترین دست آورد آن تمایل ملت عراق برای تشکیل نهادهای دموکراتیک و حرکت به سوی ثبات و آرامش بود.

صدای عدالت

«با آمریکا به تعادل استراتژیک رسیده‌ایم» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی صدای عدالت به قلم دکتر کیهان برزگر است که در آن می‌خوانید؛ارزش استراتژیک گفت‌وگو با آمریکا در اوضاع کنونی درجلوگیری از نهادینه شدن نقش آمریکا در منطقه و "بازتعریف نقش ایران" در محیط حیاتی امنیتی خود به ویژه در منطقه خلیج‌فارس ، بیشتر نمایان می شود.

منطقه خاورمیانه پس از بحران‌های افغانستان، عراق، لبنان و به تازگی غزه، در حال انتقال به نظم جدید سیاسی ـ امنیتی و بازتعریف نقش بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای است. در این میان، ایران و آمریکا، قدرت اصلی و تأثیرگذار در دوران "تثبیت نقش‌های جدید" هستند؛ بنابراین، هرگونه همکاری ایران در حل بحران‌های منطقه‌ای و ایجاد ثبات باید با هدف کمک به بیرون بردن نیروهای آمریکا از منطقه، جلوگیری از نهادینه شدن نقش آمریکا و بازتعریف نقش سیاسی ـ امنیتی ایران در این دوران انتقالی باشد.‏نگاه غالب در نزد نخبگان حاکم در ایران این است که هرگونه گفت‌وگوی مستقیم با آمریکا در "شرایط نابرابر" به ضرر امنیت و منافع ملی بوده و ایران سرانجام بازنده این میدان خواهد بود. همچنین، اصولاً ارزش استراتژیک و توان بالای بازیگری و مشروعیت نقش ایران در سطح منطقه و در نزد احزاب و گروه‌های سیاسی و دولت‌های دوست ، به خاطر ایفای یک نقش مستقل و گفت‌وگو نکردن مستقیم با آمریکاست. ‏

در این باره باید گفت که نقش کارساز ایران در بحران‌های عراق و لبنان، نمونه ای آشکار است. از این دیدگاه، به سود ایران است تا مسائل خود با آمریکا را غیرمستقیم و از راه بازوهای - قدرت - خود در منطقه حل و فصل کند.‏

اما ایران با بهره‌گیری از سیاست فعال و حضور مؤثر در مسائل منطقه‌ای در چهار مرحله در بحران‌های افغانستان، عراق، لبنان و غزه برای نخستین بار در تاریخ سیاسی معاصر توانسته است به نوعی "تعادل استراتژیک" از لحاظ ایفای "نقش برابر" در مقابل یک قدرت هژمون‌طلب خارجی همچون آمریکا در منطقه برسد؛ امری که به ایران فرصت داده تا شرایط بازی را از نوع "باخت ـ برد" (باخت برای ایران ـ برد برای آمریکا) به "برد ـ برد" تغییر جهت دهد و بکوشد تا از راه گفت‌وگوی مستقیم با هدف بهینه کردن دستیابی به اهداف امنیتی و منافع ملی، به بازتعریف نقش خود در نظام‌های سیاسی ـ امنیتی محیط پیرامون خود، به ویژه منطقه خلیج فارس بپردازد.‏ورود ایران به سه دوره گفت‌وگوهای مستقیم با آمریکا در عراق، بر مبنای بازی برد ـ برد و در نتیجه افزایش نقش منطقه‌ای ایران است.‏

در مقابل، افزایش نقش منطقه‌ای ایران، به نوعی به "تضاد" در روابط ایران و آمریکا در منطقه منجر می‌شود. در دهه‌های گذشته، سیاست خارجی آمریکا در منطقه، بر به حداقل رساندن نقش سیاسی ـ امنیتی ایران استوار بود که با تکیه بر رویکرد سنتی توازن قوا و تقویت قدرت‌های رقیب منطقه‌ای مانند عراق در زمان رژیم بعث و عربستان و اسرائیل در اوضاع کنونی اجرا شده است؛ چیزی که نخبگان حاکم و محافظه‌کار در جهان غرب و اسرائیل،‌ خواهان تشدید آن هستند.

البته باید افزود که تأکید این نخبگان بر مفاهیمی مانند شکل‌گیری "هلال شیعی" به رهبری ایران و یا آغاز یک رقابت بزرگ و "جنگ سرد جدید" بین ایران و آمریکا در سراسر منطقه، با هدف تأثیرگذاری در حوزه سیاست‌گذاری آمریکا و همچنین قرار دادن منطقه در حالتی است که مجبور باشد بین نقش آفرینی ایران یا آمریکا یکی را انتخاب نماید. ‏البته در این باره باید گفت که چنین تحلیل‌هایی بر جنبه منفی افزایش قدرت منطقه‌ای ایران تأکید دارند؛ یعنی هدف اصلی آنها، تأکید بر وجود تضادهای استراتژیک و مسائل حل نشدنی بین ایران و آمریکا در همه درگیری های خاورمیانه، از جمله عراق و افغانستان است؛ امری که بسیار خطرناک بوده و می‌تواند انرژی سیاسی ـ امنیتی ایران را صرف مقابله با یک قدرت بزرگ فرامنطقه‌‌ای کند و سرانجام به زیان منافع امنیتی ملی ایران تمام شود. به این ترتیب، چنین دیدگاه‌هایی در منطقه به طور طبیعی از سیاست‌های "تغییر" اوباما نسبت به ایران استقبال نخواهند کرد.‏بر خلاف دیدگاه‌های بدبینانه موجود در ایران، روند "تغییر" در سیاست خارجی اوباما نسبت به ایران را نباید دست‌کم گرفت، چرا که چنین تغییری به دلیل بروز تحولات جدید ژئوپلتیک در منطقه و افزایش نقش ایران، اجتناب‌ناپذیر شده است.

در وضعیت جدید، سرنوشت درگیری های موجود در سه زیرسیستم منطقه‌ای، عراق و خلیج فارس، افغانستان و آسیای جنوبی و لبنان و فلسطین و خاور نزدیک ـ که آمریکا دارای منافع حیاتی در آنهاست ـ بستگی به حل معضلات استراتژیک بین ایران و آمریکا و "تعریف نقش‌های جدید" دارد؛ دولت اوباما نمی‌تواند بدون بازتعریف نقش جدید ایران در سیاست خارجی آمریکا از ایران توقع همکاری در حل مسائل منطقه را داشته باشد. شرایط ناپایدار سیاسی منطقه خاورمیانه به ایران هیچ تضمینی برای حفظ نفوذ، حضور همیشگی و نقش آفرینی‌اش در منطقه نمی‌دهد. ارزش راهبردی نقش ایران در منطقه در شرایطی که آمریکا حضوری دائمی و نهادینه شده نداشته باشد ظهور و بروز خواهد یافت. والبته باید در نظر داشت که ریشه اصلی درگیری های آینده خاورمیانه بر محور "تثبیت نقش‌ها" استوار خواهد بود.‏بر این مبنا، دوگانگی‌های تحلیلی دیگری مانند دموکراسی‌سازی، جهانی‌شدن و جنگ ایدئولوژی‌ها ـ میان شیعه و سنی ـ در خدمت دولت‌ها و در راستای تثبیت نقش‌ها خواهند بود. ‏

همچنین در این زمینه باید این را افزود که مهمترین مسأله ایران و آمریکا در سال‌های آینده بر محور بازتعریف نقش منطقه‌ای ایران خواهد بود، که جایگاه منطقه‌ای و جهانی ایران را در دهه‌های آینده تعیین می‌کند. ایران باید از این فرصت استثنایی تاریخی در شرایط اوج نقش منطقه‌ای خود استفاده کرده و با حل معضلات استراتژیک خود با آمریکا، به "امنیت پایدار" و در نتیجه "توسعه پایدار" برسد. دولت جدید آمریکا نیز باید دریابد که تنها یک ایران قدرتمند و دارای نقش متناسب با شأن و جایگاه خود در منطقه، تمایل به گفتگو با آمریکا را خواهد داشت.‏

دنیای اقتصاد

«دلالت‌های پرتاب فضاپیمای امید» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم علی سرزعیم است که در آن می‌خوانید؛خبر پرتاب فضاپیمای امید در جهان انعکاس زیادی داشته است. اگرچه در جهان سیاست‌زده، تنها انعکاس‌های سیاسی قضیه مطرح می‌شود، اما بی‌تردید این اقدام ایران تحسین جهانیان را به دنبال داشت و نشان داد که ایران به لحاظ تکنولوژی و دانش مهندسی در چه سطح پیشرفته‌ای قرار دارد.

 ما نیز در عین مباهات به این موفقیت و تبریک بابت آن، به این سوال می‌پردازیم که چگونه انجام چنین موفقیت و موفقیت‌هایی همانند آن امکان‌پذیر گردیده است. تردیدی نیست که این موفقیت در زنجیره‌ای از موفقیت‌هایی است که در دهه‌های اخیر در عرصه تحقیقات پزشکی و تکنولوژیک بروز کرده است. توفیقات فوق‌الذکر حکایت از پیشرفت چشمگیر ایران در دو عرصه پزشکی و مهندسی دارد به نحوی که می‌توان ادعا کرد در این دو زمینه خاص، ایران موقعیت ممتاز و اول را در خاورمیانه دارد.

به رغم این موقعیت ممتاز، اما تبلور مادی و اقتصادی آن چندان ملموس نیست. به عنوان مثال در حالی‌که سطح خدمات پزشکی در ایران بسیار بالا است، اما میزان جذب بیماران از خارج از کشور و کشورهای منطقه بسیار اندک است و هنوز افراد توانمند در منطقه برای درمان خود راهی کشورهای غربی می‌شوند، در حالی‌که همان خدمات پزشکی را می‌توانند در ایران با هزینه بسیار کمتر به‌دست آورند. در سطح مهندسی نیز وضع به همین شکل است. شرکت‌های خدمات مشاوره مهندسی در ایران رشد مطلوبی داشته‌اند، اما صادرات خدمات مهندسی ایران بسیار نازل است و این توان بالای مهندسی نمی‌تواند به خوبی به رشد اقتصادی ترجمه شود.

وجود توان بالای مهندسی و پزشکی از یک سو و ضعف در صادرات خدمات پزشکی و مهندسی از سوی دیگر،حکایت از وجود یک حلقه مفقوده در این بین دارد که مانع می‌شود امتیازات و قابلیت‌های مذکور به یک منفعت اقتصادی چشمگیر تبدیل شود. به نظر می‌رسد که حلقه مفقوده مذکور ضعف دیپلماسی خارجی و ضعف سیاست‌گذاری اقتصادی باشد. دیپلماسی خارجی ایران نتوانسته است تصویری از ایران را در مردم منطقه و خارج از کشور ایجاد کند که آنها را برای خرید خدمات پزشکی و مهندسی به سمت ایران سوق دهد که تفصیل این مساله را به اهل فن در این زمینه واگذار می‌کنیم.

عامل دیگر ضعف سیاست‌گذاری‌های اقتصادی است که در بهترین حالت می‌توان گفت مشوق رشد صادرات خدمات مذکور نگردیده است. در این بین سیاست‌های ارزی نقشی کلیدی را ایفا می‌کند که با توجه به نگاه درونگرایانه موجود، عدم رشد قابل توجه صادرات خدمات مهندسی طبیعی و قابل پیش‌بینی است. نکته جالب توجه و تکان‌دهنده این است که کشور همسایه، ترکیه، به‌رغم اینکه به لحاظ دانش مهندسی و پزشکی از ایران جلوتر نیست اما به دلیل سیاست‌های صنعتی، اقتصادی و دیپلماتیک بهتر، درآمد بیشتری از این محل کسب می‌کند. سوال دیگری که به ذهن متبادر می‌گردد این است که چرا چنین موفقیت‌هایی در عرصه‌های مهندسی و پزشکی به تناوب ظاهر می‌شود؟ تردیدی نیست که به دلیل جو حاکم بر فرهنگ ایرانی و سیاست‌گذاری‌های دولت، حداقل در سی سال گذشته بهترین استعدادهای کشور جذب رشته‌های مذکور شده‌اند و دانشگاه‌های ایران به لحاظ سطح آموزشی در رشته‌های پزشکی و مهندسی در سطح بسیار بالایی قرار گرفته‌اند.

در حالی‌که دانشکده‌های علوم اجتماعی و اقتصاد در ایران کماکان عقب مانده هستند و جذب استعدادهای درخشان در این حوزه‌ها کمتر است طبیعی است که پیامد پمپاژ مستمر استعدادها به یک عرصه خاص نهایتا منجر به رشد و پیشرفت در آن عرصه گردد. از سوی دیگر به دلیل ماهیت حوزه‌های مهندسی، اختلافات فرهنگی زمینه بروز کمتری داشته است. به همین دلیل دستگاه‌های دولتی به راحتی از دانش و تجربیات افراد مختلف در کشور با سلایق فرهنگی گوناگون استفاده کرده‌اند در حالی‌که در حوزه علوم اجتماعی اینگونه نیست. همواره بخشی از متخصصان کشور در حوزه‌های مختلف علوم انسانی و اجتماعی به‌خصوص اقتصاد با برچسب‌های مختلف مورد بی‌مهری قرار گرفته و از دانش و تخصص آنها استفاده نشده است. این در حالی است که اهمیت مسائل اجتماعی و اقتصادی به مراتب بیشتر از مسائل فنی و تکنولوژیک است.

به خاطر بیاوریم شوروی سابق را که دارای بهترین متخصصان در عرصه فضانوردی و طراحی موشک بود، اما نهایتا به دلیل سیاست‌های اقتصادی نامناسب فروپاشید. حفظ تورم پایین، ایجاد رشد مستمر و ماندگار، افزایش تدریجی درآمد سرانه، کاهش بیکاری و کاهش نابرابری اقتصادی به همراه ایجاد فضای مطلوب اجتماعی برای زیستن (یعنی نبود تبعیض، فقر و بزهکاری در جامعه و ...) اموری هستند که رضایت از زندگی را در میان توده شهروندان تزریق می‌کند که به مراتب مهم‌تر از نوآوری‌های تکنولوژیک هستند. متاسفانه موفقیت‌های اجتماعی و اقتصادی همانند پیشرفت‌های تکنولوژیک کاملا ملموس و قابل تصویر کردن نیستند. لذا به اشتباه کم‌اهمیت‌تر قلمداد می‌شوند در حالی‌که مهمتر از پیشرفت‌های تکنولوژیک می‌باشند. به امید روزی که سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی در کشور در مسیر درستی قرار گیرد.

 سرمایه

«کنترل نقدینگی کاهنده تورم» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سرمایه به قلم سعید شیرکوند است که در آن می‌خوانید؛ ارائه آمارهای مربوط به نرخ تورم از سوی بانک مرکزی و کاهش نرخ تورم 4/26 درصدی آذرماه به 24 درصد در دی ماه امسال گویای آن است که اثر سیاست های انبساطی دولت و افزایش حجم نقدینگی در سال های گذشته هنوز به طور کامل مهار نشده و همچنان تورم را بالای 20 درصد حفظ کرده است.نرخ تورم در دی ماه بیانگر آن است که با وجود سیاست های شدید انقباضی در سال جاری و کنترل حجم نقدینگی و تسهیلات توسط بانک مرکزی و سیستم بانکی، هنوز در حد 24 درصد است و کنترل نقدینگی با تاخیر زیاد روی کاهش تورم تاثیر دارد و با وجود نرخ رشد نقدینگی 12 درصد تورم همچنان بالای 20 درصد باقی مانده است.

نرخ تورم به صورت نقطه به نقطه نسبت به دی ماه سال گذشته دولت کاهش نشان می دهد اما به دلیل سیاست های انبساطی گذشته هنوز نتوانسته نرخ تورم سالانه را کاهش دهد و با وجود احتمال کاهش نرخ رشد اقتصادی و رکود نسبی در برخی بخش های اقتصادی، تورم هنوز در حد 24 درصد است. هر چند رکود جهانی و کاهش بهای نفت و سایر فرآورده های نفتی همچنین کاهش قیمت بسیاری از کانی های فلزی و فرآورده های آنها به طور طبیعی در کاهش قیمت برخی از کالاها و خدمات در داخل کشور موثر بوده است اما شرایط حاکم بر اقتصاد کشور به گونه ای است که شاخص عمومی قیمت کالا و خدمات در حد مورد انتظار کاهش نیافته است.

نکته قابل تامل دیگری که لازم است به آن توجه شود آن است که در سال های گذشته نیز رفتار نقدینگی کشور در طول سال به دو بخش قابل تقسیم بود به گونه ای که معمولاً افزایش نرخ نقدینگی در 10 ماهه نخست سال کمتر از افزایش نقدینگی در دو ماه پایانی سال بوده است زیرا در دو ماه آخر سال کسری بودجه مربوط به سازمان ها و وزارتخانه های مختلف موجب افزایش شدید رشد نقدینگی می شود و استقراض دولت از بانک مرکزی و رشد پایه پولی نقدینگی را افزایش می دهد و در نتیجه در ماه های پایانی سال نقدینگی با یک افزایش غیرمتعارف موجب شکل گیری موج تورمی جدید می شود. انتظار می رود با توجه به تجارب پیشین، دولت بتواند با پیگیری سیاست های انقباضی خود اجازه چنین استقراضی از بانک مرکزی و چنین افزایشی را در شاخص تورم ندهد و کنترل رشد نقدینگی در حد 12 درصد به تدریج بر تورم اثر بگذارد و نرخ تورم را به زیر 20 درصد کاهش دهد. اگرچه کنترل رشد نقدینگی به صورت تاخیری اثر می گذارد اما انضباط مالی دولت در بودجه و تسهیلات می تواند به تدریج تورم را نیز کنترل کند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها